Tuesday, March 22, 2016

واژه‌شناسی: برنج

سه‌شنبه ٣/فروردین/١٣٩۵ – ٢٢/مارچ/٢٠١۶

از کسی شنیدم که ایرانیان شاید نزدیک صد سال باشد که با برنج آشنا شده‌اند و جزو غذاهای ایرانیان شده است. حال آن که چنین ادعایی غلط است. در این جستار به نمونه‌هایی از کاربرد برنج و نیز ریشه‌شناسی آن می‌پردازم.

- ستوران سست شده که به آمل و در راه کاه برنج خورده بودند. (تاریخ بیهقی)

- این ماش برنج احولان است / ور نی نه برنج هست و نی ماش (مولانا)

این «آمل» به احتمال زیاد در فرارود (ماوراءالنهر) است که «آمو» هم گفته می شده و رود «آمو دریا» از کنار آن می گذشته.

نام دیگر «برنج» در زبان پارسی و در متن‌های قدیمی «کُرَنج» است.

کرنج [ک ُ رَ]: برنج

آن کُرَنج و شکّرش برداشت پاک / و اندر آن دستار آن زن بست خاک (رودکی)

بیاراستندش دبیر و وزیر / کُرَنجش بُدی خوردن و شهد و شیر (فردوسی)

چو بشنید بر پای جست اردشیر / که با من فراوان کُرَنج است و شیر (فردوسی)

بر پایه‌ی بیت شاهنامه در بالا می‌توان گفت که ایرانیان نه تنها از زمان ساسانیان برنج را می‌شناختند و می‌خوردند بلکه شیربرنج هم درست می‌کرده‌اند و با شهد و شیره می‌خورده‌اند!

زنده یاد دکتر محمد معین هم در حاشیه‌ی برهان قاطع چنین می‌نویسد:

از مآخذ قدیم می‌توان دانست که در روزگار هخامنشیان، برنج در ایران بوده و شک نیست که این گیاه از سرزمین هند به ایران رسیده است.

احتمالا منظور دکتر معین این دو مورد زیر است:
- آریستوبولوس (Aristobulus)، از همراهان اسکندر در لشکرکشی‌های وی در آسیا و نویسنده‌ی زندگینامه‌ی او، که پس از 285 پ.م. نوشته است، می‌گوید برنج در باکتریا (بلخ)، بابِل، شوش و در بخش های پایین دست سوریه می‌روید

- دیودوروس (Diodorus) نیز بر فراوانی برنج در شوش تأکید کرده است.

از این داده‌ها می‌توان چنین نتیجه گرفت که در شاهنشاهی هخامنشیان و شاید در نتیجه‌ی حکومت آنان، کشت برنج از سند تا فرات گسترش یافته است.

نام برنج در پارسی کهن (هخامنشی) brizi بوده است که از vrihi-s در زبان سانسکریت گرفته شده است. در واژه‌ی پارسی کهن حرف z دماغی (یا به عربی: خَیشومی) بوده و «ن» هم داشته یعنی «برنزی» خوانده می‌شده که در پارسی میانه «برنج» شده است.

نام یونانی برنج (به خط یونانی: όρυζα به خط لاتین: oryza) نیز در همان زمان هخامنشیان زمان از پارسی کهن گرفته شده است.

نام برنج در عربی (و از آنجا در اردو) یعنی «اُرُز» یا «رُزّ» هم از یونانی آمده است.

این واژه‌ی یونانی ریشه‌ی نام برنج در همه‌ی زبان‌های اروپایی شده است:

- در لاتین: oriza
- در ایتالیایی: riso، در زبان ایتالیایی واژه‌ی risotto به معنای برنجک یا برنج کوچک است.
- در فرانسه‌ای کهن: ris
- در فرانسه‌ای نو: riz
- در ولزی: reis
- در آلمانی: reis
- در لهستانی: ryż

اما واژه‌ی «برنح» در زبان پارسی برای نام فلزی هم به کار می‌رود که از نظر ریشه‌شناسیک ربطی به برنج خوراکی ندارد.

در فرهنگ دهخدا چنین آمده است:
برنج [ب ِ رِ] مُعرّب «پرنگ» که به هندی «پتیل» گویند و آن مس و «جَست» ممزوج باشد (غیاث).

به تازی آن را اَرزیز نامند، و ترجمه‌ی «شبله» که به هندی «کافسه» و «بتیل» گویند (شرفنامه‌ی منیری).
واژه‌ی هندی گفته شده در بند نخست «پیتَل» است (به خط هندی: पीतल به خط لاتین: peetal) است که اشتباه «پتیل» نوشته شده است. واژه‌ی هندی دوم در بند نخست هم जस्ता است (به خط لاتین jasta) یعنی «جَستَه» نه «جست» و به معنای فلز «روی» است (در انگلیسی: zinc).

واژه‌ی هندی دوم هم «کانسَه» است (به خط هندی: काँसा به خط لاتین: kaansa) که به اشتباه «کافسه» نوشته شده است (با «ف» نه «ن»).

آنچه هم «شبله» آمده است در واقع «شبه» است که از زبان عربی آمده است:

شبه [ش َ ب َه ْ] مس زرد.
- کوز شبه: کوزه‌ی برنجین (منتهی الارب)

شَبَه: ترکیبی از بعض فلزات به رنگ زرد که از آن سماور و آفتابه لگن و جز آن کنند (یادداشت دهخدا).

آلیاژی از مس و قلع و روی (به نسبت 67 قسمت مس و 23 قسمت روی) و گاهی سرب، و از آن ابزارهای مختلف مانند سماور و سینی و غیره سازند (فرهنگ فارسی معین).

زرِ مغشوشِ کم بها است برنج / زعفران مُزور است زریر (ناصر خسرو)

تا خوی تو این است اگر گوهر سرخ ای / نزدیک خردمند زراندود برنج ای (ناصر خسرو)

این فلز همان است که در انگلیسی بدان bronze می‌گویند و این واژه هم از راه لاتین از همین «برنج» پارسی گرفته شده است.

- انگلیسی: bronze از فرانسه‌ای: bronze از ایتالیایی bronzo از لاتین میانه‌ی bronzium در نهایت از «برنج» در پارسی