چهارشنبه ۲۲/خرداد/۱۳۸۷ - ۱۱/جون/۲۰۰۸
بر اساس نوشتههای تاریخی، این هفته سالمرگ «فَرُخان شهربراز» (Farrokhan Shahrbaraz)، بزرگ اسپَهبَد ایران ساسانی در زمان خسرو پرویز، است.
فرخان، که او را «رومیزان» نیز میگفتند، از ارتشتاران بزرگ و هوشمندی بود که توانست پیروزیهای شایان و فراوانی برای ایران به دست آورد. از این رو بدو لقب «شهروَراز» یا «شهربَراز» به معنای «گُراز کشور» (Boar of the Realm/Empire) داده شد. گراز (که شکل پارسی میانه یا پهلوی آن Waralz یا Baraz است) در ایران باستان نمادی از ایزد بهرام (مریخ در عربی یا مارس در رومی) بود که خدای جنگ و پیروزی است. حافظ در غزلی میگوید:
بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن ------------- به لعب زُهرهی چنگی و مریخ سلحشورش
برخی او را به اشتباه «اران اسپهبد» (Eran-Spahbad) یا «ایران اسپهبد» میخوانند اما باید به یاد داشت که از زمان خسرو یکم انوشیروان مقام «اران اسپهبد» برداشته شد و شاهنشاهی به چهار «کوست» (kust) یا چهار ناحیه تقسیم شد و هر کوست یک اسپهبد داشت.
از جمله پیروزیهای مهم اسپهبد شهربراز، گشودن شام (سوریه) در سال ۶۱۳ م. و فلسطین و اورشلیم در سال ۶۱۴ م. است. این هر دو از استانهای مهم امپراتوری روم شرقی (بیزانس) بودند و از دست رفتن آنها ضربهی بزرگی بر بیزانس بود. این پیروزیهای بزرگ و پرطنین در قرآن نیز یاد شده است در سورهای که با نام روم شناخته میشود: الم «1» غُلِبَتِ الرُّومُ «2» فِي أَدْنَى الْأَرْضِ (الف.لام.میم. روم در سرزمین نزدیک [=شام] شکست خورد)
پس از گشودن اورشلیم یا بیتالمقدس (که در پارسی دژهوخت گنگ نیز گفته میشده)، شهربراز «چلیپای راستین» (True Cross) یا صلیبی را که مسیحیان میگفتند عیسا بر آن به دار کشیده شده به پایتخت ایران یعنی شهر تیسپون فرستاد و این نیز ضربهی روحی دیگر بر رومیان مسیحی بود. شهربراز سپس به سوی مصر - که آن هم از استانهای امپراتوری روم شرقی بود - رفت و در سال ۶۱۶ م مصر را نیز گرفت و دوباره قلمروی ایران به همان گستردگی زمان کمبوجیه و داریوش بزرگ هخامنشی رسید. پس از گشودن مصر، شهربراز به کنستانینوپل روی آورد (به پارسی: شهر کنستانتین یا کنستانتینآباد یا آنچه با تلفظ عربی قسطنطنیه نامیده میشود). و به همراه «اسپهبد شاهین» عرصه را بر رومیان تنگ کرد. اما امکان گذر از دریا را نداشت.
از سوی دیگر شهربراز به خاطر پیروزیهای فراوانش، محبوب ارتش و مردم ایران شده بود و میگویند خسرو پرویز - که تجربهی «اسپهبد بهرام چوبین» و پدر خودش هرمز را خوب به یاد داشت - بر او رشک برد و در صدد برآمد که او را ناتوان کرده یا از بین ببرد. هراکلیوس (که در زبان عربی بدو هرقل میگویند)، امپراتور روم شرقی، از این شرایط استفاده کرد و نامهای را که گویا تقلبی بود و هراکلیوس ادعا میکرد در میان راه گرفته به شهربراز نشان داد. در این نامه خسرو پرویز به سپاهیان ایران دستور داده بود شهربراز را بکشند. شهربراز با دیدن این نامه، دل سرد شد و ارتش خود را کنار کشید و از جنگ دور شد و بدین ترتیب روم از سقوط حتمی نجات یافت.
در همین زمان خسرو پرویز بیمار شد و طی توطئهای درباری کشته شد و کواد دوم مشهور به شیرویه پسر او به جایش نشست. شیرویه نیز پس از چندی یا کشته شد یا بر اثر بیماری درگذشت و اردشیر سوم، پسر خردسالش، به جای وی نشست. در اوضاع بحرانی کشور، مردم و ارتشیان به سوی شهربراز روی آوردند و دست به دامان او شدند و از وی خواستند که نایب السطنهی اردشیر شود. شهربراز نیز پذیرفت و در سال ۶۲۸ م. وارد تیسپون شد. اما در اپریل ۶۳۰ م. اردشیر سوم کشته شد. برخی آن را کار شهربراز میدانند اما علت واقعی معلوم نیست. سپس شهربراز به تقلید از بهرام چوبین به تخت شاهی نشست. وی برای بهبود شرایط کشور با هراکلیوس امپراتور رومیان صلح کرد و چیزی را به رومیان پس داد که به عنوان «چلیپای راستین» پذیرفته شد. اما درباریان، و به ویژه خاندان ساسان، او را پادشاهی غاصب و ناحق میدانستند. برای همین پس از ۴۴ روز پادشاهی، طی توطئهای، ماهیار، اندرزبَد «اسواران»، به همدستی «زاذان فرخ» و «پوس فرخ» و دو برادر «پوس فرخ» که هر سه از نگهبانان پادشاهی (گارد شاهی) بودند شهربراز را در تاریخ چهارشنبه ۹/جون/۶۳۰ میلادی برابر ۱۸/خرداد/۹ هجری خورشیدی کشتند. و دختر خسرو پرویز به نام پوراندخت را به تخت شاهی نشاندند.
خاستگاه:
۱- «سایهها در بیابان: ایران باستان در جنگ» نوشتهی دکتر کاوه فرخ
۲- فرهنگ دهخدا درآیهی «شهروراز»
۳- تاریخ ایران و جهان در چنین روزی نوشتهی دکتر نوشیروان کیهانیزاده
۴- «ایران در زمان ساسانیان» نوشتهی آرتور کریستنسن، ترجمهی زنده یاد رشید یاسمی
Wednesday, June 11, 2008
سالمرگ شهربراز
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
11:22 AM |
پيوند دایمی
5 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , ساسانیان
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
5 نظر:
درود بر شما
به راستی از این نوشتار گرانسنگ شما بهره ور شدم... دست مریزاد که چنین با عشق و آزادگی کمر بسته اید و قلم برداشته اید تا در این تاریکی چراغی برافروزید
دو سوال از محضرتان داشتم: ۱) اینکه فرمودید شهربراز صلیب راستین را بعد از صلح به رومیان پس داد در چه منبعی آمده است؟۲) آیا فردوسی از شهربراز سخنی بر بذل و بخشش فراوان او رانده است؟
منتظر کمک شما هستم
همیشه پیروز و ژاک و پسندیده و پرتوان و پوینده باقی بمانید
درود بر شما
سپاس از پیام مهرآمیزتان و نظر لطفتان.
در کتاب دکتر فرخ آمده که صلیب پس داده شد. و نیز در کتاب کریستنسن.
متاسفانه در شاهنامه اثری از شهربراز نیست. در بخش پادشاهی «فرآیین» - که پس از شیرویه به پادشاهی رسید - از سرداری به نام «شهران گراز» نام برده شده است. در کتابهای تاریخی نشانی از فرآیین و شهران گراز نیست. البته در تاریخ طبری از شهربراز و کارهایش نام برده شده است.
شهربراز
درود بر شما
سپاس از محبت شما
به زودی مطلبی در یاد شهربراز در تارنگارم خواهم گذاشت
میستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان «راستی» را؛ آنان كه پیمانشناس، دلاور و نیرومندند؛ آنان كه در برابر آزار دشمنان، ما را پناه میدهند؛ آن بخشایشگران مینوی درمانبخش، كه از داروی «راستی» بهرهمندند؛ آنان كه پهناورند همچو زمین، كه فرازمندند همچو خورشید...شاد باشید
درود دوباره
در ضمن به جمله بندی هم دقت کنید: شهربراز «چیزی» را به هراکلس پس داد که به عنوان چلیپا (صلیب) راستین پذیرفته شد. ما نمی دانیم آیا واقعا همان چلیپای اصلی پس داده شد یا نه.
پیروز باشید
شهربراز
نازنین هموطن؛
دست مریزاد که به میدان آمده اید و اینگونه قلم بدست گرفته اید.
نتوانستم نام شما را پیدا کنم و یا نشانی تماس را. در صفحه فیس بوک صفحه شما را گذاشتم.
تندرست باشید
دستتان را می فشارم
سایۀ سعیدی سیرجانی
Post a Comment