Tuesday, December 31, 2013

واژه‌شناسی: داماد

سه‌شنبه ۱۰/دی/۱۳۹۲ – ۳۱/دسامبر/۲۰۱۳

واژه‌ی «داماد» در پارسی میانه (پهلوی) به صورت dāmāt و در اوستایی به صورت zāmātar بوده است. در فرهنگ غیاث‌اللغات ریشه‌شناسی عامیانه‌ای برای آن آمده است که در فرهنگ دهخدا آورده شده و سپس افزوده شده «بر اساسی نیست».

داماد: ... و بعضی گویند این لفظ دعا است و مخفف «دائم‌آباد» است (از غیاث). اما قسمت اخیر قول صاحب غیاث بر اساسی نیست.
داماد/زاماتر نام فاعل از ریشه‌ی «زام-» به معنای «ازدواج کردن» است. در پوروا-هندواروپایی این فعل -gem* بوده است که در یونانی فعل gamein به معنای «به زنی گرفتن» است و از آن در ترکیب‌های انگلیسی مانند polygamy استفاده شده است. دیگر واژه‌های همخانواده با داماد عبارت اند از:

- یونانی: gamein به زنی گرفتن. gambros داماد، پدرزن، برادرزن
- سانسکریت: jamih برادر، خواهر. jama عروس
- لاتین: gener داماد

به همین دلیل پیشنهادهای من برای واژه‌های انگلیسی زیر چنین اند:

monogamy: تَکزامی. به معنای ازدواج با یک نفر.
monogamous: تَکزام. صفت

polygamy: بُلزامی. به معنای ازدواج با چند نفر است که معمولاً «چندهمسری» ترجمه می‌شود. اصطلاح انگلیسی برابر «بُلزنی» یا «چندزنی» عبارت است از polygyny ساخته شده از دو بخش poly = بُل + gyn = زن.
polygamous: بُلزام

endogamy: درونزامی. به معنای ازدواج با کسانی که در همان گروه هستند، مانند ازدواج مسلمان با مسلمان یا ازدواج ایرانی با ایرانی.
endogamous: درونزام

exogamy: برونزامی. به معنای ازدواج با کسانی که در گروه دیگری هستند، مانند ازدواج مسلمان با مسیحی یا ازدواج ایرانی با امریکایی.
exogamous: برونزام

hypergamy: اَپَرزامی. به معنای ازدواج با کسی که در طبقه‌ی اجتماعی بالاتری است. مانند ازدواج زنی از طبقه‌ی کارگر با مردی از طبقه‌ی اشراف. اَپَر شکل پارسی کهن و همخانواده‌ی hyper یونانی و super لاتین است.
hypergamous: اَپَرزام

hypogamy: اوپازامی. به معنای ازدواج با کسی که در طبقه‌ی اجتماعی پایین‌تری است. مانند ازدواج زنی از طبقه‌ی اشراف با مردی از طبقه‌ی کارگر. اوپا شکل پارسی کهن و همخانواده‌ی hypo یونانی و sub لاتین است.
hypogamous: اوپازام

Thursday, December 26, 2013

محمود سریع القلم و زبان انگلیسی

پنج‌شنبه ۵/دی/۱۳۹۲ - ۲۶/دسامبر/۲۰۱۳

دکتر محمود سریع‌القلم، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی، در شهریور ماه ۱۳۹۲ در نشست تخصصی «نقش فرهنگ در توسعه و کارآفرینی» سخنرانی کرد و به راه‌هایی برای توسعه و پیشرفت جامعه و تولید ثروت اشاره کرده است. متن خبر را می‌توانید در این نشانی در خبرگزاری ایسنا بخوانید.

بیشتر جمله‌ها معقول و منطقی بودند اما دو جمله‌ی زیرا مرا شگفت‌زده کرد:

وی به دانستن زبان انگلیسی اشاره کرد و افزود: کسی که زبان انگلیسی نمی‌داند، منطقی فکر نمی‌کند، چون تولید علم ۹۰ تا ۹۵ درصد به زبان انگلیسی است
به راستی جای شگفتی و افسوس است که «استاد» دانشگاه ما چنین بیاندیشد. این جمله یکی از غیرمنطقی‌ترین و گریه‌آورترین جمله‌هایی است که به تازگی شنیده‌ام. کدام انسان عاقلی پیدا می‌شود که چنین جمله‌ای را بگوید؟ وی هرگز به معنای سخن خود نیاندیشیده است. این جمله یعنی از ۷ میلیارد جمعیت کنونی زمین تنها کسانی که انگلیسی می‌دانند منطقی فکر می‌کنند؟!! (باقی جمعیت زمین در دوران های دیگر را کاری نداریم).

به فرض محال که این سخن «استاد» را بپذیریم، باید دید خود ایشان چه قدر منطقی فکر می‌کند و چه قدر زبان انگلیسی می‌داند. با نگاهی به صفحه‌ی شخصی و رسمی وی در دانشگاه شهید بهشتی می‌بینیم که وی مدرک‌های کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکتری و فوق‌دکتری خود را در امریکا دریافت کرده است. اما جالب آن که در فهرست بلندبالایی که از مقاله‌ها و پژوهش‌های خود در این صفحه گذاشته است حتا یک مورد هم به زبان انگلیسی نیست و همه‌ی مقاله‌های به زبان فارسی و در مجله‌های داخلی چاپ شده‌اند. یعنی ایشان حتا پایان‌نامه‌های دوره‌های مختلف دانشگاهی خود را هم در این فهرست نگذاشته است و معلوم نیست ایشان چه اندازه به زبان انگلیسی آشنا است. در بخشی هم که مثلا مقاله‌های انگلیسی است، در واقع همان مقاله‌های فارسی را فهرست کرده اما تنها عنوان آنها را به انگلیسی ترجمه کرده است. جالب آن که در چند مورد انصاف را رعایت کرده و در کمانک (یا پرانتز) اشاره کرده است که مقاله به زبان فارسی است اما نوشته Farsi و حتا نه Persian!!! برای نمونه: در بخش فارسی چنین است:
«ریشه‌های کشمکش‌های بین‌المللی: یک گونه‌شناسی»، فصلنامه سیاست خارجی، شماره ۲، ۱۳۶۷، صص ۲۲۵ - ۲۰۸.
«موانع توسعه در کشورهای جهان سوم»، فصلنامه مطالعات ملی، سال ۶، شماره ۱، ۱۳۸۴، صص ۴۵ - ۲۹.
و همین دو مقاله در بخشی انگلیسی چنین آمده‌اند:
"Roots of International Conflicts: A Classification," Faslnameh Siasat Kharegi or Journal of Foreign Policy, No. 2, 1988, pp. 208-225;
Impediments to Modernizing Processes in the Muslim World, “Journal of National Studies (Farsi), Vol. 6, No.1, 2005, pp. 29-45;
می‌بینیم که حتا ترجمه‌ی استاد هم چندان دقیق نیست. برای Classification گذاشته است «گونه‌شناسی» حال آن که ترجمه‌ی آن «رده‌بندی» یا «طبقه‌بندی» است و «گونه‌شناسی» برابر taxonomy یا typologie است. دیگر این که عنوان مقاله‌ی فارسی دوم «در کشورهای جهان سوم» است اما در ترجمه‌ی انگلیسی شده است Muslim World یعنی جهان اسلام! حتا در ترانویسی لاتین واژه‌ی «خارجی» هم به جای Khareji نوشته است Kharegi!

اما جمله‌ی بعدی استاد هم شگفت‌انگیزتر از جمله‌ی پیشین است. وی افزوده است:
و من شاهد این بودم که در کشوری مثل آلمان و فرانسه در دانشگاه فقط به زبان انگلیسی تدریس می‌شود.
نمی‌دانم منظورشان از این جمله چه بوده است. باید پرسید آیا ایشان واقعاً مطمئن است که به آلمان و فرانسه رفته است؟ و جایی که رفته شهری از امریکا یا انگلستان یا استرالیا نبوده است؟ اگر این جمله را درباره‌ی یکی از مستعمره‌های پیشین بریتانیا یا جزیره‌های زیر حکومت امریکا یا کشورهای افریقایی گفته بود باز هم پذیرفتنی بود. اما این که در آلمان و فرانسه - که دو کشور مهم و برجسته‌ی اروپای غربی هستند و زبان‌هایشان جزو زبان‌های مهم اروپایی است و خودشان هم «غیرت» و حساسیت زیادی نسبت به زبان‌شان دارند - در دانشگاه «فقط» به زبان انگلیسی تدریس شود به راستی آدم را به شک می‌اندازد و آدم با خود می‌گوید شاید راهنمایان سفر ایشان با وی شوخی کرده‌اند و وی را به جایی برده‌اند و گفته‌اند اینجا دانشگاه فرانسه و آلمان است!!

در راستای پیشنهادهای استاد برای توسعه و پیشرفت کشور، باید افزود یکی از گام‌های مهم برای پیشرفت و توسعه‌ی کشور، خودباوری و اعتماد به نفس و واقع‌بینی و منطقی فکر کردن بیشتر مردم به ویژه استادان دانشگاه است. این گونه خودکم‌بینی و یافه‌درایی‌ها در جایگاه استاد دانشگاه - که مسئولیت پرورش نسل آینده‌ی پژوهشگران و دانشمندان و اندیشمندان کشور را بر دوش دارند - یکی از آسیب‌ها و سدهای جدی پیشرفت و توسعه است.

Thursday, December 12, 2013

واژه‌شناسی: انگبین

پنج‌شنبه ۲۱/آذر/۱۳۹۲ - ۱۲/دسامبر/۲۰۱۳

عسل را در زبان پارسی، انگبین می‌گوییم. در پارسی نو/دری این واژه به صورت «اَنگَبین» (ترانویسی لاتین: angabin) خوانده می‌شود اما در پارسی میانه (پهلوی) به صورت angubēn گفته می‌شده است. شربتی از آمیختن انگبین و سرکه می‌سازند که سرکه-انگبین یا سکنگبین گفته می‌شده و امروزه معمولا سکنجبین خوانده می‌شود. مولانای بلخی در دفتر یکم مثنوی در داستان پادشاه و کنیزک چنین می‌گوید:

از قضا، سرکه انگبین صفرا فزود --------- روغن بادام خشکی می‌نمود
به دیگر واژه‌های همسایه با انگبین مانند «انگ»، «انگژه»، «انگدان/انجدان»، «انگوژه/انغوزه» نگاهی می‌اندازم:
اَنگُدان: انجدان
اَنجُدان: مُعرّب انگدان است. در لغت طبری کلوپر گویند.... و بیخ آن را اشترغار و گیاه آن را کماه و صمغ آن را که بسیار بدبو است .. به فارسی انکزد (انکزه) نامند و صمغ آن را به فارسی ژَد ... نامند. (از مخزن الادویه).

اَنگوژه: انغوزه.
اَنغوزه: دارویی بدبوو دافع تشنج و عبارت است از صمغ درخت انگدان

اَنگُژَد: مطلق صمغ‌ها را گویند عموماً، و صمغی باشد به غایت بدبوی. و آن را انگژد به سبب آن گویند که صمغ درخت انگدان است و اصل آن انگدان ژد باشد چه ژد به لغت فرس به معنی صمغ است .

ژد: صمغ و آن چیزی است چسبنده که از ساق درخت بر می‌آید (برهان). اَنگُم، کتیرا.

اَنگُم: صَمغ، شَلَم، صمغ در گیلاس ، آلبالو، آلو، زردآلو، گوجه و میوه‌های دیگر. (یادداشت مولف). صمغ و ماده‌ی چسبنده‌ی لزجی که از درختان مخصوصاً درختان آلو و آلوچه و گوجه خارج می‌شود و در برابر هوا انجماد می یابد. (فرهنگ فارسی معین).
با توجه به این که در فرهنگ دهخدا یکی از معناهای «انگ» را «شیره و عصاره» نوشته است و این که در زبان انگیسی زنبور را bee می‌گویند که در انگلیسی کهن beo بوده و از bia در ژرمنیک بالا گرفته شده و در پوروا-هندواروپایی *bhei بوده است، و نیز این که در لارستانی بدان biz و در قائنی bouj و در تالشی bezâz و در تربیت حیدری bunj می‌گویند (پیشگفتار فرهنگ اخترشناسی)، به نظر من «انگبین» ترکیبی است از «انگ» و «بین» که بخش نخست به معنای شیره و بخش دوم هم به معنای زنبور است.

در زبان انگلیسی انگبین را honey و در زبان فرانسه miel می‌گویند. واژه‌ی فرانسه از mel در لاتین آمده است. کارامل caramel هم به معنای انگبین سوخته است.

در پارسی مگس به جز حشره‌ی معروف، به حشره‌های دیگر هم گفته می‌شده و زنبور عسل را هم «مگس انگبین» و گاه «مگس نحل» و «مگس شهد» می‌گویند که در شعرهای سعدی و دیگر شاعران دیده می‌شود:
چشمه از سنگ برون آید و باران از میغ -------- انگبین از مگس نحل و دُر از دریابار (سعدی)

به نیشی از مگس نحل برنشاید گشت ------------- از آن که سابقه‌ی فضل انگبین دارد (سعدی)

پی نوشت
دکتر حیدری ملایری هم با نظر من درباره ی ریشه شناسی انگبین همرای است. ایشان نوشته است که درباره ی ریشه شناسی انگبین دو نظر هست:

- انگبین از angu-paina* آمده است که در آن angu* به معنای «زنبور» است (مانند hang در کُردی به معنای زنبور) و paina* به معنای «شیره، چربی، صمغ» است.

- اما به نظر هارولد بیلی، انگبین از angu-bin* آمده که در آن angu* به معنای «شیره، صمغ» است و bin* هم به معنای زنبور و همریشه با bee در انگلیسی است.

به نظر دکتر حیدری ملایری، هَنگ در کردی به معنای زنبور در واقع با bunj، bouj، benj، donj، gonj، و biz در گویش های دیگر ایرانی همخانواده است.

Saturday, December 07, 2013

درسی از سهراب سپهری؟!

شنبه ۱۶/آذرماه/۱۳۹۲ - ۷/دسامبر/۲۰۱۳

پس از این که شعری به دروغ به نام فردوسی بسته شد و در سایت های فراوانی پخش شد، جستاری نوشتم و ایرادهای بستن آن شعر به فردوسی را برشمردم. به تازگی هم شعر سستی به دستم رسید که آن را به شاعر بزرگ معاصر، سهراب سپهری، بسته اند. من واقعا نمی فهمم چرا کسی می تواند به این سادگی دروغ بگوید و شعر سستی را به شاعری سرشناس ببندد و دیگر خوانندگان هم بی آن که پرس وجویی یا جست وجویی کنند آن را دست به دست می چرخانند. هم در فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و هم در فرهنگ اسلامی ما دروغ بزرگترین گناه است.

مجموعه ی شعرهای سهراب سپهری به نام «هشت کتاب» جزو پرفروش ترین کتاب های شعرنو است و در اینترنت هم سایت های فراوانی شعرهای سهراب سپهری را در دسترس خوانندگان قرار می دهند. برای همین وارسی و راستین آزمایی این شعر نباید کار سختی باشد اما آن قدر زمان برای برخی از مردم اهمیت دارد و وقت شان گران بها است که نمی توانند اندکی وقت «تلف» کنند و ببینند آیا واقعا این شعر از سپهری است یا نه.

این شعر آن قدر ایراد سَبکی و شعری دارد که نمی دانم کدام را برشمرم. داستان شعر خیلی سبُک است. این شعر نه از زبان سهراب سپهری، بلکه بیشتر به جوانی «داش مشدی» می خورد! درست است که سهراب سپهری شاعری معاصر بود اما هرگز در شعر خود، جمله های عامیانه ای مانند «حساب بردن» را به کار نبرده است. یا نمی گفت «چشم در پی چوب می غلتید»! «خوب گیر آوردم»! «آقا ایناهاش»!

نویسنده ی این شعر (که به نظرم تا «شاعر» شدن راه زیادی دارد) می توانست این شعر را به نام خودش پخش کند و اگر دوست داشت نقدها و نظرهای دیگران را دریافت کند تا شعر سرودن را بیاموزد و تجربه هایش را بهتر کند. نه این که به دروغ آن را به سهراب سپهری ببنندد. منظور و حاصل از این که شعر به نام سهراب سپهری پخش شود چیست؟

خودتان این شعر را بخوانید و داوری کنید آیا سهراب سپهری چنین شعر سست و بی مایه ای را می سرود؟

سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بداخلاقند
دست کم می گیرند
درس و مشق خود را ...

باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند ...

خط کشی آوردم،
در هوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هر طرف می غلطید

مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید!

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...

دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آن طرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
«پاک تنبل شده ای بچه بد»
«به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند»
«ما نوشتیم آقا»

باز کن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم بر کف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، در کنارم خم شد
زیر یک میز، کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ...

گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بر دلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید ...

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما
گفتمش، چی شده آقا رحمان؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه بر می گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو و کنار چشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا.

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد و کوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب و دفتر ...

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سر خشم، به سرش آوردم

عیب کار از خود من بود و نمی دانستم
من از آن روز معلم شده ام ...

او به من یاد بداد درس زیبایی را ...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی

یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم

با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...

سهراب سپهری

Wednesday, December 04, 2013

درباره‌ی ثبت چوگان به نام دیگران

چهارشنبه ۱۳/آذرماه/۱۳۹۲ - ۴/دسامبر/۲۰۱۳

کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی، قصیده‌سرای بزرگ ایرانی (پسر جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی، شاعر بزرگ دیگر) که تازش مغولان در سال ۶۳۳ ق. را در اصفهان به چشم دیده بود و در سال ۶۳۵ ق. به دست مغولان کشته شد درباره‌ی روزگار خود چنین می‌گوید:

کس نیست که تا بر وطن خود گرید -------------- بر حال تباه مردم بد گرید
دی بر سر مرده‌ای دو صد شیون بود ------------ امروز یکی نیست که بر صد گرید
به نظر می‌رسد امروز بازماندگان این مغولان در کشورهای همسایه، همچنان تاراج و ویرانگری‌های نیاکانشان از میراث ایرانیان را ادامه می‌دهند.

در داستان ثبت چوگان به عنوان میراث فرهنگی جمهوری آران (با نام دزدی جمهوری آذربایجان) عامل‌هایی چند درگیر بودند:

۱) مسئولان جمهوری آران:
طمع و خوی غارتگری این مسئولان و نپذیرفتن این واقعیت که این جمهوری، کشور و هویتی است که در سده‌ی بیستم م. به خاطر سیاست‌های روسیه‌ی تزاری و شوروی کمونیستی به وجود آمده است و پیش از آن بخشی از فضای فرهنگی ایرانی بوده است، سبب شده است که برای شناخته شدن در جهان امروزی، میراث‌های فرهنگی ایرانی را به نام خود ثبت کنند و گاهی ادعاهای خنده‌آور و گستاخانه‌ای مطرح کنند مانند این که نوروز از آن ما بوده است و ایرانیان هم از ما یاد گرفته‌اند. اینان سال پیش هم ساز ایرانی تار را به نام خود ثبت کردند. در واقع تاراج میراث فرهنگی ایران به دست اینان از زمان استالین و به دستور استالین آغاز شد، همان زمانی که استالین در جمله‌ی شگفت‌آوری گفت که «نظامی گنجوی، شاعر برادران آذربایجانی ما، نباید تنها به خاطر این که بیشتر شعرهایش به زبان پارسی تسلیم ایرانیان شود» (!)

2) مسئولان سازمان یونسکو:
این مسئولان به عنوان کسانی که درخواست‌های ثبت میراث فرهنگی را بررسی می‌کنند باید دانش کافی در زمینه‌های مورد نظر داشته باشند یا دست کم از کارشناسان و آگاهان فرهنگی در بخش‌های مختلف دنیا یاری بگیرند. جای پرسش است که واقعا چه گونه مسئولان یونسکو به ذهنشان نرسیده است که چه گونه ممکن است که این جمهوری میراثی چند هزار ساله داشته باشد حال آن که تنها در سال ۱۹۹۱ م. / ۱۳۷۰ خ. از اتحاد شوروی جدا شد و پیش از آن هم وجود مستقلی نداشته است و ناحیه‌ی مورد نظر در بیشتر طول تاریخ بخشی از ایران بوده است.

۳) مسئولان فرهنگی ایران:
متاسفانه به نظر می‌رسد که برخی مسئولان فرهنگی ایران متوجه اوضاع جهان امروز نیستند و با واقعیت‌های امروزی سروکار ندارند. اینان برای میراث ایران، چه دوران پیش از اسلام و چه دوران پس از اسلام، به ویژه دوران پیش از اسلام، اهمیتی قائل نیستند. من دقیقا نمی دانم کدام بخش از فرهنگ ایران مورد علاقه ی آنان است.

مشکل اصلی ما دیدگاه مسئولان فرهنگی ایران است. پس از پخش خبر ثبت چوگان به نام دیگران، مسئولان به جای آن که از کوتاهی خود پوزش بخواهند، طلبکارانه چنین می‌گویند:
در گفت‌وگو با سایت میراث فرهنگی «فرهاد نظری» مدیر کل دفتر ثبت آثار تاریخی سازمان میراث فرهنگی افزود:
تصور ما از ثبت جهانی در حوزه‌ی میراث‌ ناملموس اشتباه است. هدف از ثبت میراث‌ معنوی نزدیکی و یکپارچگی کشورهای مختلف است. بنابراین نباید نسبت به ثبت پرونده‌ها این گونه حساسیت به خرج داد.
به نظر می‌رسد آن قدر همسایگان ایران دارند به هم نزدیک و یکپارچه می‌شوند که می‌خواهند به زودی اثری از ایران نماند:

- ترکیه مولانای بلخی را «شاعر ترک» می‌داند. ترکیه می‌خواهد قهوه‌خانه را به نام خود ثبت کند.

- جمهوری آران (با نام دزدی آذربایجان) نظامی گنجوی را «شاعر آذربایجانی» می‌داند و در شهرهای مختلف دنیا مجسمه‌ی نظامی گنجوی را به نام «شاعر آذربایجانی» نصب می‌کند. سال گذشته تار را به نام خود ثبت کرد و در اعتراض ایران، پاسخ داد که شما هم «تار ایرانی» را ثبت کنید! سال بعد هم می‌خواهد ساز کمانچه را به نام خود ثبت کند!

- قزاقستان ابونصر فارابی را فیلسوف قزاق می‌خواند و برایش مجسمه می‌سازد.

- ازبکستان ابوریحان بیرونی را دانشمند ازبک می‌خواند.

- امارات عربی بادگیرهای ایرانی را روی پول خود به نام «برجیل» و معماری عربی تبلیغ می‌کند.

- دیگر کشورهای عربی ابن سینا و خیام و خوارزمی و رازی و ... را دانشمندان عرب می‌نامند.

- آثار باستانی ایران در موزه‌های دنیا، به نام دیگران خوانده می‌شود یا نام «ایران» از آنها حذف می‌شود. برای نمونه، در موزه‌ی بریتانیا، اصلا بخشی به نام «ایران» وجود ندارد. تنها بخش ایران باستان وجود دارد و آن هم به همت دو ایرانی (رحیم ایروانی و همسرش) است. اما در همین موزه اتاقی به نام «ترکیه‌ی باستان» (!!!) وجود دارد. همه‌ی آثار ایران پس از اسلام در بخش کلی «خاورمیانه» گذاشته شده‌اند. آثار سفال و شیشه‌گری کاشان و نیشاپور به عنوان شهرهایی در «آسیای میانه» !!! ثبت شده‌اند. آیا هیچ کس در میان مسئولان این موزه و دانشمندان و کارشناسان تاریخی در این کشور نیست که بداند در دوران «باستان» جایی به نام «ترکیه» وجود نداشته است و ترکیه به عنوان کشور، از زمان پس از جنگ جهانی اول (1918 م.) پدید آمده است و پیش از آن، این سرزمین آناتولی و آسیای کهتر (Asia Minor) نام داشته است و میراث باستانی آن ربطی به «ترکان» ندارد؟

اما همین که ایران خواست نوروز را به نام خود ثبت کند، ناگهان این همسایگان عزیزتر از جان، که هدف‌شان هم نزدیکی و یکپارچگی است، صدای اعتراض شان بلند می‌شود که این میراث مشترک است! البته همه ی این اقدام ها برای نزدیکی بیشتر و یکپارچگی است.

یا مسئول دیگری در پاسخ به جریان چوگان چنین گفته است:
تنها نکته‌ی موجود این است که ایران اصرار داشت تا نمایندگان سازمان میراث فرهنگی همراه سفیر ایران در یونسکو مذاکره کنند تا در پرونده‌ی چوگان عنوان اسب قره‌باغی در آن منطقه نوشته شود. همچنین گفته شد که با جمهوری آذربایجان مذاکره شده است که بعدها این پرونده را اصلاح کند در حالی که از نظر کنوانسیون یونسکو، وقتی یک کشور میراثی آیینی را ثبت می‌کند، چون فقط متعلق به خود او است و لزومی به آوردن نام منطقه‌ای نیست که رسم در آنجا اجرا می‌شود مانند پرونده‌ی «به آب انداختن لنج در خلیج فارس» که لزومی نداشت در انتهای نام پرونده، اسمی از ایران آورده شود.
هم چنین ن.ک. به این گفت وگو در خبرگزاری ایسنا.


۴) دانشوران ایران
دانشوران و دانشمندان و اندیشمندان ایران هم در این میان مسئول اند. برای نمونه وقتی مسئولان شوروی کمونیستی سبکی در ادبیات پارسی به نام «سبک آذربایجانی» اختراع کردند دانشوران و استادان ادبیات ایران آن چنان که باید، اعتراضی نکردند. پس از فروپاشی شوروی این سبک جعلی به طور خزنده در مقاله‌های برخی ایرانیان راه یافت و اکنون بسامد بیشتری یافته است. اما استادان ادبیات اعتراضی نمی‌کنند. کمتر کسی به دزدیده شدن نظامی گنجوی به دست مسئولان جمهوری آران اعتراض مستند کرده است و کوشیده است که در سطح جهانی با این پدیده‌ی شوم مبارزه کند. (ن.ک. «سبک جعلی آذربایجانی» در همین وبلاگ)

برای نمونه، بدر شروانی از شاعران پارسی‌گوی ایرانی است که وی هم به دست برخی نویسندگان جمهوری آران به نام شاعر ترک خوانده شده است. جالب آن که بدر شروانی به خاطر دزدیده شدن اموالش و آزارهایی که از ترکمانان دیده است در دیوان خود ترکمانان را هجو کرده اما در دیوانی که در این جمهوری چاپ شده است آن بخش از شعرها حذف شده‌اند!

۵) مردم ایران
مردم ایران هم در این میان کوتاهی می‌کنند. بیشتر مردم توجهی به میراث فرهنگی خود ندارند تا این که ناگهان کسی آن را بدزدد. البته برخی مشکل‌های اقتصادی را در این بی‌توجهی مسئول می‌دانند. اما مهم آن است که مردم هشیارتر باشند و خودشان میراث خود را پاس بدارند. چرا تنها عده‌ی اندکی به جشن سده و مهرگان و شاعران و نویسندگان ایرانی توجه می‌کنند؟ آیا باید منتظر باشیم که مثلا امارات عربی جشن مهرگان را به نام خودش ثبت کند تا ناگهان همه به یاد این جشن بیفتند؟

پی نوشت
هم چنین ن.ک. گفت وگویی با داود هرمیداس باوند در این زمینه

Tuesday, December 03, 2013

وام‌واژه‌های روسی در زبان پارسی

سه‌شنبه ۱۲/آذرماه/۱۳۹۲ - ۳/دسامبر/۲۰۱۳

ارتباط نزدیک ایرانیان با مردم روسی‌زبان به ویژه از دوران قاجاریان آغاز شد و از همان دوران واژه‌های به زبان پارسی وارد شده است. جست‌وجو در فرهنگ دهخدا برای وام‌واژه‌های روسی ۷۷ واژه را به دست می‌دهد. هم چنین با توجه به واژگان رایج در زبان روزمره این تعداد به نزدیک ۱۲۰ واژه می‌رسد. البته شاید در منطقه‌ی گیلان و آستارا و شهرهای مرزی که با روسیه و شوروی پیشین ارتباط نزدیک‌تری داشتند واژه‌های دیگری هم وارد شده باشد. اما متاسفانه من به آنها دسترس نداشتم.

یادآوری می‌کنم که بسیاری از وام‌واژه‌های یاد شده در فرهنگ دهخدا دیگر در زبان امروزی کاربردی ندارند مانند نچالنک. پس از جست‌وجو به مقاله‌ای از آقای دکتر ایرج بشیری، استاد دانشگاه مینه‌سوتا (Minnesota) رسیدم که در آن تعداد وام‌واژه‌های روسی در زبان پارسی رایج در ایران نزدیک ۱۰۰ واژه دانسته شده است. البته در پارسی تاجیکی (که ایشان به عنوان زبان جداگانه! آورده است) تعداد واژگان روسی به مراتب بیشتر است و با توجه به این که تاجیکستان بخشی از اتحاد شوروی بود این طبیعی است.

در این جستار این واژگان را همراه با تعریف کوتاه و نیز شکل‌های روسی و ترانویسی لاتین آنها می‌آورم. برای پیدا کردن شکل روسی چند مورد از مقاله‌ی دکتر بشیری استفاده کرده‌ام اما بیشتر آنها را با استفاده از مترجم برخط گوگل (Google Translate) (با ترجمه از انگلیسی به روسی) به دست آورده‌ام. بسیاری از این واژه ها در مقاله ی دکتر بشیری نیامده اند.

در زیر فهرست ۱۲۵ واژه (با چند تکرار یا دگرخوانی) به ترتیب الفبای پارسی آمده است:

آتریاد: دسته یا یکان نظامی. به خط روسی отряд به خط لاتین otryad برابر انگلیسی detachment/squad
آپارات: دستگاه. به خط روسی: апарат به خط لاتین: aparat برابر انگلیسی: apparatus
آفتومات: به خط روسی автомат به خط لاتین: avtomat برابر انگلیسی: automaton

اُدیال: پتو. به خط روسی: одеяло به خط لاتین: odeyalo برابر انگلیسی: blanket
استپ: بیابان کم‌گیاه. به خط روسی: степи به خط لاتین: stepi برابر انگلیسی: steppes
استرلیتزن: گروه نظامی ۴۰۰۰ نفر پیاده‌نظام. به خط روسی: стрельцы́ به خط لاتین: strel'tsý برابر انگلیسی: archers (کمانداران)
استکان: پیاله. به خط روسی: стакан به خط لاتین: stakan برابر انگلیسی: glass (گویا از دوستگانی پارسی گرفته شده)
اسکناس: پول کاغذی. به خط روسی: ассигнация به خط لاتین: assignácija برابر انگلیسی: banknote (واژه‌ی روسی از assignat فرانسه است)
اشبون: تکه باریکی از سرب که برای حروف‌چینی میان سطرها می‌گذارند. فاصله. به خط روسی: шпон به خط لاتین:shpon برابر انگلیسی: interline
اشپُختُر: بازرس. بدخوانی اینسپکتور روسی. به خط روسی: инспектор به خط لاتین: inspektor برابر انگلیسی: inspector
اِشکاب: ن.ک. اشکاف
اِشکاف: گنجه. دولاب. قفسه. به خط روسی: шкаф به خط لاتین: shkaf برابر انگلیسی: cupboard

بارکاس: قایق موتوری. به خط روسی: баркас به خط لاتین: barkas برابر انگلیسی: longboat
باک: انباره. به خط روسی: бак به خط لاتین: bak برابر انگلیسی: gas tank
بالشِویسم: ن.ک. بُلشویسم
بالشِویک: ن.ک. بلشویک
باندرول: برچسب. به خط روسی: бандероль به خط لاتین: banderol برابر انگلیسی: wrapper
بانکه: دبه. به خط روسی: банка به خط لاتین: banka برابر انگلیسی: jar
برزنت: کرباس. به خط روسی: брезент به خط لاتین: brezent برابر انگلیسی: canvas
بشکه: به خط روسی: бочка به خط لاتین: bochka برابر انگلیسی: barrel
بُکسل: کشیدن. به خط روسی: буксир به خط لاتین: buksir برابر انگلیسی: tug
بکسوات: لغزیدن، سُریدن. به خط روسی: буксовать به خط لاتین: buksovat برابر انگلیسی: skid
بُلشویک: اکثریت‌گرا. به خط روسی: большевик به خط لاتین: bol'shevik برابر انگلیسی: Bolshevik
بُلشویسم: اکثریت‌گرایی. به خط روسی: большевизм به خط لاتین: bol'shevizm برابر انگلیسی: Bolshevism
بلیت: به خط روسی: билет به خط لاتین: bilet برابر انگلیسی: ticket (واژه‌ی روسی شاید از biglietto در ایتالیایی باشد یا billet در فرانسه)
بنزین: به خط روسی: бензин به خط لاتین: benzin برابر انگلیسی: gas
بیگودی: به خط روسی: бигуди به خط لاتین: bigudi برابر انگلیسی: hair roller (واژه‌ی روسی از bigodino در ایتالیایی است)
بیلیارد: این واژه فرانسوی است نه روسی. شاید از روسی وارد زبان پارسی شده باشد. به خط روسی: бильярд به خط لاتین: bil'yard برابر انگلیسی: billiards

پاسور: ورق بازی. به خط روسی: пасур به خط لاتین: pasur برابر انگلیسی: playing cards
پاگُن: سردوشی. به خط روسی: погон به خط لاتین: pogon برابر انگلیسی: shoulder loop
پاگون: ن.ک. پاگن
پُرس: وعده. به خط روسی: порция به خط لاتین: portsiya برابر انگلیسی: portion
پریموس: اجاق کوچک. به خط روسی: примус به خط لاتین: primus برابر انگلیسی: primus (نام خاص شرکت سازنده‌ی اجاق)
پُشتوای: کشتی نامه‌رسانی. در اصل به معنای «پُستی». به خط روسی: почтовый به خط لاتین: pochtovyy برابر انگلیسی: postal
پلیسه: به خط روسی: плисси به خط لاتین: plissi برابر انگلیسی: pleated
پوت: ن.ک. پود
پوتین: موزه. چکمه (ترکی). به خط روسی: ботинки به خط لاتین: botinki برابر انگلیسی: boots (واژه‌ی روسی از bottine در فرانسه گرفته شده است.)
پود: یکان وزن روسی در اصل برابر شانزده لیتر. همان که امروزه «پیت» گفته می‌شود. به خط روسی: пуд به خط لاتین: pud برابر انگلیسی: pud
پودراتچی: پیمانکار (از: روسی پُدرات + چی ترکی). پُدرات: به خط روسی: подряд به خط لاتین: podryad برابر انگلیسی: contract
پوط: ن.ک. پود
پیت: ن.ک. پود
پیان: مست و لول. به خط روسی: пьяный به خط لاتین: p'yanyy برابر انگلیسی: drunk
پیراشکی: کلوچه. به خط روسی: пирожки به خط لاتین: pirozhki برابر انگلیسی: pirog

تراخم: بیماری چشم. به خط روسی: трахоме به خط لاتین: trakhome برابر انگلیسی: trachoma (واژه‌ی روسی از trachome در فرانسه است)
ترمز: بازدارنده. به خط روسی: тормоз به خط لاتین: tormoz برابر انگلیسی: brake
ترئیکا: گردونه‌ی سه‌اسبه. (در اصل به معنای: سه‌تایی) به خط روسی: тройка به خط لاتین: troyka برابر انگلیسی: troika

جلیتقه: به خط روسی: жилетка به خط لاتین: zhiletka برابر انگلیسی: vest (واژه‌ی روسی از gilet در فرانسه است)
جلیقه: ن.ک. جلیتقه

چتکه: ن.ک. ریشه شناسی چرتکه
چَتوَر: یکان وزن به معنای چارک. به خط روسی: четверть به خط لاتین: chetvert برابر انگلیسی: quarter
چَتوَل: ن.ک. چتَور
چدن: آمیغ (آلیاژ) آهن و قلع. به خط روسی: чугуна به خط لاتین: chuguna برابر انگلیسی: cast iron
چرتکه: ن.ک. چتکه
چمدان: همان جامه‌دان. البته برخی آن را روسی دانسته‌اند. به خط روسی: чемодан به خط لاتین: chemodan برابر انگلیسی: suitcase
چوخه: بالاپوش شبانی. به خط روسی: чоха به خط لاتین: chokha برابر انگلیسی: واژه ندارد.

خاموت: پالهنگ. به خط روسی: хомут به خط لاتین: khomut برابر انگلیسی: strap
خلب: نان. به خط روسی: хлеб به خط لاتین: khleb برابر انگلیسی: bread

درشکه: گردونه. به خط روسی: дрожки به خط لاتین: droschke برابر انگلیسی: carriage
دوجین: دوازده. به خط روسی: дюжина به خط لاتین: dyuzhina برابر انگلیسی: dozen

راپورت (در عامیانه: لاپورت): گزارش. به خط روسی: рапорт به خط لاتین: raport برابر انگلیسی: report (واژه‌ی روسی از rapport در فرانسه است)
رامکا: قاب عکس. به خط روسی: рамка به خط لاتین: ramka برابر انگلیسی: frame
رامگا: ن.ک. رامکا
رانکا: ظرف سینی مانندی برای حروف‌چینی. احتمالا همان رامکا.
رزوه: شیار. به خط روسی: резьба به خط لاتین: rez'ba برابر انگلیسی: screw-thread

زاپاس: یدک. ذخیره. به خط روسی: запас به خط لاتین: zapas برابر انگلیسی: reserve/spare
زاکوسکا: مزه. پیش‌غذا. به خط روسی: закуска به خط لاتین: zakuska برابر انگلیسی: appetizer
زامسکه: بتونه. به خط روسی: замазка به خط لاتین: zamazka برابر انگلیسی:‌ putty
زاموسقه: ن.ک. زامسکه

ساخارین: در اصل از شکر پارسی. به خط روسی: сахарин به خط لاتین: sacharin برابر انگلیسی: saccharin
سارافون: نوعی پوشاک. به خط روسی: сарафан به خط لاتین: sarafan برابر انگلیسی: sarafan (از «سراپای» پارسی گرفته شده)
ساژن: یکان درازا برابر سه آرشین است. به خط روسی: сажень به خط لاتین: sazhen برابر انگلیسی: fathom
ساسات: مکنده. به خط روسی: сосать به خط لاتین: sosat برابر انگلیسی: suction
ساسون: به خط روسی: сосун به خط لاتین: sosun برابر انگلیسی: pleat
سالدات: سرباز. به خط روسی: солдат به خط لاتین: soldat برابر انگلیسی: soldier (واژه‌ی روسی از فرانسه یا آلمانی آمده است.)
سماور. به خط روسی: самовар به خط لاتین: samovar برابر انگلیسی: samovar
سوخاری: تُرد. به خط روسی: сухари به خط لاتین: sukhari برابر انگلیسی: crackers

شاپکا: کلاه. به خط روسی: шапка به خط لاتین: shapka برابر انگلیسی: hat
شلنگ: لوله. به خط روسی: шланг به خط لاتین: shlang برابر انگلیسی: hose
شماته: به خط روسی: шуметь به خط لاتین: shumet برابر انگلیسی: noise
شماطه: ن.ک. شماته.
شنل: بالاپوش. به خط روسی: шинель به خط لاتین: shinel برابر انگلیسی: overcoat
شوشکه: ‌نوعی شمشیر یا قمه. به خط روسی: шашка به خط لاتین: shashka برابر انگلیسی: sabre, sword
شوشگه: ن.ک. شوشکه

غُرموت: علوفه. خوراک اسبان. به خط روسی: корм به خط لاتین: korm برابر انگلیسی: ‌fodder
غُرمود: ن.ک. غُرموت
غورمود: ن.ک. غُرموت

فاستونی: نوعی پارچه. در اصل بوستونی. به خط روسی: Бостон به خط لاتین: boston برابر انگلیسی: Boston
فامیل: نام خانوادگی. به خط روسی: фамилия به خط لاتین: familiya برابر انگلیسی: surname
فانسقه: جای فشنگ. نوعی تفنگ از زمان فتح علیشاه. به خط روسی: ؟؟؟ به خط لاتین: ؟؟؟ برابر انگلیسی: ؟؟؟
فرغون: از fourgon فرانسوی
فوتبالیست: فوتبال‌باز. به خط روسی: футболист به خط لاتین: futbolist برابر انگلیسی: footballer

قارمان: ن.ک. گارمُن.

کاپشن: بالاپوش. به خط روسی: капюшон به خط لاتین: kapyushon برابر انگلیسی: hood
کالباس: جگرآکنده. به خط روسی: колбаса به خط لاتین: kolbasa برابر انگلیسی: sausage
کالسکه: گردونه. به خط روسی: коляска به خط لاتین: kolyaska برابر انگلیسی: carriage
کتلت: بریده ی گوشت. به خط روسی: котлета به خط لاتین: kotleta برابر انگلیسی: cutlet
کروک: سقف درشکه و کالسکه. به خط روسی: ؟؟؟ به خط لاتین: ؟؟؟ برابر انگلیسی: ؟؟؟
کفال: نام نوعی ماهی. در اصل به معنای «سر». به خط روسی: кефал به خط لاتین: Kefal (از یونانی Kepale)
کوادرات: چارگوش در حروف‌چینی. به خط روسی: квадрат به خط لاتین: kvadrat برابر انگلیسی: square
کِواس: آبکامه. به خط روسی: ؟؟؟ به خط لاتین: ؟؟؟ برابر انگلیسی: ؟؟؟
کوپه: به خط روسی: купе به خط لاتین: kupe برابر انگلیسی: compartment

گارسه: جعبه‌ی حروف سربی. به خط روسی: касса به خط لاتین: kassa برابر انگلیسی: type case (دو اصطلاح uppercase و lowercase به معنای حرف بزرگ و کوچک از همین جا گرفته شده است. واژه‌ی روسی از casse در فرانسوی به معنای جعبه آمده است.)
گارمُن: ساز دهنی. به خط روسی: гармоника به خط لاتین: garmonika برابر انگلیسی: harmonica
گالش: به خط روسی: галоша به خط لاتین: galosha برابر انگلیسی: galosh
گِروانکه: یکان وزنی برابر ۳۶۰ گرم یا پنج سیر. به خط روسی: ؟؟؟ به خط لاتین: ؟؟؟ برابر انگلیسی: ؟؟؟
گیرز: کاغذ سیگار. در اصل روسی: گیلز. به خط روسی: гильз به خط لاتین: gilz برابر انگلیسی: sleeves (آستین)

لاستیک: به خط روسی: ластик به خط لاتین: lastik برابر انگلیسی: rubber
لُتکا: زورق. قایق. به خط روسی: лодка به خط لاتین: lodka برابر انگلیسی: boat
لُتکه: ن.ک. لُتکا
لِنت: نوار. به خط روسی: лент به خط لاتین: lent برابر انگلیسی: tape

ماتوشکا: کنایه از روسپی. به خط روسی: матушка به خط لاتین: matushka برابر انگلیسی: mother (در اصل به معنای «مامک» یا مادر کوچک)
مازوت: نفت چراغ. به خط روسی: мазут به خط لاتین: mazut برابر انگلیسی: masout
ماموت: از زبان مردم سیبری. به خط روسی: мамонт به خط لاتین: mamont برابر انگلیسی: mammoth ساخته شده از دو بخش maa به معنای «زمین» و moth به معنای موش کور (mole)
متقال: به خط روسی: миткаль به خط لاتین: mitkal برابر انگلیسی: calico
مکاره: بازار سالیانه. از نام بازار فصلی «ماکاریوسکایا یارمارکا». به خط روسی: Макарьевская ярмарка به خط لاتین: Makarievskaya yarmarka برابر انگلیسی: Macarius fair به معنای بازار سالیانه‌ی قدیس ماکاریوس Macarius of Unzha
منشویک: اقلیت. به خط روسی: меньшевик به خط لاتین: men'shevik برابر انگلیسی: menshevik

نَچالنِک: ن.ک. نَجَلنیک.
نَچَلنیک: رئیس محل. به خط روسی: начальник به خط لاتین: nachal'nik برابر انگلیسی: superintendent
نعلبکی: در فرهنگ دهخدا این واژه پارسی و شکل دیگری از «نعلک» دانسته شده است اما نعلک به معنای گوشواره و نیز رکاب است که به نظر من ربطی به این واژه ندارد. نعلبکی را در روسی блюдце (به خط لاتین: blyudtse) و نیز поддонник (به خط لاتین: poddonnik) می گویند که ربطی به نعلبکی ندارد.
نِمِسه: نام قدیم اتریش. به خط روسی: Немцы به خط لاتین: nemtsy برابر انگلیسی: Austria

واکسیل: ن.ک. واکسیل بند.
واکسیل بند: نوار قیطانی افسران. به خط روسی: аксельбанты به خط لاتین: aksel'banty برابر انگلیسی: aiguillettes
وان: به خط روسی: ванна به خط لاتین: vanna برابر انگلیسی: bathtub
ودکا: به خط روسی: водка به خط لاتین: vodka برابر انگلیسی: vodka
ورس یا ورست: یکان درازا. برابر ۳۵۰۰ گام. به خط روسی: верст به خط لاتین: verst برابر انگلیسی: miles
وَکسیل: ن.ک. واکسیل بند