دوشنبه ۱۹/فروردین/۱۳۸۷ - ۷/اپریل/۲۰۰۸
من تا چند هفته پیش فکر میکردم که روز بیست و چهار ساعته (یا دست کم استفاده از آن) از ساختهها و قراردادهای به نسبت نوین (مدرن) است تا این که به این بیت از خاقانی شروانی، شاعر بزرگ ایرانی قصیدهسرای در سدهی ششم /دوازدهم م. برخوردم که دربارهی بیست و چهارسالگی خود سروده:
ساعت روز و شب است، سال حیاتم بلی ------ جملهی ساعات هست بیست و چهار از شمار
بعد هم این بیتهای دیگرش را دیدم که از ساعتشماری نام برده:
در سیزده ساعت شب صد نافله کردستی ------------- با چارده مه فرضی بگزار به صبح اندر
چو ماه سی شبه ناچیز شد خیال غرور --------------- چو روز پانزده ساعت کمال یافت ضیا
به یک دو شب، به سه چار اهل، پنج شش ساعت ---- به هفت هشت حیل، نه ده آرزو راندیم
بر سه تشریفش که خواندم یک به یک ----------------- هر دو ساعت چارکان خواهم فشاند
یک اسبه در دو ساعت گیرد سه بُعد عالم ------------ چون از سپهر چارم اعلام مهر انور
کمی جستجو در شعر دیگران نتیجههای زیر را نشان داد:
اوحدی مراغهای:
بخش کن روز خویش و شب را نیز ------------- مگذران بر فسوس عمر عزیز
شب سه ساعت به امر حق کن صرف ------------- سه حساب و کتاب و رقعه و حرف
سه به تدبیر ملک و رای صواب ----------------- سه به آسایش و تنعم و خواب
روز را هم بدین قیاس نصیب ----------------- بکنی، گر مدبری و مصیب
انوری ابیوردی:
به حکم دعوی زیج و گواهی تقویم --------------- شب چهارم ذیحجهی سنهی ثامیم
شبی که بود شب هفدهم ز ماه ایار ---------------- شبی که بود نهم شب ز تیر ماه قدیم
نماز دیگر یکشنبه بود از بهمن -------------------- که بی و دال سفندارمذ بد از تقویم
چو درگذشت ز شب هشت ساعت رصدی ------------------ بر آن قیاس که رای منجمست و حکیم
فردوسی توسی نیز در داستان اکوان دیو در بیتی چنین میگوید:
چو از روز یک ساعت اندر گذشت ------------ بیامد به درگاه چوپان ز دشت
و در داستان دخمه کردن کیخسرو:
چو از روز نه ساعت اندر گذشت ------------ خور از گنبد چرخ گردان گذشت
به يك ساعت از هفت فرسنگ راه ------------ برفتند ایمن ز ایران سپاه
مولانای بلخی:
آن شغال افتاد اندر خُم رنگ ------------- اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ
پس بر آمد پوستش رنگین شده ------------------ که منم طاووس علیین شده
اندر این فکرت به حرمت دست بست ------------ بعد یک ساعت عمَر از خواب جست
سعدی:
بزرگان چشم و دل در انتظارند -------------- عزیزان وقت و ساعت میشمارند
نظامی گنجوی:
از پس پانصد و نود سه بر آن -------------- گفتم این نامه را چو ناموران
روز بر چارده ز ماه صیام --------------- چار ساعت ز روز رفته تمام
نکتهی دیگری دربارهی زمانشماری یادم آمد و آن این که: در سنت اسلامی (و نیز به گمانم به طور کلی در فرهنگ سامی: یهودی/مسیحی/عربی. ایران پیش از اسلام را نمیدانم) روز با غروب خورشید شروع میشود نه با طلوع آن! میبینید که هنوز در فرهنگ گفتاری و مردمی پس از این که در روز پنجشنبه خورشید غروب میکند میگوییم شب جمعه رسید و فردای آن را میگوییم روز جمعه. در روز جمعه نیز پس از غروب خورشید میگوییم شب شنبه است. و برای بیان مفهوم/سبک جدیدتر و امروزیتر که در آن روز با طلوع خورشید آغاز میشود میگوییم پنجشنبه شب یا جمعه شب.
پینوشت:
پس از نوشتن این مطلب به این مصاحبه در پایگاه دکتر رضا مرادی غیاثآبادی برخوردم دربارهی زمان و زمانسنجی که بحث کاملتری در همین باره است.
Monday, April 07, 2008
روز بیست و چهارساعته
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
6:07 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی فرهنگ
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 نظر:
Post a Comment