Tuesday, January 30, 2007

اين ايرانيان مجوس

سه‏شنبه ١٠/بهمن/١٣٨٥ - ٣٠/ژانويه/٢٠٠٧

چندي پيش بعد از اعدام صدام حسين ديكتاتور پيشين عراق، وكيل اردني وي در سخنان تندي آن را زير سر ايرانيان يا به قول وي ”صفويان آتش‏پرست“ دانست.
خبر

اين كه وي فرق صفويان و به قول وي ”آتش‏پرستان“ را نمي‏داند خود مقوله‏ي ديگري است. اما تاكيد من در اينجا بر موضوع آتش‏پرستي است.

ايرانيان شايد از نخستين ملت‏هايي بودند كه شروع به پرستش خدايي انتزاعي و ناديده كردند. آنها كه به سطح بالاتري از درك و شناخت رسيده بودند به آتش به عنوان ”نماد“ اهورا مزدا احترام مي‏گذاشتند. اما همواره تاكيد داشتند كه خداي بزرگ اهورا مزدا به چشم نمي‏آيد. اما اقوام ديگر هنوز به آن سطح فكر نرسيده بودند. هرودت تاريخ نويس يوناني مي‏گويد ايرانيان خداي ناديدني را مي‏پرستند و به ديگر ملت‏ها كه براي خدايان خود ماهيت انساني قايل هستند مي‏خندند و مي‏گويند ”چطور خداياني را مي‏پرستيد كه زن مي‏گيرند و بچه‏دار مي‏شوند و به همديگر حسودي مي‏كنند؟“

تازيان يا عرب‏ها نيز كه ظاهرا به اين سطح از بلوغ فكري نرسيده بودند گمان مي‏كردند كه ايرانيان آتش‏پرست هستند. آنان خودشان به تازگي پرستش بت‏هاي سنگي و چوبي را ترك كرده بودند اما به مصداق مثل معروف ”كافر همه را به كيش خود پندارد“. در فرهنگ اسلامي و عربي كلمه‏ي مجوس معادل كافر و بت‏پرست شد و نوعي اهانت به حساب آمد. مجوس تازي‏شده‏ي شكل يوناني-رومي ”مغ“ يعني مگوس (magus) است و نام گروه رهبران و دينكاران بوده نه تمام مردم. انگار كسي به تمام كاتوليك‏ها بگويد كشيش‏ها! يا به همه‏ي مسلمانان بگويد ملاها!

مي‏بينيد كه هنوز نيز اعراب ”مجوس“ را به صورت دشنام به ايرانيان به كار مي‏برند و ما را آتش‏پرست مي‏دانند.

چند ماه پيش به يك رستوران تركيه‏اي رفتم به نام اوستا! از روي كنجكاوي از خانم پيشخدمت پرسيدم اوستا به چه معناست؟ گفت نام دين گروهي آتش‏پرست اهل تركيه است!!!!! گفتم ولي اوستا نام كتاب ديني زرتشتيان است و آنها نيز آتش‏پرست نيستند. و اين دين هم يك دين ايراني است. گفت بله. در ايران هم هستند. ولي اصل‏شان در تركيه است! گفتم خير اصل‏شان ايراني است و كمي به تركيه آمده‏اند. با حالت خاصي پرسيد: شما ايراني هستيد؟ گفتم بله! گفت معلوم است!

Saturday, January 13, 2007

برمكيان

شنبه ٢٣/دي/١٣٨٥ - ١٣/ژانويه/٢٠٠٧

خاندان برمك از ايرانيان بودايي و از متوليان معبد نوبهار در بلخ بودند. (همان طور كه قبلا نوشتم نوبهار در واقع نوه ويهره (Nava Vihara) به معني دير يا معبد نو است.) آنها بعدها به مرو نقل مكان كردند.

برمك در خدمت امويان وارد شد و پايه‏اي بلند يافت و بعدها در زمان هشام بن عبدالملك مسلمان شد. پسر وي خالد و پسر خالد يحيا نام داشت. يحيا به بالاترين مقام يعني وزارت خليفه‏ي اسلام مهدي و تربيت فرزند مهدي يعني هارون الرشيد دست يافت. در واقع دوران طلايي و اوج و شكوفايي ”تمدن اسلامي“ كه همان دوران هارون الرشيد است وامدار تلاش‏هاي سه تن از برمكيان است: يحيا پسر خالد و دو پسر يحيا به نام‏هاي جعفر و فضل. اين خاندان به كرم و بخشش معروف بودند و از حاميان و پشتيبانان هنرمندان و دانشمندان به شمار مي‏آمدند.
آنان سبب شدند كه علوم ايراني از دانشگاه معروف جندي‏شاپور و دانش‏هاي يوناني به عربي ترجمه شوند و در دسترس مسلمانان قرار بگيرد. همچنين گفته مي‏شود كه برمكيان نخستين كارخانه‏ي كاغذسازي در دنياي اسلام را در بغداد تاسيس كردند.

تازيان كه از نفوذ ايرانيان به هراس افتاده بودند با توطئه، دست اين خاندان را از قدرت كوتاه كردند و هارون الرشيد جعفر برمكي را به اتهام واهي كشت. اين اتهام كه بيشتر به داستان‏هاي خاله‏زنكي مي‏ماند چنين است: هارون الرشيد خواهرش عباسه را به عقد جعفر برمكي درآورد. اما قرار بود اين ازدواج صوري باشد و اين دو با هم نباشند. ولي بعد هارون مي‏فهمد كه جعفر زير قولش زده و با عباسه همخوابه شده و عباسه نيز باردار شده است. بنابراين به دستور هارون سر جعفر برمكي از تنش جدا شد.
در برخي داستان‏هاي هزار و يك شب و به ويژه در نسخه‏هاي فيلم شده‏ي آن مانند كارتون ”علاءالدين“ ساخته‏ي ديزني و فيلم قديمي ”دزد بغداد“ جعفر برمكي به صورت مرد خبيث و پليدي تصوير شده كه به دنبال قدرت شيطاني است.

كارتون علاءالدين

فيلم دزد بغداد

پسران يحيا به دادگري و رعايت حال مردم نامبردار بودند. در تاريخ بيهقي نقل است كه پس از بركناري برمكيان از قدرت، يك بار والي جديد اموال و هداياي فراواني براي هارون الرشيد فرستاد. و هارون از اين همه هديه سر ذوق آمده بود رو به يحيا كرد و پرسيد: در زمان پسرانت اين اموال كجا بودند؟! يحيا نيز پاسخ مي‏دهد: در خانه‏ي صاحبان اصلي‏شان!

هرچند به اين بحث نامربوط است، اما:
ايرانيان همواره پس از فتح ايران توسط مسلمانان سر به شورش برمي‏داشتند و قيام‏هاي ملي ايرانيان بسيار است. آخرين آنان قيام بابك خرمدين بود. نفوذ ايرانيان در خلافت عباسي بسيار بود زيرا ايرانيان به رهبري ابومسلم خراساني امويان را برانداختند و عباسيان را به قدرت رساندند. آنها حتا براي يادآوري و بازگرداندن شكوه دوران ساسانيان، به خليفه‏ي جديد عباسي پيشنهاد كردند كه پايتخت را به دهكده‏ي ايراني بغداد (بغ+داد به معني هديه‏ي خدا) منتقل كنند كه در نزديكي تيسپون يا مداين، پايتخت ساسانيان، قرار داشت.

مامون نيز به پشتوانه‏ي اين كه مادرش ايراني بود توانست بر برادر ناتني‏اش امين (از مادر عرب) پيروز شود و او را نابود كند. وي براي نزديكي بيشتر به ايرانيان، پايتخت را مدتي به مرو در فرارود (ماوراءالنهر) منتقل كرد.

اما هراس تازيان و به خصوص خليفه‏ي بغداد از قدرت‏گيري بيش از پيش ايرانيان باعث شد كه در زمان معتصم، ارتش به دست غلامان ترك داده شود. بعدها اين غلامان و بندگان چندان قدرت گرفتند كه بر خليفه فرمان مي‏راندند و توانستند حكومت مصر را از آن خود كنند. آنان در مصر سلسله‏ي مماليك (مملوكان=بندگان) را پايگذاري كرده و بين ١٢٥٠ تا ١٥١٧ ميلادي/٦٢٩ تا ٨٩٦ خورشيدي فرمانروايي كردند. سلسله‏ي مملوكان به دست تركان عثماني برانداخته شد.

Tuesday, January 09, 2007

عرب يا تازي؟

سه‏شنبه ١٩/دي/١٣٨٥ - ٩/ژانويه/٢٠٠٧

شنيده‏ام كه وزارت ارشاد با كاربرد واژه‏ي تازي به جاي عرب مخالف است و اجازه‏ي انتشار نمي‏دهد. اين هم يكي ديگر از نشانه‏هاي بي‏سوادي و ناآگاهي است. درست مانند پان-تركيست‏هاي بي‏سواد و بي‏شعوري كه گمان مي‏كنند زبان پارسي يعني زبان سگ‏ها!

همان طور كه پيشتر نوشتم ”تازي“ كوتاه‏شده‏ي ”تازيك“ يا ”تاژيك“ است كه در پارسي ساساني به اعراب گفته مي‏شد و اين واژه‏ي ”تازيك“ نيز صفت نسبي است از كلمه‏ي ”تاي“ كه نام قبيله‏ي طي يا طاي است. همان قبيله كه حاتم طايي معروف به آنان وابسته بود.

مولاناي بلخي مي‏گويد:
پارسي گو گرچه تازي خوش‏تر است --------- عشق را خود صد زبان ديگر است

بنابراين واژه‏ي تازي به هيچ روي اهانت نيست. شايد اينان به خاطر دانش محدود يا بي‏دانشي خود واژه‏ي تازي را تنها به معناي سگ شكاري مي‏دانند! حال آن كه در زبان تازي به ايرانيان مي‏گفتند عجم و تا آنجا كه من مي‏دانم اين واژه به معني گنگ و زبان‏نفهم است.