Showing posts with label كتاب. Show all posts
Showing posts with label كتاب. Show all posts

Friday, January 24, 2020

معرفی کتاب: هدایه المتعلمین فی الطب

آدینه ۴/بهمن/١٣٩٨ - ٢۴/ژانویه/٢٠٢٠
(تاریخ نگارش پیش‌نویس: ژانویه ٢٠١٧ = دی ماه ١٣٩۵)

پیشتر نوشته‌ام که زبان پارسی دری، برخلاف تصور بسیاری، تنها در زمینه‌ی شعر کاربرد نداشته است بلکه در همه‌ی زمینه‌های تمدن از جمله علم و دانش مانند پزشکی، ریاضی، اخترشناسی، جغرافیا، فلسفه، دین و ... به کار رفته است. شایسته است که فرهنگستان زبان پارسی در زمینه‌ی شناساندن اثرهای موجود به زبان پارسی در زمینه‌های گوناگون دانش تلاش بیشتری کند و هم همگان را با این اثرها آشنا کند و هم در چاپ و ویرایش و در دسترس قراردهی این اثرها به ویژه به صورت رقمی (دیجیتال) و برخط فعال‌تر باشد.

در این جستار می‌خواهم یکی از کتاب‌های نوشته شده به زبان پارسی دری در زمینه‌ی آموزش پزشکی را معرفی کنم.




نام کتاب: هدایة المتعلمین فی الطب (راهنمای دانشجویان پزشکی)
نویسنده: ابوبکر رَبیع پسر احمد اَخوینی بخاری (بخارایی)
سال نگارش: نیمه‌ی دوم سده‌ی چهارم هجری قمری (پس از ٣۵٠ ه.ق.)


اخوینی بخاری (درگذشته: ٣٧٣ ه.ق. / ٩٨٣ م.) خود را با یک واسطه، شاگرد محمد ابن زکریای رازی (زاده: ٢۴٠ ه.ق. / ٨۵۴ م.؛ درگذشته: ٣١٣ ه.ق. / ٩٢۵ م.) می‌داند یعنی استاد او شاگرد رازی بوده است. تاکنون کتاب دیگری از اخوینی بخاری پیدا نشده است. اخوینی بخاری اهل شهر بخارا بوده است و بخارا پایتخت خاندان شاهی سامانیان بود. و سامانیان جزو نخستین حکومت‌های نیمه مستقل ایرانی بودند که پس از هجوم اعراب به ایران، در خراسان و فرارود (ماوراءالنهر) تشکیل شد و از طرفداران و گسترندگان زبان پارسی دری بودند و دربارهایشان پر از شاعران و دانشمندان و نویسندگانی بود که به زبان پارسی می‌سرودند و می‌نوشتند.

اخوینی این کتاب را در نیمه‌ی دوم سده‌ی چهارم هجری قمری و پیش از زمان ابن سینا (زاده: ٣۶٩ ه.ق. / ٩٨٠ م؛ مرگ: ۴٢٨ ه.ق. / ١٠٣٧ م) و به درخواست پسرش به زبان پارسی دری و برای استفاده‌ی همگان به نثری روان نگاشته است. در بسیاری جاها نام‌ها و اصطلاح‌های پزشکی را هم به پارسی و هم به زبان عربی نوشته است. روشن است که این کتاب پزشکی بر پایه‌ی پزشکی سُنتی و قدیم و به اصطلاح «پزشکی مزاجی» است اما بسیاری از یافته‌ها و آموزش‌های آن همچنان روان و درست اند. وی همچنین به تجربه‌های خویش در درمان بیماران اشاره کرده است.
این کتاب دارای سه بخش و دویست باب است.

بخش نخست:
این بخش شامل پنجاه و یک «دَر» یا «باب» است. در این بخش ارکان، چهار عنصر، چهار مزاج، خلط‌ها، اندام‌های تک (مفرده) و اندام‌های مرکب بدن انسان، نیروها (ارواح)، فعل‌ها، خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها بحث کرده است و اثرهای جسمانی و روانی آنها را بررسی کرده است.

بخش دوم:
این بخش یک صد و سی باب دارد. اخوینی در این بخش بیماری‌های انسان از ناخن پا تا موی سر یعنی مطالعه کرده و راه‌های درمان آن بیماری‌ها را بیان کرده است.

بخش سوم:
این بخش نوزده باب دارد. اخوینی در این بخش علت‌ها و مبانی تَب و انواع آن، اصول و مبانی نبض‌شناسی و بهداشت عمومی را توضیح داده است.


نظامی عروضی سمرقندی در کتاب «چهار مقاله»ی خود در سده‌ی هفتم هجری قمری (ششم خورشیدی)، از این کتاب یاد کرده است.


نسخه‌شناسی
تاکنون از این کتاب سه دستنوشته یافت شده است:
یک نسخه در کتابخانه‌ی «بادلیان» (Bodleian) در دانشگاه آکسفورد انگلستان (نگاشته به سال ۴٧٨ ه.ق. / ١٠٨۶ م.)
یک نسخه در کتابخانه‌ی «فاتح» در شهر استانبول در ترکیه (نگاشته به سال ۵٢٠ ه.ق. / ١١٢۶ م.)
یک نسخه هم در کتابخانه «مَلک» در تهران

نخستین بار، زنده‌یاد استاد مجتبا مینوی این کتاب را در کتابخانه‌ی بادلیان انگلستان یافت و آن را به سال ١٣٢٩ خ. در شماره‌ی دوازدهم سال سوم مجله‌ی یغما به علاقه‌مندان زبان پارسی معرفی کرد.

استاد دکتر جلال متینی در آبان سال ١٣۴۴ خ. / ١٩۶۵ م. و به مناسبت یک هزار و صدمین سالگرد زایش محمد ابن زکریای رازی به دست انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد این کتاب را به زیور چاپ آراست.

فهرست نسخه‌ی چاپی کتاب چنین است:

مقدمه (پنج صفحه)
معرفی مولف و کتاب (صفحه‌ی هفت تا شصت و هشت، شامل نکته‌های دستوری و نگارشی و املایی و زبانی و عکس‌هایی از دستنوشته‌ها)
متن کتاب (صفحه‌ی ١ تا ٨١١)
فهرست‌ها (صفحه‌ی ٨١٣ تا ٩١٨)

من این کتاب را در قالب پی.دی.اف دارم و در سایت «پارسی انجمن» در دسترس علاقه‌مندان خواهم گذاشت.

Friday, January 17, 2020

معرفی کتاب آذر استروشنی - بخش دوم

آدینه ٢٧/دی/١٣٩٨ – ١٧/ژانویه/٢٠٢٠

پس از معرفی کتاب «آذر استروشنی یا شمشیر اسپارتاکوس»، خوانندگان عزیزی خواستار آگاهی بیشتر درباره‌ی این کتاب شدند. از این رو با آقای یوسف امیری تماس گرفتم و از او خواستم که آگاهی بیشتری برای انتشار در این وبلاگ در اختیارم قرار بدهد.

در اینجا گوشه‌هایی از این کتاب را می‌آورم و شکل کامل آنها را در سایت «پارسی انجمن» به صورت پی.دی.اف قرار خواهم داد.

نخست بخشی از دیباچه‌ی این کتاب که پژوهش آقای یوسف امیری است درباره‌ی تفاوت گویش تاجیکی و گویش ایرانی زبان پارسی:

نکته‌هایی درباره‌ی زبان داستان آذر استروشنی
پژوهش یوسف امیری

در این بخش، به طور فشرده و کوتاه به چند نکته درباره‌ی زبان این داستان (پارسی با گویش تاجیکی) می‌پردازم و برای آگاهی بیشتر درباره‌ی جنبه‌های تاریخی و جغرافیاییِ اشاره شده در این داستان خوانندگان علاقه‌مند را به کتاب‌های تاریخی و جغرافیایی مربوط راهنما می‌شوم.

زبان پدیده‌ی زنده و پویایی است و در هر جغرافیایی، گوناگونی خویش را می‌یابد. طبیعی است که گویش تاجیکی زبان پارسی نیز ویژگی‌های محلی خود را داشته باشد. ما سبک نگارش و گویش تاجیکی نثر داستان را نگه داشته‌ایم تا خوانندگانی ایرانی با گویش تاجیکی آشنا شوند زیرا که هم گوناگونی، زیبایی می‌آفریند و هم خوانندگان ایرانی خواهند دانست که تنها زبان رسمی و رایج در ایران نیست که زبان پارسی به شمار می‌رود. بلکه میلیون‌ها ایرانی و پارسی‌گو در جهان هستند که به گویش‌های دیگری از پارسی سخن می‌گویند.

ما کوشیده‌ایم با برگرداندن این داستان از خط سیریلیک به خط پارسی این فاصله‌های مصنوعی و سیاسی را کم کنیم و میان پارسی‌گویان ایران و تاجیکستان پل بزنیم و به آنان نشان دهیم که چه اندازه میراث مشترک دارند.

نثر پارسی تاجیکی نثری است چالاک و سبک و تهی از لفّاظی و تکّلف‌هایی که به ویژه از دوران صفویان و قاجار در نثر پارسی رایج در ایران راه یافت. با جنبش مشروطه در ایران، نویسندگان ایرانی تلاش کردند که آن رخوت و نکبت را از زبان بیرون برانند اما این مشکل هنوز هم از نثر رایج در برخی متن‌های نوشته شده در ایران دست بردار نیست.

در اینجا به چند ویژگی گویش تاجیکی زبان پارسی اشاره‌هایی می‌کنم:

١) وام‌واژه‌ها
از آنجا که کشور تاجیکستان بخشی از اتحاد شوروی بود و راه ارتباطی آنها با دنیای خارجی از راه زبان روسی بود، طبیعی است که وام‌واژه‌های فراوانی – به ویژه در زمینه‌ی دانش‌ها و پدیده‌های جدید - از زبان روسی وارد زبان پارسی مردم تاجیکستان شده است. همان گونه که در ایران این گونه وام‌واژه‌ها بیشتر با تلفظ فرانسوی – و به تازگی با تلفظ انگلیسی – وارد زبان پارسی شده است. برای نمونه نام پایتخت یونان در زبان یونانی Athina («آثینا»، در خط یونانی: Αθήνα) است اما در فرانسوی «آتن» (Athènes) گفته می‌شود و با همین تلفظ وارد زبان پارسی ایران شده است. همین نام در روسی «آفینا» (در خط سیریلیک: Афины) خوانده می‌شود و با این شکل وارد زبان پارسی تاجیکستان شده است. ما در این ویراست از داستان، بسیاری از این گونه نام‌های خاص را به شکل رایج در گویش ایران درآورده‌ایم اما اصل وام‌واژه در گویش تاجیکی را در پانویس آورده‌ایم تا امانت را رعایت کرده باشیم.


٢) تلفظ
چند مورد مهم از تفاوت در تلفظ میان گویش رسمی ایران و تاجیکستان عبارت اند از:

- «اماله» از نظر واژگانی به معنای «خم کردن» است و در اصطلاح ادبی و دستوری یعنی میل دادن «زبَر (فتحه، ـَ)» به سوی «زیر (کسره، ـِ)» و «الف» به سوی «یاء» است نمونه از فردوسی توسی در شاهنامه:

همه برکشیدند گُردان سلیح -------------- به دل خشمناک و زبان پُر مزیح

مانند: مزاح ← مزیح، سلاح ← سلیح. نمونه‌های دیگر خضاب ← خضیب، رکاب ← رکیب، جهاز ← جهیز، و مانند آن.

در گویش تاجیکی، برخی واژه‌ها به گونه‌ی «اماله» تلفظ می‌شوند. برای نمونه «خاست ← خیست» یا «افتاد ← افتید».

- مجهول و معروف: در زبان پارسی میانه، افزون بر صداهای کوتاه یعنی زیر و زبر و پیش (یا ـِ، ـَ، ـُ) و صداهای بلند یعنی «آ، ـو، ـی»، دو صدای دیگر نیز وجود داشته است: یکی «ـُو»ی کوتاه و یکی «ـی» کوتاه که صدای آنها از «ـو»ی بلند و «ـی» بلند کوتاه‌تر و از «ـُ» و «ـِ» بلندتر بوده است. «ـو»ی بلند را «واو معروف (آشکارا)» و «ـو»ی کوتاه را «واو مجهول (پنهان)» می‌گویند. به همین ترتیب «ـی» بلند را «یای معروف» و «ـی» کوتاه را «یای مجهول» می‌گویند. در خط پارسی دری، واو معروف و مجهول با «ـو» و یای معروف و مجهول با «ـی» نوشته شده است و به مرور زمان، به ویژه در گویش پارسی رسمی رایج در ایران، این تفاوت از میان رفته است و واو و یای مجهول را مانند واو و یای معروف می‌خواندند و فرقی نمی‌گذارند اما در بخش‌هایی از ایران مانند کردستان و نیز در افغانستان و تاجیکستان هنوز میان واو معروف و واو مجهول و نیز یای معروف و یای مجهول فرق گذاشته می‌شود .

دو نمونه از یای مجهول و یای معروف در واژه‌ی «شیر» است که مولانای بلخی در شعر معروف خود می‌گوید:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر -------------- گرچه ماند در نبشتن «شیر» و «شیر»

این نشان می‌دهد که در زمان مولانا و در گویش او «شیر» (جانور درنده با یای مجهول) و «شیر» (نوشیدنی با یای معروف) در نوشتن یکسان بوده‌اند اما تلفظ آنها متفاوت بوده است.


و نیز بخش واژگان‌نامه‌ی کتاب را که شامل واژه‌های گویش تاجیکی زبان پارسی به همراه توضیح و مثال کاربرد است.

آ
آب لایقه: آب ِ لای‌آلود. شاید از «لایخه» در سغدی به همین معنای «لای‌آلود» باشد
آب‌بُردان مستچاه: شهرستانی در شمال تاجیکستان
آبرَز: وام‌واژه‌ی روسی (образ) به معنای «تصویر»
آپینین (Apennine) رشته کوهی در راستای درازای جزیره‌ی ایتالیا
آتریاد: (روسی: отряд) گروهان نظامی نزدیک پنجاه نفر
آتش‌فشان: در متن «وُلقان» که گونه‌ی دیگری از volcano است.
آتیکا (Attica): بخشی از سرزمین یونان که مرکز آن شهر آتن است.
آچّه: مادر. تا آچه‌شان خوردنی بدهد: تا مادر به آنها خوردنی بدهد
آزاده‌پوش: خوش‌پوش. آن که همیشه پوشاک تمیز و زیبا دارد
آژَنگ: چین و شکن روی و صورت
آسانَکَک: به آسانی
آسایشته: در آسایش
آفتاب تیغه: آفتاب سوزان
آفتاب‌شین: جای نشستن / فرو رفتن (غروب) آفتاب.
آفرینگان (Afrinagan) نام یکی از کتاب‌های اوستا است. این واژه به معنای «بزرگ داشتن و درود فرستادن» است.
آلایی: هذیان
آلوس: کژبین. آن که چشمش به کنار مایل باشد. چشم‌آلوس: به گوشه‌ی چشم نگریستن از روی خشم. چشماغیل. چشماغول. چشم غره. چشم زهره.
آمد: برآمد. نتیجه.


ا
ابرو سُرخان (در انگلیسی: Red Eyebrows در چینی: Chimei) شورش کشاورزان چینی
اَبگار: افگار. آزرده. خراب و ابگار: خراب و ویران
اتاله: غذایی تاجیکی از آرد که برای صبحانه درست می‌کنند
اِحتراس: نگه داشتن حد
اختیاریان: آنان که اختیاری به جنگ آمده‌اند. داوطلبان
اخلاط پرتا: آشغالدان
اَخلاط: آشغال
اَرچَه: سرو کوهی. نام‌های دیگر آن: در خراسان «اُرس»، در چالوس «هورَس»، در نوده: «اَورَس»، در منجیل «اَربَس»، در هرزویل «اَردوج»، در آمل «وَرس». (دهخدا)
اَرغُنچَک: ننو، یا برانکارد
اَرغومق: (Arghumaq) نام ترکی نژادی از اسب که در زبان سغدی «چِرپَذ سرخ» (Cherpadh چهارپای سرخ) گفته می‌شد.
(خاستگاه: China in World History, S. A. M. Adshead, McMillan Press, 2000)
اَرلَش: آمیزش یافته
از قاق نو: (اصطلاح تاجیکی) به وعده وفا نکردن یعنی همیشه وعده‌بازی کردن
اوگیه: ناتنی
اولادی: مادرزادی
اولاس = اول+ ـاس: زوزوه یا آوای گرگ و شغال
اولجه: اولجا. (ترکی) اسیر و بندی و غنیمت.


درباره‌ی خرید این کتاب و شیوه‌ی به دست آوردن آن هنوز اطلاعی به من داده نشده است. امیدوارم به زودی در آن باره نیز آگاهی‌رسانی کنم.

Friday, January 10, 2020

معرفی کتاب: قران تاریخ‌نگاران

آدینه ٢٠/دی/١٣٩٨ – ١٠/ژانویه/٢٠٢٠

مجموعه‌ی سه جلدی «قرآن تاریخ‌نگاران» (به زبان فرانسه: Le Coran des historiens)، توسط سی تَن از پژوهشگران تاریخ ادیان، به سرپرستی محمدعلی امیرمعزی، استاد دانشسرای کاربردی مطالعات عالی (EPHE = Ecole pratique des hautes études)، و گییوم دی (Guillaume Dye)، استاد اسلام‌شناسی دانشگاه بروکسل (Université libre de Bruxelles)، در فرانسه منتشر شد.

این نخستین بار است که اثری در این سطح از تخصص و با بررسی ۱۱۴ سوره‌ی قرآن چاپ می‌شود.

- جلد نخست به بررسی محتوا و پیدایش متن قرآن اختصاص دارد.
- در جلد دوم به تفسیر و تحلیل ۱۱۴ سوره قرآن در بافت تاریخی، جغرافیایی، و دینی پرداخته شده است.
- و جلد سوم کتاب‌‌شناسی مطالعات قرآنی را عرضه می‌کند.

تلاش دکتر امیرمعزی بر آن بوده است که برای قران شبیه همان کاری را بکند که در غرب برای کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان (Bible) شده است.

این مجموعه در تاریخ پنج‌شنبه ١۴ نوامبر ٢٠١٩ برابر ٢٣ آبان ١٣٩٨ به دست انتشارات سِرف (CERF) به قیمت ۵٩ یورو در ۴٣٧٢ صفحه به بازار عرضه شده است.



گزارش زیر در نشریه‌ی فیگارو (به تاریخ ١۵ نوامبر ٢٠١٩) به همین موضوع پرداخته است:

Mohammad Ali Amir-Moezzi: «Les conquêtes arabes et les premiers califats ont fait subir au Coran une reconstruction politico-religieuse»

ترجمه‌ی عنوان مقاله: فتوحات عرب و خلیفگان نخست باعث شدند قران مورد بازسازی سیاسی-دینی قرار گیرد.


دکتر محمدعلی امیرمعزی

همچنین دکتر امیرمعزی و گییوم دی در نشستی به معرفی این اثر پرداخته و به پرسش‌های حاضران پاسخ داده‌اند. این رونمایی به زبان فرانسه است و صدای کامل آن در سایت یوتوب به نشانی زیر در دسترس است:

Le Coran des Historiens : présentation de l'ouvrage (M-A. AMIR-MOEZZI, G. DYE, M. DEBIÉ)

Tuesday, January 07, 2020

معرفی کتاب: «آذر استروشنی یا شمشیر اسپارتاکوس»

سه‌شنبه ١٧/دی/١٣٩٨ – ٧/ژانویه/٢٠٢٠

در این جستار می‌خواهم به معرفی کتاب جالبی بپردازم که سَبک آن معمولاً در کتاب‌های فارسی چندان رایج نیست و آن هم «داستان تاریخی» است. مزیت داستان تاریخی در آن است که خواننده در قالب داستانی پرکشش با برهه‌ی خاصی از تاریخ آشنا می‌شود و رویدادهای تاریخی را از زبان شخصیت‌هایی مرکب از خیالی یا واقعی می‌خواند و می‌شنود و بدین ترتیب تاریخ بهتر در خاطرش نقش می‌بندد. البته این به شرطی است که نویسنده موضوع را به خوبی پژوهیده باشد نه این که تنها خیالبافی کرده باشد. در زبان‌های انگلیسی و فرانسه (و به گمانم دیگر زبان‌های اروپایی) این گونه یا ژانر داستانی به خوبی جا افتاده است و اثرهای فراوانی نوشته شده که بسیاری به فیلم هم تبدیل شده‌اند.

هفته‌ی گذشته کتابی به دستم رسید که موضوع آن داستان تاریخی است. اما اصل کتاب نه در ایران، که در کشور تاجیکستان نوشته شده است. نام این کتاب «آذر استروشنی یا شمشیر اسپارتاکوس» است.

بر پایه‌ی پیشگفتار و دیباچه‌ی کتاب، این کتاب را نخستین بار عطا همدم و لئونید چیگرین، نویسندگان سرشناس تاجیکستان، به سال ١٣٨۵ خ. / ٢٠٠۶ م. به زبان روسی در تاجیکستان منتشر کردند. چهار سال پس از آن، یعنی به سال ١٣٨٩ خ. / ٢٠١٠ م. همین دو نویسنده کتاب را به زبان پارسی (به گویش تاجیکی با خط سیریلیک) برگرداندند و در تاجیکستان چاپ کردند.

در همان سال ١٣٨٩ خ. / ٢٠١٠ م. آقایان روشن تیموریان و یوسف امیری در کانادا با توافق عطا همدم و لئونید چیگرین کار بازنویسی داستان به خط پارسی را آغاز کردند و پس از دو سال تلاش، توانستند این کتاب را آماده کنند و برای راحتی خوانندگانی که با گویش تاجیکی زبان فارسی آشنا نیستند، واژه‌ها و اصطلاح‌های گویش تاجیکی را به صورت واژه‌نامه و نیز پانوشت به کتاب افزودند. همچنین نام‌های تاریخی و جغرافیایی (مانند نام شهرها، فرمانروایان و سرداران و فرماندهان و ...) به صورت پانوشت به متن افزوده شده تا خوانندگان اطلاعات بیشتری پیدا کنند و در صورت نیاز بتوانند به منبع‌های مربوط مراجعه کنند.

موضوع کتاب زندگانی شخص آهنگری است به نام «آذر» که در سده‌ی یکم پیش از میلاد (زمان اشکانیان) در شهر استروشن (امروزه بخشی از تاجیکستان) کارگاه آهنگری داشته است. پادشاه فرغانه به پادشاه استروشن درخواست کمک برای جنگ می‌فرستد. پادشاه استروشن عده‌ی زیادی را به کمک او می‌فرستد که آذر هم در آن میان است. آذر در جنگ فرغانه با چین اسیر چینیان می‌شود و در چین به بردگی فروخته می‌شود و به کار در معدن گماشته می‌شود. اما چون آهنگر ماهری بوده است جایگاه خوبی پیدا می‌کند و در جنگ چینیان با قبیله‌های کوچ‌نشین هون در آسیای میانه اسیر هون‌ها می‌شود. هون‌ها او را به بازرگانان یونانی در جاده‌ی ابریشم می‌فروشند و یونانیان او را به اروپا می‌بردند و به برده‌فروشان رومی می‌فروشند. آذر در شهر رُم به همان مدرسه‌ی گلادیاتوری راه پیدا می‌کند که اسپارتاکوس هم بوده است و در آنجا با اسپارتاکوس دوست می‌شود. سپس در شورش بردگان روم در کنار اسپارتاکوس می‌جنگد. اما پس از سرکوب شورش بردگان، آذر مورد عفو سنای روم قرار می‌گیرد و عنوان شهروند روم را می‌یابد.

بدین ترتیب این کتاب اهمیتی دوچندان می‌یابد. یعنی هم باعث آشنایی فارسی‌زبانان با گویش تاجیکی می‌شود و هم خوانندگان با بخشی از تاریخ ایران زمین بزرگ و چین و روم باستان آشنا می‌شوند.

باید به هر چهار نفر یعنی آقایان عطا همدم و لئونید چیگرین که زحمت پژوهش تاریخی و نگارش این اثر زیبا و خواندنی را کشیده‌اند و نیز آقایان روشن تیموریان و یوسف امیری که زحمت بازنویسی این کتاب از خط سیریلیک فارسی به خط رایج فارسی را بر خود هموار کرده و با افزودن پانوشت‌ها باعث غنی‌تر شدن متن کتاب شده‌اند دست مریزاد گفت.


نام کتاب: آذر استروشنی یا شمشیر اسپارتاکوس
نویسندگان: عطا همدم، لئونید چیگرین
سال نشر به زبان روسی: ١٣٨۵ خ. / ٢٠٠۶ م.
سال نشر به فارسی سیریلیک: ١٣٨٩ خ. / ٢٠١٠ م.
بازنویسی به خط فارسی: روشن تیموریان و یوسف امیری (١٣٩١ خ. / ٢٠١٢ م.)
سال نشر به خط فارسی: ١٣٩٨ خ. / ٢٠١٩ م.
تعداد صفحه: ۵٨٠

بخشی از پیشگفتار دکتر محسن حافظیان بر کتاب

آقای روشن تیموریان در نشست‌های فرهنگی و ادبی و همزمان در نشریه‌های فارسی‌زبان و روسی‌زبان در شهرهای مونترال و تورونتوی کانادا، دربارۀ آذر استروشنی و کارنامه و سرنوشت این چهرۀ تاریخی سرزمین سُغد ایران باستان و کتاب «آذر استروشنی یا شمشیر اسپارتاکوس» اخبار و گزارش‌هایی تهیه و ارائه کرد. با پا گرفتن «بنیاد ایران‌پژوهی سهروردی» در مونترال، به سال ١٣٨٨ (٢٠٠٩ م.)، کتاب «آذر استروشنی یا شمشیر اسپارتاکوس» در نشست هفتم بنیاد، در تاریخ ١١ امرداد ، معرفی شد. در این نشست که با حضور دوستانی از افغانستان و ایران و تاجیکستان برگزار گردید، آقای روشن تیموریان، هم دربارۀ پس‌زمینه‌های این داستان و هم دربارۀ مَنش آذر استروشنی و بافت فرهنگی آن دوران سخنرانی کردند. به پیشنهاد آقای روشن تیموریان، پس از نشر نسخۀ فارسی تاجیکی کتاب به سال ١٣٨٩ ( ٢٠١٠ م.) در تاجیکستان، برگرداندن این کتاب از نویسۀ سیریلیک به نویسۀ فارسی، با اجازۀ نویسندگان و ناشر کتاب، در دستور کار بنیاد ایران‌پژوهی سهروردی (مونترال) قرار گرفت و انجام کار سرگرفت.

این هم بخشی از دیباچه‌ی کتاب نوشته‌ی روشن تیموریان و یوسف امیری:

کتابی که هم اکنون پیش رو دارید دستاورد دو سال تلاش ما برای تبدیل داستان از خط سیریلیک فارسی به خط رایج و سنتی فارسی و غنی‌تر کردن محتوای آن از راه افزودن پانوشت‌ها و واژه‌نامه است. ما کوشیده‌ایم با برگرداندن این داستان از خط سیریلیک به خط فارسی فاصله‌های مصنوعی و سیاسی میان فارسی زبانان تاجیکستان و دیگر فارسی‌گویان جهان را کم کنیم و میان آنان پل بزنیم و به آنان نشان دهیم که چه اندازه میراث مشترک دارند. می‌دانیم که زبان پدیده‌ی زنده و پویایی است و در هر جغرافیایی، گوناگونی خویش را می‌یابد. طبیعی است که گویش تاجیکی زبان فارسی نیز ویژگی‌های محلی خود را داشته باشد. ما سبک نگارش و گویش تاجیکی نثر داستان را نگه داشته‌ایم تا خوانندگان با گویش تاجیکی، چون گل شادابی از گلستان فارسی زبانی، آشنا شوند زیرا که گوناگونی، زیبایی می‌آفریند.

دیباچه همچنین شامل پژوهشی است از یوسف امیری درباره‌ی ویژگی‌های گویش تاجیکی زبان فارسی و برخی تفاوت‌های آن با گویش ایرانی زبان فارسی که نکته‌های جالبی برای خوانندگان توضیح داده شده‌اند.

این کتاب شامل چند درآمد (پیشگفتار، دیباچه، از مولفان)، سه بخش، یک پسگفتار و واژگان‌نامه است.

- پیشگفتار
- دیباچه
- «آهنگر آذر اُستروشنی و کاوه‌ی آهنگر»
- از مؤلفان
- بخش اول: هوا و هوس تقدیر
- بخش دوم: گلادیاتور
- بخش سوم: شریان زندگی
- پسگفتار: داستان جسارت، خرد و کاردانی
- واژگان‌نامه
- آشنایی با پدیدآورندگان


نمونه‌ای از متن کتاب

در زیر چند بند نمونه از بخش‌های مختلف کتاب می‌آورم.

از بخش اول: هوا و هوس تقدیر

جارچی، که از او کمی دورتر ایستاده بود، خود همان زمان سخنان او را در سراسر میدان اعلام کرد:

ساکنان اُستروشن شریف! ما شما را اینجا برای آن جمع آورده‌ایم که از خبر سپارش شاهنشاه آگاه نماییم. دولت دَوَن، یا خود همسایه‌ی ما، فرغانه، باز گرفتار حمله‌ی غاصبان بیگانه گردید. همه‌ی شما در یاد دارید که ده سال از این پیش، چه خیل قشون‌های چینی دوردست خواستند همسایه‌های ما را غلام کنند و مملکت شکوفان آنها را به خاکستر و چَنگ مبدل نمایند. آن وقت کوشش آنها بی نتیجه برآمد و به زور از دَوَن جان به سلامت بردند. اکنون چینیان قشون زیادتر جمع آورده، دوباره می‌خواهند که پایتخت فرغانه - شهر ایرشی - را محاصره بکنند. قشون اجنبی بی حد و کنار است و خود فرغانیان در تنهایی به فشار آنها تاب آورده نمی‌توانند. شاه دولت دَوَن، موگوا جلالت‌مآب، به شاهنشاه بزرگ سغدیان، به اِخشید همایونی و محبوب ما، بگذار عمرش دراز و خوشبخت و کامگار باشد، با التماس مراجعت نمود، که ...

در اینجا صدای جارچی در گلویش درماند و نفس راست کرده، دوام داد:

به فرغانیان، عَلی قدر حال، یاری رساند. اِخشید به التماس موگوا رضایت داد. به هر یک شهر و ولایت سغدیانِ آفتابی سپارش داده شده است که برای مدافعه‌ی قلعه‌ی ایرشی سربازان و کاسبان را جدا نمایند. سربازها با همراهی فرغانیان حمله‌ی دشمن را برمی‌گردانند، اما دستان ماهر کاسبان برای آنها سلاح تیار می‌کنند و دیوارهای ویران شده‌ی قلعه را، اگر این واقعه رخ دهد، برقرار می‌نمایند.

....

برابر شنیدن این سخنان، ویرکَن، که در پهلوی آذر می‌ایستاد، یک قد پرید.
- شنیدی، چه خیلی نغز!
- چه جای نغزی دارد؟ با آواز پَست جواب داد آذر.
- پول بسیار کار کردن ممکن.
- به عوض جان …
- این خیلی نه! در آهنگرخانه به اُستا چه تهدید می‌کند؟ کارَت یَراق‌سازی و به تیرها پیکان برآری. بعضاًً لازم می‌آید که شمشیر را نیز تیز کُنی.

اما پول کلان می‌گیریم، حتّا طلا دادن‌شان ممکن. حاضر که زمستان است، بیکار نشسته‌ایم و یکباره چنین امکانات خوب پیدا شد.
(ص ٣۵)

از بخش دوم: گلادیاتور
[سرپرستی یک خانواده از قوم کوچ‌نشین هون در آسیای میانه را به آذر سپرده‌اند]

آذر آهسته، با تحمل، یک طرف چادر را کُشاده، وارد آن گشت. زنِ جوان او و دو فرزند او به یک گوشه غُن شده می‌نشستند. چشمان آنها می‌درخشیدند. در چهره‌شان آثار ترس و هراس بر مَلا خوانده می‌شد. آنها هنوز نمی‌دانستند، از سردار نوعایله چه را انتظار شدن ممکن. در حالا که او از قبیله‌ی هون‌ها نبود، بیگانه بود. آذر راست ایستاده، به اندیشه رفت. چه باید کرد؟ با آنها چه طور معامله کند؟ در حالا، که او زبان کوچمنچیان را نمی‌دانست. و آن لحظه یگانه کاری را کرد که به خیال او آمد: سر بچه‌ها را پدروار، مهربانانه صله کرد و همچونان مهربانانه دست به رخسار زن رساند. بچه‌ها، پسربچه تخمیناً ده ساله و دخترچه قدری از او کلان‌تر، چون حیوان‌بچه‌ها به هم جَفس شده، حرارت کف دستان او را به خوبی احساس می‌نمودند. آذر به کپه‌ی بین خرگاه خم شده و به پشتش به ستون کج چوبی تکیه داده چشمانش را پوشید. اکنون، وقتی که شدت عصب‌هایش قدری پَست شد، وی بر مَلا خستگیِ وجودِ خویش را احساس نمود. حمایه‌ی قلعه، مبارزه با هون‌ها در نزد خرسنگ، صحبت با داهی، سپس راه دور و دراز از بین بیابان و بالاخره شاهد رقص بالای تابوت در مناره‌ی مرگ شدن. برای یک روز این همه خیلی بسیار بود. به بالای این بار، عایله‌ی نو بر دوش او افتاد، عایله‌ای که وی باید از ترس جان غمخواری آن را پُرّه به ذمه بگیرد... سرش چرخ می‌زد، شعورش هر سو در شنا بود. به نظر او چنین می‌رسید که تمام هستی‌اش را بوی اِفلاسی فرا گرفته است. (ص ١٩۵)

Thursday, January 02, 2020

معرفی کتاب: شکست اسلام سیاسی - اولیویه روآ

پنج‌شنبه ١٢/دی/١٣٩٨ - ٢/ژانویه/٢٠١٩

همان طور که می‌دانید چند سالی است که به دلیل‌های کاری و شخصی، فعالیت من در این وبلاگ کاهش یافته است. اما در این مدت جستارهای زیادی به صورت چرکنویس (draft) آماده کرده بودم که قصد داشتم پس از پایان ویرایش کامل، آنها را منتشر کنم. از این رو، در روزها و ماه‌های آینده می‌کوشم که بسیاری از آنها را ویراسته و آماده‌ی پخش و خواندن کنم.

امروز می‌خواهم کتابی را معرفی کنم که شاید شش سال پیش خواندم. البته این کتاب در همان زمان هم دیگر قدیمی شده بود زیرا نزدیک بیست سال پیش نوشته شده است اما بسیاری از داده‌ها و نظرها و تحلیل‌های آن همچنان روزآمد و درست اند.

«اولیویه روآ» (Olivier Roy، زاده‌ی ١٩۴٩ م. / ١٣٢٨ خ.) پژوهشگری اهل فرانسه است که مدرک کارشناسی (لیسانس) خود را در رشته‌ی فلسفه و کارشناسی ارشد (فوق لیسانس) را در زبان پارسی (به سال ١٩٧٢ م. / ١٣۵١ خ.) از «موسسه‌ی ملی زبان‌ها و تمدن‌های خاوری» (Institut national des langues et civilisations orientales یا به صورت سرنام «اینالکو» = INALCO) دریافت کرد. وی درجه‌ی دکتری خود را در «فلسفه‌ی سیاسی» به سال ١٩٩۶ م. / ١٣٧۵ خ. دریافت کرده است.

روآ در سال ١٩٨٨ م. / ١٣۶٧ خ. در افغانستان بوده است و کتابی درباره‌ی افغانستان دارد به نام «افغانستان: اسلام و سیاست نوین‌شدگی» (L'Afghanistan: islam et modernité politique - 1985).


اولیویه روآ در سال ١٩٩٢ م. / ١٣٧١ خ. کتابی نوشته است به نام «شکست اسلام سیاسی» که دو سال پس از آن به زبان انگلیسی ترجمه شده است:


طرح جلد در سال ١٩٩۴
نام کتاب: شکست اسلام سیاسی (The Failure of Political Islam)
نویسنده: اولیویه روآ (livier Roy)
ناشر اصلی: انتشارات آستانه (Edition du Seuil)
سال نشر: ١٩٩٢ م. / ١٣٧١ خ.
ناشر متن انگلیسی: انتشارات دانشگاه هاروارد
سال نشر متن انگلیسی: ١٩٩۴ م. / ١٣٧٣ خ.
ترجمه از انگلیسی: کارول وُلک (Carol Volk)
تعداد صفحه: ٢٣٨


طرح جلد در سال ١٩٩۶

فهرست کتاب چنین است:

پیشگفتار
درآمد

فصل ١: اسلام و سیاست: از تَراداد (سُنت) تا اصلاحگرایی
فصل ٢: مفهوم‌های اسلامگرایی
فصل ٣: جامعه‌شناسی اسلامگرایی
فصل ۴: بن‌بست‌های ایدئولوژی اسلامگرایی
فصل ۵: نوبنیادگرایی: از اِخوان المُسلمین (برادری مسلمانان) تا جبهه‌ی آزادیبخش الجزایر
فصل ۶: نواندیشان اسلامگرا
فصل ٧: زمین‌راهبرد (ژئواستراتژِی) اسلامگرایی: دولت‌ها و شبکه‌ها
فصل ٨: اقتصاد اسلامی: در میان توهّم و خطابه
فصل ٩: افغانستان: جهاد و جامعه‌ی تَرادادی (سُنتی)
فصل ١٠: ایران: شیعه‌گرایی و انقلاب
فصل ١١: عامل شیعی در سیاست خارجی ایران

نتیجه‌گیری: منطقه‌های خاکستری فردا
یادداشت‌ها

کتاب خیلی جالبی است. اما به دلیل‌هایی که روشن است هنوز در ایران به فارسی ترجمه نشده است. باید به یاد داشته باشیم که در سال ١٩٩٢ م. / ١٣٧١ خ. هنوز گروه بنیادگرای طالبان چندان مطرح نشده بودند و جهان با وحشی‌گری و تعصب و شیوه‌ی بدوی و خشن آنان آشنا نشده بود، و مسلماً گروه ارتجاعی، وحشی، درنده و دَدمنش «داعش» [=دولت اسلامی عراق و شام] هنوز به وجود نیامده بود. روآ به اِخوان المسلمین و جبهه‌ی آزادیبخش الجزایر و دیگر گروه‌های اسلامگرا و بنیادگرای اسلامی (از جمله به حکومت جمهوری اسلامی ایران) پرداخته است.

پس از این کتاب، اولیویه روآ چند کتاب دیگر در همین زمینه نوشته است:

- تبارشناسی اسلامگرایی؛ سال ١٩٩۵ م. / ١٣٧۴ خ.
Généalogie de l'islamisme
Hachette

- ایران: چه گونه انقلابی دینی روی داد؟ فرهاد خسروخاور، اولیویه روآ؛ سال ١٩٩۵ م. / ١٣٧۴ خ.
Khosrokhavar, Farhad; Roy, Olivier. Iran: comment sortir d'une révolution religieuse
Edition du Seuil

- آسیای میانه‌ی نو: آفرینش ملت‌ها، سال ٢٠٠٠ م. / ١٣٧٩ خ.
The New Central Asia: The Creation of Nations.
I.B.Tauris

- توهم‌های یازدهم سپتامبر: بحث راهبردی در برابر تروریسم، سال ٢٠٠٢ م. / ١٣٨١ خ.
Les illusions du 11 septembre: le débat stratégique face au terrorisme
Edition du Seuil

- شبکه‌های اسلامگرا: ارتباط افغانستان و پاکستان؛ مریم ابوذهاب، اولیویه روآ، سال ٢٠٠۴ م. / ١٣٨٢ خ.
Zahab, Mariam Abou; Roy, Olivier. Islamist Networks: The Afghan-Pakistan Connection.
Columbia University Press

- «اسلام جهانی شده: در جست‌وجوی امت جدید»، به سال ٢٠٠۴ م. / ١٣٨٣ خ.
Globalised Islam: The Search for a New Ummah

این کتاب با نام کوتاه شده‌ی «اسلام جهانی شده» در ایران ترجمه و چاپ شده است.

اسلام جهانی شده؛ ترجمه حسن فرشتیان؛ ‏بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)‏‫؛ ۱۳۸۷ خ.

- رویارویی سکولاریسم (گیان‌باوری) و اسلام؛ سال ٢٠٠٧ م. / ١٣٨۶ خ.
Secularism Confronts Islam.
Columbia University Press
(گیان‌باوری پیشنهاد دکتر محمد حیدری ملایری است)

- جهل مقدس: زمان دین جدا شده از فرهنگ؛ سال ٢٠١٣ م. / ١٣٩٢ خ.
La Sainte Ignorance: Le temps de la religion sans culture.
Edition du Seuil

ترجمه‌ی انگلیسی: Holy Ignorance: When Religion and Culture Part Ways (جهل مقدس: وقتی دین و فرهنگ راهشان از هم جدا می‌شود)
به سال ٢٠١۴ م. / ١٣٩٣ خ.

این کتاب هم با مشخصات زیر به پارسی ترجمه و در ایران منتشر شده است:

جهل مقدس (زمانِ دینِ بدون فرهنگ)؛ عبداله ناصری طاهری، سمیه سادات طباطبایی؛ ‏انتشارات مروارید‏‫‬؛ ۱۳۹۶ خ.

- جهاد و مرگ: کشش جهانی برای دولت اسلامی؛ سال ٢٠١٧ م. / ١٣٩۶ خ.
Jihad and Death: The Global Appeal of Islamic State
Hurst Publishers

Thursday, June 16, 2016

درباره‌ی امینه پاکروان

پنج‌شنبه ٢٧/خرداد/١٣٩۵ - ١۶/ژوئن/٢٠١۶

امینه در سه‌شنبه ١٨ نوامبر ١٨٩٠ م / ٢٧ آبان ١٢۶٩ خ. در قسطنطنیه (کنستانتینوپول/کنستانتین‌آباد، استانبول امروزی) در دولت عثمانی زاده شد.

پدرش حسن خان، برادرزاده‌ی مشیرالمُلک معین‌الدوله بود، که به مدت بیست سال سفیر ایران در عثمانی در زمان سلطان عبدالحمید بود. پدر حسن خان ایرانی بود و مادرش فرانسه‌ای.

مادر امینه آلیس فون هرتسفلد (Alice von Herzfeld) نام داشت که از پدری اتریشی و مادری فرانسه‌ای زاده شده بود.

سال‌های نخستین زندگی امینه در شهر تریست (Triste) در خانه‌ی پدری مادرش آلیس گذشت. وی با خواهرش فاطمه که دو سال از امینه بزرگتر بود و مادرش زندگی می‌کرد در حالی که پدرش حسن خان در تهران منتظر مقام دیگری بود. اما این مقام بدو داده نشد و حسن خان در سال ١٨٩٣ م. / ١٢٧٢ خ. به نزد خانواده‌اش در اروپا برگشت و همگی به پاریس رفتند. اما شش ماه پس از ورود به پاریس، حسن خان به خاطر بیماری کبد درگذشت.

آلیس به همراه دو دخترش دوباره به خانه‌ی پدری در شهر تریست بازگشت و پس از آن در صومعه‌ای در شهر اشتاین (Stein) ساکن شد که امروزه بخشی از اسلوونی (Slovenia) است و کامنیک (Kamnik) نام دارد. این سه نزدیک ده دوازده سال را در این صومعه گذراندند. آلیس آموزش دو دختر خود را به عهده گرفت و امینه در این مدت زبان‌های انگلیسی و آلمانی و فرانسه‌ای را در کنار زبان فارسی به تمامی آموخت. خواندن زبان ایتالیایی هم در این زمان آموخت.

یکی از خواهرزادگان آلیس آن قدر وصف استانبول را گفت که آلیس راضی شد برای تامین آینده‌ی دخترانش، آنها را به آن شهر بفرستد.

امینه و فاطمه در این شهر با دو سیاستکار (دیپلمات) ایرانی آشنا شدند و با آنها ازدواج کردند. فاطمه به همسری اسماعیل فرززانه درآمد و امینه هم با فتح الله پاکروان ازدواج کرد و از آن پس به نام «امینه پاکروان» شناخته شد. ازدواج امینه در سال ١٩١٠ م. / ١٢٩٠ خ. بود.

امینه و همسرش به تهران آمدند و در روز آدینه ۴ آگوست ١٩١١ م. / ١٢ امرداد ١٢٩٠ خ. فرزند نخست آنان زاده شد که به یاد پدر امینه (حسن خان) نام او را حسن گذاشتند. فتح الله پاکروان سفیر ایران در قاهره شد و خانواده‌اش را هم با خود به مصر برد. اما به امینه اجازه نمی‌داد که در زندگی اجتماعی قاهره شرکت کند. هرچند امینه با نام مستعار «ایران‌دخت» در نشریه‌های مصر مقاله می‌نوشت.

وی با فمینیست سرشناس مصری به نام «هما شارویی» (Homa Charaoui) دوست شد و او وی را زیر پروبال خود گرفت. در این زمان داستان‌های تاریخی زیادی هم نوشت که بعدها به پارسی برگردانده شدند.

امینه از همسرش جدا شد و در سال ١٩٢٣ م. / ١٣٠٢ خ. با دو فرزند خود (حسن، و دختری به نام پریدخت زاده‌ی ١٩١٣ م. / ١٢٩٢ خ. که به او شوشو / Chouchou می‌گفتند) به بلژیک رفت. در بلژیک به خواهرش فاطمه فرزانه پیوست که او هم از شوهرش جدا شده بود. امینه برای تامین زندگی خود در بلژیک درس می‌داد.

حسن پاکروان دوست داشت باستان‌شناسی بخواند اما در نهایت به مدرسه‌ی نطامی رفت. وی در مدرسه‌ی نطامی پوآتیه (Poitier) و فونتن-بلو (Fountainbleu) رفت و امینه و پریدخت هم برای همراهی با او به پاریس رفتند. در سال ١٩٣٣ / ١٣١٢ خ. حسن پاکروان از راه مسکو به ایران برگشت. پدرش در مسکو سفیر ایران بود. امینه و پریدخت هم در همین زمان به ایران بازگشتند.

امینه هیچگاه از نوشتن بازنایستاد. وی کتاب‌ها و مقاله‌های فراوانی نوشت و سخنرانی‌های فراوانی کرد. پس از بازگشت به ایران در دانشگاه تهران که تازه تاسیس شده بود (١٣١٣ خ. / ١٩٣۴ م.) به عنوان استاد استخدام شد. در سال ١٩۵١ م. / ١٣٣٠ خ. کتاب وی به نام «شاهپور بی تاریخ» (Le Prince Sans Histoire) که به زبان فرانسه‌ای نوشته شده بود برنده‌ی جایزه‌ی معتبر ریوارول (Rivarol) شد. گویا آن را با نام «شاهزاده‌ی گمنام» ترجمه کرده‌اند.

در بهار ١٩۵٨ م. / ١٣٣٧ خ. امینه پاکروان از طرف دولت ایران برای ارائه‌ی مجموعه‌ای از نگارگری (مینیاتورهای) ایرانی به اروپا فرستاده شد. پس از بازگشت به ایران، به دلیل سرطانی که پیشرفته شده بود وضع جسمانی او بد شد و در روز دوشنبه ٢٣ تیر ماه ١٣٣٧ برابر با ١۴ ژوییه ١٩۵٨ در تهران درگذشت.

برگرفته از سایت «سعیده پاکروان» به نشانی زیر

www.saidehpakravan.com/Files/famille-ep-bio-txt-f.pdf

پسر امینه حسن پاکروان پس از بازگشت به ایران در مدرسه‌ی نظام درس می‌داد. سپس دو سال فرمانده پادگان بوشهر شد. دو سال هم به عنوان افسر رکن دو ستاد ارتش خدمت کرد. سپس با درجه سرهنگی به مدت دو سال به عنوان وابسته نظامی ایران به پاکستان رفت. حسن پاکروان بعد از بازگشت به ایران به ریاست رکن دوم ستاد ارتش منصوب شد. در ۱۷ دی ۱۳۳۰ نشان افتخار لژیون دونور از طرف سفارت فرانسه در تهران، برای تلاش وی در توسعه روابط ایران و فرانسه به پاکروان اهدا شد.

سمت‌های دیگر حسن پاکروان چنین بودند:
- در سال ۱۳۳۵ خورشیدی پس از بنیاد نهادن سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) معاون عملیاتی این سازمان شد.
- چهار سال بعد، شاه در ۲۴ اسفند ۱۳۳۹ سرتیپ حسن پاکروان را که فردی خونسرد، اهل مطالعه و مخالف تندی و شدت عمل بود به ریاست ساواک گماشت (تا ١٣۴۴ خ. / ١٩۶۵ م)
- سه سال بعد وی وزیر اطلاعات شد (١٣۴۴ تا ١٣۴۵ / ١٩۶۵ تا ١٩۶۶)
- سفیر ایران در پاکستان (١٣۴۵ تا ١٣۴٨ / ١٩۶۶ تا ١٩۶٩)
- سفیر ایران در فرانسه (١٣۴٨ تا ١٣۵٢ / ١٩۶٩ تا ١٩٧٣)
- مشاور ارشد وزیر دربار (١٣۵٣ تا ١٣۵٧ / ١٩٧۴ تا ١٩٧٩)

با آن که در رخدادهای سال ١٣۴٢ خ. تیمسار پاکروان در نجات آیت الله خمینی از مرگ نقش مهمی داشت، اما پس از انقلاب، در روز ۲۲ فروردین ۱۳۵۸ و در ۶۸ سالگی به دستور حاکم شرع (صادق خلخالی) تیرباران شد.

Saturday, January 02, 2016

کتاب صیدنه‌ی ابوریحان بیرونی و چند نکته‌ی تاریخی و زبانی

شتبه ١١/دی/١٣٩۴ - ٢/ژانویه/٢٠١۶

درباره‌ی «استاد» ابوریحان بیرونی و دانش‌ها و تلاش‌های علمی وی سخن بسیار گفته‌اند و در همین وبلاگ هم چند جستار درباره‌ی او نوشته‌ام از جمله:

یک‌شنبه ۷/بهمن/۱۳۸۶ - ۲۷/ژانویه/۲۰۰۸: کتاب تحقیق هند بیرونی
چهارشنبه ۱۷/مهر/۱۳۸۷ - ۸/اکتبر/۲۰۰۸: ابوریحان بیرونی و هخامنشیان
شنبه ۲۰/مهر/۱۳۸۷ - ۱۱/اکتبر/۲۰۰۸: ابوریحان بیرونی و کانال سوئز
یک‌شنبه ۲۱/مهر/۱۳۸۷ - ۱۲/اکتبر/۲۰۰۸: سفرهای ابوریحان بیرونی
آدینه ۱۹/مهر/۱۳۸۷ - ۱۰/اکتبر/۲۰۰۸: همنشستی در آنکارا و ابوریحان بیرونی
چهارشنبه ٢٨/آبان/١٣٩٣ – ١٩/نوامبر/٢٠١۴: ابوریحان بیرونی و کشف امریکا

صَیدَنه (داروشناسی) را آخرین کتاب ابوریحان بیرونی می‌دانند که در پایان عمر خود بدان مشغول بوده و گویا ناتمام مانده است. ابوریحان بیرونی در سال ۴۴٠ ق. / ١٠۴٨ م. درگذشته است. در سده‌ی هفتم قمری ابوبکر ابن علی کاسانی (اهل کاسان، شهری در فرغانه، در فرارود یا ماوراءالنهر) این کتاب را در هند از عربی به پارسی ترجمه کرد و استاد دکتر منوچهر ستوده و شادروان استاد ایرج افشار در سال ١٣۵٨ خ. / ١٩٧٩ م. این ترجمه‌ی پارسی را منتشر کردند. در سال ١٣۵٢ خ. / ١٩٧٣ م. بخشی از ترجمه‌ی پارسی قدیمی (یعنی تا حرف ث) چاپ شد.

ویراست انتقادی و علمی متن عربی کتاب صیدنه را عُبیدالله کریموف اهل جمهوری ازبکستان شوروی در سال ١٣۵٣ خ. / ١٩٧۴ م. همراه با ترجمه به زبان روسی چاپ کرد. شادروان استاد دکتر عباس زریاب خویی هم در سال ١٣٧٠ خ. / ١٩٩١ م. متن کامل عربی را با حاشیه‌نویسی‌های پارسی چاپ کرد. تا این که بالاخره در سال ١٣٨٣ خ. / ٢٠٠۴ م. آقای باقر مظفرزاده ویراست انتقادی کریموف را از روسی به پارسی ترجمه کرد. مشخصات کتاب چنین است:



نام کتاب: الصَیدَنه فی الطب (داروشناسی در پزشکی)
نویسنده: ابوریحان بیرونی
ویراست علمی: عبیدالله اسراییلویج کریموف (Ubaidallah Israelovich Karimov)
ترجمه: باقر مظفرزاده
ناشر: فرهنگستان زبان فارسی
سال: ١٣٨٣ خ. / ٢٠٠۴ م.
صفحه: ١٢٠٣ (با نمایه‌ها)

در این جستار به چند نکته در پیشگفتار کتاب «صیدنه» یا «داروشناسی» ابوریحان می‌پردازم.

به نوشته‌ی کریموف در پیشگفتار این ویراست علمی:

١- صیدنه دارای ١١۶١ درآیه/عنوان است. در این کتاب ٧۵٠ نوع گیاه، ١٠٧ داروی معدنی، و ١٠١ داروی حیوانی آمده است.

٢- در کتاب صیدنه بیش از ۴۵٠٠ نام گیاه و جانور و کانی و محصول‌های به دست آمده از آنها گرد آمده است.

٣- در این کتاب نزدیک به ۴٠٠ نام جغرافیایی یاد شده است که می‌تواند برای جغرافی‌دانان نیز منبع پژوهشی باشد.

۴- ابوریحان تنها به خوانده‌ها و شنیده‌هایش درباره‌ی خواص داروها اعتماد نمی‌کند و در خیلی موردها خود آنها را آزموده است. برای نمونه:

در افواه است که گوهر الماس زهر است و معنی او در سمّیت به تجربه معلوم نشد

۵- ابوریحان از شعرهای ۶۵ شاعر عرب‌نویس یاد کرده و شعرهایشان را به عنوان مثال و توضیح داروها و گیاهان آورده است.

۶- تعداد کل نویسندگانی که ابوریحان بیرونی از آنان و کتاب‌هایشان در کتاب صیدنه یاد کرده است به ٢۵٠ مورد می‌رسد و این خود نشانه‌ی گستردگی دانش ابوریحان تنها در یک زمینه‌ی علمی یعنی داروشناسی است. و نیز نشانی است از پویایی و شکوفایی فضای علمی آن دوره. حتا امروز هم با گستردگی بی‌نظیر دانش، کمتر کتابی می‌یابیم که از این تعداد اثر و نویسنده استفاده کرده باشد.

ابوریحان خود در پیشگفتار کتاب صیدنه در فصل ۵ به چند نکته اشاره می‌کند که به نظرم بسیار جالب اند:

١- ابوریحان به خط و زبان یونانی آشنا بوده است و این آشنایی از جوانی آغاز شده بود
از دوران جوانی و بنا به طبیعت خویش و به مقتضای سن خود و اوضاع و احوال، بیش از اندازه به دانش‌اندوزی اشتیاق داشتم و کافی است تا شاهدی در این مورد بیاورم: در سرزمین ما [=خوارزم] در آن زمان یک یونانی اقامت داشت و من دانه‌ها، تخم‌ها، میوه‌ها، گیاهان و جز اینها را به نزدش می‌بردم و می‌پرسیدم نامشان به زبان او چیست و نامشان را یادداشت می‌کردم.
البته در اینجا از کمبودهای خط عربی در ترانویسی (transliteration) نام‌های یونانی شکایت می‌کند و می‌گوید خط عربی به خاطر داشتن حرف‌های همانند و نگذاشتن حرکت و واکه‌ها (vowels) امکان بدخوانی و تباهی نام‌های یونانی را بسیار افزایش می‌دهد.

٢- ابوریحان خط و زبان سُریانی (Syriac) را هم به خوبی می‌شناخته است و در ضمن از کتابی یاد می‌کند که فرهنگ چهارزبانه‌ی یونانی/سُریانی/عربی/پارسی بوده است
مسیحیان را کتابی است که آن [به سُریانی] را «بُشّاق شَماهی» یعنی «تفسیر نام‌ها» می‌نامند و آن [در پارسی] به «چهار نام» نیز مشهور است از آن لحاظ که هر چیز در آن به زبان‌های رومی [=یونانی بیزانسی]، سُریانی، عربی، و پارسی نامیده شده است. نسخه‌ای از این کتاب را به خط سُریانی یافته‌ام و در آن هیچ عیب و نقصی که موجب تصحیف گردد وجود ندارد. به همین جهت بخش عمده‌ی آنچه در آن است در اینجا نقل کرده‌ام.
بُشّاق شَماهی: در متن مایرهوف چنین ترانویسی شده است: Buššāq šamāhi شَماهی در سُریانی همریشه با «اَسامی» در عربی (نام‌ها) است.

از همین بند می‌توان نتیجه گرفته که زبان پارسی در همان زمان هم واژگان علمی و دانشی مناسب را داشته است که در این گونه کتاب‌ها گرد آمده بوده است. اما متاسفانه دست‌نویسی از این گونه کتاب‌ها هنوز به دست ما نرسیده است و اگر نمونه‌ای باقی مانده باشد و اگر در کتابخانه‌های بزرگ جهان باشند، هنوز شناسایی نشده‌اند.

٣- ابوریحان همچنین می‌گوید که برای اطمینان از شکل سُریانی نام‌ها در فرهنگ‌های سُریانی جست‌وجو کرده است:
کتاب‌هایی نیز دارند که آنها را لکسیقونات (lexicons) می‌نامند و شامل عبارت‌های نادر و تفسیر کلمه‌های دشوار است. گاهی کتاب‌های جداگانه برای هر کتاب تدوین می‌کنند. لکسیقونی برای جدول‌های اخترشناسی بطلمیوس در دست من است به خط سُریانی و پس از آن عینا به عربی نوشته شده و سپس تفسیر آن را به دست داده است. من در جست‌وجوهای خود بدین کتاب مراجعه می‌کنم.

دو کتاب راهنما نیز یافته‌ام: کتاب «الحشائش» که با تصویر گیاهان توضیح داده شده است و «کناش اوریباسیوس». در آنها در کنار داروها، نامشان به خط یونانی نوشته شده است و من این نام‌ها را با اعتماد به آنها از هر دو نقل کرده‌ام.

۴- به نظر می‌رسد از همان دوران، برخی مترجمان به جای ترجمه‌ی واژه‌های بیگانه (در این مورد یونانی)، همان واژه‌ها را به همان شکل و با خط عربی در متن‌های ترجمه‌شان می‌آوردند و ابوریحان این شیوه را «خیانتی» به علم می‌داند. وی می‌نویسد:
مترجمان این کتاب‌ها را خیانتی دیگر است، یعنی برخی از مواد دارویی را که در سرزمین ما یافت می‌شود و برای آنها در زبان عربی نامی وجود دارد، بی تغییر به همان زبان یونانی به جا گذاشته‌اند، به گونه‌ای که پس از ترجمه نیز به توضیح نیاز دارد مانند «کرفس کوهی» (در عربی: الکرفس الجبلی، در یونانی: اوراسالینون)، هویج وحشی (در عربی: الجَزَر البرّی)، زرشک (در عربی: الزرشک، در یونانی: انبرباریس)، «بز ریش» (در عربی: لحیه التیس، در یونانی: تراغوبوغون) و جز اینها.

آنها این نام‌ها را به زبان عربی ترجمه نکرده‌اند همچنان که نام کتاب‌های منطق «مدخل» (عربی شده: ایساغوجی)، مقولات (عربی شده: قاطیغوریاس)، «عبارت» (عربی شده: باری ارمیناس)، و «قیاس و برهان» (عربی: آنالوطیقا) ترجمه نشده است و در نتیجه تنفر و سردی نسبت به آنها از جانن دشمنان دو برابر شده است.

توضیح:

- اوراسالینون: به خط یونانی: ορειοσελινον به خط لاتین: oreioselinon

- هویج وحشی: در پانویس ترجمه‌ی پارسی: دَوقُس: به خط یونانی: δαυκος به خط لاتین: davkos.
اما در ترجمه‌ی مایرهوف: به خط یونانی: οινανθη به خط لاتین: oinanthi (به پارسی: اِسپَرَک) در لاتین و انگلیسی فنی: Oenanthe

- انبرباریس: به خط یونانی: Βερβερίς خط لاتین: berberis

- ترابوبوغون: به خط یونانی: τραγοπογον به خط لاتین: tragopogon ساخته شده از: trago به معنای بز + pogon به معنای ریش. در پارسی به این گیاه «شِنگ» می‌گویند.

گرچه در ترجمه‌ی فارسی بیشتر شکل‌های یونانی بر پایه‌ی متن کریموف در زیرنویس آمده، اما برای مورد «بز ریش» از ترجمه‌ی آلمانی ماکس مایرهوف (Max Myerhof) یاری گرفتم.

- ایساغوجی: به خط یونانی: εισαγωγή / خط لاتین: Eisagogi این کتاب را پورفوریوس (در متن‌های دوران اسلامی: فورفوریوس، در خط یونانی: Πορφύριος به خط لاتین Porphyrios در انگلیسی: Porphyry of Tyre) اهل صور (Tyre) در ساحل مدیترانه (در لبنان امروزی) نوشته است. در انگلیسی Isagoge می‌نویسند و با نام کامل Introduction to Categories می‌شناسند.

- قاطیغوریاس: به خط یونانی: Κατηγορίες / خط لاتین: katigories نام بخشی از کتاب «اُرگَنون» (Organon) یا «اَرغَنون» نوشته‌ی ارسطاطالیس (ارسطو) است. در انگلیسی Categories گفته می‌شوند.

- باری ارمیناس: به خط یونانی: Περὶ Ἑρμηνείας / خط لاتین: Peri Hermeneias در انگلیسی On Interpretation نام بخشی از «اُرگنون» ارسطو.

- آنالوطیقا: به خط یونانی: Ἀναλυτικὰ / به خط لاتین: Analytica در انگلیسی: Prior Analytics و Posterior Analytics نام دو بخش دیگر از «اُرگنون».

این (به گفته‌ی ابوریحان) «خیانت» هنوز هم امروزه به دست بسیاری از مترجمان در زبان پارسی تکرار می‌شود که به جای کاربرد برابرهای پارسی برای واژگان بیگانه، همان واژه‌های بیگانه را با خط و تلفظ پارسی در متن‌هایشان می‌گذارند و بهانه می‌آورند که اینها «ترجمه نمی‌شوند» (!!!) و باعث آشفتگی زبان می‌شوند.

۵- مهم‌ترین نکته در صیدنه یادکرد نام داروها و گیاهان به زبان‌ها و گویش‌های گوناگون است. این زبان‌ها و گویش‌ها چنین اند: خوارزمی (زبان مادری ابوریحان)، سُغدی، دَری، فارسی، زابُلی، سیستانی، تُخاری، کُردی، بُستی، بخارایی، سمرقندی، ترمذی، آذربایجانی (پهلوی)، بُغشوری، واشگردی، اَسبیجابی، هندی، سندی، عربی (یمنی، ثقیفی)، سُریانی، حیره‌ای، نَبَطی، قِبطی (Coptic)، یونانی، زنگباری. ابوریحان علت این کار خود را چنین توضیح می‌دهد:
در دانستن نام یک دارو به زبان‌های گوناگون فایده‌ی بسیار است. به یاد دارم که یکی از امیران خوارزم بیمار شد و نسخه‌ی داروی بیماریش را از نیشاپور فرستادند. نسخه را به داروشناسان خوارزم نشان دادند و آنها نتوانستند یک داروی اشاره شده در آن را بیابند. تنها یکی از آنان گفت که آن دارو را در اختیار دارد. این داروی پانزده درهمی را از او به پنجاه درهم نقره‌ی خالص خریدند. او ریشه‌ی سوسن را بدانها داد. آنها وی را سرزنش کردند اما او گفت: شما چیزی را خریدید که اصل آن را نمی‌شناختید مگر به اسم.
اینجا هم باز می‌بینیم که فضای علمی و پزشکی آن دوران چه قدر شکوفا و پیشرفته بوده است که گاهی برای تجویز دارو برای امیر خوارزم، از شهر نیشاپور یاری گرفته می‌شده است و از آنجا نسخه‌ی دارویی فرستاده می‌شده است!

۶- ابوریحان در این کتاب، مانند همه‌ی کتاب‌های خود، همچون دانشمندی پرهیزگار و به اصطلاح متعهد، اگر از درستی چیزی مطمئن نیست، آن را حذف کرده است تا انتقال‌دهنده و گسترش‌دهنده‌ی نادانی و دروغ نباشد:
همه‌ی آنچه در این کتاب آمده از راه جست‌وجوهای یاد شده به دست آورده‌ام. اما آنچه نتوانسته‌ام روشن سازم حذف شده است تا ندانستن آن مرا به نقلش از جایی به جایی دیگر برنیانگیزاند.

Thursday, September 17, 2015

فلوطین (پلوتینوس) و فلسفه‌ی ایرانی

پنح‌شنبه ٢۶/شهریور/١٣٩۴ - ١٧/سپتامبر/٢٠١۵

یکی از فیلسوفان باستان فلوطین نام دارد که نام اصلی او در یونانی پلوتینوس (Plotinus) است. فلوطین از بنیانگذاران فلسفه‌ی نوافلاتونی (Neoplatonism) است که بر پیروان هر سه دین اسلام و مسیحیت و یهودیت تاثیر گذاشته است از جمله بر گروهی از عارفان ایرانی و مسلمان. در اینجا نمی‌خواهم به فلسفه‌ی او بپردازم بلکه تنها به نکته‌ی جالبی اشاره می‌کنم که در زندگی‌نامه‌ی او بدان برخوردم.

فلوطین نزدیک سال 204 م. در مصر زاده شد و در شهر اسکندریه در نزد فیلسوفی به نام «آمونیوس سکایی» (Ammonius Saccas) فلسفه آموخت. درباره‌ی استادش چیز زیادی دانسته نیست. خود فلوطین چند سال بعد به روم رفت و در آنجا به آموزش فلسفه پرداخت. فلوطین در سال 270 م. درگذشت.



یکی از شاگردان وی «پورفوریوس صوری» (Porphyry of Tyre) خوانده می‌شد (زاده: 234 م.؛ مرگ: 305 م. در شهر صور بر ساحل مدیترانه). نام اصلی پورفوریوس «مَلِک/مَلِخ» (در یونانی: Malechus) به معنای «شاه» بود و استادش در آتن او را «پورفوریوس» به معنای «ارغوانی‌پوش» خواند که با توجه به شنل ارغوانی شاهان هخامنشی در زبان یونانی همان معنای «شاه» را یافته بود. در زمان ترجمه‌ی آثار یونانی به عربی نام او را «فورفوریوس» نوشتند.

پورفوریوس بعدها آثار فلوطین را گردآوری کرد و آنها را 54 بخش کرد. هر 9 بخش را در یک جلد قرار داد و نام این مجموعه‌ی شش جلدی را «نُه‌گانه‌ها» (در یونانی: Enneads در ترجمه‌های عربی: تاسوعات) گذاشت. پورفوریوس کتابی هم دارد به نام «زندگی‌نامه‌ی فلوطین» (Vita Plotini) نوشت که به نام «اندر زندگی پلوتینوس» (در انگلیسی: On the Life of Plotinus) هم منتشر شده است.

در فصل سوم این کتاب پورفوریوس می‌نویسد:

پلوتیونس مشتاق شد که با شیوه‌های فلسفی ایرانی (Persian philosophical discipline) و آنچه در هند رواج داشت آشنا بشود.
از این رو به همراه گوردیانوس ()، امپراتور روم، در کارزار او با ایران ساسانی در زمان شاپور یکم ساسانی به سوی ایران آمد. اما گوردیانوس در جنگ با شاپور کشته شد و سپاه رومیان به هم ریخت. سپس فیلیپ عرب از سرداران گوردیانوس به امپراتوری برگزیده شد و پس از درخواست صلح و زنهار از شاپور یکم سپاهیان خود را به روم برگرداند و فلوطین هم همراه آنان به روم رفت.

در این متن، به نظر من از آنجا که فلوطین در مصر بوده است اگر به فلسفه‌ی هند علاقه‌مند شده بود راه دستیابی به مصر نیازی به گذشتن از ایران نداشت و بنابراین هدف اصلی او رسیدن به ایران و دستیابی به فلسفه‌ی ایرانی بوده است.

جالب آن که کسانی وجود دانش فلسفه در ایران پیش از اسلام را انکار می‌کنند. از سوی دیگر هم اروپاییان تاثیر فلسفه‌ی شرقی بر یونانیان را انکار می‌کنند. در همین زمینه کتابی یافتم به نام «نوافلاتونی‌گرایی و فلسفه‌ی هندی» که به تاثیر فلسفه‌ی هندی بر افلاتون و فلوطین و نوافلاتونی‌گرایی پرداخته است.

Neoplatonism and Indian Philosophy
Paulos Gregorios
SUNY Press, 2002
275 pages

Tuesday, August 04, 2015

درباره‌ی کتاب «بیشعوری»

سه‌شنبه ١٣/امرداد/١٣٩۴ - ۴/آگوست/٢٠١۵

بازار کتاب‌های «خودیاری» (self-help) در دهه ی ۱۹۹۰ م. / ١٣٧٠ خ. در امریکا خیلی گرم شد. در همان زمان روان‌شناسان و جامعه‌شناسان زیادی به این گونه کتاب‌ها اعتراض کردند و نظرشان این بود که چنین کتاب‌هایی معمولاً برای فروش بیشتر و بازارگرمی نوشته می‌شوند و سعی در ساده‌سازی مسئله‌های گاه پیچیده‌ی روانی و اجتماعی می‌کنند.

در همان زمان ترجمه‌ی این کتاب‌ها به زبان پارسی هم آغاز شد. به نظر من با توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی هر جامعه، مشکل‌ها و راه‌حل‌های هر شهر و کشوری با هم فرق دارد و آنچه در امریکا پذیرفتنی است یا محدودیت است لزوما در کانادا یا مکزیک پذیرفتنی یا محدودیت نیست. حتا جامعه‌ی کشورهای اروپای غربی هم با امریکا تفاوت دارند چه برسد به جامعه‌ی ایران که از نظرهای فراوانی با جامعه‌ی امریکا تفاوت دارد.

از این رو در ترجمه‌ی این گونه کتاب‌ها باید نخست ارزیابی کرد و دید که آن کتاب تا چه اندازه سودمند است و با شرایط اجتماعی کشور مقصد (خواه ایران، خواه ایتالیا) هماهنگ است یا نه. شکی نیست که برخی رفتارهای انسان‌ها در همه جا یکسان است اما لزوما راه حل‌های ارائه شده در این گونه کتاب‌ها در همه جا کاربردی نیستند.

یکی از این گونه کتاب‌ها که به تازگی در ایران خیلی طرفدار پیدا کرده است کتابی است که آقای محمود فرجامی آن را با نام «بیشعوری» ترجمه کرده است. در اینجا به چند نکته درباره‌ی این کتاب اشاره می‌کنم:



نام کتاب: بیشعوری (Assholism)
نام نویسنده: خاویر کرمنت
نام مترجم: محمود فرجامی
سال ترجمه: ١٣٨٩ خ.
سال نشر: ١٣٩٠ خ. اینترنتی

- به نظر من، «بیشعوری» ترجمه‌ی دقیقی نیست. و شاید بتوان گفت غلط است. معنای asshole در انگلیسی گفتاری یعنی «آدم عوضی» و «اُزگل» نه «بی‌شعور». برای همین مجبور به توضیح می‌شوند که بگویند که منظور از بی‌شعور چیست!! البته در خود کتاب نوشته شده که نام کتاب انگلیسی Asshole No More است.



- نام اصلی: دیگر عوضی نباش! راهنمای خودیاری اصلی برای درمان عوضی‌ها و قربانیان آنان
(Asshole No More; The Original Self-Help Guide for Recovering Assholes and Their Victims Paperback)
- نویسنده: خاویر کرمنت (Xavier Crement)
- سال نشر: سپتامبر ١٩٩٠ / ١٣۶٩

- همان گونه که در آغاز گفتم، به نظر من این گونه کتاب‌ها بیشتر مناسب حال و هوای جامعه‌ی امریکا اند. (البته شاید برخی بگویند با «جهانی‌شدگی» که در واقع «امریکایی‌سازی» جهان است مشکل‌ها و رفتارهای امریکایی هم در جهان گسترش یافته است!)

مترجم در یادداشتی درباره‌ی کتاب چنین نوشته است:

حتی در سطح جامعه هم با وجود ده‌ها میلیون‌ها دیپلمه و لیسانسه و دارندگان مدارک بالاتر به نظر نمی‌رسد مشکل بی‌سوادی و نادانی علت اصلی وضع ما باشد.
مشکل بیشعوری است. خرمرد رندی و زرنگی بیش از حد. تجاوز آگاهانه به حقوق دیگران. به کار گرفتن دانش و هوش برای شکستن قواعد انسانی به نفع خود. شهوت قدرت. بازیچه کردن علم و هنر و فرهنگ و دین و سیاست به نفع منافع حقیر شخصی.

کتاب بیشعوری در این‌باره است. کتابی طنزآمیز از نویسنده‌ای خارجی که به گمانم برای خواننده‌ی فارسی‌زبانی که در آغاز دهه‌ی ۹۰[١٣]ایستاده، بیشتر تکان‌دهنده است تا خنده‌دار. مصداقی از جُک معروف «برای شما جُکه برای ما خاطره‌اس.» ردیف کردن نمونه‌های فاجعه‌بار بیشعوری برای کسی که حتی اخبار آنجا را دنبال کرده باشد در حکم زیره به کرمان بردن است. چه رسد به تجربه ی زندگی.

خاویر کرمنت (که علی‌الظاهر واقعا هم پزشک است) در این کتاب طنزآمیز مدعی می‌شود که بیشعوری (Assholism) یک بیماری و اعتیاد است و نه نوعی بداخلاقی یا سوءرفتار. بعد در قالب یک پزشک که شناخت و درمان بیشعورها را کار خود قرار داده با نظیره‌نویسی کتاب‌های عامه‌پسند روان‌شناسی به معرفی بیشعوری از زوایای مختلف می‌پردازد.

- کتاب انگلیسی در اصل طنز است و کتاب‌های «خودیاری» در بازار امریکا را مسخره کرده است. اما مترجم آن را مناسب شرایط جامعه‌ی امروز ایران دانسته است.

- حتا نام نویسنده هم جعلی و طنزآمیز است. اگر «خاویر کرمنت» را کوتاه بنویسند می‌شود X. Crement که در واقع منظور excrement است به معنای «مدفوع». خودش را هم معقدشناس (proctologist) معرفی کرده است. که باز هم اشاره به معنای اصلی a**hole است. اما مترجم محترم متوجه این نکته ها نشده است و باورش شده که نویسنده پزشک است!! البته نوشته «به نظر می رسد که نویسنده پزشک باشد»

- برخی در ایران ادعا می‌کنند که این کتاب بسیار پرفروش است و در امریکا غوغا کرده است و .... حال آن که اگر به سایت آمازون استناد کنیم، اصل انگلیسی آن، کتاب معروفی نیست و تنها یازده نفر درباره‌اش نظر داده‌اند.

- برخی پانوشت‌های مترجم اشاره به وضع ایران دارند و گاه چیزهای غیرواقعی درباره‌ی امریکا و کانادا نوشته است. مثلا مترجم نوشته در امریکا و کانادا در شرکت‌ها هر کس موظف است یک یا دو روز در ماه سر صبح بیاید و برای دیگران قهوه آماده کند. در بیشتر شرکت‌های خصوصی ماشین قهوه‌ساز هست و هر کسی بخواهد برای خودش قهوه درست می‌کند و هیچ کس مسئول قهوه درست کردن برای دیگران نیست. یا این که مردم معمولا از بیرون برای خودشان قهوه می‌خرند و سر کار می‌آورند. یک علت هم آن است که قهوه‌های ماشینی کیفیت خوبی ندارند. شاید کسانی که مترجم با آنها گفت‌وگو کرده است در چنین جاهایی کار کرده باشند اما تا آنجا که من می‌دانم چنین نیست.

- مترجم درباره‌ی هیات مدیریت مدرسه‌ها (در انگلیسی: school board که وی به خط پارسی اسکول برد نوشته) می‌گوید که نیمی از مالیات خانه‌ها به این هیات‌ها داده می‌شود. که این هم نادرست است. مالیات مدرسه درصد کمتری است و در امریکا و کانادا در هر شهر یا استان یا منطقه‌ای درصد مالیات مدرسه فرق دارد.

Saturday, April 18, 2015

کتاب‌شناسی: نامنامه‌ی جغرافیای اساطیری، حماسی و تاریخی ایران بر مبنای شاهنامه‌ی فردوسی

شنبه 29/فروردین/1394 - 18/اپریل/2015

در زمان خواندن شاهنامه، مانند هر متن تاریخی دیگر، به نام شهرها و رودها و جاهایی برمی‌خوریم که گاهی برایمان آشنا نیستند. در چنین زمان‌هایی داشتن کتاب یا دستنامه‌ای که درباره‌ی این نام‌ها به ما آگاهی بیشتری بدهند بسیار سودمند و لازم اند. در این جستار به یکی از این پژوهش‌ها می‌پردازم.





نامنامه‌ی جغرافیای اساطیری، حماسی و تاریخی ایران بر مبنای شاهنامه‌ی فردوسی
ویژه‌نامه‌ی بهارستان ایران
پژوهشِ سعید عریان
تهران- زمستان ١٣٩٣
شمار صفحه: ١٨۵

این دستنامه حاصل پژوهش چندین ساله‌ی نگارنده‌ی آن آقای سعید عریان است که بر پایه‌ی پیشگفتار آن در سال ١٣۶٣ آغاز به کار کرده و در شاهنامه‌ی ویراست مسکو پژوهیده است. سپس در سال ١٣٨١ در پی طرح پژوهشی کار را بازبینی کرده و در سال ١٣٩٣ آن را چاپ کرده است. از صفحه‌ی ١٠ تا ٨۴ نامنامه است و از صفحه‌ی ٨۵ تا ١٣٠ نمایه است.

در پیشگفتار چنین می‌خوانیم:

این پژوهش که حدوداً بیش از ١۶٠٠ مدخل اصلی و فرعی را در بر می‌گیرد، مقدمه‌ای است که جهت تدوین دایرةالمعارف جغرافیای اسطوره‌ای، حماسی و تاریخی ایران تدارک دیده شده و قطعا انجام کارهای مربوط به این دایر ةالمعارف زمانی آغاز خواهد شد که در این نامنامه به قطعیتی نسبی رسیده باشیم. از این روی، در این فرهنگ، محور اصلی تکیه بر منابع اسطوره‌ای، حماسی و تاریخی است و کمتر به توضیح پرداخته شده است. در واقع این کار در حد کمال باید در دایرةالمعارف مذکور تحقق پذیرد.
در نیاز و بایستگی چنین نام‌نامه‌ای شکی نیست و از پژوهشگر گرامی سپاسگزار ام. اما به نظرم چند نکته می‌رسد که برای یادآوری و بهترسازی آن در آینده، می‌نویسم:

- شاید بهتر می‌بود اگر نام‌ها را به دو دسته‌ی استوره‌ای و تاریخی تقسیم می‌کردند یا دست کم با نشانه‌ای در نامنامه آنها را جدا می‌کردند. برای نمونه «تیسفون» با «گنگ دژ» در دو دسته‌ی جداگانه قرار می‌گیرند.

- گرچه در عنوان کتاب «بر مبنای شاهنامه» آمده است، اما وجود درآیه‌هایی مانند «باب الابواب»، «پرسپولیس»، «تاشکند»، «تیگریس» و «رود ولگا» با «شاهنامه» همخوانی ندارد. بهتر بود این گونه نام‌ها در گروه دیگری قرار می‌گرفتند.

- گاهی تناسب نام‌ها رعایت نشده است. برای نمونه درباره‌ی شهر تیسفون، پایتخت مهم ساسانیان، تنها دو خط نوشته شده است که آن هم دقت تاریخی ندارد:
تیسفون: پايتخت زمستانی پادشاهان ساسانی كه در كنار رود دجله قرار داشته و مهم‌ترين شهر عراق به شمار می‌رفت. اعراب پس از فتح عراق، تيسفون را مداين ناميدند. مداين با بابل نيز يكی دانسته شده است منبع: ابن حوقل (ص ٢٩)
حال آن که اگر بخواهیم دقت تاریخی داشته باشیم، تیسفون «دل ایران‌شهر» بود نه «مهم‌ترین شهر عراق». زیرا در زمان ساسانیان نام «عراق» کاربرد نداشت. همچنین به نوشته‌ی ایرانیکا، در همان زمان ساسانیان هم عرب‌زبانان و سریانی‌زبانان ایرانی به تیسفون «مداین» (شهرها) می‌گفتند زیرا از به هم پیوستن چند شهر پدید آمده بود و به اصطلاح امروز «کلان‌شهر» یا «مادرشهر» () شده بود. در فرهنگ دهخدا نیز چنین آمده است
تیسفون به معنی خاص نام شهری عمده از مجموعه‌ی شهرهایی بود که آنها را به زبان سریانی ماحوزه و ملقب به ملکا (یعنی شهرهای پادشاه) و گاهی مذیناتا یا مذینه (شهرها) می‌خواندند. عرب این لفظ را به المدائن تعبیر کرده است. چنین حدس زده می‌شود که مجموع این شهرها را به زبان پهلوی شهرستان می‌خوانده‌اند و ظاهراً کلمات سامی مذکور ترجمه‌ی آن است. در قرن آخر دولت ساسانیان، مداین شامل هفت شهر بود: شهر تیسفون، شهر رومگان، شهر وه اردشیر (سلوکیه)، درزنیدان، ولاش‌اباذ، محله‌ی اسپانیر، محله‌ی ماحوزا (حاشیه‌ی برهان چ معین).
از سوی دیگر برای نام‌هایی مانند «اصفهان» و «کرمان» بیش از دو ستون نوشته شده است.

- شکنان و شگنان را دو جای جداگانه دانسته است در حالی که این دو نام در اصل یکی اند.

- نام مازندران در شاهنامه از نام‌جاهایی است که نیاز به شناخت بهتری دارد به گونه‌ای که شادروان حسن کریمان کتابی در همین زمینه نگاشت و من پیشتر در جستاری در همین وبلاگ آن را معرفی کردم. اما درآیه‌ی مازندران در این کتاب به پژوهش زنده‌یاد حسن کریمان اشاره نکرده است.

Saturday, April 11, 2015

همایش هزاره‌ی دوم شاهنامه

شنبه ٢٢/فروردین/١٣٩۴ - ١١/اپریل/٢٠١۵

شاهنامه‌ی فردوسی در سال ۴٠٠ ق./ ١٠١١ م. به پایان رسید. در روزهای ١۵ و ١۶ اکتبر ٢٠١١ م. / ٢٣ و ٢۴ مهر ١٣٩٠ خ. دانشگاه اوپسالا در استکهلم سوئد به مناسبت آغاز هزاره‌ی دوم شاهنامه همایشی برگزار کرد که مجموعه مقاله‌های آن به کوشش خانم دکتر فروغ حاشابیکی در اکتبر همان سال منتشر شده است.



نام کناب: همایش بین‌المللی شاهنامه، هزاره‌ی دوم
International Shāhnāme Conference: The Second Millennium
ویراستار: فروغ حاشابیکی (Forogh Hashabeiky)
ناشر: دانشگاه اوپسالا، سوئد
سال: اکتبر ٢٠١١ م. / مهر ١٣٩٠
صفحه: ٢٧۶

خانم فروغ حاشابیکی در سال ٢٠٠۵ م. / ١٣٨۴ خ. مدرک دکتری خود را از دانشگاه اوپسالا دریافت کرده و در همان دانشگاه به عنوان استادیار مشغول به آموزش است.

فهرست مقاله‌های این کتاب چنین است:


- A Word from the Editor

1) Thematic Features in Iranian National History Writings: The Case of the Dāstān-e Goshtāsp (Tale of Goshtāsp)
Ashk Dahlén

2) Rejected Narratives and Transitional Crises within the Shāhnāme
Dick Davis

3) Rostam: A Complex Puzzle: A New Approach to the Identification of the Character of Rostam in the Iranian National Epos Shāhnāme
Mahmoud Hassanabadi

4) Knocking on Bowls
Ali Hassouri

5) The Story of Sohrāb in an English Translation
Syed Akhtar Husain

6) Fate, Wisdom and the King in Book Three of the Denkard and the Shāhnāme by Ferdowsi
Judith Josephson

7) ‘Ali Yazdi and the Shāhnāme
Charles Melville

8) Two 17th-Century Prose Renditions of the Barzunāme: The Story of Barzu, Son of Sohrāb, in the Ehyā’ al-Moluk and in the Tārikh-e Shamshirkhāni
Gabrielle van den Berg

مقاله‌های فارسی

١) رودابه تجلی حماسی آناهیتا
بهروز برجسته دلفروز

٢) شناخت خاستگاه‌ها و پشتوانه‌های شاهنامه‌ی فردوسی و تومارهای نقّالی: نگارشی سنجشی
جلیل دوستخواه

٣) شاهنامه در فرهنگِ مردمِ تاجیک
روشن رحمانی

۴) آزمون‌های دانایی و توانایی در شاهنامه
منصور رستگار فسایی

۵) رازگشایی داستان بیژن و منیژه با بهره‌گیری از فیزیک ستاره‌شناسی
فرهاد وِداد

۶) جیحون در شاهنامه
محمدجعفر یاحقی

دوستداران می‌توانند برای دریافت این کتاب در قالب پی.دی.اف به من نامه بنویسند.

Thursday, April 09, 2015

معماری و معماران سبزوار

پنج‌شنبه ٢٠/فروردین/١٣٩۴ - ٩/اپریل/٢٠١۵

یکی از نکته‌های مهم در معماری سنتی و ملی ما رعایت «اقلیم» است، یعنی آنچه امروزه بسیار نادیده گرفته می‌شود و معماران در هر شهری صرف نظر از موقعیت و اقلیم سعی می‌کنند خانه‌ها و بناهایی یکسان بسازند.

در این زمینه، یکی از کارهای بایسته ثبت و بررسی معمارهای بازمانده از گذشته و معماری سنتی و آشنایی با سبک‌های و شگردهای ساخت و طراحی بناها در جغرافیا و اقلیم‌های گوناگون است. کتابی که امروز معرفی می‌کنم تلاشی در همین زمینه است:



نام کتاب: معماری و معماران سبزوار
نویسنده: حمید معماری
ناشر: انتشارات فیروزی، سبزوار
سال: پاییز ١٣٩٢ خ/ ٢٠١٣ م.
صفحه: ٢٧٠

کتاب در هفت فصل نگاشته شده است که فهرست آنها چنین است:

فصل یکم: شناخت تاریخی سبزوار
فصل دوم: معماری ایرانی
فصل سوم: معماران
فصل چهارم: معماری سبزوار (معماری خانه‌های سبزوار)
فصل پنجم: قسمت‌های مختلف خانه‌های سنتی
فصل ششم: مصالح ساختمانی در معماری سنتی
فصل هفتم: گونه‌های مختلف آجرچینی در بناهای سنتی
ضمائم

نویسنده در مقدمه چنین می‌نویسد:
هر جا سخن از معماری سنتی می‌شود یا کتابی و جزوه‌ای نوشته، فیلمی تهیه و ساخته، از آثار معماری و بناهای سنتی و اصیل ایرانی بحث و گفتگو می‌شود، همیشه حرف و حدیثها پیرامون شکل بناها و نقشه و طرح و تاریخ و قدمت بنا بوده، و از یکی از عوامل اصلی آن – که سازندگان و پدیدآورندگان این آثار می‌باشند – سخنی گفته و نوشته نمی‌شود، چرا که اگر آنان نبودند، بطور قطع نام و نشانی از این آثار و بناها هم وجود نداشت.
....
معماری سنّتی دانشگاه و استادان برجسته‌ای داشته است. دانشگاه آن همان کارگاه‌های ساختمانی بوده است که در آن کار می‌کردند. استادان آن نیز بنّاها و معماران آن دیار بودند و دانشجویان آن هم همان کارگرانی که پا به پای استادان خود از طلوع تا غروب خورشید به کار مشغول بودند.
...
به طور تقریبی در شهرستان سبزوار نه صد اثر و دویست بنای تاریخی مربوط به معماری وجود دارد که تنها پنجاه واحد از آن به ثبت رسیده است. اطلاعات موجود درباره آنها اطلاعات شناسنامه‌ای و عکس و نقشه و مطالبی در مورد نوع بنا و قدمت و تاریخ آن و دیگر خصوصیات آنها است و در این میان اغلب از ذکر نام و مشخصات و سازندگان و خالقان این آثار و ابنیه یا به دلیل بی‌توجهی یا ناآگاهی و عدم اطلاع غفلت شده است. از طرفی این اطلاعات موجود و ناکافی غالبا توسط دانشجویان رشته‌های مربوط به عنوان پروژه یا کار عملی و پایان‌نامه جمع‌آوری و ارائه شده که در بعضی موارد توسط استادان فن بر آن نظارت کافی و وافی اعمال نشده است.

همان گونه که از فهرست کتاب پیدا است هدف نویسنده در واقع گردآوری اطلاعات درباره‌ی معماران سبزوار و سپس بررسی خانه‌ها و بناهای سنتی سبزوار و شرح و توصیف مصالح و بخش‌های گوناگون بناهای سنتی مانند ورودی، هشتی، دالان، حیاط، ایوان، اتاق‌ها، تالارها، آشپزخانه، آبریزگاه (دستشویی)، بادگیرها، حوض‌ها، گرمابه‌ها و گلخن، و آب انبار است.

این کتاب جلد نخست از مجموعه کتاب‌های «معماری خانه‌های ایرانی» است. امیدوارم به زودی کتاب‌های بعدی هم به زودی منتشر شوند.

Saturday, December 20, 2014

جستارهایی در تاریخ ایران - اثر تئودور نولدکه

شنبه ٢٩/آذر/١٣٩٣ - ٢٠/دسامبر/٢٠١۴

تئودور نولدکه (Theodor Nöldeke، زاده ٢ مارچ ١٨٣۶ م/ ١٢ اسفند ١٢١۴ خ؛ مرگ: ٢۵ دسامبر ١٩٣٠ م/ ٣ دی ١٣٠٩) یکی از خاورشناسان و ایران‌شناسان بزرگ سده‌ی نوزدهم میلادی در آلمان است. مهم‌ترین اثر وی درباره‌ی تاریخ قران و زندگی پیامبر اسلام است. اما در زمینه‌ی تاریخ ایران و شاهنامه هم پژوهش‌های مهمی کرده است. در این جستار به معرفی کتابی از وی در همین زمینه می‌پردازم:



نام کتاب: جستارهایی در تاریخ ایران (Aufsätze zur Persischen Geschichte)
نویسنده: تئودور نولدکه (Theodor Nöldeke)
ناشر: ویگل (T. O. Weigel)
سال: ١٨٨٧ م / ١٢۶۶ خ.
صفحه: ١۵٨

این کتاب به زبان آلمانی نوشته شده است و فهرست فصل‌های آن چنین اند:

فصل ١: تاریخ پادشاهی ماد و هخامنشیان (٨۵ صفحه)
فصل ٢: تاریخ پادشاهی ساسانیان (۵٠ صفحه)
فصل ٣: پارسه (پرسپولیس/ تخت جمشید) (١٢ صفحه)
پیوست
- درباره‌ی نام Iran و Persia (٣ صفحه)
- زبان پهلوی (٨ صفحه)

گویا این کتاب به زبان پارسی ترجمه نشده است. هرچند دیگر کتاب‌های نولدکه به پارسی برگردانده شده‌اند.

این کتاب را می‌توانید در بایگانی اینترنت به نشانی زیر بارگیری (download) کنید:

https://archive.org/details/aufstzezurpersi00nlgoog

یا در بخش کتاب‌های گوگل آن را بخوانید:

http://books.google.com/books?id=QIlCAAAAIAAJ

Saturday, December 13, 2014

معرفی کتاب «طرح کلی زبان‌شناسی ایرانی»

شنبه ٢٢/آذر/١٣٩٣ - ١٣/دسامبر/٢٠١۴

در سده‌ی نوزدهم و آغاز سده‌ی بیستم میلادی، در کشور آلمان در زمینه‌ی تاریخ و فرهنگ ایران کتاب‌های فراوانی و بزرگی نوشته و چاپ شده‌اند که در این جستار به معرفی یکی از آنها می‌پردازم.


نام کتاب: طرح کلی زبان‌شناسی ایرانی (به آلمانی: Grundriss der Iranischen Philologie)
نویسندگان: تئودور نولدکه، کارل زالمان، و دیگران
ناشر: کارل تروبنر (Karl I. Trübner)
صفحه: ٣٣٢ + ۴٢٣ + ١١١ + ٧٠٨ = ١۵٧۴
سال: ١٨٩۵ تا ١٩٠۶ م
ویراستاران: ویلهلم گایگر (Wilhelm Geiger) و ارنست کوهن (Ernst Kuhn)

این کتاب یکی از کتاب‌های مهم در زمینه‌ی زبان‌شناسی و فرهنگ ایران است که در دانشنامه‌ی ایرانیکا هم درآیه‌ی مستقلی برای آن هست به نشانی: http://www.iranicaonline.org/articles/grundriss-der-iranischen-philologie

چاپ و پخش این کتاب سه جلدی از سال ١٨٩۵ تا ١٩٠۶ م در شهر استراسبورگ به درازا کشید و در سال ١٩٧۴ م / ١٣۵٣ خ.
هم در نیویورک بازچاپ شده است. این کتاب به همت ناشر معروف و بزرگ آلمانی کارل تروبنر (Karl I. Trübner) پدید آمد که به درخواست و هزینه‌ی وی بزرگترین ایران‌شناسان آلمانی آخرین دستاوردها در زمینه‌ی زبان و تاریخ و فرهنگ ایران تا آن زمان را در یک کتاب گرد آوردند.

فهرست مقاله‌های آن چنین است:


vol. I/1:
(i) C. Bartholomae, “Vorgeschichte der iranischen Sprachen” (pp. 1-151); 1895
(ii) C. Bartholomae, “Awestasprache und Altpersisch” (pp. 152-246); 1896
(iii) Carl Salemann, “Mittelpersisch” (pp. 249-332); 1901

vol. I/2:
(iv) Paul Horn, “Neupersische Schriftsprache” (pp. 1-200); 1898
(v) W. Geiger, “Die Sprache der Afghānen, das Pạṧtō” (pp. 201-30); 1898
(vi) W. Geiger, “Die Sprache der Balūtschen” (pp. 231-48); 1899
(vii) Albert Socin, “Die Sprache der Kurden” (pp. 249-86);
(viii) W. Geiger, “Kleinere Dialekte und Dialektgruppen” (pp. 287-423);

vol I, appendix:
(ix) Wsewolod. Miller, “Die Sprache der Osseten” (pp. 1-111);

vol. II, section on literature:
(x) K. F. Geldner, “Awestalitteratur” (pp. 1-53);
(xi) Franz Heinrich Weissbach, “Die altpersischen Inschriften” (pp. 54-74);
(xii) Edward W. West, “Pahlavi Literature” (pp. 75-129; the only chapter written in English);
(xiii) Theodor Nöldeke, “Das iranische Nationalepos” (pp. 130-211);
(xiv) Hermann Ethé, “Neupersische Litteratur” (pp. 212-368);

vol. II, section on history and culture:
(xv) W. Geiger, “Geographie von Iran” (pp. 371-94);
(xvi) Ferdinand Justi, “Geschichte Irans von den ältesten Zeiten bis zum Ausgang der Sāsāniden” (pp. 395-550);
(xvii) P. Horn, “Geschichte Irans in islamitischer Zeit” (pp. 551-604);
(xviii) F. Justi, “Nachweisung einer Auswahl von Karten für die geographischen und geschichtlichen Teile des Grundrisses” (pp. 605-11);
(xix) A. V. Williams Jackson, “Die iranische Religion” (pp. 612-708).

ترجمه‌ی عنوان فصل‌ها:

جلد یک / پاره‌ی یکم
١) کریستیان بارتولومه: تاریخ زبان‌های ایرانی (ص ١ تا ١۵١) سال ١٨٩۵
٢) کریستیان بارتولومه: زبان اوستایی و پارسی کهن (ص ١۵٢ تا ٢۴۶) سال ١٨٩۶
٣) کارل جرمانوویج زالمان: پارسی میانه (ص ٢۴٩ تا ٣٣٢) سال ١٩٠١

جلد یک / پاره‌ی دوم
۴) پاول هُرن: ادبیات پارسی نو (ص ١ تا ٢٠٠) سال ١٨٩٨
۵) ویلهلم گایگر: زبان افغانی پشتو (ص ٢٠١ تا ٢٣٠) سال ١٨٩٨
۶) ویلهلم گایگر: زبان بلوچی (ص ٢٣١ تا ٢۴٨) سال ١٨٩٩
٧) آلبرت زوکین: زبان کُردی (ص ٢۴٩ تا ٢٨۶) سال
٨) ویلهلم گایگر: گویش‌ها و گروه‌های گویشی محلی (ص ٢٨٧ تا ۴٢٣) سال

جلد یک / پیوست
٩) وِسِوالاد فئودورویچ میلر: زبان آسی (ص ١ تا ١١١) سال ١٩٠٣

جلد دوم: بخش ادبیات
١٠) کارل فردریش گِلدنِر: ادبیات اوستایی (ص ١ تا ۵٣)
١١) فرانتس هاینریش وایسباخ: درنبشته‌های پارسی باستان (ص ۵۴ تا ٧۴)
١٢) ادوارد ویلیام وست: ادبیات پهلوی (ص ٧۵ تا ١٢٩؛ تنها فصل نوشته شده به زبان انگلیسی)
١٣) تئودور نولدکه: حماسه‌ی ملی ایران (ص ١٣٠ تا ٢١١)
١۴) هرمان اته: ادبیات فارسی نو (ص ٢١٢ تا ٣۶٨)

جلد دوم: بخش تاریخ و فرهنگ:
١۵) ویلهلم گایگر: جغرافیای ایران (ص ٣٧١ تا ٣٩۴)
١۶) فردیناند یوستی: تاریخ ایران از نخستین روزگاران تا برآمدن ساسانیان (ص ٣٩۵ تا ۵۵٠)
١٧) پاول هُرن: تاریخ ایران در زمان اسلام (ص ۵۵١ تا ۶٠۴)
١٨) فردیناند یوستی: طرح کلی برای بخش‌های جغرافیایی و تاریخی (ص ۶٠۵ تا ۶١١)
١٩) آبراهام والنتاین ویلیامز جکسون: دین ایران (ص ۶١٢ تا ٧٠٨)

پس از جست‌وجو در کتابخانه‌ی ملی ایران، متاسفانه گویا این کتاب به زبان پارسی برگردانده نشده است، هرچند در نوشته‌های شادروان دکتر محمد معین و دیگر استادان اشاره‌هایی به این کتاب شده است.

این دو جلد کتاب را می‌توانید در بخش کتاب‌های گوگل به نشانی زیر ببینید:

جلد نخست:
http://books.google.com/books?id=sbxfAAAAMAAJ

جلد دوم
http://books.google.com/books?id=miqmwhyFTPcC

برای بارگیری (download) آن در قالب پی.دی.اف هم می‌توانید به نشانی‌های زیر در «بایگانی اینترنت» بروید:

جلد نخست به همراه پیوست:
https://ia601400.us.archive.org/1/items/bub_gb_sbxfAAAAMAAJ/bub_gb_sbxfAAAAMAAJ.pdf

جلد دوم
https://archive.org/download/grundrissderira00salegoog/grundrissderira00salegoog.pdf

Wednesday, November 19, 2014

اردوغان و کشف امریکا به دست مسلمانان - ابوریحان بیرونی و کشف قاره‌ی امریکا

چهارشنبه ٢٨/آبان/١٣٩٣ – ١٩/نوامبر/٢٠١۴

چند روز پیش، «رجب طیب اردوغان» رئیس‌جمهور ترکیه در همایش رهبران مسلمان آمریکای لاتین که در استانبول برگزار شد، گفت که مسلمانان آمریکا را کشف کرده‌اند نه کریستف کلمب.

خبرگزاری فرانسه نوشت: اردوغان در این کنفرانس گفت که مطمئن است مسلمانان در قرن ١٢ قاره آمریکا را کشف کرده‌اند و کریستف کلمب ٢٠٠ سال پس از مسلمانان به این قاره رسیده است.

رئیس‌جمهور ترکیه گفت: مسلمانان در قرن ١٢ با آمریکای لاتین در ارتباط بودند و در سال ١١٧٨ میلادی این قاره را کشف کردند.

وی افزود: دریانوردان مسلمان در اوایل سال ١١٧٨ میلادی به آمریکا رسیدند و حتی کریستف کلمب نیز در خاطراتش از وجود یک مسجد بر تپه‌ای در ساحل کوبا سخن می‌گوید.

اردوغان گفت: آنکارا آمادگی این را دارد که درست در همان جایگاه در کوبا، که یک مسجد بنا شده بود، مسجد دیگری بسازد و دوست دارم که درباره این مسئله با برادرانم در کوبا سخن بگویم. مسجد بر روی آن تپه امروز بسیار زیبا خواهد بود.

پیش از این، تعدادی از روحانیان مسلمان این موضوع را که مسلمانان پیش از تاریخ رسمی کشف آمریکا در آن قاره حضور داشتند را مطرح کرده بودند، اما اظهارات آقای اردوغان درباره مشاهده مسجد توسط کریستف کلمب به نظر، جدید می‌آید.
پس از آن نیز چند سایت با نوشتن طنزهای گاه خنک و بی‌مزه این جریان را مسخره کردند.

گویا ادعای اردوغان درباره‌ی وجود مسجد در قاره‌ی امریکا، بر پایه‌ی این ریشه‌شناسی است که نام کوبا / Cuba در اصل قُبّه / Qubba به معنای گنبد بوده است. اما به احتمال فراوان، این ریشه‌شناسی عامیانه است و پایه‌ی تاریخی ندارد. سایت ریشه‌شناسی انگلیسی، این نام را از نام بومیان ساکن در این جزیره یعنی Cubanacan می‌داند.

درباره‌ی حضور مسلمانان در قاره‌ی امریکا پیش از ورود کریستف کلمب، من آگاهی چندانی ندارم و باید بیشتر جست‌وجو کنم. اما یکی از نخستین کسانی که به صورت نظری به وجود قاره‌ی امریکا پی برده بود، دانشمند بزرگ ایرانی ابوریحان بیرونی است که در کتاب «تحقیق هند» (ص ٢٢۴ چاپ حیدرآباد / ص ١٣١ ویراست زاخائو) خود بدان اشاره کرده است. ابوریحان بیرونی به نظریه‌ی «جابجایی صفحه‌های قاره‌ای» کره‌ی زمین باور داشته و بر پایه‌ی آن بدین نتیجه رسیده بود که در پشت اقیانوس اطلس، باید قاره‌ای باشد که در گذشته‌های بسیار دور به اروپا و آفریقا چسبیده بوده است.

این نکته را استاد جلال‌الدین همایی در صفحه‌ی ١٣١ در پیشگفتار خود بر ویراست «التفهیم» ابوریحان بیرونی به سال ١٣١۶ خ. یادآوری کرده است.

ابوریحان اول کسی است که به قوه‌ی علم و فراست ذاتی وجود سرزمینی را حدس زده است که چند قرن بعد از وی در سال ١۴٩٢ میلادی و ٨٩٧ هجری قمری به نام امریکا کشف کرد.

خلاصه این که ابوریحان در کشف امریکا سهمی مهم و قابل توجه دارد. بدین قرار که پیشینگان همه معتقد بودند که بخش خشکی معمور مسکون زمین منحصر به ربع شمالی است که آن را ربع مسکون می‌گفتند. از این ربع نیز به تفصیلی که در کتب هیئت و جغرافیای قدیم آمده است تمام ٩٠ درجه‎ی عرض شمالی را معمور نمی‌دانستند.

ابوریحان نخستین دانشمندی است که به نیروی علم و فراست حدس زد و اعتقاد کرد که در ربع شمالی دیگر یا در نیم کره‌ی جنوبی زمین یعنی در نقطه‌ی مقابل مقاطر ربع شمالی – که فقط آن را مسکون و معمور می‌دانستند – هم خشکی وجود دارد؛ و دو ربع دیگر کره‌ی زمین را آب دریاها گرفته و وجود همین دریاها مابین دو قاره را جدایی انداخته و مانع از ارتباط دو قسمت خشکی با یکدیگر شده است.

این مساله که چرا پیشینگان تنها یک ربع شمالی زمین را معمور و مسکون دانسته‌اند، سوال چهارم است از هشت سوال اقتراحی ابوریحان از ابوعلی سینا که در فصول قبل گذشت.

پیداست که خود ابوریحان در این باره صاحب فکر تازه و نظری مخصوص بوده و چون به ذکاوت و حدّت فکر و تیزهوشی ابوعلی سینا و اهلیت او برای این مباحث اعتقاد داشته؛ همان طور که در مساله‌ی خلاء [سوال ششم از هشت سوال اقتراحی] گفتیم؛ می‌خواسته است عقیده‌ی او را در این خصوص جست‌وجو و فکر خود را پخته و تایید کند؛ منظورش امتحان یا فضل‌فروشی و مناظره و مغالبه‌ی جدی نبوده است.

فکر تازه‌ی ابوریحان همان است که در کتاب الهند تالیف حدود ۴٢٢ هـ.ق. / ١٠٣٠ م. در دو موضع بیان کرده و در قانون مسعودی نیز سربسته بدان اشاره نموده است. اما در کتاب الهند:

١- در یک جا می‌گوید: «علی انه ممکن بل کالواجب تقاطر ربعین من ارباع الارض یا بسین و تقاطر الاخرین من الماء مغمورین فیرون الارض فی الوسط» (کتاب الهند ص ٢٢١ چاپ حیدرآباد دکن، ص ١٣٣ چاپ زاخائو) [ترجمه‌ی شهربراز: همانا شدنی بلکه بایستنی است که دو چارک از چهار بخش خشک زمین باشندگانی داشته باشد و دو چارک دیگر آن که در میان است در زیر آب رفته باشد]

٢- و در جای دیگر باز می‌گوید: «و اما نحن فوجودنا الاستقرائی یقتضی الیبس فی احد ربعیها الشمالین و نتفرس لاجله فی الربع المقاطر له مثل ذلک» (کتاب الهند ص ٢٢۴ چاپ حیدرآباد دکن، ص ١٣۵ چاپ زاخائو) [ترجمه‌ی شهربراز: و ما به شیوه‌ی استقرایی دریافتیم که در یکی از دو چارک شمالی زمین باید خشک باشد و به همان خاطر در چارک دیگر مانند آن باشد]

٣- در قانون مسعودی نیز می‌گوید که «حصر عمارت در یک ربع شمالی علت و موجب طبیعی ندارد. یعنی از روی قواعد علمی ممکن است که قسمت دیگر زمین نیز خشکی قابل عمارت باشد. «و جعلوا العماره فی احد الربعین الشمالیین لا ان ذلک موجب امر طبیعی» (ج ٢ ص ۵٣۶) [ترجمه‌ی شهربراز: و آبادانی را در یکی از دو چارک شمالی زمین گذاشتند که این کاری طبیعی نیست]
اما گویا تا کنون هیچ از مسئولان ایرانی یا دانشمندان و پژوهشگران ایرانی نیازی ندیده‌اند که بیشتر به این موضوع بپردازند و آن را همگانی کنند.

این هم نقشه‌ی زمین از کتاب «التفهیم» ابوریحان که دوست گرامی رفیق فردوسی برایم فرستاده است. در ویراست استاد جلال‌الدین همایی این نقشه در صفحه‌ی ١۶٩ آمده است.



اتفاقا به تازگی مردکی امریکایی و ضدایرانی به نام «فردریک استار» (S. Frederick Starr) در مقاله‌ای به این موضوع علمی اشاره کرده است و گفته که شاید ابوریحان بیرونی کاشف امریکا بوده اما به خاطر دشمنی خود با ایران، ابوریحان بیرونی را دانشمندی از «آسیای مرکزی» (!!) معرفی کرده است.

شکی نیست که اردوغان و اسلامگرایان ترکیه به دنبال سود خویش و برنامه‌های خود هستند. اما اگر این جمله را یک پژوهشگر اروپایی تبار گفته بود باز هم از همین «طنز»های خنک برایش می‌نوشتند؟ به نظر من اردوغان بر پایه‌ی دروغ‌های استالینی و باورشان به ازبک بودن ابوریحان بیرونی، می‌خواهد این را هم از افتخارهای ترکان مسلمان بداند همان طور که مولانا را شاعر بزرگ ترک خوانده‌اند و فارابی را فیلسوف ترک/قزاق.

در سال ١٣٨٧ خ. / ٢٠٠٨ م. جستاری نوشتم درباره‌ی گزارش هم‌نشستی در آنکارا به سال ١٣۶۴ خ. / ١٩٨۵ م. که در آن بیشتر دانشمندان ایرانی از جمله محمد پسر موسای خوارزمی و ابن سینا و فارابی را ترک دانسته بودند.

اردوغان در سال ٢٠٠٩ م. / ١٣٨٨ خ. هم در سازمان ملل همین یاوه‌ها و دروغ‌ها را درباره‌ی ترک بودن دانشمندان ایرانی مطرح کرد و صدای کسی از مسئولان ایرانی در نیامد.

Wednesday, June 04, 2014

جورجی زیدان و ابن مقفع

چهارشنبه ١۴/خرداد/١٣٩٣ - ۴/جون/٢٠١۴

امروز به نوشتاری از آقای رضا مهریزی در روزنامه‌ی شرق (سال ۵، شماره ١١٢۴، سه‌شنبه ٩ آذر ١٣٨٩ ص ١٢) خواندم با عنوان «یونان‌زدگی، عرب‌زدگی، غرب‌زدگی». نوشتاری جالبی بود اما در آن به چند شخصیت بزرگ ایرانی کم‌لطفی شده بود از جمله به عبدالله ابن مقفع (که پیشتر درباره‌اش نوشته‌ام). در این نوشتار چنین آمده است:

از مصادیق عربزدگی در این دوره كم نیستند. مثلا جرجی زیدان در كتاب معروف خود «تاریخ تمدن اسلامی» از عربزدگی پاره‌ای از ایرانیان سخن به میان آورده:

مثلا عبدالله ابن مقفع كه از بزرگ‌زادگان ایران بود هنگامی در بصره با دسته‌ای از بزرگان ایران صحبت می‌داشت. عده‌ای از اشراف عرب نیز آنجا بودند. ابن مقفع سخنگوی مجلس بود و هر كس از او چیزی می‌پرسید.

از آن جمله كسی پرسید خردمندترین مردم روی زمین كدام مردمند؟
و چون فکر می‌کردند ابن‌مقفع ایرانیان را خردمندتر می‌داند خودشان گفتند: ایرانیان از همه خردمندترند.
ولی ابن‌مقفع گفت: هرگز!
گفتند: رومیان.
گفت: هرگز، هرگز!
همین طور هر ملتی را که نام بردند ابن‌مقفع آن را رد کرد. بالاخره خسته شدند و از خودش خواستند که عقیده‌اش را بگوید.

ابن‌مقفع گفت: راستش را بخواهید عرب‌ها خردمندترین مردم روی زمین هستند و گرچه من افتخار عرب بودن را ندارم ولی این افتخار را دارم كه آنان را به خوبی می‌شناسم. ایرانیان اگرچه مملكت بزرگی داشتند اما نتیجه‌ی فكر و عقل آنان چندان نبود، ولی خردمندی عرب بی‌مانند و بی‌سابقه است.

جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلامی، ترجمه علی جواهر کلام، تهران، موسسه انتشارات امیر کبیر، جلد چهارم، ۱۳۴۵، ص ۶۹۷
با توجه به شناختی که از ابن‌مقفع داشتم و سرانجام دردناک وی (در آتش سوختن به جرم «زندیق» بودن پس از خدمت‌های فراوانش) و نیز با توجه به پیشینه‌ی جورجی زیدان و تعصب عربی وی و نگاه نه چندان مثبت وی به ایرانیان، به این گفته شک کردم.از این رو به دنبال خاستگاه یا منبع این سخن جرجی زیدان گشتم.

جالب این که مترجم گرامی، آقای علی جواهرکلام در همان صفحه در پانوشت چنین افزوده است:
اگر این گفته‌ی جرجی زیدان (مدرکش را ذکر نکرده است) درست باشد، باید عرب‌های ناجوانمرد را نفرین کرد که دوستی مانند ابن‌مقفع را در آتش سوزاندند (مترجم).
یعنی مترجم کتاب هم به گفته‌ی زیدان شک کرده و زیدان نیز هیچ مدرکی را برای این حکایت به دست نداده است. کاش آقای رضا مهریزی در نوشتار خود به این پانوشت هم اشاره می‌کرد.

به دنبال کتاب عربی جُرجی زیدان هم گشتم و در آن دیدم که هیچ نشانی از خاستگاه برای این حکایت ابن‌مقفع نیامده است. این هم متن عربی کتاب جورجی زیدان:
(جلد چهارم کتاب عربی، صفحه ۶۹)

فان عبدالله ابن المقفع المنشی الشهیر - و کان عریقا فی النسب الفارسی - ضمه مجلس فی بیت بعض کبراء الفرس بالبصرة، و فیه جماعة من اشراف العرب، فتصدی هو الکلام فسأل بعض الحضور: «ای الامم اعقل؟»
فظنوه یرید امته فقالوا: «فارس».
فقال: کلا .. لانهم و ان ملکوا الارض و ضمت دولتهم الخلق لکنهم لم یستبطوا شیئا بعقولهم».
فقالوا «الروم».
فقال: «لا».
حتی سئموا. فقالوا: «قل انت».
قال: «العرب. و اذا فاتنی حظی من النسبة الیهم، فلایفوتنی حظی من معرفتهم. ان العرب حکمت علی غیر مثال مثل لها و لا آثار أثرت علیها.

اصحاب ابل و غنم و سکان شعر و أدم. یجود أحدهم بقوته و یتفضل بمجهوده، و یشارک میسوره و معسوره، و یصف الشیء بعقله فیکون قدوة، و یفعله فیصیر حجة، و یحسن ماشاء فیحسن، و یقبح ما شاء فیقبح، ادبتهم انفسهم و رفعتهم هممهم، و أعلتهم قلوبهم و ألسنتهم، فلم یزل حباءالله فیهم و حباؤهم فی انفسهم، حتی رفع لهم الفخر و بلغ بهم أشرف الذکر، و ختم لهم بملکهم الدنیا علی الدهر، و افتتح دینه و خلافته بهم الی الحشر علی الخیر فیهم و لهم»

ترجمه‌ی بند پایانی:
مردمی که با شتر و گوسفند در میان چادرهای پشمی و پوستی می‌زیستند، خوراک خود را به دیگران می‌دادند و دسترنج خویش را به سایرین می‌بخشودند، در دارایی و ناداری یار و مساعد مردم بودند، هرچه را که با خرد و فکر خویش می‌ستودند همان سرمشق می‌شد و هر کاری انجام می‌دادند برای دیگران دستور می‌گشت. آنچه را نیک می‌داشتند نیک می‌شد و آنچه را بد می‌داشتند بد می‌شد. خودشان خودشان را تربیت کردند. همه آنان آنها را بلند کرد. دل و زبان آنان موجب پیشرفت آنها شد. خداوند به آنان متوجه بود و خودشان مراقب خودشان بودند تا آنکه نامشان برتر شد. آوازه‌ی شهرتشان عالمگیر گشت و دین خداوند از میان آنان درآمد و تا پایان روزگار بزرگواری و فرمانروایی در آنان استوار ماند. نیکی در آنان و برای آنان جاویدان است.

Thursday, May 29, 2014

فرهنگ ریشه‌شناسی پارسی - دکتر علی نورایی

پنج‌شنبه ٨/خرداد/١٣٩٣ - ٢٩/می/٢٠١۴

پیشتر درباره‌ی فرهنگ ریشه‌شناسی استاد گارنیک آساطوریان (Garnik Asatrian) نوشته بودم که قرار بود سال ٢٠١٠ م. / ١٣٨٩ خ. به بازار بیاید. اما به نوشته‌ی صفحه‌ی مربوط به این فرهنگ در انتشارات بریل (Brill) هلند، تاریخ انتشار به سال ٢٠١۵ م. / ١٣٩۴ خ. افتاده است. در این جستار به معرفی فرهنگ ریشه‌شناسی دیگری می‌پردازم که به تازگی بدان برخوردم:


نام کتاب: فرهنگ ریشه‌شناسی پارسی و انگلیسی و دیگر زبان‌های هندواروپایی
نویسنده: دکتر علی نورایی
ناشر: نویسنده
سال: ٢٠١٣ م. / ١٣٩٢ خ.
صفحه: ٨٨۴

به نوشته‌ی آقای نورایی در صفحه‌ی رُخ‌نامه (فیس-بوک) خودش، وی در سال ١٩٧۵ م. / ١٣۵۴ خ. از دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر آن زمان) فارغ التحصیل شده است. اما درباره‌ی رشته‌ای که در آن مدرک دکتری گرفته است و نیز پیشینه و تجربه‌اش چیز دیگری ننوشته است. بر پایه‌ی همان صفحه، این کتاب در تاریخ ١۴ فوریه ٢٠١٣ (٢٣ بهمن ١٣٩١ خ) در سایت بایگانی اینترنت (Internet Archive) گذاشته شده است.

فهرست گنجانده‌های کتاب چنین است:

- پیشگفتار
- درآمد
- دانش ریشه‌شناسی
- کتاب‌نامه
- راهنمای کاربرد فرهنگ
- نمودارهای ریشه‌شناسی
- نمایه
ساختار کتاب چنین است که بر سر هر صفحه درآیه‌ی پوروا-هندواروپایی (Proto-Indo-European) آمده و سپس به صورت نمودار، واژه‌های مشتق شده از آن ریشه در زبان‌های ایرانی و اروپایی آمده است. برای نمونه:



بر پایه‌ی خود کتاب، در سراسر فرهنگ، بیش از ٩۴٠٠ واژه‌ی همخانواده (cognate) در ۵٠ زبان در این فرهنگ معرفی شده‌اند. افزون بر زبان‌های هندواروپایی، برخی واژه‌هایی از ریشه‌ی زبان‌های نا-هندواروپایی (مانند زبان عربی و عبری و ترکی) هم دیده می‌شوند. آمار واژه‌ها و زبان‌های آنها چنین است:

- واژه‌های پارسی: ۴٧٠٠
- واژه‌های زبان‌های ایرانی دیگر (اوستایی، سغدی، و ...): ۴٣٠٠
- ریشه‌های هندواروپایی: ١۴٠٠
- واژه‌های انگلیسی: ٣٣٠٠
- واژه‌های یونانی و لاتین: ١۵٠٠
- واژه‌های عربی و عبری و دیگر زبان‌های سامی: ٨٠٠
- واژه‌های فرانسه، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیایی: ۴٠٠
- واژه‌های سانسکریت و هندی: ۴٠٠
- دیگر زبان‌ها: ٧٠٠

برای نگارش این فرهنگ، نویسنده نزدیک ١٢ سال پژوهش کرده و از ١١٢ خاستگاه (کتاب و مقاله و فرهنگ) استفاده کرده است.

علاقه‌مندان می‌توانند این کتاب را در نشانی زیر در قالب‌های مختلف (از جمله پی.دی.اف) به دست آورند:

https://archive.org/details/AnEtymologicalDictionaryOfPersianEnglishAndOtherIndo-europeanLanguages

تنها ایرادی که در استفاده از این کتاب به چشم می‌خورد، آن است که ریشه‌شناسی‌ها به صورت تصویر (گرافیک) اند و به صورت متن نیستند. بنابراین کار جست‌وجوی متنی در آن ممکن نیست. (شاید نویسنده این را به عمد کرده است تا نتیجه‌ی پژوهش‌هایش دستبرد نخورد!)

Thursday, May 15, 2014

واژه‌های فارسی عربی شده

پنج‌شنبه ٢۵/اردیبهشت/١٣٩٣ - ١۵/می/٢٠١۴

بیشتر ما با نفوذ زبان عربی بر زبان پارسی و وام‌واژه‌های عربی وارد شده در زبان پارسی آشنا ایم. اما شاید ندانیم که زبان عربی هم واژه‌های فراوانی از زبان پارسی به وام گرفته است. اما در فراروند وام‌گیری چنان واژه‌های پارسی را به هم ریخته و از شکل اصلی خود دور کرده است که گاهی یافتن واژه‌های پارسی برای زبان‌شناسان هم دشوار است. پیشتر درباره‌ی نفوذ زبان پارسی بر زبان عربی (و در بافتار گسترده‌تر، فرهنگ ایرانی بر زبان و فرهنگ عربی) از جمله کارهای شادروان استاد دکتر محمد محمدی ملایری نوشته‌ام. در این جستار به کتابی می‌پردازم درباره‌ی واژه‌های پارسی که زبان عربی وام گرفته است.


نام کتاب: الألفاظ الفارسیة المعربة
نویسنده: السیّد ادّى شیر (Al-Sayyid Addi Shirr)
ناشر: دارالعرب للبستانی، قاهره
چاپ دوم: ١٩٨٧ م. (چاپ تصویری از چاپ نخست به سال ١٩٠٨ م. در بیروت)
صفحه: ١٩۴

این کتاب در سال ١٩٠٨ م. / ١٢٨٧ خ. در چاپخانه‌ی کاتولیکیه در شهر بیروت به چاپ رسید.

متن عربی کتاب را می‌توانید در این نشانی بارگیری کنید.

این کتاب در سال ١٣٨۶ خ. / ٢٠٠٧ م. نزدیک ١٠٠ سال پس از انتشار آن به دست دکتر حمید طبیبیان به زبان پارسی برگردانده شد.


نام کتاب: واژه‌های فارسی عربی شده
نویسنده: السیّد اَدّی شیر
مترجم: حمید طبیبیان
ناشر: امیر کبیر
سال: ١٣٨۶ خ.
صفحه: ٢٩٠

به نوشته‌ی مترجم پارسی کتاب، اَدّی شیر در سال ١٨۶٧ م. / ١٢٨۴ ق. / ١٢۴۵ خ. در شقلاوه از روستاهای کرکوک عراق زاده شد. در «مدرسه‌ی مار یوحنا حبیب» در موصل - متعلق به روحانیان دومینیکن () - درس خواند و زبان‌های عربی، عبری، کلدانی، پارسی، کُردی، تُرکی، لاتین، و فرانسه را آموخت. وی به مقام «مطرانی» () دست یافت و در سال ١٩٠٢ م. به اروپا سفر کرد. وی در سال ١٩٠٨ م. کتاب «واژگان پارسی عربی شده» را منتشر کرد.

اَدّی شیر در سال ١٩١۵ م. / ١٢٩۴ خ. در سن ۴٨ سالگی در زمان جنگ جهانی اول به دست ترکان عثمانی کشته شد.

دکتر حمید طبیبیان در سال ١٣٢٧ خ. در دزفول زاده شد و درجه‌ی دکتری خود را دریافت کرد و در سال ١٣۵۴ خ. به عضویت فرهنگستان ادب و هنر ایران (فرهنگستان دوم) درآمد. وی هم اکنون عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است.

متن کتاب پارسی ٢۴٣ صفحه است و در بخش نمایه‌ها، فهرست واژه‌های زبان‌های گوناگون که در متن کتاب بدانها اشاره شده آمده است. این فهرست چنین است: واژه‌های پارسی (٢٢ صفحه)، واژه‌های ترکی (۴ صفحه)، واژه‌های کُردی (٣ صفحه)، واژه‌های عبری (١ صفحه)، واژه‌های یونانی (٣ صفحه)، واژه‌های روسی و ارمنی (١ صفحه)، واژه‌های آرامی و سُریانی و کلدانی و ... (٣ صفحه)، واژه‌های لاتین و فرانسه و آلمانی و انگلیسی و ایتالیایی و سانسکریت و حبشی (۵ صفحه). البته بسیاری از واژه‌های ترکی یاد شده در متن، وام‌واژه‌هایی از زبان پارسی اند مانند: آیین، استا، انبار، بختیار، پهلوان، بختیار، تخت، تشت، چراغ، چرخ، زنجیر و ...

یکی از مزیت‌های ترجمه‌ی پارسی پانوشت‌هایی است که مترجم افزوده و برای بسیاری از واژه‌های پارسی نمونه یا «شاهد مثال» از ادبیات پارسی و شعر بزرگانی چون فردوسی، نظامی، خاقانی، مولانا، سعدی و حافظ و دیگران آورده است. و نیز گاهی بر پایه‌ی یادداشت‌های دکتر محمد معین بر «برهان قاطع» برخی خطاهای نویسنده را درست کرده است.

در متن اصلی هر واژه‌ی بیگانه (یونانی، عبری، ارمنی، فرانسه و ...) به خط همان زبان نوشته شده است اما یکی از تغییرهایی که مترجم محترم پدید آورده بازنویسی همه‌ی این واژه‌ها تنها به خط لاتین است. این تغییر برای خوانندگان عمومی سودمند است و کار آنان را آسان می‌کند اما برای پژوهشگران و زبان‌شناسان کار را سخت‌تر می‌کند زیرا یافتن شکل اصلی واژه‌های بیگانه مشکل می‌شود.

در پیشگفتار نویسنده چنین می‌خوانیم:

... اعراب واژه‌های بسیاری از زبان‌های این ملت‌ها را در زبان خود وارد کدرند. اما آن زبانی که در این میان گوی سبقت برد و زبان عربی واژه‌های بسیاری از آن وام گرفت، زبان فارسی بود. نه تنها قبیله‌هایی که در همسایگی ایرانیان به سر می‌بردند، بلکه قبیله‌های دوردست نیز از ایرانیان واژ‌های بسیاری به عاریه گرفتند که در شمار نمی‌گنجند.

باید دانست که اعراب برخی از واژه‌های بیگانه را با همان ساختار اصلی خود و برخی را با اندک تغییری نگاه داشته‌اند. اما بیشتر آنها را به بدترین وجه تصحیف نموده یا در آنها قلب و اِبدال کرده‌اند و از همین روی است که پژوهش در شناخت ریشه‌ی واژه‌های مُعرّب از دشوارترین و دقیق‌ترین پژوهش‌های لغوی گردیده است.

من این واژه‌های فارسی عربی شده را از سال ١٨٩٧ م. [=١٢٧۶ خ] گردآوری کرده و در مقاله‌ی خود با نام «الدواعی لغِنی اللغة العربیة» (مجلة المشرق ٣:٧٢١) به آنها اشاره نموده‌ام. اما در همین سال کتاب خود را بازخوانی کردم و واژه‌های بسیاری را که از من فوت شده بود بر آن افزودم و اگر مشغله‌ی بسیار نبود واژه‌های بسیار دیگری نیز گردآوری می‌کردم. البته من خود به دشواری راهی که در آن رهسپار شده‌ام اقرار می‌کنم و از واژه‌شناسان درخواست دارم بر من انتقاد کنند، چه آنان برای نقد کردن این کار میدانی فراخ پیش روی خود دارند.

Monday, May 12, 2014

واژه‌های ایرانی در زبان سوئدی

دوشنبه 22/اردیبهشت/1393 - 12/می/2014

چندی پیش کتابی به دستم رسید درباره‌ی ریشه‌شناسی و پیوند زبان پارسی با زبان سوئدی. در این جستار به معرفی و بررسی آن می‌پردازم.


نام کتاب: واژه‎های ایرانی در زبان سوئدی
نویسنده: دکتر حسین آذران
ناشر: نشر بلخ
سال: 1382 خ. / 2003 م.
صفحه: 228

کتاب در سال 1374 خ. / 1995 م. در سوئد نگاشته شده اما چاپ نخست آن به سال 1382 خ. در تهران انجام شده است.

دکتر حسین آذران نخعی در سال 1303 خ. / 1924 م. در شهر اراک زاده شد و در دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانش آموخت و سال‌ها در دبیرستان‌های تهران و کرج و شمیران زبان و ادبیات پارسی آموزش داد و دوره‌ی کارشناسی ارشد و دکتری خود را در دانشگاه تهران به پایان رساند و پایان‌نامه‌ی دکتری خود را در زبان‌شناسی و زبان‌های ایرانی گذراند. وی در کشورهای انگلستان و فرانسه و اسپانیا و ایتالیا و یونان به پژوهش درباره‌ی منبع‌های قدیم ایران‌شناسی و نفوذ فرهنگ باستانی ایران در اروپا پرداخت و در سال 1360 خ. / 1981 م. بازنشسته شد. وی دیوان وحشی بافقی و فروغی بسطامی را گردآوری و ویرایش کرده است. هم چنین از آثار دیگر او می‌توان به فهرست‌نامه‌ی دیوان خاقانی، ویرایش گنجینه‌ی نشاط اسپهانی، نامنامه: مجموعه‌ی نام‌های زیبای ایران، گویش‌های تاتی مرکزی ایران، گویش اشتهارد، و حدود چهل مقاله و سخنرانی اشاره کرد.

فهرست گنجانده‌های کتاب چنین است:

- سخن آغاز (فریدون جنیدی)
- پیشگفتار نویسنده

- خویشاوندی و همانندی زبان سوئدی با زبان‌های ایرانی
-- واژه‌های اوستایی در زبان سوئدی
-- واژه‌های پهلوی در زبان سوئدی
-- واژه‌های فارسی در زبان سوئدی
-- واژه‌های همریشه‌ی «ایرانی-سوئدی»
-- واژه‌های مشترک «ایرانی-سوئدی»
-- واژه‎های مرکب «ایرانی-سوئدی»
-- واژه‌های لاتینی و یونانی و انگلیسی در زبان سوئدی

نمایه‌ی واژه‌های فارسی
در نگاه نخست به نظر می‌رسد که برخی از پیوندها بیشتر شباهت‌های آوایی و تلفظی باشد و شاید پیوند ریشه‌شناسیک در میان نباشد. برخی از همانندی‌ها هم به خاطر وام‌واژه‌های پارسی و عربی در زبان سوئدی است مانند algebra (جبر)، algorithm (الخوارزمی)، admiral (امیر البحر)، alkohol (الکل) و مانند آن.

برخی موردها هم به نظر من بیشتر شباهت آوایی است و همانندی در کار نیست مانند نام Anita در سوئدی و نام اناهیتا در پارسی. این نام سوئدی شکلی از Anna است که خود از «خَنان» عبری (مانند «حَنّان» عربی) به معنای «مهربان» است و ربطی به اناهیتا ندارد. یا amma در سوئدی به معنای دایه و «عمّه» در پارسی (که مادینه‌ی عَمّ به معنای برادر پدر است).

بررسی کل کتاب نیاز به زمان و فرصت بیشتری دارد. اما در مجموع، این گونه بررسی‌های زبان‌شناسیک بسیار سودمند و لازم اند و برای شناخت زبان‌های ایرانی و نیز پیوندهای آنها با دیگر زبان‌های خانواده‌ی هندواروپایی مهم اند.

Thursday, May 08, 2014

نوشتارهای پارسی درباره‌ی موسیقی

پنج‌شنبه ١٨/اردیبهشت/١٣٩٣ - ٨/می/٢٠١۴

یکی از جنبه‌های فرهنگ ایرانی در دوران پس از اسلام، موسیقی است که در دوره‌هایی به دلیل‌های دینی و مذهبی دچار محدودیت‌هایی بوده است اما هیچ گاه از میان نرفته است و در دوره‌هایی شاهد شکوفایی و گسترش و پژوهش در این زمینه بوده‌ایم.

در این جستار به معرفی کتابی درباره‌ی نوشتارهای پارسی در زمینه‌ی موسیقی می‌پردازم.


نام کتاب: نوشتارهای پارسی درباره‌ی موسیقی - بررسی نوشتارگان موسیقی در زبان پارسی از سال ١٠٠٠ تا ١۵٠٠ م.
(Persian Writing on Music: A study of Persian musical literature from 1000 to 1500 AD)
نویسنده: مهرداد فلاح‌زاده
ناشر: دانشگاه اوپسالا (Uppsala) - سوئد
سال: ٢٠٠۵ م. / ١٣٨۴ خ.

این کتاب در واقع پایان‌نامه‌ی دکتری آقای مهرداد فلاح‌زاده است. فهرست گنجانده‌های کتاب چنین است:

- پیشگفتار
- پیش درآمد
- منبع‌ها
- پژوهش‌های پیشین

- فصل ١: ریشه‌ها
- نوشتارهای درباره‌ی موسیقی پیش از پاگیری نوشتارگان عربی
- پاگیری نوشتارگان عربی درباره‌ی موسیقی
- نوشتارگان پارسی کهن و پارسی میانه درباره‌ی موسیقی

- فصل ٢: نوشتارهای درباره‌ی موسیقی در طی سده‌ی ١١ م.
- «دانشنامه‌ی علایی» ابن سینا و جوزجانی
- «شرح کتاب التعرّف لمذهب اهل التصوف» مُستملی
- «صد میدان» خواجه عبدالله انصاری
- «کشف المحجوب» هُجویری
- «قابوسنامه» کیکاوس وشمگیر
- ترجمه‌ی «الرسالة القشیریة» ابوعلی حسن ابن احمد عثمانی

- فصل ٣: نوشتارهای درباره‎ی موسیقی در طی سده‌ی ١٢ م.
- «کیمیای سعادت» محمد غزالی
- «التصفیه فی احوال المتصوفه» عَبّادی
- «حدائق الانوار فی حقایق الاسرار» امام فخرالدین رازی
- ترجمه‌ی دوم «الرسالة القُشیریه»
- ترجمه‌ی پارسی «تقویم الصحّة»

- فصل ۴: نوشتارهای درباره‌ی موسیقی در طی سده‌ی ١٣ م.
- «آداب الصوفیه» نجم‌الدین کبری
- ترجمه‌ی پارسی «احیا علوم دین» غزالی
- «در علم موسیقی» بابا افضل کاشانی
- «حدیقه الحقیقه» شیخ احمد جام
- «رساله‌ی سرّ سماع» علاءالدوله سمنانی
- ترجمه‌ی پارسی «عواریف المعاریف» ابومنصور ماشاظه
- «اشجار و اَتمار» علاء مُنجّم
- «کَنز الرموز» امیر حسینی هروی
- «الدُرّة التاج لغُرّة الدُباج» قطب‌الدین شیرازی
- «مُجمل الحکمة»
- «رساله‌ی موسیقی» محمد نیشابوری

- فصل ۵: نوشتارهای درباره‌ی موسیقی در طی سده‌ی ١۴ م.
- «رساله‌ی فریدون ابن احمد سپهسالار در احوال مولانا جلال‌الدین مولوی»
- «اوراد الاحباب و فُصوص الآداب» ابوالمفاخر یحیا باخَرزی
- «مصباح الهدایت و مفتاح الکفایت» عزالدین کاشانی
- «رساله‌ی چنگ» قمری
- «نفایس الفنون فی العرائس العیون» آمُلی
- ترجمه‌ی پارسی «کتاب الادوار» یحیا ابن احمد کاشی
- «طریقت‌نامه» فقیه کرمانی
- «کنز التُحَف» حسن کاشانی
- «خلاصة الافکار فی معرفة الادوار» شهاب‌الدین صَیرَفی
- «غُنیَة المُنیَة»
- ترجمه‌ی پارسی «الادوار» اسعد سمرقندی
- «معدن المعانی» یحیا مَنیری
- قصیده‌ی شاعری گمنام
- «المختصر المفید فی بیان الموسیقی و اصول الاحکامه»

- فصل ۶: نوشتارهای درباره‌ی موسیقی در طی سده‌ی ١۵ م.
- «جامع الالحان» عبدالقادر مراغی
- «مقاصد الالحان» عبدالقادر مراغی
- «شرح ادوار» عبدالقادر مراغی
- گردآیه‌ای از ترانه‌های به دست عبدالقادر مراغی
- «نَقاوَة الادوار» نوشته‌ی یکی از پسران عبدالقادر مراغی
- رساله‌ی موسیقی معمار
- «رساله‌ی موسیقی» عبدالرحمان جامی
- «مقاصد الادوار» محمود ابن عبدالعزیز ابن خواجه عبدالقادر ابن غیبی حافظ مراغی
- «بیان قطعات چینی»
- «در اسامی دوازده مقام»

- فصل ٧: خلاصه، نتیجه‌گیری

پیوست‌ها
نمایه