Monday, September 24, 2007

سكاها

دوشنبه ٢/مهر/١٣٨۶ - ۲۴/سپتامبر/٢٠٠٧

یکی دیگر از قوم‏های ایرانی سَکاها (Saka) هستند. در سنگ‏نبشته‏های کوروش بزرگ و داریوش بزرگ از آنان به نام سکاهای تیزخود (Tigraxauda) نام برده شده است.


سکای تیزخود - از پارسه یا تخت جمشید

کوروش بزرگ در جنگی با ماساگت‏ها (Massagatae) کشته شد که از سکاها بودند. بعدها داریوش بزرگ آنان را زیر فرمان خود آورد.

تیگره شکل قدیمی تیز یا تیغ است. تگ به معنی تند دویدن نیز از همین ریشه است. و نیز رود تگریز به معنای تند ریز و پرشتاب که در زبان‏های اروپایی به صورت تایگریس (Tigris) و در عربی به صورت دَجلَه درآمده است. تکاور نیز به معنای کسی است که تند واکنش نشان دهد و تند بدود.

گروهی از سکاها در شرق ایران ساکن شدند و جای زندگی آنان سکاستان یا سگستان خوانده شد. بعدها گ به ی تبدیل شده و این نام به شکل سیستان در آمد. به مردم سگستان سگزی نیز گفته می‏شد. در شاهنامه «یل سگزی» به عنوان صفتی برای رستم فراوان به چشم می‏خورد. نام چند تن از شخصیت‏های ایرانی حتا بعد از اسلام نیز سگزی است مانند ابوالفرج سگزی شاعر سیستانی زمان سلطان محمود غزنوی.

گروه دیگری از سکاها در داخل ایران و کومس (عربی شده: قومس) یا سمنان امروزی ساکن شدند. مکان زندگی آنان امروزه سنگسر خوانده می‏شود. اما شکل درست آن سگسر است که خود از سگسار یا سکاسار به معنای محل سکاها گرفته شده است. در دوران اسلامی سگسر به اشتباه سر سگ فهمیده شده و به راس الکلب ترجمه شده بود.

هم چنین نام شهر سقز در استان کردستان ایران در اصل از سکه یا همان سکا گرفته شده است. این گروه از سکاها در زمان حکومت مادها در ایران ساکن شدند.

گروه دیگری از سکاها در لرستان امروزی ساکن شده و به نام ایل سگوند (سکاوند=منسوب به سکا) خوانده می‏شوند. ایل سگوند در ازنا و شمال شرق لرستان ساکن هستند. درباره‏ی ایل سگوند به این مقاله از اردشیر سگوند در کیهان فرهنگی نگاه کنید.

Sunday, September 23, 2007

تخریب به قصد تقریب

یک‏شنبه ١/مهر/١٣٨۶ - ٢٣/سپتامبر/٢٠٠٧

یک مسلمان واقعی هر کاری که می‏کند باید برای نزدیکی به خدا (قربت الی الله) باشد. مرحوم آیت الله طالقانی در خطبه‏های نماز جمعه‏ی تهران می‏گفت همه چیز باید در راه خدا (فی سبیل الله) باشد. نماز فی سبیل الله. جهاد فی سبیل الله. زکات فی سبیل الله. اما ظاهرا دوران این حرف‏ها گذشته است و «قربت الی فلان شیخ الخارجی» نیز می‏توان گفت.

گویا مسئول انجمن نزدیکی بین مذهب‏ها [ی اسلامی] یا به اصطلاح «تقریب بین المذاهب» با درخواست یکی از شیخ‏های سنی مصری برای ویران کردن یکی از آثار باستانی موافقت کرده است.

این بنا که در نزدیکی شهر کاشان قرار دارد طبق باور مردم و نیز با پشتیبانی حکومت شیعی ایران متعلق به فیروز ابولولو است یعنی ایرانی مشهوری که عمر ابن خطاب دومین خلیفه‏ی اسلام را کشت. این «امامزاده» دارای زیارت‏نامه‏ای بوده و محل زیارت مردم کوچه و بازار است.
گویا وی برای رضایت یک شخص خارجی اعلام کرده که اینجا اصلا مزار قاتل عمر نیست بلکه گور یک درویش گمنام است و تخریب آن نیز برای تقریب بین شیعیان و سنیان اشکالی ندارد.

من در اینجا اصلا با مسائل سیاسی و اعتقادی (مانند درستی انتساب این مزار به شخصی به نام فیروز ابولولو کاری ندارم و نیز احترام و یا پرستش مزار مردگان) کاری ندارم (و شاید این اشتباه و نشان سادگی من باشد!). من بیشتر از دید فرهنگی می‏نویسم. به نظر من این یعنی دخالت یک شخص خارجی و تصمیم‏گیری وی برای برقراری یا نابودی بناهای یک کشور مستقل دیگر. اگر فردا همان شخص گفت وجود برج طغرل در شهر ری یا وجود مقبره حضرت عبدالعظیم مانع نزدیکی دو مذهب شیعه و سنی است چه؟

گزارش مفصلی در این باره را در این نوشته از دکتر شاهین سپنتا بخوانید همراه با توضیحاتی درباره‏ی شخصیت پیروز نهاوندی سردار ایرانی یا همان فیروز ابولولو و نیز عکس‏های جالبی از این بنا.


ناز شست قداره‏کش مولی علی، حضرت ابولولو صلوات!

ظاهرا فرهنگ لمپنی و الواطی به زمان صدر اسلام نیز گسترش داده شده و حضرت علی لوطی‏ای شده که فیروز ابولولو قداره‏کش او است!

Saturday, September 22, 2007

زبان‏های ایرانی و قوم‏های ایرانی

شنبه ٣١/شهریور/١٣٨۶ - ٢٢/سپتامبر/٢٠٠٧

همان طور که در نوشته‏ی قبلی گفتم از نظر علم زبان‏شناسی، زبان‏های ایرانی شاخه‏ای از زبان‏های هندواروپایی هستند. برخی از زبان‏های ایرانی دیگر وجود ندارند مانند خوارزمی و سکایی. برخی در معرض نابودی هستند مانند سُغدی (در تاجیکستان).

هر زبان دارای واژگان (vocabulary) و دستور زبان (grammar) است. اما لهجه یا گویش تنها نحوه‏ی تلفظ متفاوتی از یک زبان است. برای نمونه اصفهانی، شیرازی، مشهدی، تهرانی، افغانی، و تاجیکی لهجه‏ها یا گویش‏هایی از پارسی هستند اما کردی، لری، گیلکی و بلوچی زبان‏هایی جدا از پارسی هستند زیرا دستور زبان خاص خود را دارند و مثلا فعل‏ها در آنها به صورت متفاوتی با زبان پارسی صرف می‏شود. یا زبان انگلیسی که دارای لهجه‏های بریتانیایی، امریکایی، کانادایی و استرالیایی است.

معروف‏ترین زبان‏های ایرانی عبارتند از:
١) اوستایی یا گاتایی:
٢) پارسی باستان یا هخامنشی
٣) خوارزمی
۴) سُغدی
۵) سکایی
۶) پارسی میانه یا پهلوی: زبان اشکانیان و ساسانیان
٧) پارسی نوین: پارسی بعد از اسلام که از عربی وام‏واژه‏های فراوانی گرفته است. در ایران این زبان امروزه معمولا فارسی گفته می‏شود اما در قدیم فارسی/پارسی دری نیز گفته می‏شد. امروزه در افغانستان به آن دری و در تاجیکستان فارسی تاجیکی می‏گویند.
٨) کردی: کردستان، شمال عراق، ترکیه، سوریه
٩) لری
١٠) گیلکی
١١) مازندرانی
١٢) تالشی: در تالش ایران و جمهوری آذربایجان
١٣) بلوچی: در بلوچستان ایران و پاکستان
۱۴) تاتی: در زنجان
۱۵) پشتو: در افغانستان
١۶) ایرآن (Ir-On): زبان قوم ایرانی الان (Alan) ساکن در قفقاز.

عده‏ی زیادی از این دسته‏بندی علمی خبر ندارند و گروهی از ایرانیان خارج از کشور، به ویژه نسل دوم، گاه می‏گویند ما ایرانی صحبت می‏کنیم و منظورشان پارسی است.

اقوام ایرانی به تمام کسانی گفته می‏شود که به این زبان‏ها صحبت می‏کنند. باید به خاطر داشت که مردم استان‏های آذربایجان نیز ایرانی بوده و تا زمان صفویان به یکی از زبان‏های ایرانی صحبت می‏کردند به نام زبان آذری که در تذکره‏های ادبی قدیم به آن پهلوی نیز می‏گفتند. اما زیر فشار و به مرور زمان ترکی زبان رایج آنجا شد. و امروزه به اشتباه زبان ترکی آذربایجان آذری خوانده می‏شود. روشن است که می‏توان آن را ترکی آذری یعنی ترکی آذربایجانی خواند.

Friday, September 21, 2007

زبان‏های هندواروپایی

جمعه ٣٠/شهریور/١٣٨۶ - ٢١/سپتامبر/٢٠٠٧

از نظر زبان‏شناسی زبان‏های دنیا به دو دسته‏ی بزرگ هندواروپایی و غیرهندواروپایی تقسیم می‏شود. زبان‏های هندواروپایی به زبان‏هایی گفته می‏شود که در گستره‏ای بین شبه‏قاره‏ی هندوستان و غرب اروپا صحبت می‏شده است. علت این نامگذاری نیز آن است که وقتی یک انگلیسی به نام سر ویلیام جونز در سال ١٧٨۶ م./١١۶۵ خ. در هندوستان به مطالعه‏ی زبان‏های هندی و سنسکریت پرداخت شباهت‏های زیادی بین این زبان‏ها و زبان‏های اروپایی پیدا کرد.

زبان‏های هندواروپایی بیشترین سخنگو را در روی زمین دارند. معروف‏ترین این زبان‏ها عبارتند از انگلیسی، آلمانی، فرانسه، روسی، ایتالیایی، اسپانیایی، پرتغالی، اسلاوی، هندی، زبان‏های ایرانی (ن.ک. پایین)، ارمنی.




Thursday, September 20, 2007

زبان مادری و کیستی

پنج‏شنبه ٢٩/شهریور/١٣٨۶ - ٢٠/سپتامبر/٢٠٠٧

مزدک بامدادان در وبگاه خبری ایران امروز دنباله مقاله‏هایی می‏نویسد با نام زبان مادری و کیستی (هویت).

١) فروپاشی از درون، جایگزینی برای جنگ رودَررو
٢) آن "سد" و آن "سی سد"
٣) زبان مادری، زبان رسمی، زبان سراسری
۴) ملت سازی، ملت چیست؟
۵) ملت سازان، پیشینه سازی و بازی با آمار
۶) قبیله گرا کیست؟
٧) آن قبیله دیگر
٨) گفتمان پارسی ستیزی
٩) گفتمان شاهنامه ستیزی
١٠) گفتمان ستیز با ایران باستان
١١) سخنی چند در میانه راه
١٢) و چند سخن دیگر ...
١٣) قره باغ، فلسطین قبیله‌گرایان
١۴) بیست و یکم آذر، عاشوراى قبیله‌گرایان

Tuesday, September 18, 2007

وحشیان خوش فکر!

سه‏شنبه ٢٧/شهريور/١٣٨۶ - ١٨/سپتامبر/٢٠٠٧

یک مستند جالب پیدا کردم در سایت گوگل درباره‏ی رابطه‏ی ایران و روم.
می‏دانیم که رومیان به جز خود هر تمدن دیگری را وحشی یا بربری می‏گفتند. این مستند چند قسمت دارد و در هر قسمت به یکی از «وحشیان» می‏پردازد. بخش سوم درباره‌ی اشکانیان (پارتیان) و ساسانیان است.

«تری جونز» به داستان کشته شدن کراسوس سردار معروف رومی به دست ایران-اسپهبد «رستم سورن-پهلو» (Suren-Pahlav) یا سورنا می‏پردازد که در جنگ حران سپاه ۴۰ هزار نفره‏ی رومیان را تارومار کرد. و نیز به شکست ٣ امپراتور روم به دست شاپور دوم ساسانی.

مستند وحشیان خوش فکر (Brainy Barbarian).

این قسمت حدود ١ ساعت است که از دقیقه‏ی ١۴ تا ۴۴ آن درباره‏ی ایران است و باقی آن درباره‏ی یونان.

Monday, September 17, 2007

یک شب با شاهنشاه

دوشنبه ٢۶/شهريور/١٣٨۶ - ١٧/سپتامبر/٢٠٠٧

دوستی برایم تکه‏ای از فیلم سینمایی جدیدی را در پایگاه یوتوب فرستاده که در لس آنجلس درباره‏ی هخامنشیان ساخته‏اند به نام «یک شب با شاهنشاه» یا One Night with the King.

گوشه‏ای از یک شب با شاهنشاه

نمی‏دانم که آیا عوامل تهیه و ساخت این فیلم ایرانی هستند یا نه. اگر آره، این که بالاخره ایرانیان تصمیم گرفتند چنین کاری بکنند خیلی خوب است. اما متاسفانه چند اشکال بزرگ و زننده در همین قسمت کوتاه جلب توجه کرد:

١) در گزارشی که همراه این فیلم است خواننده‏ی آواز فیلم که خانمی امریکایی است به نام شینی (Shanei) و گویا دوست دختر و یا «نامزد» اندی خواننده‏ی ایرانی ساکن لس آنجلس است می‏گوید «من آوازم را به فارسی، زبان باستانی ایران خوانده‏ام». و با آن که برای همه چیز از صفت پرژن استفاده می‏کند اما دایم از زبان «فارسی» (Farsi) به جای پرژن (Persian) یاد می‏کند. گزارشگر امریکایی نیز گمان می‏کند که شینی به زبان پارسی باستان ترانه خوانده است و با تعجب می‏پرسد یادگیری آن سخت نبود. او هم در جواب می‏گوید نه. لس آنجلس پر است از ایرانی!

٢) در این قسمت کوتاه ایرانیان یا پارسیان همه سبزه و سیاه سوخته اند و مانند عرب‏ها لباس پوشیده‏اند. در حالی که لباس ایرانیان زمان هخامنشی متفاوت بوده است. نمی‏دانم با این همه استاد و ایران‏شناس که در کالیفرنیا حضور دارند چرا این فیلم این قدر ضعف فنی دارد.

٣) گویا داستان درباره‏ی خشایارشا و زن یهودی وی استر (اختر یا ستاره) است. طبق داستان‏های عهد عتیق کتاب مقدس، خشایارشا به سفارش وزیرش به نام هامان قصد قتل عام یهودیان را داشت اما استر زن او شد و مانع از قتل عام یهودیان شد. اگر چنین باشد، شاه این فیلم هیچ شباهتی با خشایارشا ندارد. این هنرپیشه قیافه‏ای اروپایی و صورتی برنزه دارد!

در ضمن به نظر من داستان استر هیچ نشانی از نقش و اهمیت هخامنشیان در تاریخ تمدن را بیان نمی‌کند.

پی‏نوشت: هیچ یک از دست اندرکاران ایرانی نیستند. یک شب با شاهنشاه در پایگاه داده‏ی اینترنتی فیلم‏ها (آی.ام.دی.بی.)

Sunday, September 09, 2007

تغيير تقويم

يك‏شنبه ١٨/شهريور/١٣٨٦-٩/سپتامبر/٢٠٠٧

برخي در ايران مي‏خواهند تقويم رسمي را اسلامي كنند و جشن‏هاي ملي-ايراني را نيز حذف كرده و نفس راحتي بكشند كه بالاخره ايران را به تمام اسلامي كردند. جشن‏هاي زيبايي كه بيش از ٢٥٠٠ سال است برگزار مي‏شوند.

اما كساني هم هستند كه از سوي ديگر بام افتاده‏اند و به بهانه‏ي ”جهاني شدن“ مي‏خواهند تقويم ميلادي را برقرار كنند. زيرا به نظر آنان ”همه‏ي دنيا با تقويم ميلادي كار مي‏كند. ما نمي‏توانيم با دنياي خارج كار كنيم.“ انگار تمام مردم ايران شبانه روز با كشورهاي خارجي در حال تبادل تجارتي و جابجا كردن ميلياردها دلار سرمايه هستند.

(ادامه دارد...)

Thursday, September 06, 2007

زبان پارسي در تاريخ

پنج‎شنبه ١٥/شهريور/١٣٨٦-٦/سپتامبر/٢٠٠٧

در وبلاگ دكتر پرويز رجبي مطلب جالبي خواندم در جواب كساني كه ادعا مي‏كنند زبان پارسي به زور بر ايرانيان تحميل شده است.

متاسفانه فعالان قوم گرا لبه‏ي تیز سلاحشان را متوجه زبان فارسی کرده‏اند. در اینجا ناگزیرم، باری دیگر نگاهی داشته باشم به نقش زبان فارسی در گذشته‏ي تاریخی ایرانیان. این نگاه می‏تواند به کار قوم‏گرایان نیز بیاید. و به کار فعالان اومانیست نیز.

باید ببینم مشکل کجاست. از اول تاریخ دوره‏ي اسلامی شروع بکنیم!

در دو سده‏ي نخست در ایران کسی کاره‏ای نبود که بتواند با زور زبان فارسی را زبان مطرح جهان نو اسلام بکند. من هنوز وجود نداشتم که به قول دینوری در دهه‏ي ٦٠ هجری در سپاه مختار ثقفی متکلم عربی نمی توانستی پیدا کرد.

بعد از غزنویان به بعد، تا پایان دوره‏ي قاجارها، جز دو صباحی بسیار و بسیار کوتاه (دو سه خاندان فرمانروا در یک زمان، مانند سامانیان و صفاریان در سده های نخست دوره‏ي اسلامی و زندیه و پهلوی در این اواخر) حکومت ایران با ترک ها و مغول ها و ترک ها بود.

من هنوز حضور نداشتم که هم ترک ها و مغول ها کم و بیش سبب اعتلای زبان و ادب فارسی در دربارهای خود شدند و کسی زبان فارسی را به آن ها و سلطان محمود غزنوی ها و سلطان های ترک قاجار تحمیل نکرد. اما سلطان محمود غزنوی که شاید فارسی را به زحمت می فهمید، بدون شعر فارسی نه می توانست بنوشد و نه سر به بالین نهد.

من نبودم که نام آبادی های ترکان آسیای مرکزی تا خجند و تا کمر سیبری به فارسی بود.
از شبه قاره‏ي هند که نگو!

ناصرالدین شاه، فرمانروای مغرور قاجار هم در حضور حافظ احساس غربت نمی کرد و می کوشید تا در غزل از او عقب نماند.

با تبلیغ من نبود که دربارهای هند و عثمانی مشتری پر و پا قرص قند پارسی بودند و به میل خود زبان فارسی را زبان دیوانی خود کرده بودند. یعنی در این دو دربار شرق و غرب ایران، زبان فارسی همان نقشی را داشت که زبان فرانسه در دربار سزارهای روس در سن پترزبورگ متولی آن بود.

من هنوز حضور نداشتم که حتی یک فرمانروای ترک و یک ایلخان مغول نخواست که در دربار او خط و زبان ترکی و یا مغولی معمول شود...

من هنوز حضور نداشتم که دربار فاطمیان مصر هم بدون قند پارسی تلخکام می بود!

من چه کنم که هیچ کدام از دیگر قوم های باشنده‏ي ایران قندی برای طوطیان شکرشکن هند نداشته اند. آن هم در روزگاری که هند در اختیارشان بود. ایلخانان مغول در هند قند پارسی را سرمه‏ي چشمان خود کرده بودند. در دربار اکبر شاه بیش از هزار شاعر پارسی گوی قند خود را پیش فروش می کردند!

مگر سخن گفتن از قند پارسی که این همه به مذاق پیرامونیان ایران خوش آمده است، به این معنا است که می توان گران فروشی کرد؟

چرا در کشور ما باید هیج نگاه مجردی وجود نداشته باشد؟ حتما باید زنگوله بست؟ به شوخی بگویم: مگر خواجه‏ي ما حساب ترک شیرازیش را از مقوله‏ي وطن جدا نکرد؟!

گویش های ایرانی سایه روشن های زیبا و معطر زبان فارسی هستند و همچون پستوهای ارجمند مخزن گنجینه‏ي زبان فارسی. هنگامی که از قند پارسی سخن می رود، حتما پای سخن شکرپاره و حب نبات هم در میان است.

فراموش نکنیم که همین طوری هم با جمع و جور کردن زبان فارسی، با همه‏ي سابقه‏ي درخشانش، مشکل داریم. هنوز در املاء بسیاری از واژه های فارسی گرفتاری داریم. هنوز باید چراغ برداریم و به جست و جوی خواننده برویم. هنوز کتابی با تیراژ هزار روی دست ناشران می ماند.

اغلب فکر می کنم، چرا در مغرب زمین خود مغربیان به فکر وحدت هستند و ما را با استفاده از زبان و دین تشویق به تفرقه می کنند؟

من به هرچه زیباست دلبسته ام، اما نمی فهمم که دلبستگی به شکر فارسی کام چه کسی را می تواند تلخ کند. چرا باید فکر کرد که دوست داشتن چیزی الزاما بد انگاشتن چیزی دیگر است؟ اگر خط قرمز ظرافت این قدر که برخی می پندارند حساس می بود، امروز ایران و جهان بهشت می بود.

بحث درباره‏ي نام ایران را می گذارم برای بعد.

Tuesday, September 04, 2007

بته جقه

سه‏شنبه ١٣/شهریور/١٣٨٦-٤/سپتامبر/٢٠٠٧

دوستی در گپ (چت) می‌گفت استاد کانادایی‏اش از وی پرسیده آیا می‏دانی نام این طرح چیست؟



او هم گفته بود نه. این استاد کانادایی که ظاهرا چندین بار هم به ایران سفر کرده بوده در جواب می‏گوید: بته جقه. حال می‏دانی از کجا آمده است؟ گفته بود نه. گفته بود در قدیم شاهان ایران سواد نداشتند و برای امضا دست خود را مشت می‏کردند و از پهلو بر ورق می‏کوبیدند. این نشان مهر شاهی است!!!

پرسیدم کدام پادشاه؟ دوست ساده‏ی من هم گفت خیلی قدیمی. شاید زمان هخامنشیان!

متاسفانه ما در نظام آموزشی کشورمان هیچ نمی‏آموزیم. فقط برای کنکور پزشکی یا مهندسی درس می‌خوانیم. از فرهنگ و تاریخ خودمان بی‏خبریم. از تاریخ فقط نام هخامنشیان را شنیده‏ایم. اما از آنان هیچ نمی‏دانیم.

نمی‏دانیم که داریوش بزرگ چه نبوغی در سازماندهی اداری امپراتوری بزرگ ایران داشت.

نمی‏دانیم که کارهای اداری وی و نبوغ نظامی کوروش الگوی اسکندر مقدونی و بعدها رومیان شد.

نمی‏دانیم که نوآوری‏های نظامی ایرانیان در زمان هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان به دست رومیان تقلید شد.

نمی‏دانیم که شوالیه‏های اروپایی تقلیدی از سواره نظام سنگین اشکانی و ساسانی بودند.

نمی‏دانیم که تا زمان صفویان نبوغ و مهارت کشورداری ایرانیان باعث برپا ماندن «تمدن اسلامی» شد. کسانی مانند خواجه نظام الملک که نخستین دانشگاه‏های دولتی را ایجاد کرد به نام نظامیه که در آن به دانشجویان خوابگاه و کمک هزینه پرداخت می‏شد.

نمی‏دانیم...... بگذریم.

به این دوستم گفتم این حرف استادت کاملا بی‏معنا و بی‏پایه است. بته جقه طرح انتزاعی درخت سرو است. بته یعنی گیاه و جقه نیز تاج است. یعنی نقش گیاهی که بر تاج می‏نشاندند. در فرهنگ دهخدا چنین آمده:

جقه: جغه، بته‏ای ساخته از پر پرندگان که بر بالای کلاه پادشاهان ایران است و آن کوچک کرده‏ی سرو سرافکنده، نشان ایران و ایرانیان و حکایت کننده از راستی و تواضع ایشان است.
بته جقه: نقش سرو سرافکنده که نشان راستی و فروتنی ایرانیان است.




سرو در فرهنگ ایرانی نشان آزادگی و بزرگی است. همچنین نشانی بهشتی و آسمانی است. در شاهنامه می‏خوانیم که زرتشت سروی در کاشمر کاشت:
یکی شاخ سرو آورید از بهشت ---------- به دروازه‏ی شهر کشمر بکشت
برآمد از آن جای تا پیش کاخ -------- درختی گشن بیخ و بسیار شاخ
نبشته بر آن زاد سرو سهی -------- که پذرفت گشتاسپ دین بهی
گوا کرد مر سرو آزاد را --------- چنین گستراند خرد داد را

و یا در گلستان سعدی می‏خوانیم:
حکیمی را پرسیدند: چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخوانند مگر سرو را که ثمره‏ای ندارد. دراین چه حکمت است؟
گفت: هر درختی را ثمره معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقت خوش است و این است صفت آزادگان!

و یا حافظ می‏گوید:
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان ----------- غلام همت سروم که این قدم دارد
یا
زیر بارند درختان که تعلق دارند --------- ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد
یا
سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو ------- گر دهد دست که دامن ز چمن برچینم

این نشان بر لباس ورزشکاران پهلوانی یا زورخانه نیز دیده می‏شود و آنجا نیز نشانی از آزادگی و مردانگی است.

Sunday, September 02, 2007

علت‏های سقوط ساسانیان

علت‏های سقوط ساسانیان
یک‏شنبه ١١/شهریور/١٣٨۶-٢/سپتامبر/٢٠٠٧

بر خلاف تصور رایج، فروپاشی امپراتوری یا شاهنشاهی ساسانیان ناگهانی نبود و ایران نیز به محض ورود نیروهای اسلام تسلیم نشد. بلکه بر اساس تاریخ طبری و دیگر منابع موجود (مثلا نگاه کنید به کتاب «دو قرن سکوت» دکتر عبدالحسین زرین کوب) شاید حدود ٢٠٠ سال طول کشید تا ایرانیان از مبارزه علیه عرب‏ها خسته شدند و با کشته شدن بابک خرمدین امید ایرانیان تا حدی از دست رفت.

اما فروپاشی ایران نیز بدون زمینه نبود. دلیل‏های زیادی را می‏توان برشمرد از جمله:

١) دلیل اقتصادی: در زمان خسرو پرویز خشکسالی‏های زیادی شد. از سوی دیگر خسرو پرویز حدود ٢٠ سال با بیزانس پیوسته در جنگ بود و روحیه‏ی مردم ضعیف شده بود. البته این جنگ‏ها در ابتدا بسیار موفقیت آمیز بود و ایران موفق شد تمامی خاور میانه را زیر فرمان خود آورده حتا مصر را نیز ضمیمه کند و مرزهای کشور را به بزرگترین حد از زمان هخامنشیان برساند.
اما این جنگ‏ها هزینه‏های فراوانی برای مملکت تراشید و به علت خشکسالی مردم توان پرداخت مالیات نداشتند. در شرایط مشابهی در زمان بهرام دوم، نه تنها مالیات بخشیده شد، بلکه شاه از خزانه به مردم پول و غله‏ی رایگان نیز داد. اما در زمان خسرو پرویز چنین خبری نبود.

٢) دلیل نظامی: هم چنین در این جنگ طولانی شمار زیادی از ارتش حرفه‏ای و پیشرفته‏ی ایران، از جمله سوار نظام شکوهمند ”اسواران“ کشته شدند و دفاع ایران بسیار ضعیف شده بود. حتا هراکلس وارد ایران شد و کاخ دستگرد خسرو پرویز را تسخیر کرد.
یکی دیگر از اشتباه‏های بزرگ نظامی خسرو پرویز برچیدن دولت لخمیان بود. دولت عربی لخمیان که از زمان شاپور دوم متحد ایران شده بود به مانند دیوار و ضربه‏گیری برای تهاجم عرب‏های بادیه و دیگر کشورهای خارجی عمل می‏کرد. اما خسرو پرویز با برچیدن آنان راه نفوذ را باز گذاشت.

٣) دلیل سیاسی: پس از جنگ‏های ٢٠ ساله‏ی آشفتگی فراوانی در دربار ساسانیان به وجود آمده بود. بازار دسیسه داغ بود. خسرو کشته شد. دخترش پوران دخت بر تخت نشست و تلاش کرد که اوضاع را بهبود دهد. اما اوضاع خرابتر از این حرفها بود. شاهان یکی پس از دیگری بر اثر توطئه‏های درباری می‏آمدند و می‏رفتند. تا این که نوبت به یزدگرد سوم رسید که در استخر پارس (نزدیک پارسه یا تخت جمشید و مرکز اولیه‏ی ساسانیان) بود و بی‏تجربه و بی خبر از اوضاع ممکلت بود. ایران-اسپهبد رستم فرخزاد به او پیشنهاد کرد که با عرب‏ها صلح کند زیرا به عنوان فرمانده‏ی نظامی میان‏رودان (بین النهرین) از اوضاع کشور و سپاه بیشتر از یزدگرد خبر داشت اما یزدگرد اصرار بر جنگ و شکست عرب‏ها داشت.

۴) دلیل دینی: در این میان نباید دلیل‏های دینی را فراموش کرد. موبدان و مغان زرتشتی چندان قدرت گرفته بود که می‏توانستند شاه را نیز برکنار کنند. از سوی دیگر آنقدر به دین ساده و عملی زرتشتی آداب و رسوم دست و پا گیر و خرافاتی اضافه کرده بودند (ن.ک. ایران در زمان ساسانیان. نوشته‏ی آرتور کریستن‏سن و ترجمه‏ی شادروان رشید یاسمی) با ظهور مانی و مزدک مردم نشان دادند که از دین زرتشتی ساسانی خسته شده‏اند. (بسیاری از این آداب دین زرتشتی بعدها به دست موبدانی که مسلمان شدند در اسلام بازسازی شد).

۵) و بالاخره آن که باز بر خلاف تصور رایج، ایرانیان یک شبه همگی مسلمان نشدند. بلکه بسیار مقاومت کردند و حتا تا زمان عباسیان بسیاری از ایرانیان زرتشتی ماندند. مثلا بایزید بسطامی عارف بزرگ خراسانی سده‏ی چهارم از پدری زرتشتی به دنیا آمد.

هم چنین پس از سقوط ساسانیان ایرانیان همواره در پی تجدید شکوه گذشته بودند. از سامانیان در خراسان (تاجیکستان امروزی) گرفته تا زیاریان در طبرستان (مازندران) و اصفهان. مثلا از وشمگیر زیاری نقل است که گفته بود: می‏خواهم بیخ عرب را از این خاک برکنم و آیین شاهان ساسانی و شکوه ایران را زنده کنم.
و یا ابوریحان در کتاب آثار الباقیه که به کاووس (قابوس) پسر وشمگیر تقدیم کرده از سقوط ساسانیان ابراز تاسف می‏کند.
حتا ٩٠٠ سال پس از سقوط ساسانیان به دست عرب‏های مسلمانان، شاه اسماعیل صفوی خود را از یک سو از نوادگان امام موسای کاظم می‏دانست و از سوی دیگر خود را از نسل «پیروز» (فیروز) شاه ساسانی!