Wednesday, October 17, 2007

یادداشت‏هایی از گلستان سعدی - ٢

چهارشنبه ٢۵/مهر/١٣٨۶ -١٧/اکتبر/٢٠٠٧

بخش یکم

این هم بخش دوم از یادداشت‏هایم از گلستان سعدی.
شماره‏ی صفحه مربوط به نسخه‏ی زنده یاد محمدعلی فروغی است.

باب هفتم

سگ به دریای هفتگانه مشوی -------- که چو تر شد پلیدتر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند ---------- چون بیاید هنوز خر باشد (ص ١۵٩)

- امنیت اقتصادی:
سیم و زر ... یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد (ص ١۶٠)

- مردم و شاهان
سخنی که بر دست و زبان پادشاهان رود هر آینه به افواه گویند ... قول و فعل عوام الناس را چندان اعتباری نباشد (ص ١۶١)

- آموزش و تنبیه
معلم ملک زاده را ضرب بی محابا زدی (ص ١۶١)
حکایت معلم کتابی در مغرب – پسران و دختران در کنار هم درس می‏خواندند – شاگردان نه زهره‏ی خنده داشتند و نه یارای گفتار.
عارض سیمین را تپنچه زدی و ساق بلورین را شکنجه کردی.
طرفی از خباثت نفس او معلوم کردند، او را بزدند و براندند.
کودکان را هیبت استاد از سر برفت. یک یک دیو شدند. اغلب اوقات به بازیچه فراهم نشستندی لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی.
استاد معلم چو بود بی‌آزار ---------- خرسک بازند کودکان در بازار
(ص ١۶١)

- وضعیت جوانان:
نماند از سایر معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد ........ پسر از از لذت نای و نوش این سخن در گوش نیاورد.

می‌بینیم که آن موقع نیز با وجود اسلامی بودن جامعه هر گونه مسکری [=شرابی] خورده می‏شده و لذت نای [=موسیقی] و نوش برقرار بوده است.

- وضعیت اقتصادی
پارسازاده‏ای را نعمت بیکران از ترکه عمان به دست افتاد (ص ١۶٢)
خرج فراوان کردن کسی را مسلم باشد که دخل معین دارد (ص ١۶٣)

- زیست شناسی
کژدم را ولادت معهود نیست چنانکه دیگر حیوانان را. بل احشای مادر را بخورد و شکمش را بدرد و راه صحرا گیرد و آن پوستها که در خانه کژدم است اثر آن است (ص ١۶۶)

نشان بلوغ: یکی پانزده سالگی، دیگر احتلام، و سیم برآمدن موی پیش. اما یک نشان دارد: در بند رضای حق بیش از آن باشی که در بند حظ نفس
به صورت آدمی شد قطره‏ای آب ---------- که چل روزش قرار اندر رحم ماند (ص ١۶٧)
هنر باید که صورت می‏توان کرد --------- به ایوان ها در از شنگرف و زنگار (ص ١۶٨)

- شطرنج
پیاده‏ی عاج چون عرصه‏ی شطرنج به سر می‏برد فرزین شود. (ص ١۶٨)
هر بیدقی که براندی به دفع آن بکوشیدمی و هر شاهی که بخواندی به فرزین بپوشیدمی.

- نفت:
هندو نفط‏اندازی همی‏آموخت. گفتم تو را که خانه نیین است بازی نه این است. (ص ١۶٩)

- وضعیت گورستان:
بر صندوق گورش چه نویسیم؟ آیات قرآن به روزگار سوده گردد و خلایق بر بگذرند و سگان بر او شاشند. (ص ١٧٠)
صندوق تربت سنگین، کتابه رنگین، فرش رخام انداخته، خشت پیروزه به کار برده. (ص ١٧٣)

- قمیت برده:
او را تو به ده درم خریدی -------- آخر نه به قدرت آفریدی (ص ١٧٠)

- توانگران و درویشان
توانگران را وقف است و نذر و مهمانی. زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی (ص ١٧۴ تا ١٨٠)
خرقه‏ی ابرار پوشند و لقمه‏ی ادرار فروشند.
تسبیح هزاردانه بر دست مپیچ.
خداوندان نعمت متعلقان بر در بدارند و غلیظان شدید برگمارند تا بار عزیزان ندهند و دست بر سینه‏ی صاحب تمیزان نهند و گویند کسی اینجا در نیست.
دست دغایی بر کتف بسته، بینوایی به زندان در نشسته، پرده‏ی معصومی دریده، کفی از معصم بریده الا به علت درویشی. [اشاره به مجازات بریدن دست به خاطر دزدی]
[توانگر] هر شب صنمی در بر گیرد که هر روز بدو جوانی از سر گیرد. محال است که با حسن طلعت او گرد مناهی گردد یا قصد تباهی کند.

- همجنس گرایی و مجازات سنگسار:
درویشی را با حدثی [مخنثی] بر خبثی گرفتند. با آن که شرمساری برد بیم سنگساری بود. گفت ای مسلمانان قوت ندارم که زن کنم و طاقت نه که صبر کنم.

حاتم طایی اگر شهری بودی از جوش گدایان بیچاره شدی.

0 نظر: