شنبه ۷/اردیبهشت/۱۳۸۷ - ۲۶/اپریل/۲۰۰۸
آقای محمد جلالی چیمه (م. سحر)، شاعر ارجمند کشورمان، لطف کردند و سرودهی زیبای تازهشان را برایم فرستادند که من چند بیت از آن را در اینجا میآورم و تمام قصیدهی بلند را میتوانید در وبلاگ خودشان بخوانید و لذت ببرید.
تو را که داد کفالت به خلق ترک و عرب؟ ------------ تو را که داد وکالت ز قوم یافث و سام؟
تو کیستی که حقوق مرا به من بخشی؟ -------------- گهی به قول و قضاوت ، گهی به قهر و قیام؟
ترا که گفت که: ایران «حصار ملتها»ست ---------- کدام یاوه ترا داده این تصوّر خام؟
که گفت: «ملت ایران یکی نبوده و نیست!»؟ --------- کدام غول ترا کرده غرق این اوهام؟
که گفت: رابطهء ظالم است با مظلوم --------------- وجود رابطهء «قوم پارس» با اقوام؟
کدام پارس؟ چه ظلمی؟ کدام مظلومی؟ -------------- حضور ظلم کدام است و«قوم پارس» کدام؟
من و تو زادهء یک سرزمین و یک وطنیم ------------ که هر دو همچو دو مغزیم در یکی بادام
زبان پارسی آن راز و رمز مشترکی است ------------ که یادگار زمانست و حاصل ایام
از او من و تو به یک نسبتیم برخوردار ---------- از او من و تو به یک جرعهایم شیرین کام
که گفت: آنکه سخن گفت با زبان دری ----------- ستمگری ست که بیگانه گشته با اقوام؟
...
مغول نبود و سکندر نبود و ایران بود ----------- مغول گذشت و سکندر گذشت و او به دوام
دَدان که خوی پلنگی رها نمیکردند ----------- کجا کسی ست کز آنان بَرَد به نیکی نام؟
هزار قوم مهاجم به شهر ایران تاخت ----------- یکی نبود که بُد سرکش و نیامد رام
قصیدهی کامل در وبلاگ شاعر ارجمند م. سحر
Saturday, April 26, 2008
سخن اهل دل
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
3:00 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ادبيات , تاريخ معاصر
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 نظر:
Post a Comment