شنبه ١۴/مهر/١٣٨۶ - ۶/اکتبر/٢٠٠٧
اوحدالدین علی پسر محمد خاورانی مشهور به انوری ابیوردی (درگذشته به سال ۵٧٨ خ/١١٨٩ م) از بزرگترین شاعران و قصیدهسرایان زبان پارسی است. ابیورد امروزه جزو جمهوری ترکمنستان است. در تذکرههای ادبی دربارهی وی گفتهاند:
در شعر سه تن پیامبرانند ---------- هر چند که «لا نَبی بعدی»
اوصاف و قصیده و غزل را ---------- فردوسی و انوری و سعدی
وی در حکمت و نجوم (ستارهشناسی) و علوم دیگر زمان خود تحصیل کرده بود و شعرهایش پر است از اصطلاحات علمی و نجومی. قطعهی حکمی زیر از او مشهور است:
آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی ----- گفت «کاین والی شهر ما گدایی بی حیاست»
گفت «چون باشد گدا آن کز کلاهش تکمهای ----- صد چو ما را روزها بل سالها برگ و نواست؟»
گفتش «ای مسکین! غلط اینک از اینجا کردهای ----- آن همه برگ و نوا دانی که آنجا از کجاست؟
دُر و مروارید طوقش اشک اطفال من است ----- لعل و یاقوت سِتامش خون ایتام شماست
او که تا آب سبو پیوسته از ما خواسته است ----- گر بجویی تا به مغز استخوانش زان ماست
خواستن کُدیه است خواهی عُشر خوان خواهی خراج ----- زان که گر دَه نام باشد یک حقیقت را رواست:
چون گدایی چیز دیگر نیست جز خواهندگی ----- هر که خواهد گر سلیمانست و گر قارون، گداست.»
(ستام: زین اسب. کدیه: گدایی. عشر: مالیات یک دهم.)
و این قصیده از وی بسیار زیبا و مشهور است و میبینیم که هویتی به نام ایران و ایرانی در زمان وی نیز وجود داشته است:
از زبان اهل خراسان به خاقان سمرقند رکنالدین قلج طمغاج خان پسرخوانده سلطان سنجر
به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر ----------- نامهء اهل خراسان به بر خاقان بر
نامهای مطلع آن رنج تن و آفت جان ----------- نامهای مقطع آن درد دل و سوز جگر
نامهای بر رقمش آه عزیزان پیدا ---------- نامهای در شکنش خون شهیدان مضمر
نقش تحریرش از سینهء مظلومان خشک ----------- سطر عنوانش از دیده محرومان تر
ریش گردد ممر صوت ازو گاه سماع ----------- خون شود مردمک دیده ازو وقت نظر
تاکنون حال خراسان و رعایات بودست ----------- بر خداوند جهان خاقان پوشیده مگر؟ ...
کارها بسته بود بیشک در وقت و کنون ----------- وقت آنست که راند سوی ایران لشکر ...
دایمش فخر به آن است که در پیش ملوک ----------- پسرش خواندی سلطان سلاطین سنجر
باز خواهد ز غُزان کینه که واجد باشد ----------- خواستن کین پدر بر پسر خوب سیر
چون شد از عدلش سرتاسر توران آباد ----------- کی روا دارد ایران را ویران یکسر
ای کیومرثبقا پادشه کسرا عدل ----------- وی منوچهرلقا خسرو افریدون فر
قصهء اهل خراسان بشنو از سر لطف ----------- چون شنیدی ز سر رحم به ایشان بنگر ...
خبرت هست که از هرچه در او چیزی بود ----------- در همه ایران امروز نماندست اثر
خبرت هست کزین زیر و زبر شوم غُزان ----------- نیست یک پی ز خراسان که نشد زیر و زبر ...
شاد الا به در مرگ نبینی مردم ----------- بکر جز در شکم مام نیابی دختر
مسجد جامع هر شهر ستورانشان را ----------- پایگاهی شده نه سقفش پیدا و نه در
خطبه نکنند به هر خطه به نام غز از آنک ----------- در خراسان نه خطیب است کنون نه منبر
کشته فرزند گرامی را گر ناگاهان ----------- بیند، از بیم خروشید نیارد مادر
آنکه را صد ره غز زر ستد و باز فروخت ----------- دارد آن جنس که گوئیش خریدست به زر ...
به خدایی که بیاراست به نامت دینار ----------- به خدایی که بیفراخت به فرت افسر
که کنی فارغ و آسوده دل خلق خدا ----------- زین فرومایهء غز شوم پی غارتگر ...
آخر ایران که ازو بودی فردوس به رشک ----------- وقف خواهد شد تا حشر برین شوم حشر ...
هرکه پایی و خری داشت به حیلت افکند ----------- چه کند آنکه نه پایست مر او را و نه خر؟
رحمکن رحم بر آن قوم که نبود شب و روز ----------- در مصیبتشان جز نوحهگری کار دگر
رحمکن رحم برآن قوم که جویند جُوین ----------- از پس آنکه نخوردندی از ناز شکر
رحمکن رحم بر آنها که نیابند نمد ---------- از پس آنکه ز اطلسشان بودی بستر
رحمکن رحم بر آن قوم که رسوا گشتند ---------- از پس آنکه به مستوری بودند سمر ...
بهرهای باید از عدل تو نیز ایران را ----------- گرچه ویران شد بیرون ز جهانش مشمر
تو خور روشنی و هست خراسان اطلال ----------- نه بر اطلال بتابد چو بر آبادان خور
هست ایران به مثل شوره، تو ابری و نه ابر ----------- هم برافشاند بر شوره چو بر باغ مطر
بر ضعیف و قوی امروز تویی داور حق ----------- هست واجب غم حق ضعفا بر داور
کشور ایران چون کشور توران چو تراست ----------- از چه محرومست از رافت تو این کشور
گر نیاراید پای تو بدین عزم رکاب ----------- غُز مدبر نکشد باز عنان تا خاور
کی بود کی که ز اقصای خراسان آرند ----------- از فتوح تو بشارت بر خورشید بشر ...
خلق را زین حشر شوم اگر برهانی ----------- کردگارت برهاند ز خطر در محشر ...
روشن است آنکه بر آن جمله که خور گردون را ----------- بود ایران را رایش همه عمر اندر خور ...
مطلع: بیت اول، آغاز
مقطع: بیت آخر، پایان
ممر: (عربی) محل عبور
ریش: زخم
سماع: (عربی) شنیدن
غُز: یا اوغوز (Ughuz) نام گروهی از ترکان
آن که را صد ره ...: کسانی که میتوانستند غُزان را صد بار با زر بخرند و بفروشند امروز غزان مانند بندهی زرخرید با آنان رفتار میکنند.
جوین: نان جو
حَشَر: (عربی) سپاه، لشکر
مستوری: پوشیدگی، حیا
سمر: افسانه، مشهور
اَطلال: (عربی، جمع طل) ویرانی
خور: خورشید
مطر: (عربی) باران
مُدبِر: بخت برگشته
1 نظر:
با درود و سپاس
در شعر نخست
در شعر سه تن پیامبرانند ---------- هر چند که «لا نَبی بعدی»
ابیات و قصیده و غزل را ---------- فردوسی و انوری و سعدی
به صورت
در شعر سه تن پیمبرانند ---------- هر چند که «لا نَبی بعدی»
اوصاف و قصیده و غزل را----- فردوسی و انوری و سعدی
هم ثبت شده و درست تر می نماید
البته به صورت زیر هم آورده اند که چندان روان نمی نماید
در شعر سه تن پیمبرانند قولی است که جملگی بر آنند
هر چند که لا نبی بعدی فردوسی و انوری و سعدی
Post a Comment