Friday, March 30, 2012

پیشوند «فرا» برای همه!

آدینه ۱۱/فروردین/۱۳۹۱ - ۳۰/مارچ/۲۰۱۲

همان گونه که پیشتر هم نوشته‌ام در زمینه‌ی واژه‌سازی علمی و فنی نیاز به گسترش دامنه‌ی واژگان زبان پارسی کنونی داریم. نه تنها واژگان بلکه باید وند(پیشوند و پسوند)های بیشتری را هم به دستگاه واژه‌سازی بیافزایم. وگرنه مجبور می‌شویم که برای چند پیشوند به کار رفته در واژه‌های بیگانه یک پیشوند پارسی را به کار ببریم. در جستاری درباره‌ی «بینامتنیّت» هم نشان دادم که یکدستی در این زمینه وجود ندارد.

واژه‌ی «فرا» در فرهنگ دهخدا و در برخی کاربردهای آن در ادبیات پارسی به تنهایی معنای «نزدیک و به سوی» دارد. نمونه از حافظ:

سر فرا گوش من آورد و به آواز حزین -------- گفت ای عاشق دیرینه‌ی من خوابت هست؟

در حالت پیشوندی «فرا-» به معنای «آن سوی.../ پس از ... / بالاتر از ..» به کار می‌رود. اما به نظر می‌رسد این روزها پیشوند «فرا-» پیشوند دوست‌داشتنی عده‌ی زیادی شده است و برای هر چیزی و هر کاری از «فرا-» استفاده می‌کنند. در زیر چند نمونه را می‌آورم:

- فرامدل در برابر meta-model
- فرادانش در برابر meta-knowledge
- فرامتن در برابر hypertext
- فراروان‌شناسی در برابر para-psychology
- فراواقع‌گرایی در برابر surrealism
- زبان‌شناسی فرازمانی در برابر diachronic linguistics

حال آن که بر پایه‌ی پیشنهادهای دکتر حیدری ملایری و دکتر ادیب سلطانی باید از پیشوندهای زیر استفاده کرد:

- برای meta: پیشوند «مَتا-» از پارسی باستان و همریشه با پیشوند یونانی
- برای para: پیشوند «پارا-» یا «پَرا-» از پارسی باستان
- برای hyper: پیشوند «هیپر-» وام از یونانی با تلفظ فرانسوی. پیشنهاد من: اَپَر از ایرانی باستان و پارسی باستان
- برای over: در معنای «بیشتر» (مانند overestimate) پیشوند «بیش-»

جالب آن که در زمینه‌ی کارهای مالی نیز در برابر over-the-counter («روی پیشخوان») از اصطلاح «فرابورس» استفاده می‌شود. گفتیم که معنای پیشوند «فرا-» یعنی «آن سوی» حال آن که این نوع بازار سهام در ایران برای سهام شرکت‌هایی است که هنوز وارد «بورس اصلی» نشده‌اند و «پیش از» ورود به آن مرحله اند که در بورس رسمی معامله شوند. یا با تعریفی دیگر «سهام شرکت‌هایی که بیرون از بازار بورس اصلی و به طور مستقیم بین افراد معامله می‌شود.» بنابراین «فرابورس» کاملا غلط است!

اصطلاح دیگری که به تازگی با پیشوند دوست‌داشتنی «فرا-» ساخته شده است «فرادرمانی» است که نمی‌دانم در برابر چه واژه‌ی انگلیسی ساخته شده است. اگر برابر homeopathy باشد که اشتباه است زیرا این روش به معنای «هماننددرمانی» است (در زبان عربی برای آن «معالجة المثلیه» را ساخته‌اند و در بیشتر زبان‌های اروپایی نزدیک به همان اصل یونانی و انگلیسی است). اگر هم «فرادرمانی» برابر انگلیسی ندارد و نوواژه‌ای است که در پارسی ساخته شده است، باز هم به نظر من از نظر مفهومی و دستور واژه‌سازی اشتباه است. زیرا «بالاتر» یا «بیشتر» از درمان نیست.

Tuesday, March 27, 2012

زندگینامه‌ی انتقادی فردوسی

سه‌شنبه ۸/فروردین/۱۳۹۱ - ۲۷/مارچ/۲۰۱۲

چند وقتی است که می‌خواستم این جستار و معرفی کتاب را بنویسم اما گویا بخت بر این بود که سال نو را با نام دو ایرانی بزرگ بیاغازم: یعنی فردوسی توسی و زنده‌یاد استاد علیرضا شاپور شهبازی و این را به فال نیک می‌گیرم.

در اردیبهشت ماه سال گذشته نوشتاری در این وبلاگ گذاشتم به نام «هزاره‌ی شاهنامه و ستم به فردوسی» و در آن از ستم‌هایی نوشتم که به فردوسی و شاهنامه می‌رود از آن میان گفتم که با گذشت هزار سال از سرایش شاهنامه، هنوز بسیاری از ما فردوسی را به خوبی نمی‌شناسیم و زندگینامه‌ی دقیق و مستندی از او به دست نداده‌ایم و طبیعی است که فیلمی هم از زندگی او ساخته نشده است. البته در پی‌نوشت افزودم که زنده‌یاد استاد علیرضا شاپور شهبازی در سال ۱۳۷۰ خ./۱۹۹۱ کتاب پژوهشی و مستندی درباره‌ی زندگی فردوسی نگاشته است با مشخصات زیر:


نام کتاب: فردوسی: زندگی انتقادی (Ferdowsi: A Critical Biography)
نویسنده: علیرضا شاپور شهبازی
سال: ۱۹۹۱ م./ ۱۳۷۰ خ.
ناشر: مرکز پژوهش‌های خاورمیانه‌ی دانشگاه هاروارد
صفحه: ۱۹۴

این کتاب سال ۲۰۱۰ م/ ۱۳۸۹ خ. نیز به دست انتشارات مزدا در کالیفرنیا بازچاپ شده است.



خوشبختانه پیش از به پایان رسیدن سال ۱۳۹۰ این بخت را یافتم که این کتاب ارزشمند را بخوانم و بسیار لذت ببرم از دقت نظر و پژوهش آن استاد بزرگ. فهرست گنجانده‌های این کتاب نازک اما ژرف چنین است:

پیشگفتار
فصل ۱: بررسی آثار مربوط به فردوسی
- سرچشمه‌های اصلی
- پژوهش‌ها

فصل ۲: پیشینه‌ی خانوادگی و پیشگامان فردوسی
- نام و خانواده‌ی فردوسی
- تاریخ زایش فردوسی
- پیشینه‌ی خانوادگی
- پیشگامان

فصل ۳: دوران شکل‌گیری
- آموزش و شخصیت فردوسی
- دین فردوسی
- سال‌های آغازین زندگی

فصل ۴: تاریخ‌نگار ایران باستان
- سبب‌های برای دغدغه
- داستان‌های نخستین
- در جست‌وجوی سرچشمه‌های اصلی
- ویراست نخستین شاهنامه‌ی فردوسی

فصل ۵: دوره‌ی شکوفایی
- تغییرهایی در شرایط سیاسی [ایران]
- فردوسی و سلطان محمود
- سلطان محمود و فردوسی
- سال‌های پایانی زندگی فردوسی
- داستان هجو سلطان محمود
- مرگ و خاکسپاری فردوسی

فصل ۶: یادگار نامیرا
- شاهنامه
- هدف‌های فردوسی
- ویژگی‌های شاهنامه

کتاب‌شناسی
نمایه

استاد شهبازی در پیشگفتار کتاب می‌گوید که
در خانواده‌ی من «فردوسی» و «شاهنامه»، نام‌هایی بودند که از آنها با احترام یاد می‌شد. در وقتی کودک بودم همه‌ی داستان‌های رستم و کی‌خسرو را که پسرعمویم محمود - که خودش جوانی بود با ظاهری شبیه رستم - برایم می‌گفت باور می‌کردم. او این داستان‌ها را یا از روی شاهنامه برایم می‌خواند یا از زبان خودش تعریف می‌کرد. پدرم حاج ابراهیم، شناخت ژرفی از اندیشه‌ها و دستاوردهای فردوسی را به من بخشید. در سال‌های سیزده تا نوزده سالگی هر شب بخشی از شاهنامه را برای پدرم می‌خواندم و او با مهربانی همه‌ی اشتباه‌های مرا درست می‌کرد و خوانش کهن واژه‌ها (مانند: سُخُن، دُشخوار، اِران Ērān، خَوردن) را یادآوری می‌کرد. یا بخش‌های دشوار را برایم شرح می‌داد و سخت هیجان زده می‌شد وقتی به بیت‌هایی با مفهوم‌ها و عبارت‌های ناب (مانند: «جهان خواستی؟ یافتی، خون مریز!» یا «ز نام و نشان و گُمان برتر است») یا توصیف‌های ناب («شبی چون شَبَه روی شسته به قیر»؛ ‌[در وصف رخش:] «تو گویی روان شد کُه بیستون») می‌رسیدیم – که هزاران بیت از این دست در سراسر شاهنامه دیده می‌شود. بدین روش دو بار همه‌ی متن شاهنامه را با هم خواندیم. پس از پایان دور دوم، شاهنامه همواره همدم و راهنما و یگانه منبع لذّت من به شمار می‌آمد.

استاد شهبازی با توجه به این بیت فردوسی در بخش پادشاهی بهرام بهرامیان
می لعل پیش آور ای روزبه ------------ چو شد سال گوینده بر شست و سه

و این چند بیت در پایان پادشاهی شاپور دوم (ذوالاکتاف)
چو آدینه هرمزد بهمن بوَد ----------- برین کار فرخ نشیمن بود
می لعل پیش آور ای هاشمی ------------- ز خُمّی که هرگز نگیرد کمی
چو شست و سه شد سال، شد گوش کَر ---------- ز بیشی چرا جویم آیین و فَر

و این که چند بیت پیش از آن در پایان پادشاهی اورمزد (هرمزد ساسانی) گفته است:
شب اورمزد آمد از ماه دی - ز گفتن بیاسای و بردار می

با محاسبه‌های گاه‌شماری به این نتیجه رسیده است که تاریخ زایش فردوسی آدینه ۳ دی ماه ۳۰۸ یزدگردی برابر یا ۳ ژانویه ۹۴۰ میلادی یولی بوده است یعنی ۱۸ دی ماه ۳۱۸ هجری خورشیدی یا ۸ ژانویه ۹۴۰ میلادی گریگوری (۱۹ ربیع الاول ۳۲۸ هجری قمری).

پیشتر درباره‌ی افسانه‌ی پاداش محمود غزنوی و فردوسی نوشته‌ام. اما استاد شهبازی هم چنین درباره‌ی ارتباط فردوسی و سلطان محمود می‌نویسد که سلطان محمود در آغاز حکومت خود، به فرهنگ ایرانی علاقه داشت و دستگاه دیوان اداری وی به زبان پارسی بود و شاهان ایران باستان را الگوی خود می‌دانست. اما پس از گسترش قلمرو خویش و به ویژه به خاطر جلب توجه خلیفه‌ی عباسی شیوه‌اش تغییر کرد و به تعصب دینی گرایش یافت.

امیدوارم این پژوهش بسیار سودمند و برجسته که دستاورد سال‌های فراوان همنشینی زنده‌یاد شهبازی با شاهنامه و فردوسی است - اگر تاکنون به خط و زبان پارسی برگردانده نشده است - به زودی به زبان پارسی هم برگردانده شود تا همزبانان فردوسی نیز آن را بخوانند و شناخت بهتر و واقع‌بینانه‌تری از آن بزرگمرد تاریخ و فرهنگ ایران و سراینده‌ی کاخ بلند زبان پارسی به دست بیاورند.



استاد علیرضا شاپور شهبازی در سال ۱۳۲۱ خ./ ۱۹۴۲ م. در شیراز زاده شد. در سال ۱۳۴۲ خ. / ۱۹۶۳ م. از دانشگاه شیراز مدرک کارشناسی تاریخ را دریافت کرد. سپس به انگلستان رفت و از دانشگاه لندن مدرک کارشناسی ارشد گرفت و دکتری خود را در باستان‌شناسی دریافت کرد.

در سال ۱۳۵۲ خ./ ۱۹۷۳ م. «بُنداد تحقیقات هخامنشی» را بنیاد گذاشت و تا سال ۱۳۵۸ خ./۱۹۷۹ م. مدیر آنجا بود. سپس در همان سال به دانشگاه کلمبیا در امریکا رفت و در آنجا به عنوان استاد مشغول به کار شد. در سال ۱۳۶۷ خ./ ۱۹۸۸ م. نیز مدرک پسادکتری خود را در رشته‌ی تاریخ‌شناسی ایران از دانشگاه گوتینگن آلمان دریافت کرد.

در مهرماه ۱۳۸۴ خ./ اکتبر ۲۰۰۵ م. برای درمان سرطان راهی امریکا شد. اما در ۲۵ تیرماه ۱۳۸۵ خ. / ۲۰۰۶ م. پس از ۹ ماه مبارزه با بیماری سرطان در امریکا درگذشت و در حافظیه‌ی شیراز به خاک سپرده شد.

شاپور شهبازی به سه زبان فارسی، انگلیسی، آلمانی و پارسی باستان تسلط کامل داشت و زبان‌های فرانسوی، یونانی و عربی را تا حد زیادی می‌شناخت.

از وی ۱۷ کتاب و بیش از ۱۷۰ مقاله بر جای مانده‌است که ۷۶ مقاله برای دانشنامه‌ی ایرانیکا نوشته شده است.

آقای ابوالفضل خطیبی در فروردین سال ۱۳۸۸ خ. (چهار سال پیش) زندگی‌نامه‌ی مفصلی از ایشان نوشته است که در این نشانی در وبلاگ قدیمی او و نیز این نشانی در وبلاگ جدیدش می‌توانید بخوانید.

پی‌نوشت
1- این کتاب در سال 1390 خ. با ترجمه‌ی خانم هایده مشایخ به دست نشر هرمس با نام «زندگی‌نامه‌ی تحلیلی فردوسی» در 199 صفحه با شمارگان 1500 نسخه به بازار آمده است (البته کاربرد صفت «تحلیلی» برای critical در عنوان کتاب دقیق نیست).

2- درباره‌ی نظر زنده‌یاد شهبازی برای زادروز فردوسی: در کتاب هم گفته شده که این محاسبه و نظر پیشتر به صورت مقاله‌ای منتشر شده است. در برابر نظر استاد شهبازی، نظر استاد جلال خالقی مطلق آن است که تنها تاریخ دقیقی که در شاهنامه درباره‌ی زندگی فردوسی و شاهنامه هست همان تاریخ پایان سرایش ویراست دوم شاهنامه یعنی 25 اسفند 400 هجری قمری است. آقای رضا مرادی غیاث‌آبادی هم مقاله‌ای در نقد نظر استاد شهبازی نوشته است که می‌توانید در این نشانی بخوانید:

http://ghiasabadi.com/zadruz2.html

Tuesday, March 20, 2012

نوروز خجسته باد

سه‌شنبه ۱/فروردین/۱۳۹۱ - ۲۰/مارچ/۲۰۱۲

فرارسیدن نوروز همیشه پیروز را به همه‌ی ایرانیان و ایران‌دوستان و دوستداران فرهنگ ایرانی و کسانی که نوروز را جشن می‌گیرند شادباش می‌گویم. از ایزد پاک و مهربان سالی پر از شادی و شادکامی و تندرستی را برای همه آرزو دارم. از خدا خواهانم که در سال نو نیز بخت نوشتن درباره‌ی فرهنگ و ادب ایران را داشته باشم. سخن و دعای داریوش بزرگ را بازگو می‌کنم:

اهورا مزدا این سرزمین را از دروغ و دشمن و خشکسالی بپایاد!
ایدون باد!


دیوان شاعران پارسی‌گوی پر است از بهاریه و غزل و ترانه و چکامه (قصیده) برای نوروز و فرارسیدن بهار. این هم چند بیت دستچین درباره‌ی نوروز:


ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید ------- کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید -------- تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید
چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید ------ ترا مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید
کنون گر گلبُنی را پنج شش گل در شمار آید ------- چنان دانی که هر کس را همی زو بوی یار آید
بهار امسال پنداری همی خوش‌تر ز پار آید ------- ازین خوش‌تر شود فردا که خسرو از شکار آید

بدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی!

کنون در زیر هر گلبُن قنینه در نماز آید ------ نبیند کس که از خنده دهان گل فراز آید
ز هر بادی که برخیزد گلی با می به راز آید ---- به چشم عاشق از می تابه می عمری دراز آید
به گوش آواز هر مرغی لطیف و طبع‌ساز آید ------- به دست می ز شادی هر زمان ما را جواز آید
هوا خوش گردد و بر کوه برف اندر گداز آید ------ علَم‌های بهاری از نشیبی بر فراز آید
کنون ما را بدان معشوق سیمین‌بر نیاز آید -------- به شادی عمر بگذاریم اگر معشوق باز آید

بدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی!

زمین از خرمی گویی گشاده آسمانستی ------- گشاده آسمان گویی شکفته بوستانستی
به صحرا لاله پنداری ز بیجاده دهانستی ------ درخت سبز را گویی هزار آوا زبانستی
به شب در باغ گویی گل چراغ باغبانستی -------- ستاک نسترن گویی بت لاغر میانستی
درخت سیب را گویی ز دیبا طیلسانستی -------- جهان گویی همه پر وشی و پر پرنیانستی
مرا دل گر نه اندر دست آن نامهربانستی ------- به دو دستم به شادی بر، می چون ارغوانستی

بدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی!

فرخی سیستانی (شاعر سده‌ی چهارم و پنجم هجری)


نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا ----------- باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا
آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود --------- میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا
بوستان گویی بتخانه‌ی فرخار شده‌ست --------- مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا
بر کف پای شمن بوسه بداده وثنش ---------- کی وثن بوسه دهد بر کف پای شمنا؟
کبک ناقوس‌زن و شارَک سنتورزن است ------------- فاخته نای‌زن و بط شده طنبورزنا
پرده‌ی راست زند نارو بر شاخ چنار -------------- پرده‌ی باده زند قمری بر نارونا
کبک پوشیده به تن پیرهن خز کبود ------------- کرده با قیر مسلسل دو بر پیرهنا

منوچهری دامغانی

علم دولت نوروز به صحرا برخاست ------- زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست
بر عروسان چمن بست صبا هر گهری --------- که به غواصی ابر از دل دریا برخاست
تا رباید کله قاقم برف از سر کوه ---------- یزک تابش خورشید به یغما برخاست
طبق باغ پر از نقل و ریاحین کردند --------- شکر آن را که زمین از تب سرما برخاست
این چه بوییست که از ساحت خلخ بدمید؟ -------- وین چه بادی است که از جانب یغما برخاست؟
چه هوایی است که خلدش به تحسر بنشست؟ ------ چه زمینی است که چرخش به تولا برخاست
طارم اخضر از عکس چمن حمرا گشت ------------------ بس که از طرف چمن لولوی لالا برخاست
موسم نغمه‌ی چنگ است که در بزم صبوح ------------- بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست
بوی آلودگی از خرقه‌ی صوفی آمد ------------- سوز دیوانگی از سینه‌ی دانا برخاست

سعدی شیرازی