شتبه ١١/دی/١٣٩۴ - ٢/ژانویه/٢٠١۶
دربارهی «استاد» ابوریحان بیرونی و دانشها و تلاشهای علمی وی سخن بسیار گفتهاند و در همین وبلاگ هم چند جستار دربارهی او نوشتهام از جمله:
یکشنبه ۷/بهمن/۱۳۸۶ - ۲۷/ژانویه/۲۰۰۸: کتاب تحقیق هند بیرونی
چهارشنبه ۱۷/مهر/۱۳۸۷ - ۸/اکتبر/۲۰۰۸: ابوریحان بیرونی و هخامنشیان
شنبه ۲۰/مهر/۱۳۸۷ - ۱۱/اکتبر/۲۰۰۸: ابوریحان بیرونی و کانال سوئز
یکشنبه ۲۱/مهر/۱۳۸۷ - ۱۲/اکتبر/۲۰۰۸: سفرهای ابوریحان بیرونی
آدینه ۱۹/مهر/۱۳۸۷ - ۱۰/اکتبر/۲۰۰۸: همنشستی در آنکارا و ابوریحان بیرونی
چهارشنبه ٢٨/آبان/١٣٩٣ – ١٩/نوامبر/٢٠١۴: ابوریحان بیرونی و کشف امریکا
صَیدَنه (داروشناسی) را آخرین کتاب ابوریحان بیرونی میدانند که در پایان عمر خود بدان مشغول بوده و گویا ناتمام مانده است. ابوریحان بیرونی در سال ۴۴٠ ق. / ١٠۴٨ م. درگذشته است. در سدهی هفتم قمری ابوبکر ابن علی کاسانی (اهل کاسان، شهری در فرغانه، در فرارود یا ماوراءالنهر) این کتاب را در هند از عربی به پارسی ترجمه کرد و استاد دکتر منوچهر ستوده و شادروان استاد ایرج افشار در سال ١٣۵٨ خ. / ١٩٧٩ م. این ترجمهی پارسی را منتشر کردند. در سال ١٣۵٢ خ. / ١٩٧٣ م. بخشی از ترجمهی پارسی قدیمی (یعنی تا حرف ث) چاپ شد.
ویراست انتقادی و علمی متن عربی کتاب صیدنه را عُبیدالله کریموف اهل جمهوری ازبکستان شوروی در سال ١٣۵٣ خ. / ١٩٧۴ م. همراه با ترجمه به زبان روسی چاپ کرد. شادروان استاد دکتر عباس زریاب خویی هم در سال ١٣٧٠ خ. / ١٩٩١ م. متن کامل عربی را با حاشیهنویسیهای پارسی چاپ کرد. تا این که بالاخره در سال ١٣٨٣ خ. / ٢٠٠۴ م. آقای باقر مظفرزاده ویراست انتقادی کریموف را از روسی به پارسی ترجمه کرد. مشخصات کتاب چنین است:
نام کتاب: الصَیدَنه فی الطب (داروشناسی در پزشکی)
نویسنده: ابوریحان بیرونی
ویراست علمی: عبیدالله اسراییلویج کریموف (Ubaidallah Israelovich Karimov)
ترجمه: باقر مظفرزاده
ناشر: فرهنگستان زبان فارسی
سال: ١٣٨٣ خ. / ٢٠٠۴ م.
صفحه: ١٢٠٣ (با نمایهها)
در این جستار به چند نکته در پیشگفتار کتاب «صیدنه» یا «داروشناسی» ابوریحان میپردازم.
به نوشتهی کریموف در پیشگفتار این ویراست علمی:
١- صیدنه دارای ١١۶١ درآیه/عنوان است. در این کتاب ٧۵٠ نوع گیاه، ١٠٧ داروی معدنی، و ١٠١ داروی حیوانی آمده است.
٢- در کتاب صیدنه بیش از ۴۵٠٠ نام گیاه و جانور و کانی و محصولهای به دست آمده از آنها گرد آمده است.
٣- در این کتاب نزدیک به ۴٠٠ نام جغرافیایی یاد شده است که میتواند برای جغرافیدانان نیز منبع پژوهشی باشد.
۴- ابوریحان تنها به خواندهها و شنیدههایش دربارهی خواص داروها اعتماد نمیکند و در خیلی موردها خود آنها را آزموده است. برای نمونه:
در افواه است که گوهر الماس زهر است و معنی او در سمّیت به تجربه معلوم نشد
۵- ابوریحان از شعرهای ۶۵ شاعر عربنویس یاد کرده و شعرهایشان را به عنوان مثال و توضیح داروها و گیاهان آورده است.
۶- تعداد کل نویسندگانی که ابوریحان بیرونی از آنان و کتابهایشان در کتاب صیدنه یاد کرده است به ٢۵٠ مورد میرسد و این خود نشانهی گستردگی دانش ابوریحان تنها در یک زمینهی علمی یعنی داروشناسی است. و نیز نشانی است از پویایی و شکوفایی فضای علمی آن دوره. حتا امروز هم با گستردگی بینظیر دانش، کمتر کتابی مییابیم که از این تعداد اثر و نویسنده استفاده کرده باشد.
ابوریحان خود در پیشگفتار کتاب صیدنه در فصل ۵ به چند نکته اشاره میکند که به نظرم بسیار جالب اند:
١- ابوریحان به خط و زبان یونانی آشنا بوده است و این آشنایی از جوانی آغاز شده بود
از دوران جوانی و بنا به طبیعت خویش و به مقتضای سن خود و اوضاع و احوال، بیش از اندازه به دانشاندوزی اشتیاق داشتم و کافی است تا شاهدی در این مورد بیاورم: در سرزمین ما [=خوارزم] در آن زمان یک یونانی اقامت داشت و من دانهها، تخمها، میوهها، گیاهان و جز اینها را به نزدش میبردم و میپرسیدم نامشان به زبان او چیست و نامشان را یادداشت میکردم.البته در اینجا از کمبودهای خط عربی در ترانویسی (transliteration) نامهای یونانی شکایت میکند و میگوید خط عربی به خاطر داشتن حرفهای همانند و نگذاشتن حرکت و واکهها (vowels) امکان بدخوانی و تباهی نامهای یونانی را بسیار افزایش میدهد.
٢- ابوریحان خط و زبان سُریانی (Syriac) را هم به خوبی میشناخته است و در ضمن از کتابی یاد میکند که فرهنگ چهارزبانهی یونانی/سُریانی/عربی/پارسی بوده است
مسیحیان را کتابی است که آن [به سُریانی] را «بُشّاق شَماهی» یعنی «تفسیر نامها» مینامند و آن [در پارسی] به «چهار نام» نیز مشهور است از آن لحاظ که هر چیز در آن به زبانهای رومی [=یونانی بیزانسی]، سُریانی، عربی، و پارسی نامیده شده است. نسخهای از این کتاب را به خط سُریانی یافتهام و در آن هیچ عیب و نقصی که موجب تصحیف گردد وجود ندارد. به همین جهت بخش عمدهی آنچه در آن است در اینجا نقل کردهام.بُشّاق شَماهی: در متن مایرهوف چنین ترانویسی شده است: Buššāq šamāhi شَماهی در سُریانی همریشه با «اَسامی» در عربی (نامها) است.
از همین بند میتوان نتیجه گرفته که زبان پارسی در همان زمان هم واژگان علمی و دانشی مناسب را داشته است که در این گونه کتابها گرد آمده بوده است. اما متاسفانه دستنویسی از این گونه کتابها هنوز به دست ما نرسیده است و اگر نمونهای باقی مانده باشد و اگر در کتابخانههای بزرگ جهان باشند، هنوز شناسایی نشدهاند.
٣- ابوریحان همچنین میگوید که برای اطمینان از شکل سُریانی نامها در فرهنگهای سُریانی جستوجو کرده است:
کتابهایی نیز دارند که آنها را لکسیقونات (lexicons) مینامند و شامل عبارتهای نادر و تفسیر کلمههای دشوار است. گاهی کتابهای جداگانه برای هر کتاب تدوین میکنند. لکسیقونی برای جدولهای اخترشناسی بطلمیوس در دست من است به خط سُریانی و پس از آن عینا به عربی نوشته شده و سپس تفسیر آن را به دست داده است. من در جستوجوهای خود بدین کتاب مراجعه میکنم.
دو کتاب راهنما نیز یافتهام: کتاب «الحشائش» که با تصویر گیاهان توضیح داده شده است و «کناش اوریباسیوس». در آنها در کنار داروها، نامشان به خط یونانی نوشته شده است و من این نامها را با اعتماد به آنها از هر دو نقل کردهام.
۴- به نظر میرسد از همان دوران، برخی مترجمان به جای ترجمهی واژههای بیگانه (در این مورد یونانی)، همان واژهها را به همان شکل و با خط عربی در متنهای ترجمهشان میآوردند و ابوریحان این شیوه را «خیانتی» به علم میداند. وی مینویسد:
مترجمان این کتابها را خیانتی دیگر است، یعنی برخی از مواد دارویی را که در سرزمین ما یافت میشود و برای آنها در زبان عربی نامی وجود دارد، بی تغییر به همان زبان یونانی به جا گذاشتهاند، به گونهای که پس از ترجمه نیز به توضیح نیاز دارد مانند «کرفس کوهی» (در عربی: الکرفس الجبلی، در یونانی: اوراسالینون)، هویج وحشی (در عربی: الجَزَر البرّی)، زرشک (در عربی: الزرشک، در یونانی: انبرباریس)، «بز ریش» (در عربی: لحیه التیس، در یونانی: تراغوبوغون) و جز اینها.
آنها این نامها را به زبان عربی ترجمه نکردهاند همچنان که نام کتابهای منطق «مدخل» (عربی شده: ایساغوجی)، مقولات (عربی شده: قاطیغوریاس)، «عبارت» (عربی شده: باری ارمیناس)، و «قیاس و برهان» (عربی: آنالوطیقا) ترجمه نشده است و در نتیجه تنفر و سردی نسبت به آنها از جانن دشمنان دو برابر شده است.
توضیح:
- اوراسالینون: به خط یونانی: ορειοσελινον به خط لاتین: oreioselinon
- هویج وحشی: در پانویس ترجمهی پارسی: دَوقُس: به خط یونانی: δαυκος به خط لاتین: davkos.
اما در ترجمهی مایرهوف: به خط یونانی: οινανθη به خط لاتین: oinanthi (به پارسی: اِسپَرَک) در لاتین و انگلیسی فنی: Oenanthe
- انبرباریس: به خط یونانی: Βερβερίς خط لاتین: berberis
- ترابوبوغون: به خط یونانی: τραγοπογον به خط لاتین: tragopogon ساخته شده از: trago به معنای بز + pogon به معنای ریش. در پارسی به این گیاه «شِنگ» میگویند.
گرچه در ترجمهی فارسی بیشتر شکلهای یونانی بر پایهی متن کریموف در زیرنویس آمده، اما برای مورد «بز ریش» از ترجمهی آلمانی ماکس مایرهوف (Max Myerhof) یاری گرفتم.
- ایساغوجی: به خط یونانی: εισαγωγή / خط لاتین: Eisagogi این کتاب را پورفوریوس (در متنهای دوران اسلامی: فورفوریوس، در خط یونانی: Πορφύριος به خط لاتین Porphyrios در انگلیسی: Porphyry of Tyre) اهل صور (Tyre) در ساحل مدیترانه (در لبنان امروزی) نوشته است. در انگلیسی Isagoge مینویسند و با نام کامل Introduction to Categories میشناسند.
- قاطیغوریاس: به خط یونانی: Κατηγορίες / خط لاتین: katigories نام بخشی از کتاب «اُرگَنون» (Organon) یا «اَرغَنون» نوشتهی ارسطاطالیس (ارسطو) است. در انگلیسی Categories گفته میشوند.
- باری ارمیناس: به خط یونانی: Περὶ Ἑρμηνείας / خط لاتین: Peri Hermeneias در انگلیسی On Interpretation نام بخشی از «اُرگنون» ارسطو.
- آنالوطیقا: به خط یونانی: Ἀναλυτικὰ / به خط لاتین: Analytica در انگلیسی: Prior Analytics و Posterior Analytics نام دو بخش دیگر از «اُرگنون».
این (به گفتهی ابوریحان) «خیانت» هنوز هم امروزه به دست بسیاری از مترجمان در زبان پارسی تکرار میشود که به جای کاربرد برابرهای پارسی برای واژگان بیگانه، همان واژههای بیگانه را با خط و تلفظ پارسی در متنهایشان میگذارند و بهانه میآورند که اینها «ترجمه نمیشوند» (!!!) و باعث آشفتگی زبان میشوند.
۵- مهمترین نکته در صیدنه یادکرد نام داروها و گیاهان به زبانها و گویشهای گوناگون است. این زبانها و گویشها چنین اند: خوارزمی (زبان مادری ابوریحان)، سُغدی، دَری، فارسی، زابُلی، سیستانی، تُخاری، کُردی، بُستی، بخارایی، سمرقندی، ترمذی، آذربایجانی (پهلوی)، بُغشوری، واشگردی، اَسبیجابی، هندی، سندی، عربی (یمنی، ثقیفی)، سُریانی، حیرهای، نَبَطی، قِبطی (Coptic)، یونانی، زنگباری. ابوریحان علت این کار خود را چنین توضیح میدهد:
در دانستن نام یک دارو به زبانهای گوناگون فایدهی بسیار است. به یاد دارم که یکی از امیران خوارزم بیمار شد و نسخهی داروی بیماریش را از نیشاپور فرستادند. نسخه را به داروشناسان خوارزم نشان دادند و آنها نتوانستند یک داروی اشاره شده در آن را بیابند. تنها یکی از آنان گفت که آن دارو را در اختیار دارد. این داروی پانزده درهمی را از او به پنجاه درهم نقرهی خالص خریدند. او ریشهی سوسن را بدانها داد. آنها وی را سرزنش کردند اما او گفت: شما چیزی را خریدید که اصل آن را نمیشناختید مگر به اسم.اینجا هم باز میبینیم که فضای علمی و پزشکی آن دوران چه قدر شکوفا و پیشرفته بوده است که گاهی برای تجویز دارو برای امیر خوارزم، از شهر نیشاپور یاری گرفته میشده است و از آنجا نسخهی دارویی فرستاده میشده است!
۶- ابوریحان در این کتاب، مانند همهی کتابهای خود، همچون دانشمندی پرهیزگار و به اصطلاح متعهد، اگر از درستی چیزی مطمئن نیست، آن را حذف کرده است تا انتقالدهنده و گسترشدهندهی نادانی و دروغ نباشد:
همهی آنچه در این کتاب آمده از راه جستوجوهای یاد شده به دست آوردهام. اما آنچه نتوانستهام روشن سازم حذف شده است تا ندانستن آن مرا به نقلش از جایی به جایی دیگر برنیانگیزاند.
2 نظر:
درود بر شما استاد
من این کتاب را با ترجمه باقر مظفرزاده نشر فرهنگستان زبان فارسی 1383 بدست آوردم البته مانند عکسی که شما گذاشته اید نیست نمیدانم که آیا در یک زمان از یک ناشر و مترجم دو مدل کتاب چاپ شده است یا نه. اما در فصل چهارم مقدمه این کتاب چیزی نوشته که در توضیحات شما ندید. گفته : "اگر علمی به آن زبان خوارزمی که مطلوب طبع من است جاودانه شود، چنان بیگانه نماید که شتر بر ناودان و زرافه در آبراهه. پس به زبانهای عربی و فارسی پرداختم. در هر یک از آنها تازه واردم به زحمت آنها را آموختم اما نزد من دشنام دادن به زبان عربی خوشتر از ستایش به زبان فارسی است. " این چنین سخن گفتن از مرد دانشمندی چون ابوریحان که کتاب بزرگی چون التفهیم را به فارسی نوشته بعید است. من نسخه فارسی این کتاب را که ابوبکر کاسانی ترجمه کرده بدست آوردم و جالب آن که این بخش در آن وجود ندارد. اما نسخه عربی دکتر عباس زریاب خویی هنوز ندیده ام . هرچند بعید میدانم این بخش را نداشته باشد زیرا احساس میکنم نسخه های خطی در شوروی سابق دستکاری میشده اند. برای همین است که اغلب چاپهای منسوب به شوروی سابق بدون هیچ عکسی از نسخه اصل است. منظورم این که اصولا در انتشار کتابهای کهن چند برگ تصویر هم از نسخه اصل میگذارند درحالی که محققان شوروی سابق چنین نمیکنند. نظرتان چیست؟
درود بر شما
شاید طرح جلد فرق کند.
به نظر من هم آن بخش مشکوک و نادرست است و از دستکاریهای شوروی به نظر میآید. زیرا همان گونه که در جستار بالا گفتم استاد ابوریحان این کتاب را در پایان عمر خویش نوشته است یعنی در آن زمان کتابهای بسیاری به زبان عربی نوشته بوده و دیگر «تازه وارد» نبوده است.
برای همین در جستار بالا این جمله را نیاوردم.
با سپاس
شهربراز
Post a Comment