Thursday, May 29, 2014

فرهنگ ریشه‌شناسی پارسی - دکتر علی نورایی

پنج‌شنبه ٨/خرداد/١٣٩٣ - ٢٩/می/٢٠١۴

پیشتر درباره‌ی فرهنگ ریشه‌شناسی استاد گارنیک آساطوریان (Garnik Asatrian) نوشته بودم که قرار بود سال ٢٠١٠ م. / ١٣٨٩ خ. به بازار بیاید. اما به نوشته‌ی صفحه‌ی مربوط به این فرهنگ در انتشارات بریل (Brill) هلند، تاریخ انتشار به سال ٢٠١۵ م. / ١٣٩۴ خ. افتاده است. در این جستار به معرفی فرهنگ ریشه‌شناسی دیگری می‌پردازم که به تازگی بدان برخوردم:


نام کتاب: فرهنگ ریشه‌شناسی پارسی و انگلیسی و دیگر زبان‌های هندواروپایی
نویسنده: دکتر علی نورایی
ناشر: نویسنده
سال: ٢٠١٣ م. / ١٣٩٢ خ.
صفحه: ٨٨۴

به نوشته‌ی آقای نورایی در صفحه‌ی رُخ‌نامه (فیس-بوک) خودش، وی در سال ١٩٧۵ م. / ١٣۵۴ خ. از دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر آن زمان) فارغ التحصیل شده است. اما درباره‌ی رشته‌ای که در آن مدرک دکتری گرفته است و نیز پیشینه و تجربه‌اش چیز دیگری ننوشته است. بر پایه‌ی همان صفحه، این کتاب در تاریخ ١۴ فوریه ٢٠١٣ (٢٣ بهمن ١٣٩١ خ) در سایت بایگانی اینترنت (Internet Archive) گذاشته شده است.

فهرست گنجانده‌های کتاب چنین است:

- پیشگفتار
- درآمد
- دانش ریشه‌شناسی
- کتاب‌نامه
- راهنمای کاربرد فرهنگ
- نمودارهای ریشه‌شناسی
- نمایه
ساختار کتاب چنین است که بر سر هر صفحه درآیه‌ی پوروا-هندواروپایی (Proto-Indo-European) آمده و سپس به صورت نمودار، واژه‌های مشتق شده از آن ریشه در زبان‌های ایرانی و اروپایی آمده است. برای نمونه:



بر پایه‌ی خود کتاب، در سراسر فرهنگ، بیش از ٩۴٠٠ واژه‌ی همخانواده (cognate) در ۵٠ زبان در این فرهنگ معرفی شده‌اند. افزون بر زبان‌های هندواروپایی، برخی واژه‌هایی از ریشه‌ی زبان‌های نا-هندواروپایی (مانند زبان عربی و عبری و ترکی) هم دیده می‌شوند. آمار واژه‌ها و زبان‌های آنها چنین است:

- واژه‌های پارسی: ۴٧٠٠
- واژه‌های زبان‌های ایرانی دیگر (اوستایی، سغدی، و ...): ۴٣٠٠
- ریشه‌های هندواروپایی: ١۴٠٠
- واژه‌های انگلیسی: ٣٣٠٠
- واژه‌های یونانی و لاتین: ١۵٠٠
- واژه‌های عربی و عبری و دیگر زبان‌های سامی: ٨٠٠
- واژه‌های فرانسه، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیایی: ۴٠٠
- واژه‌های سانسکریت و هندی: ۴٠٠
- دیگر زبان‌ها: ٧٠٠

برای نگارش این فرهنگ، نویسنده نزدیک ١٢ سال پژوهش کرده و از ١١٢ خاستگاه (کتاب و مقاله و فرهنگ) استفاده کرده است.

علاقه‌مندان می‌توانند این کتاب را در نشانی زیر در قالب‌های مختلف (از جمله پی.دی.اف) به دست آورند:

https://archive.org/details/AnEtymologicalDictionaryOfPersianEnglishAndOtherIndo-europeanLanguages

تنها ایرادی که در استفاده از این کتاب به چشم می‌خورد، آن است که ریشه‌شناسی‌ها به صورت تصویر (گرافیک) اند و به صورت متن نیستند. بنابراین کار جست‌وجوی متنی در آن ممکن نیست. (شاید نویسنده این را به عمد کرده است تا نتیجه‌ی پژوهش‌هایش دستبرد نخورد!)

Sunday, May 25, 2014

واژه‌سازی: برابر پارسی برای irony در بحث ادبی

یک‌شنبه 4/خرداد/1393 - 25/می/2014

یکی از تَرم(اصطلاح)های ادبی در زبان انگلیسی irony نامیده می‌شود. در زبان پارسی معمولاً برابرهای عربی‌تباری مانند طنز، طعنه و کنایه و تجاهل العارف و ... برای آن به کار می‌رود. اما خانم زهرا بهره‌مند، کارشناس ارشد ادبیات، در مقاله‌ای تفاوت irony را با این برابرها نشان داده است.

آیرونی و تفاوت آن با طنز و صنایع بلاغی مشابه
زهرا بهره مند
کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران

آیرونی (Irony) اصطلاحی ادبی است که معاصران کوشیده‌اند آن را به کلماتی نظیر طنز، طعنه، کنایه، کنایه‌ی طنزآمیز، تهکم، تجاهل العارف، استهزاء، وارونه‌گویی، پنهان‌سازی و ... ترجمه کنند، اما در این مقاله خواهید دید که هر کدام از این واژه‌ها فقط بخشی از مفهوم آیرونی را در نظر مخاطب می‌آورد.

این مقاله بر آن است تا تفاوت آیرونی را با طنز، کنایه و صنایع بدیعی و بلاغی مشابه با آیرونی توضیح دهد. طنز یکی از انواع ادبی است که با انواع دیگری مثل هزل، هجو، کمدی و شوخ طبعی و فکاهیات مشابهت‌هایی دارد؛ برای تعریف اصطلاح طنز ناگزیر به معرفی اجمالی این اصطلاحات شده و در ادامه، تفاوت بنیادی طنز و آیرونی را شرح داده‌ایم. سپس به شناخت آیرونی و انواع گوناگون آن پرداخته‌ایم و برای شناخت تفاوت آن با اصطلاحات بدیعی و بلاغی مشابه، به سراغ علوم بدیع، بیان و معانی رفته، صنایع مشابه با آیرونی را استخراج و معرفی کرده و تفاوت هر کدام را با آیرونی توضیح داده‌ایم. در پایان، نگارنده به همراه خواننده به شناخت نسبتاً خوبی از آیرونی می‌رسد، زیرا شناخت هر اصطلاح و مفهومی در گرو شناخت تفاوت آن مفهوم با مفاهیم و اصطلاحات مشابه است و بر پایه‌ی این بررسی آیرونی را نمی‌توان به طنز، طعنه و کنایه ترجمه کرد.
اما در پایان، به جای آن که در پی یافتن یا ساختن برابر دقیق‌تری برای آن باشد، مانند بسیاری از نویسندگان و پژوهشگران راه آسان وام‌گیری این تَرم به همان شکل انگلیسی و نوشتن آن به صورت «آیرونی» را پیشنهاده است. البته می‌پذیرم که برابرسازی کار سخت و زمان‌گیری است و نیاز به دانش و تلاش فراوان دارد و باید همه‌ی جنبه‌های برابر پیشنهادی را سنجید. اما نباید در همان نخستین گام کار خود را آسان کرد و به وام‌گیری واژه‌ی بیگانه پرداخت و برابرسازی را رد کرد.

در چنین موردهایی، شیوه‌ی پیشنهادی من آن است که برابر دقیق و تازه‌ای پیشنهاد شود و سعی در جااندازی آن کنیم. شاید برخی بگویند چرا همان واژه‌ی بیگانه را به کار نبریم که درک و ارتباط آسان‌تر باشد. اما مشکل اصلی این گونه راه‌حل‌ها و وام‌گیری بی‌درنگ، آن است که دروازه‌ی زبان را برای هجوم و ورود بی‌دروپیکر واژگان بیگانه باز می‌کند. این همان پدیده‌ای است که در زمانی با زبان عربی انجام شد و سیل واژگان عربی و مشتق‌ها و همخانواده‌ها و مترادف‌های آنها به زبان پارسی روانه شد و واژگان پارسی را از میدان به در کردند.

دوست گرامی، «رفیق فردوسی» که از این پیشنهاد (نوشتن همان «آیرونی») خوشنود نبود نظر مرا پرسید و من با کمی جست‌وجو در فرهنگ آریان‌پور و فرهنگ دهخدا برابر «گُواژه» را پیشنهاد کردم.
گُواژه: این کلمه از ریشه‌ی «وَچ» (vac) اوستایی و «واچ» سنسکریت است و با «باژ» و «آواز» و «آوازه» و «آوا» از یک ریشه است (از خرده اوستا ص 83). طعنه زدن. سرزنش و طعنه. ریشخند و تمسخر. سخر و لاغ و مزاح و خوش طبعی.

گواژه که خندانمندت کند ------ سرانجام با دوست جنگ افکند (بوشکور - از لغت فرس ص 440)

گواژه بسی باشدت با فسوس ------ نه مرد درفشی و گوپال و کوس (فردوسی - شاهنامه‌ی چاپ بروخیم - ج 3 ص 727)

گُواژیدن: سرزنش کردن و طعنه زدن (آنندراج). ملامت کردن و سرزنش نمودن (ناظم الاطباء).
به نظر من این برابر خیلی مناسب است. زیرا صرف‌پذیری آن بالا است و مشکل «طنز» و «کنایه» و ... را ندارد که در مقاله‌ی بالا مطرح شده است. نکته‌ی مثبت دیگر برای این برابر، آن است که با واژه‌ی انگلیسی همخانواده است. زیرا irony انگلیسی از ironia در لاتین آمده که خود از ειρωνεία یونانی (به خط لاتین: eironeia) آمده است و این واژه‌ی یونانی گویا از فعل eirein به معنای «گفتن» گرفته شده است.

دکتر محمد حیدری ملایری در فرهنگ ریشه‌شناسی خود، ریشه‌شناسی «گُواژه» را چنین آورده است:
Govâžé, ultimately from Proto-Ir. *ui-vac-, from *ui- prefix denoting "apart, away, out," cf. Av. vi-, O.Pers. viy-, Skt. vi- (Mod.Pers., e.g., gozidan, → select, gozaštan "to cross," → passage) + *uac- "to say, speak," → word.
آقای مصطفا ذاکری در نقدی که بر کتاب «شیوایی و شیدایی» نوشته، آورده است، «گواز و گوازه یا گواژ و گواژه به معنای سیخونک است ...» (گزارش میراث، دوره‌ی دوم، سال سوم، شماره‌ی 25 و 26، مهر و آبان 1387، ص 39)

درست است که در فرهنگ‌ها، گونه‌های دیگر «گواژه» را «گواز» و «گوازه» هم نوشته‌اند و اگرچه رابطه‌ی بین گواژه و گواز (سیخک و گاو-ران) و «طعنه» در عربی (نیزه‌ی کوتاه) وسوسه‌کننده است اما به نظر من، اگر آن دو را یکی بدانیم در دام ریشه‌شناسی عامیانه می‌افتیم.
گواز: [ گ َ / گ ُ ] در اوستا گوازه: گو (گاو) + آز (راندن). گواز، لغةً به معنی گاو(ستور)ران (فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 186 حاشیه‌ی 9).
همان گونه که در بالا می‌بینیم، «گواز» به معنای «گاوران» از دو بخش گو + آز ساخته شده است. بخش نخست همان «گاو» است و بخش دوم به معنای «راندن» است یعنی «گاو ران» یا چوبی که بدان گاو را می‌رانند. اما «گُواژه» از «گُ + واژه» ساخته شده که بخش نخست همان پیشوند جداسازی است و بخش دوم هم «واژه» است. پیشوند «گُ» در «گواژه»، مانندهای دیگری دارد:
- گُزیدن (که در پارسی میانه «وُزیدن» و «ویچیتن» بوده است)؛
- گُسیستن که در پارسی نو بیشتر به صورت «گسیل کردن» و در شاهنامه به صورت «گُسی کردن» دیده می‌شود.
- گُسیختن: بخش نخست نام «ویشتاسپ» (نام پدر داریوش) در پارسی باستان از فعل «گُسیختن» آمده است و معنای آن «دارنده‌ی اسب آزاد و گسیخته» است.
- «گُریختن» که در پارسی میانه «وُریختن» است و پیشتر در جستار زیر بدین فعل اشاره کرده‌ام: «مُرده‌ریگ»

در همین رابطه، برای ironist می‌توان «گواژه‌گر» و «گواژه‌پرداز» گفت که بسته به رسانه‌ی گواژه، می‌توان «گواژه‌گو»، «گواژه‌نویس» و مانند آن را هم به کار برد.

Tuesday, May 20, 2014

باز هم درباره‌ی پسوند «یت»

سه‌شنبه ٣٠/اردیبهشت/١٣٩٣ - ٢٠/می/٢٠١۴

پیشتر جستاری درباره‌ی پسوند «ـیت» نوشته‌ام و در آن پیشنهاد کردم که پسوند «یگی» برابر پارسی درست است. در اینجا یافته‌های تازه‌ترم را در این باره می‌نویسم.

در آن جستار نوشته بودم که پسوند «ـیت» بیشتر به دست ترکان عثمانی در ترجمه از فرانسه به ترکی و عربی به کار رفته است. اما اینک می‌گویم که در نوشتارهای عربی از سده‌های سوم و چهارم هجری نیز با این پسوند سروکار داریم.

پسوند ity- در زبان انگلیسی از پسوند ité- در زبان فرانسه گرفته شده که زبان فرانسه هم خود آن را از پسوند itas- در لاتین گرفته شده است. این پسوند در زبان اسپانیایی هم این پسوند به صورت idad- شده است: برای نمونه، لاتین: ecuritas، اسپانیایی: securidad، فرانسه: securité، و انگلیسی security.

این پسوند در زبان یونانی tes- و در زبان سانسکریت –tati- و در اوستایی هم –tat- است. این پسوند در پارسی میانه در دو واژه‌ی «اَمَرتات» = بی‌مرگی و «هُوَرتات» = تندرستی دیده می‌شود که این دو واژه در پارسی نو به صورت «اَمرداد/مرداد» و «خُرداد» درآمده‌اند.

پسوند دیگر در زبان پارسی میانه برای ساخت نام‌های آهنجان (abstract noun) پسوند «ـیه» است مانند «روشن» - «روشنیه» (rōšn - rōšnīh) و «آکاس» - «آکاسیه» (ākās - ākāsīh) که در پارسی نو به صورت «آگاهی» درآمده است.

سهیل افنان در کتاب «تَرم‌شناسی فلسفی در عربی و پارسی» (1964، ص 32) می‌نویسد که به نظر ماسینیون و کراوس (Louis Massignon و Kraus) در کتاب «ساخت اسم آهنجان در زبان عربی» (1934) پسوند «ـیّت/ـیّة» در دوران کلاسیک عربی و در قرآن تنها در مورد «رُهبانیة» و «زبانیة» به کار رفته و در این دو مورد هم نام آهنجان نیست. کاربرد این پسوند برای ساخت نام آهنجان، از سده‌های دوم و سوم هجری و در جریان ترجمه از یونانی و سُریانی به عربی رایج شد و این پسوند از زبان سُریانی وام گرفته شده است و زبان سُریانی هم خود این پسوند را از پسوند آهنجان‌ساز ia- در زبان یونانی گرفته است.

اما به نظر سهیل افنان این پسوند از «ـیه» (īh-) در زبان پارسی میانه (پهلوی) و پارسی نو گرفته شده است زیرا به نظر وی ساخت و کاربرد نام‌های آهنجان به این شیوه در نوشته‌های فیلسوفان ایرانی به مراتب از فیلسوفان عرب‌تبار بیشتر است. به نوشته‌ی سهیل افنان، ابن سینا و ملاصدرا به خاطر این که زبان مادریشان پارسی بوده است به میزان فراوانی نام‌های آهنجان ساخته‌اند و در نوشته‌های خود به کار برده‌اند، بر خلاف کِندی (Kindi)، فیسلوف عرب، که این گونه نام‌ها در نوشتارهایش کمیاب اند. نام‌های آهنجان در نوشتارهای عربی این دو فیلسوف ایرانی با همین پسوند «ـیة» ساخته شده‌اند.

گویا داریوش آشوری ادعا کرده است که پسوند «ـیت» از زبان سانسکریت آمده است اما نمی‌دانم خاستگاه این ادعا کجا و کدام کتاب بوده است.

Thursday, May 15, 2014

واژه‌های فارسی عربی شده

پنج‌شنبه ٢۵/اردیبهشت/١٣٩٣ - ١۵/می/٢٠١۴

بیشتر ما با نفوذ زبان عربی بر زبان پارسی و وام‌واژه‌های عربی وارد شده در زبان پارسی آشنا ایم. اما شاید ندانیم که زبان عربی هم واژه‌های فراوانی از زبان پارسی به وام گرفته است. اما در فراروند وام‌گیری چنان واژه‌های پارسی را به هم ریخته و از شکل اصلی خود دور کرده است که گاهی یافتن واژه‌های پارسی برای زبان‌شناسان هم دشوار است. پیشتر درباره‌ی نفوذ زبان پارسی بر زبان عربی (و در بافتار گسترده‌تر، فرهنگ ایرانی بر زبان و فرهنگ عربی) از جمله کارهای شادروان استاد دکتر محمد محمدی ملایری نوشته‌ام. در این جستار به کتابی می‌پردازم درباره‌ی واژه‌های پارسی که زبان عربی وام گرفته است.


نام کتاب: الألفاظ الفارسیة المعربة
نویسنده: السیّد ادّى شیر (Al-Sayyid Addi Shirr)
ناشر: دارالعرب للبستانی، قاهره
چاپ دوم: ١٩٨٧ م. (چاپ تصویری از چاپ نخست به سال ١٩٠٨ م. در بیروت)
صفحه: ١٩۴

این کتاب در سال ١٩٠٨ م. / ١٢٨٧ خ. در چاپخانه‌ی کاتولیکیه در شهر بیروت به چاپ رسید.

متن عربی کتاب را می‌توانید در این نشانی بارگیری کنید.

این کتاب در سال ١٣٨۶ خ. / ٢٠٠٧ م. نزدیک ١٠٠ سال پس از انتشار آن به دست دکتر حمید طبیبیان به زبان پارسی برگردانده شد.


نام کتاب: واژه‌های فارسی عربی شده
نویسنده: السیّد اَدّی شیر
مترجم: حمید طبیبیان
ناشر: امیر کبیر
سال: ١٣٨۶ خ.
صفحه: ٢٩٠

به نوشته‌ی مترجم پارسی کتاب، اَدّی شیر در سال ١٨۶٧ م. / ١٢٨۴ ق. / ١٢۴۵ خ. در شقلاوه از روستاهای کرکوک عراق زاده شد. در «مدرسه‌ی مار یوحنا حبیب» در موصل - متعلق به روحانیان دومینیکن () - درس خواند و زبان‌های عربی، عبری، کلدانی، پارسی، کُردی، تُرکی، لاتین، و فرانسه را آموخت. وی به مقام «مطرانی» () دست یافت و در سال ١٩٠٢ م. به اروپا سفر کرد. وی در سال ١٩٠٨ م. کتاب «واژگان پارسی عربی شده» را منتشر کرد.

اَدّی شیر در سال ١٩١۵ م. / ١٢٩۴ خ. در سن ۴٨ سالگی در زمان جنگ جهانی اول به دست ترکان عثمانی کشته شد.

دکتر حمید طبیبیان در سال ١٣٢٧ خ. در دزفول زاده شد و درجه‌ی دکتری خود را دریافت کرد و در سال ١٣۵۴ خ. به عضویت فرهنگستان ادب و هنر ایران (فرهنگستان دوم) درآمد. وی هم اکنون عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است.

متن کتاب پارسی ٢۴٣ صفحه است و در بخش نمایه‌ها، فهرست واژه‌های زبان‌های گوناگون که در متن کتاب بدانها اشاره شده آمده است. این فهرست چنین است: واژه‌های پارسی (٢٢ صفحه)، واژه‌های ترکی (۴ صفحه)، واژه‌های کُردی (٣ صفحه)، واژه‌های عبری (١ صفحه)، واژه‌های یونانی (٣ صفحه)، واژه‌های روسی و ارمنی (١ صفحه)، واژه‌های آرامی و سُریانی و کلدانی و ... (٣ صفحه)، واژه‌های لاتین و فرانسه و آلمانی و انگلیسی و ایتالیایی و سانسکریت و حبشی (۵ صفحه). البته بسیاری از واژه‌های ترکی یاد شده در متن، وام‌واژه‌هایی از زبان پارسی اند مانند: آیین، استا، انبار، بختیار، پهلوان، بختیار، تخت، تشت، چراغ، چرخ، زنجیر و ...

یکی از مزیت‌های ترجمه‌ی پارسی پانوشت‌هایی است که مترجم افزوده و برای بسیاری از واژه‌های پارسی نمونه یا «شاهد مثال» از ادبیات پارسی و شعر بزرگانی چون فردوسی، نظامی، خاقانی، مولانا، سعدی و حافظ و دیگران آورده است. و نیز گاهی بر پایه‌ی یادداشت‌های دکتر محمد معین بر «برهان قاطع» برخی خطاهای نویسنده را درست کرده است.

در متن اصلی هر واژه‌ی بیگانه (یونانی، عبری، ارمنی، فرانسه و ...) به خط همان زبان نوشته شده است اما یکی از تغییرهایی که مترجم محترم پدید آورده بازنویسی همه‌ی این واژه‌ها تنها به خط لاتین است. این تغییر برای خوانندگان عمومی سودمند است و کار آنان را آسان می‌کند اما برای پژوهشگران و زبان‌شناسان کار را سخت‌تر می‌کند زیرا یافتن شکل اصلی واژه‌های بیگانه مشکل می‌شود.

در پیشگفتار نویسنده چنین می‌خوانیم:

... اعراب واژه‌های بسیاری از زبان‌های این ملت‌ها را در زبان خود وارد کدرند. اما آن زبانی که در این میان گوی سبقت برد و زبان عربی واژه‌های بسیاری از آن وام گرفت، زبان فارسی بود. نه تنها قبیله‌هایی که در همسایگی ایرانیان به سر می‌بردند، بلکه قبیله‌های دوردست نیز از ایرانیان واژ‌های بسیاری به عاریه گرفتند که در شمار نمی‌گنجند.

باید دانست که اعراب برخی از واژه‌های بیگانه را با همان ساختار اصلی خود و برخی را با اندک تغییری نگاه داشته‌اند. اما بیشتر آنها را به بدترین وجه تصحیف نموده یا در آنها قلب و اِبدال کرده‌اند و از همین روی است که پژوهش در شناخت ریشه‌ی واژه‌های مُعرّب از دشوارترین و دقیق‌ترین پژوهش‌های لغوی گردیده است.

من این واژه‌های فارسی عربی شده را از سال ١٨٩٧ م. [=١٢٧۶ خ] گردآوری کرده و در مقاله‌ی خود با نام «الدواعی لغِنی اللغة العربیة» (مجلة المشرق ٣:٧٢١) به آنها اشاره نموده‌ام. اما در همین سال کتاب خود را بازخوانی کردم و واژه‌های بسیاری را که از من فوت شده بود بر آن افزودم و اگر مشغله‌ی بسیار نبود واژه‌های بسیار دیگری نیز گردآوری می‌کردم. البته من خود به دشواری راهی که در آن رهسپار شده‌ام اقرار می‌کنم و از واژه‌شناسان درخواست دارم بر من انتقاد کنند، چه آنان برای نقد کردن این کار میدانی فراخ پیش روی خود دارند.

Monday, May 12, 2014

واژه‌های ایرانی در زبان سوئدی

دوشنبه 22/اردیبهشت/1393 - 12/می/2014

چندی پیش کتابی به دستم رسید درباره‌ی ریشه‌شناسی و پیوند زبان پارسی با زبان سوئدی. در این جستار به معرفی و بررسی آن می‌پردازم.


نام کتاب: واژه‎های ایرانی در زبان سوئدی
نویسنده: دکتر حسین آذران
ناشر: نشر بلخ
سال: 1382 خ. / 2003 م.
صفحه: 228

کتاب در سال 1374 خ. / 1995 م. در سوئد نگاشته شده اما چاپ نخست آن به سال 1382 خ. در تهران انجام شده است.

دکتر حسین آذران نخعی در سال 1303 خ. / 1924 م. در شهر اراک زاده شد و در دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانش آموخت و سال‌ها در دبیرستان‌های تهران و کرج و شمیران زبان و ادبیات پارسی آموزش داد و دوره‌ی کارشناسی ارشد و دکتری خود را در دانشگاه تهران به پایان رساند و پایان‌نامه‌ی دکتری خود را در زبان‌شناسی و زبان‌های ایرانی گذراند. وی در کشورهای انگلستان و فرانسه و اسپانیا و ایتالیا و یونان به پژوهش درباره‌ی منبع‌های قدیم ایران‌شناسی و نفوذ فرهنگ باستانی ایران در اروپا پرداخت و در سال 1360 خ. / 1981 م. بازنشسته شد. وی دیوان وحشی بافقی و فروغی بسطامی را گردآوری و ویرایش کرده است. هم چنین از آثار دیگر او می‌توان به فهرست‌نامه‌ی دیوان خاقانی، ویرایش گنجینه‌ی نشاط اسپهانی، نامنامه: مجموعه‌ی نام‌های زیبای ایران، گویش‌های تاتی مرکزی ایران، گویش اشتهارد، و حدود چهل مقاله و سخنرانی اشاره کرد.

فهرست گنجانده‌های کتاب چنین است:

- سخن آغاز (فریدون جنیدی)
- پیشگفتار نویسنده

- خویشاوندی و همانندی زبان سوئدی با زبان‌های ایرانی
-- واژه‌های اوستایی در زبان سوئدی
-- واژه‌های پهلوی در زبان سوئدی
-- واژه‌های فارسی در زبان سوئدی
-- واژه‌های همریشه‌ی «ایرانی-سوئدی»
-- واژه‌های مشترک «ایرانی-سوئدی»
-- واژه‎های مرکب «ایرانی-سوئدی»
-- واژه‌های لاتینی و یونانی و انگلیسی در زبان سوئدی

نمایه‌ی واژه‌های فارسی
در نگاه نخست به نظر می‌رسد که برخی از پیوندها بیشتر شباهت‌های آوایی و تلفظی باشد و شاید پیوند ریشه‌شناسیک در میان نباشد. برخی از همانندی‌ها هم به خاطر وام‌واژه‌های پارسی و عربی در زبان سوئدی است مانند algebra (جبر)، algorithm (الخوارزمی)، admiral (امیر البحر)، alkohol (الکل) و مانند آن.

برخی موردها هم به نظر من بیشتر شباهت آوایی است و همانندی در کار نیست مانند نام Anita در سوئدی و نام اناهیتا در پارسی. این نام سوئدی شکلی از Anna است که خود از «خَنان» عبری (مانند «حَنّان» عربی) به معنای «مهربان» است و ربطی به اناهیتا ندارد. یا amma در سوئدی به معنای دایه و «عمّه» در پارسی (که مادینه‌ی عَمّ به معنای برادر پدر است).

بررسی کل کتاب نیاز به زمان و فرصت بیشتری دارد. اما در مجموع، این گونه بررسی‌های زبان‌شناسیک بسیار سودمند و لازم اند و برای شناخت زبان‌های ایرانی و نیز پیوندهای آنها با دیگر زبان‌های خانواده‌ی هندواروپایی مهم اند.

Thursday, May 08, 2014

نوشتارهای پارسی درباره‌ی موسیقی

پنج‌شنبه ١٨/اردیبهشت/١٣٩٣ - ٨/می/٢٠١۴

یکی از جنبه‌های فرهنگ ایرانی در دوران پس از اسلام، موسیقی است که در دوره‌هایی به دلیل‌های دینی و مذهبی دچار محدودیت‌هایی بوده است اما هیچ گاه از میان نرفته است و در دوره‌هایی شاهد شکوفایی و گسترش و پژوهش در این زمینه بوده‌ایم.

در این جستار به معرفی کتابی درباره‌ی نوشتارهای پارسی در زمینه‌ی موسیقی می‌پردازم.


نام کتاب: نوشتارهای پارسی درباره‌ی موسیقی - بررسی نوشتارگان موسیقی در زبان پارسی از سال ١٠٠٠ تا ١۵٠٠ م.
(Persian Writing on Music: A study of Persian musical literature from 1000 to 1500 AD)
نویسنده: مهرداد فلاح‌زاده
ناشر: دانشگاه اوپسالا (Uppsala) - سوئد
سال: ٢٠٠۵ م. / ١٣٨۴ خ.

این کتاب در واقع پایان‌نامه‌ی دکتری آقای مهرداد فلاح‌زاده است. فهرست گنجانده‌های کتاب چنین است:

- پیشگفتار
- پیش درآمد
- منبع‌ها
- پژوهش‌های پیشین

- فصل ١: ریشه‌ها
- نوشتارهای درباره‌ی موسیقی پیش از پاگیری نوشتارگان عربی
- پاگیری نوشتارگان عربی درباره‌ی موسیقی
- نوشتارگان پارسی کهن و پارسی میانه درباره‌ی موسیقی

- فصل ٢: نوشتارهای درباره‌ی موسیقی در طی سده‌ی ١١ م.
- «دانشنامه‌ی علایی» ابن سینا و جوزجانی
- «شرح کتاب التعرّف لمذهب اهل التصوف» مُستملی
- «صد میدان» خواجه عبدالله انصاری
- «کشف المحجوب» هُجویری
- «قابوسنامه» کیکاوس وشمگیر
- ترجمه‌ی «الرسالة القشیریة» ابوعلی حسن ابن احمد عثمانی

- فصل ٣: نوشتارهای درباره‎ی موسیقی در طی سده‌ی ١٢ م.
- «کیمیای سعادت» محمد غزالی
- «التصفیه فی احوال المتصوفه» عَبّادی
- «حدائق الانوار فی حقایق الاسرار» امام فخرالدین رازی
- ترجمه‌ی دوم «الرسالة القُشیریه»
- ترجمه‌ی پارسی «تقویم الصحّة»

- فصل ۴: نوشتارهای درباره‌ی موسیقی در طی سده‌ی ١٣ م.
- «آداب الصوفیه» نجم‌الدین کبری
- ترجمه‌ی پارسی «احیا علوم دین» غزالی
- «در علم موسیقی» بابا افضل کاشانی
- «حدیقه الحقیقه» شیخ احمد جام
- «رساله‌ی سرّ سماع» علاءالدوله سمنانی
- ترجمه‌ی پارسی «عواریف المعاریف» ابومنصور ماشاظه
- «اشجار و اَتمار» علاء مُنجّم
- «کَنز الرموز» امیر حسینی هروی
- «الدُرّة التاج لغُرّة الدُباج» قطب‌الدین شیرازی
- «مُجمل الحکمة»
- «رساله‌ی موسیقی» محمد نیشابوری

- فصل ۵: نوشتارهای درباره‌ی موسیقی در طی سده‌ی ١۴ م.
- «رساله‌ی فریدون ابن احمد سپهسالار در احوال مولانا جلال‌الدین مولوی»
- «اوراد الاحباب و فُصوص الآداب» ابوالمفاخر یحیا باخَرزی
- «مصباح الهدایت و مفتاح الکفایت» عزالدین کاشانی
- «رساله‌ی چنگ» قمری
- «نفایس الفنون فی العرائس العیون» آمُلی
- ترجمه‌ی پارسی «کتاب الادوار» یحیا ابن احمد کاشی
- «طریقت‌نامه» فقیه کرمانی
- «کنز التُحَف» حسن کاشانی
- «خلاصة الافکار فی معرفة الادوار» شهاب‌الدین صَیرَفی
- «غُنیَة المُنیَة»
- ترجمه‌ی پارسی «الادوار» اسعد سمرقندی
- «معدن المعانی» یحیا مَنیری
- قصیده‌ی شاعری گمنام
- «المختصر المفید فی بیان الموسیقی و اصول الاحکامه»

- فصل ۶: نوشتارهای درباره‌ی موسیقی در طی سده‌ی ١۵ م.
- «جامع الالحان» عبدالقادر مراغی
- «مقاصد الالحان» عبدالقادر مراغی
- «شرح ادوار» عبدالقادر مراغی
- گردآیه‌ای از ترانه‌های به دست عبدالقادر مراغی
- «نَقاوَة الادوار» نوشته‌ی یکی از پسران عبدالقادر مراغی
- رساله‌ی موسیقی معمار
- «رساله‌ی موسیقی» عبدالرحمان جامی
- «مقاصد الادوار» محمود ابن عبدالعزیز ابن خواجه عبدالقادر ابن غیبی حافظ مراغی
- «بیان قطعات چینی»
- «در اسامی دوازده مقام»

- فصل ٧: خلاصه، نتیجه‌گیری

پیوست‌ها
نمایه