یکشنبه 4/خرداد/1393 - 25/می/2014
یکی از تَرم(اصطلاح)های ادبی در زبان انگلیسی irony نامیده میشود. در زبان پارسی معمولاً برابرهای عربیتباری مانند طنز، طعنه و کنایه و تجاهل العارف و ... برای آن به کار میرود. اما خانم زهرا بهرهمند، کارشناس ارشد ادبیات، در مقالهای تفاوت irony را با این برابرها نشان داده است.
آیرونی و تفاوت آن با طنز و صنایع بلاغی مشابهاما در پایان، به جای آن که در پی یافتن یا ساختن برابر دقیقتری برای آن باشد، مانند بسیاری از نویسندگان و پژوهشگران راه آسان وامگیری این تَرم به همان شکل انگلیسی و نوشتن آن به صورت «آیرونی» را پیشنهاده است. البته میپذیرم که برابرسازی کار سخت و زمانگیری است و نیاز به دانش و تلاش فراوان دارد و باید همهی جنبههای برابر پیشنهادی را سنجید. اما نباید در همان نخستین گام کار خود را آسان کرد و به وامگیری واژهی بیگانه پرداخت و برابرسازی را رد کرد.
زهرا بهره مند
کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران
آیرونی (Irony) اصطلاحی ادبی است که معاصران کوشیدهاند آن را به کلماتی نظیر طنز، طعنه، کنایه، کنایهی طنزآمیز، تهکم، تجاهل العارف، استهزاء، وارونهگویی، پنهانسازی و ... ترجمه کنند، اما در این مقاله خواهید دید که هر کدام از این واژهها فقط بخشی از مفهوم آیرونی را در نظر مخاطب میآورد.
این مقاله بر آن است تا تفاوت آیرونی را با طنز، کنایه و صنایع بدیعی و بلاغی مشابه با آیرونی توضیح دهد. طنز یکی از انواع ادبی است که با انواع دیگری مثل هزل، هجو، کمدی و شوخ طبعی و فکاهیات مشابهتهایی دارد؛ برای تعریف اصطلاح طنز ناگزیر به معرفی اجمالی این اصطلاحات شده و در ادامه، تفاوت بنیادی طنز و آیرونی را شرح دادهایم. سپس به شناخت آیرونی و انواع گوناگون آن پرداختهایم و برای شناخت تفاوت آن با اصطلاحات بدیعی و بلاغی مشابه، به سراغ علوم بدیع، بیان و معانی رفته، صنایع مشابه با آیرونی را استخراج و معرفی کرده و تفاوت هر کدام را با آیرونی توضیح دادهایم. در پایان، نگارنده به همراه خواننده به شناخت نسبتاً خوبی از آیرونی میرسد، زیرا شناخت هر اصطلاح و مفهومی در گرو شناخت تفاوت آن مفهوم با مفاهیم و اصطلاحات مشابه است و بر پایهی این بررسی آیرونی را نمیتوان به طنز، طعنه و کنایه ترجمه کرد.
در چنین موردهایی، شیوهی پیشنهادی من آن است که برابر دقیق و تازهای پیشنهاد شود و سعی در جااندازی آن کنیم. شاید برخی بگویند چرا همان واژهی بیگانه را به کار نبریم که درک و ارتباط آسانتر باشد. اما مشکل اصلی این گونه راهحلها و وامگیری بیدرنگ، آن است که دروازهی زبان را برای هجوم و ورود بیدروپیکر واژگان بیگانه باز میکند. این همان پدیدهای است که در زمانی با زبان عربی انجام شد و سیل واژگان عربی و مشتقها و همخانوادهها و مترادفهای آنها به زبان پارسی روانه شد و واژگان پارسی را از میدان به در کردند.
دوست گرامی، «رفیق فردوسی» که از این پیشنهاد (نوشتن همان «آیرونی») خوشنود نبود نظر مرا پرسید و من با کمی جستوجو در فرهنگ آریانپور و فرهنگ دهخدا برابر «گُواژه» را پیشنهاد کردم.
گُواژه: این کلمه از ریشهی «وَچ» (vac) اوستایی و «واچ» سنسکریت است و با «باژ» و «آواز» و «آوازه» و «آوا» از یک ریشه است (از خرده اوستا ص 83). طعنه زدن. سرزنش و طعنه. ریشخند و تمسخر. سخر و لاغ و مزاح و خوش طبعی.به نظر من این برابر خیلی مناسب است. زیرا صرفپذیری آن بالا است و مشکل «طنز» و «کنایه» و ... را ندارد که در مقالهی بالا مطرح شده است. نکتهی مثبت دیگر برای این برابر، آن است که با واژهی انگلیسی همخانواده است. زیرا irony انگلیسی از ironia در لاتین آمده که خود از ειρωνεία یونانی (به خط لاتین: eironeia) آمده است و این واژهی یونانی گویا از فعل eirein به معنای «گفتن» گرفته شده است.
گواژه که خندانمندت کند ------ سرانجام با دوست جنگ افکند (بوشکور - از لغت فرس ص 440)
گواژه بسی باشدت با فسوس ------ نه مرد درفشی و گوپال و کوس (فردوسی - شاهنامهی چاپ بروخیم - ج 3 ص 727)
گُواژیدن: سرزنش کردن و طعنه زدن (آنندراج). ملامت کردن و سرزنش نمودن (ناظم الاطباء).
دکتر محمد حیدری ملایری در فرهنگ ریشهشناسی خود، ریشهشناسی «گُواژه» را چنین آورده است:
Govâžé, ultimately from Proto-Ir. *ui-vac-, from *ui- prefix denoting "apart, away, out," cf. Av. vi-, O.Pers. viy-, Skt. vi- (Mod.Pers., e.g., gozidan, → select, gozaštan "to cross," → passage) + *uac- "to say, speak," → word.آقای مصطفا ذاکری در نقدی که بر کتاب «شیوایی و شیدایی» نوشته، آورده است، «گواز و گوازه یا گواژ و گواژه به معنای سیخونک است ...» (گزارش میراث، دورهی دوم، سال سوم، شمارهی 25 و 26، مهر و آبان 1387، ص 39)
درست است که در فرهنگها، گونههای دیگر «گواژه» را «گواز» و «گوازه» هم نوشتهاند و اگرچه رابطهی بین گواژه و گواز (سیخک و گاو-ران) و «طعنه» در عربی (نیزهی کوتاه) وسوسهکننده است اما به نظر من، اگر آن دو را یکی بدانیم در دام ریشهشناسی عامیانه میافتیم.
گواز: [ گ َ / گ ُ ] در اوستا گوازه: گو (گاو) + آز (راندن). گواز، لغةً به معنی گاو(ستور)ران (فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 186 حاشیهی 9).همان گونه که در بالا میبینیم، «گواز» به معنای «گاوران» از دو بخش گو + آز ساخته شده است. بخش نخست همان «گاو» است و بخش دوم به معنای «راندن» است یعنی «گاو ران» یا چوبی که بدان گاو را میرانند. اما «گُواژه» از «گُ + واژه» ساخته شده که بخش نخست همان پیشوند جداسازی است و بخش دوم هم «واژه» است. پیشوند «گُ» در «گواژه»، مانندهای دیگری دارد:
- گُزیدن (که در پارسی میانه «وُزیدن» و «ویچیتن» بوده است)؛
- گُسیستن که در پارسی نو بیشتر به صورت «گسیل کردن» و در شاهنامه به صورت «گُسی کردن» دیده میشود.
- گُسیختن: بخش نخست نام «ویشتاسپ» (نام پدر داریوش) در پارسی باستان از فعل «گُسیختن» آمده است و معنای آن «دارندهی اسب آزاد و گسیخته» است.
- «گُریختن» که در پارسی میانه «وُریختن» است و پیشتر در جستار زیر بدین فعل اشاره کردهام: «مُردهریگ»
در همین رابطه، برای ironist میتوان «گواژهگر» و «گواژهپرداز» گفت که بسته به رسانهی گواژه، میتوان «گواژهگو»، «گواژهنویس» و مانند آن را هم به کار برد.
0 نظر:
Post a Comment