Saturday, March 17, 2018

باز آمدم چون عید نو!

شنبه ٢۶/اسفند/١٣٩۶ - ١٧/مارچ/٢٠١٨

با سلام و درود به همه‌ی دوستان و خوانندگان این وبلاگ و با پوزش به خاطر دیرکرد در روزآمدسازی، امیدوارم در سال نوی ایرانی باز به صورت مرتب و هماهنگ و پیوسته در خدمت دوستان باشم و خوانده و نوشته‌هایم را با شما در میان بگذارم.

از حضرت مولانا یاری می‌گیرم و این شعر را به شما پیشکش می‌کنم:

باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم -------------- و این چرخ مردمخوار را چنگال و دندان بشکنم
هفت اختر بی‌آب را که این خاکیان را می‌خورند ------------ هم آب بر آتش زنم، هم بادهاشان بشکنم
از شاه بی‌آغاز من، پران شدم چون باز من ------------ تا جغد طوطی‌خوار را در دیر ویران بشکنم
ز آغاز عهدی کرده‌ام، که این جان فدای شه کنم ------------ بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم
امروز همچون آصَفم، شمشیر و فرمان در کفم ------------- تا گردن گردنکشان در پیش سلطان بشکنم
روزی دو باغ طاغیان گر سبز بینی غم مخور -------------- چون اصل‌های بیخشان از راه پنهان بشکنم
من نشکنم جز جَور را، یا ظالم بدغَور را ------------- گر ذره‌ای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم
هر جا یکی گویی بوَد، چوگان وحدت وی برَد --------- گویی که میدان نسپَرد در زخم چوگان بشکنم
گشتم مقیم بزم او، چون لطف دیدم عزم او ------------ گشتم حقیر راه او، تا ساق شیطان بشکنم
چون در کف سلطان شدم، یک حبّه بودم، کان شدم --------- گر در ترازویم نهی، می‌دان که میزان بشکنم
چون من خراب و مست را در خانه‌ی خود ره دهی ------------ پس تو ندانی این قدر که این بشکنم؟ آن بشکنم؟
گر پاسبان گوید که هَی! بر وی بریزم جام مَی ----------- دربان اگر دستم کشد، من دست دربان بشکنم
چرخ ار نگردد گرد دل، از بیخ و اصلش برکَنم --------- گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم
خوان کرم گسترده‌ای، مهمان خویشم بُرده‌ای ---------- گوشم چرا مالی اگر من گوشه‌ی نان بشکنم؟
نی، نی، منم سرخوان تو، سرخیل مهمانان تو ---------- جامی دو بر مهمان کنم تا شرم مهمان بشکنم
ای که میان جان من تلقین شعرم می‌کنی ----------- گر تن زنم، خامش کنم، ترسم که فرمان بشکنم
از شمس تبریزی اگر باده رسد مستم کند ------------ من لاابالی‌وار خود اُستون کیوان بشکنم

Tuesday, March 13, 2018

سیاوش و چهارشنبه سوری؟

سه‌شنبه ٢٢/اسفند/١٣٩۶ - ١٢/مارچ/٢٠١٨

چند روزی است به مناسبت جشن چهارشنبه سوری، در شبکه‌های اجتماعی متنی دست به دست می‌شود درباره‌ی ربط دادن چهارشنبه سوری به داستان سیاوش. در این جستار به بررسی این متن می‌پردازم و توضیحی می‌دهم.

سیاوش يكى از مظلوم‌ترين چهره‌هاى شاهنامه است كه وقتى زن پدرش سودابه، به او دل بست هرگز به مكر نامادرى گرفتار نشد. تااين كه اين جسارت به گوش پدرش كيكاووس رسيد و شديدا مورد خشم او گرديد. سياوش از پدر خواست تا براى اثبات پاكى و بيگناهيش از هفت تونل آتش گذر كند و اگر سالم بيرون آمد، آن را دليل بی‌گناهيش بداند. این آزمون آتش در آخرين سه‌شنبه (بهرام شید) سال انجامید و او سرفرازانه بيرون آمد. به دستور پدر قرار شد که فردایش یعنی چهارشنبه (بهرام شید)در وسط میدان اصلی شهر، سوری به کل مردم بدهد که شد چهارشنبه سوری ...

و اين روز جشن ملى شناخته شد. و ما هم واپسين سه‌شنبه را به ياد پاكى و انسانيت با پريدن از روى آتش جشن مي گيريم.

چهارشنبه سوری در حقیقت نشانی از پاکی ایرانیان است. این جشن به این زیبایی، فلسفه زیبایی دارد. ایران پرمهر چنین است.

این متن مانند بسیاری از نوشته‌هایی از این دست، هیچ خاستگاهی را یاد نکرده است.

البته این که این روزها مردم به تاریخ و فرهنگ ایران علاقه‌مند شده‌اند و به دنبال ریشه و علت مراسم و سنت‌ها می‌گردند خود رخداد پسندیده و مبارکی است. اما متاسفانه به نظر می‌رسد روش درست آن را نمی‌دانند و به کتاب‌ها و منبع‌ها/خاستگاه‌های معتبر نگاه نمی‌کنند.

در این متن آمده است که سیاوش از پدر خود خواست که از هفت تونل (!) آتش بگذرد. حال آن که در شاهنامه چنین آمده است:
چنین گفت موبد به شاه جهان---------- که درد سپهبد نماند نهان
چو خواهی که پیدا کنی گفت‌وگوی --------- بباید زدن سنگ را بر سبوی
که هر چند فرزند هست ارجمند ------------ دل شاه از اندیشه یابد گزند
وزین دختر شاه هاماوران ------------ پر اندیشه گشتی به دیگر کران
ز هر در سخن چون بدین گونه گشت --------- بر آتش یکی را بباید گذشت
چنین است سوگند چرخ بلند -------- که بر بیگناهان نیاید گزند
.....
به پور جوان گفت شاه زمین --------- که رایت چه بیند کنون اندرین
سیاوش چنین گفت کای شهریار -------- که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار
اگر کوه آتش بود بسپرم ---------- ازین تنگ خوارست اگر بگذرم
....
نهادند بر دشت هیزم دو کوه --------- جهانی نظاره شده هم گروه
گذر بود چندان که گویی سوار --------- میانه برفتی به تنگی چهار

یعنی موبد به کیکاووس شاه پیشنهاد می‌دهد که برای اثبات بیگناهی باید سودابه و سیاوش از آتش بگذرند. سودابه - که می‌دانسته دروغ گفته و از ترس سوختن در آتش - نمی‌پذیرد اما سیاوش - که به بیگناهی خویش مطمئن بوده - می‌پذیرد. در شاهنامه از دو کوه هیزم یاد شده که در کنار هم انباشته شده بودند و سیاوش از میان آن دو کوه آتش گذر کرد. در شاهنامه هیچ سخنی از روز این رخداد نیامده و اشاره‌ای هم به جشن چهارشنبه سوری نشده است.

درباره‌ی غلط بودن نام‌هایی مانند «بهرام‌شید» برای روزهای هفته نیز پیشتر نوشته‌ام و اینجا تکرار نمی‌کنم.

در گاهشماری (تقویم) ایران پیش از اسلام، سال دوازده ماه داشته و هر ماه سی روز بوده است. چون سال خورشیدی ۳۶۵ روز است، پنج روز باقی مانده ی سال را به عنوان «وَهیزَک»/«بَهیزک» یا «پنجه‌ی دزدیده» (در متن های عربی: خَمسه‌ی مُسترَقه) به جشن و پایکوبی و آماده‌سازی برای فرارسیدن نوروز می‌گذراندند.

به نوشته‌ی «دانشنامه‌ی ایرانیکا»، در زمان اردشیر پاپکان ساسانی، این جشن شش روز پیش از نوروز برگزار می‌شده است. یعنی یک روز پیش از وَهیزَک. اما پس از اسلام، زیر تاثیر باور عربان به نحسی روز چهارشنبه، برای حفظ این جشن روز آن را به چهارشنبه‌ی آخر سال انداختند. باید توجه داشته باشیم چون در گاهشماری عربی/اسلامی سال بر پایه‌ی ماه است نه خورشید، روز از طلوع ماه (غروب خورشید) آغاز می‌شود. برای همین چهارشنبه سوری در غروب سه‌شنبه جشن گرفته می‌شود.

اما بخش دوم «چهارشنبه سوری» یعنی «سوری» شکل دیگری از واژه‌ی «سُرخ» است و اشاره به آتش دارد و ربطی به «سور» به معنای جشن ندارد. مانند «گل سوری» به معنای گل سرخ.
غنچه‌ی گلبُن وصلم ز نسیمش بشکفت ------------- مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد
حافظ

در ایرانیکا نوشته شده که در متن‌های قدیمی‌تر، چهارشنبه سوری و آتش افروختن در آن شب را به قیام مختار ثقفی برای خونخواهی امام حسین و یا قیام ابومسلم خراسانی بر ضد امویان ربط داده‌اند. اما اینها هم بی‌پایه اند و در تاریخ‌های معتبر و همدوران مختار و ابومسلم چنین کاری نیامده است.

ربط دادن این جشن به سیاوش و گذشتن او از آتش، از «کشفیات» نسل جدید و اینترنتی است که در هیچ یک از سندهای تاریخی و معتبر دیده نشده است.