سهشنبه ١/آبان/١٣٨۶ - ٢٣/اکتبر/٢٠٠٧
باربَد یا باربُد مشهورترین آهنگساز و نوازندهی دربار خسرو دوم پرویز ساسانی است. وی اهل جهرم در استان فارس بود و گویا باربد عنوان او بوده است نه نامش. باربد میتواند به معنای بزرگ دربار (بار+بد) باشد زیرا خسرو پرویز به او اجازه داده بود همواره در دربار حاضر باشد.
میگویند باربد ٣۶۵ آهنگ برای خسرو ساخته بود که هر روز سال یکی از آنها را مینواخت. از این ٣۶۵ آهنگ ٣٠ تای آن برجا مانده است و به نام «سی لحن باربد» به دست ما رسیده است. حکیم نظامی گنجوی در داستان خسرو و شیرین این سی لحن را بدین ترتیب برشمرده است:
در آمد باربد چون بلبل مست ------------ گرفته بربطی چون آب در دست
ز صد دستان که او را بود در ساز ------- گزیده کرد سی لحن خوش آواز
ز بی لحنی بدان سی لحن چون نوش ----------- گهی دل دادی و گه بستدی هوش
به بربط چون سر زخمه در آورد ----------- ز رود خشک بانک تر در آورد
چو باد از گنج باد آورد راندی -------- ز هر بادی لبش گنجی فشاندی
چو گنج گاو را کردی نواسنج ----------- برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج
ز گنج سوخته چون ساختی راه ------------ ز گرمی سوختی صد گنج را آه
چو شادُروان مروارید گفتی ------------- لبش گفتی که مروارید سفتی
چو تخت طاقدیسی ساز کردی ------------- بهشت از طاقها در باز کردی
چو ناقوسی و اورنگی زدی ساز --------- شدی اورنگ چون ناقوس از آواز
چو قند از حقه کاوس دادی ------------- شکر کالای او را بوس دادی
چون لحن ماه بر کوهان گشادی ---------- زبانش ماه بر کوهان نهادی
چو برگفتی نوای مشک دانه ------ ختن گشتی ز بوی مشک خانه
چو زد ز آرایش خورشید راهی ------ در آرایش بدی خورشید ماهی
چو گفتی نیمروز مجلس افروز -------- خرد بیخود بدی تا نیمه روز
چو بانگ سبز در سبزش شنیدی ------- ز باغ زرد سبزه بر دمیدی
چو قفل رومی آوردی در آهنگ ------- گشادی قفل گنج از روم و از زنگ
چو بر دستان سروستان گرشتی -------- صبا سالی به سروستان نگشتی
و گر سرو سهی را ساز دادی -------- سهی سروش به خون خط باز دادی
چو نوشین باده را در پرده بستی ------- خمار باده نوشین شکستی
چو کردی رامش جان را روانه --------- ز رامش جان فدا کردی زمانه
چو در پرده کشیدی ناز نوروز -------- به نوروزی نشستی دولت آن روز
چو بر مشگویه کردی مشگ مالی ----- همه مشگو شدی پرمشک حالی
چو نو کردی نوای مهرگانی ------- ببردی هوش خلق از مهربانی
چو بر مروای نیک انداختی فال ------ همه نیک آمدی مروای آن سال
چو در شب بر گرفتی راه شبدیز -------- شدندی جمله آفاق شب خیز
چو بر دستان شب فرخ کشیدی -------- از آن فرخندهتر شب کس ندیدی
چو یارش رای فرخ روز گشتی --------- زمانه فرخ و فیروز گشتی
چو کردی غنچه کبک دری تیز -------- ببردی غنچه کبک دلاویز
چو بر نخجیرگان تدبیر کردی ---------- بسی چون زهره را نخجیر کردی
چو زخمه راندی از کین سیاووش -------- پر از خون سیاووشان شدی گوش
چو کردی کین ایرج را سرآغاز -------- جهان را کین ایرج نو شدی باز
چو کردی باغ شیرین را شکربار ------- درخت تلخ را شیرین شدی بار
در فرهنگ دهخدا این سی لحن به شکل زیر آمده است:
١) آرایش خورشید/آرایش جهان ٢) آیین جمشید ٣) اورنگی ۴) باغ شیرین ۵) تخت تاقدیس
۶) حقهی کاووس ٧) راح روح ٨)رامش جان ٩) سبز در سبز ١٠) سروستان
١١) سرو سهی ١٢) شادُروان مروارید ١٣) شبدیز ١۴) شب فرخ/فرخ شب ١۵) قفل رومی
١۶) گنج بادآورد ١٧) گنج گاو /گنج کاووس ١٨) گنج سوخته ١٩) کین ایرج ٢٠) کین سیاووش
٢١) ماه بر کوهان ٢٢) مشک و دانه ٢٣) مروای نیک ٢۴) مشک مالی ٢۵) مهربانی/مهرگانی
٢۶) ناقوسی ٢٧) نوبهاری ٢٨) نوشین باده ٢٩) نیم روز ٣٠) نخجیرگانی
از این فهرست، سه لحن آیین جمشید، راح روح، و نوبهاری در شعر نظامی نیست و به جای آنها ساز نوروز، عنچهی کبک دری، فرخ روز، و کیخسروی آمده است. (البته به نظر من «راح روح» عربی شدهی همان «رامش جان» است.) هم چنین از دو آهنگ «یزدان آفرید» و «پرتو فرخار» یاد شده که گویا جزو سی لحن نیستند.
دربارهی چگونگی راه یافتن باربد به دربار خسرو پرویز نیز داستان مشهوری است بدین ترتیب:
مسئول دربار خسرو «سرکش» نام داشت. باربد به تیسفون میآید تا خود را به شاه نشان دهد. اما سرکش که از مهارت و استادی باربد آگاه میشود میکوشد که او چنین نکند. اما باربد نیز بیکار نمیماند. با لباسی سبز و سازی سبز پنهانی به باغ خسرو وارد میشود و در بالای درختی پنهان میشود. هنگامی که خسرو شروع به بادهگساری میکند باربد شروع به نواختن میکند. خسرو شیفتهی آوا شده فرمان میدهد به دنبال صدا بگردند. اما نشانی نمییابند. این کار سه بار اتفاق میافتد تا این که بالاخره باربد از درخت پایین میآید و خود را معرفی میکند. از آن پس همواره تا پایان مرگ خسرو در دربار حاضر بود.
خسرو پرویز اسب زیبایی داشت که از سیاهی به شب میمانست و از این رو شبدیس یا شبدیز خوانده میشود. گفته بود هر که خبر مرگ شبدیز را بدهد او را خواهم کشت. وقتی شبدیز مُرد به باربد گفتند و او هم برای خسرو ترانهای خواند. خسرو گفت مگر شبدیز مرده است که چنین میخوانی؟ باربد گفت شاه چنین میفرماید!
Tuesday, October 23, 2007
سی لحن باربد
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:18 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , ساسانیان , موسیقی
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 نظر:
Post a Comment