Thursday, April 10, 2008

وخش

پنج‌شنبه ۲۲/فروردین/۱۳۸۷ - ۱۰/اپریل/۲۰۰۸

در کرانه‌ی شرقی خراسان بزرگ (که امروزه به خراسان ایران و شمال افغانستان تقسیم شده) دو رود بزرگ جاری بود که گاه به نام‌های سیحون و جیحون خوانده می‌شوند و سرزمین‌های آن سوی آنها را فرارود یا ورارود و به اصطلاح عربی «ماوراءالنهر» می‌خوانند. امروزه این دو رود به نام «آمودریا» و «سیردریا» خوانده می‌شوند. آمودریا در واقع نام قدیمی این رود است و در غزل معروف رودکی می‌خوانیم که:
بوی جوی مولیان آید همی --------------- یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی‌های او -------------- زیر پایم پرنیان آید همی

آمودریا در اصل به معنای رود شهر آمو است. آمو کوتاه شده‌ی آمل است اما این آمل در خراسان بوده است نه در طبرستان (مازندران امروزی). در فرهنگ دهخدا چنین آمده:


آمو: رود آموی. آمُل. آمویه. جیحون. آمودریا. اُقسوس. آمون. آب. رود. آبهی. نهر. ورز.
سرچشمه‌ی این رود بلورکوه است به مشرق بدخشان، و در سابق این رود به خزر می‌ریخته و مغولان گاه جنگ با خوارزمشاه مجرای آن بگردانیدند به دریاچه‌ی آرال.

آمل: نام شهری به ساحل غربی جیحون به فاصله‌ی یک میل در راه بخارا از سوی مرو، و آن را عامه آمو و آمویه گویند. و برای تمیز از آمل طبرستان آن را آمل زم و آمل شط و آمل مفازه نیز خوانند. و این شهر را قوم تاتار ویران کردند.

اما جیحون نام دیگری بود که اهالی آنجا بدان رود داده بودند و شبیه «جیحون» (Gihon) بود که در «کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان» (Bible) از آن به عنوان یکی از رودهای بهشت عدن نام برده شده است. در زبان انگلیسی رود آمو را Oxus می‌نامند و فرارود را Transoxiana. برای من سؤال بود که این نام از کجا آمده است تا این که در فرهنگ دهخدا در درآیه‌ی «وخش» به این توضیح برخوردم:
وخش: نام شهری است از ولایت بدخشان و ختلان (برهان). شهری است به ماوراءالنهر (غیاث اللغات) در کنار جیحون. از ولایت ختلان (غیاث اللغات). از اعمال بلخ از ختلان و آن شهری پهناور است بر کنار جیحون، بسیار نعمت و خوش هوا. ناحیتی است آبادان و برکرانه‌ی «وخشاب» نهاده، قصبه‌ی آن «هلاورد» است و «لیوکند» نیز از این ناحیت است (حدود العالم). نام قدیم جیحون (یادداشت مرحوم دهخدا).

رود آمو (جیحون) را در کتب پهلوی «وَه روت» (بهرود) نیز نامیده‌اند. اسم اصلی و ایرانی این رودبار vaxshuA (وخشو) باشد و آن به معنی فزاینده و بالنده است از ریشه وخش vaxsh به معنی افزودن و بالیدن و ترقی کردن، در سانسکریت uxshayanta و در پهلوی vaxshitant آمده. کلمه Oxus که جغرافیون قدیم یونان و روم ذکر کرده‌اند از همین کلمه‌ی ایرانی است. (از حاشیه‌ی «برهان قاطع، از ایران باستان ص ۱۶۹۴).

نزد جغرافیون ایران و عرب «وخش» سرزمینی است در کنار جیحون و «وخشاب» رودباری است از شعب جیحون. ابوریحان بیرونی در ذکر نام ماه‌ها و جشن‌های خوارزمیان می‌نویسد: «روز دهم اسفند ماه نزد خوارزمیان جشنی است نامزد به «وخشنگام»، و وخش اسم فرشته‌ای است که نگهبانی آب با اوست، مخصوصا اسم فرشته‌ی موکل رود جیحون است. (از حاشیه برهان قاطع چاپ معین، از آثار الباقیه ص ۲۳۷)

به گامی سپرد از ختا تا ختن -------- به یک تک دوید از بخارا به وخش
شاکر بخاری (حاشیه برهان از لغت فرس ص ۲۱۷).

نمونه‌هایی از بازبرد و نام‌برد از شهر وخش در شعرهای پارسی:
انوری:
ای ماه‌رکاب، خسروِ گردون‌رخش --------------- وی ملک‌ستان سکندرِ گیتی‌بخش
در ملک خدای ملک چون بلخ تو نیست ------------ برگرد و به بنده بخش ویرانه‌ی وخش

مثنوی مولوی. دفتر چهارم
عقل جزوی هم‌چو برق است و درخش ---------- در درخشی کی توان شد سوی وخش
درخشی: طلوع آفتاب

بوستان سعدی: باب چهارم
شنیدم که بگریست دانای وخش ----------- که یارب مر این شخص را تو ببخش

وخش زادگاه مولانا جلال‌الدین محمد بلخی:
یکی از دوستان و خوانندگان این وبلاگ نیز این مطلب جالب را برایم فرستاد که از وی تشکر می‌کنم:

زنده‌یاد خانم آن‌ماری شیمل (Annemarie Schimmel) مولاناشناس مشهور آلمانی در کتاب «من بادم و تو آتش» (I Am Wind, You Are Fire) که درباره‌ی مولانا نوشته است با اشاره به مقاله‌ای نوشته‌ی فردی سویسی به نام «فریتس مایر» (Fritz Meier) منتشر شده به سال ۱۹۸۹ م/۱۳۶۸ خ چنین می‌نویسد:
ستایندگان ایرانی و افغان مولانا ترجیح می‌دهند وی را جلال‌الدین «بلخی» بنامند زیرا خانواده‌اش پیش از مهاجرت به سوی غرب در این شهر زندگی می‌کردند. اما در واقع خانه‌شان در خود شهر بلخ نبود بلکه بهاءالدین ولد (پدر مولانا) در شهر کوچکی به نام «وخش» زندگی می‌کرد و وعظ می‌گفت و فتوا می‌داد. و مولانا در همین خانه زاده شد.

هم چنین پروفسور فرانکلین لوییس در کتاب «رومی: گذشته و اکنون، شرق و غرب: زندگی، آموزه‌ها و شعر جلال‌الدین محمد رومی» که در سال ۲۰۰۰ م/۱۳۷۹ خ منتشر شده چنین می‌نویسد:
مولانا در شهری به نام وخش زاده شد که بعدها لوکند (Lawkand) یا لاوکند (Lavakand) خوانده شد. این شهر در ۶۵ کیلومتری جنوب شرقی «دوشنبه» قرار دارد که امروز پایتخت کشور تاجیکستان است. شاید بهاءالدین ولد در بلخ زاده شده باشد اما دست کم بین ماه ژوئن سال ۱۲۰۴ و ۱۲۱۰ م/خرداد ۵۸۳ و ۵۸۹ خ/شوال ۶۰۰ و ۶۰۷ ق. که مولانا زاده شده است منزل بهاءالدین در شهر وخش بوده است (ن.ک. کتاب بهاءالدین ولد به نام «معارف»). شهر وخش و نه بلخ پایگاه دایمی بهاءالدین بود و تا زمان پنج سالگی جلال‌الدین در این شهر زندگی می‌کردند. در سال ۱۲۱۲ م/۵۹۱ خ/۶۰۸ ق خانواده‌ی مولانا به سمرقند نقل مکان می‌کنند (ن.ک. فیه ما فیه مولانا) و مادر بهاءالدین - که در این زمان باید دست کم ۷۵ سال سن داشته باشد - در وخش ماند.

نام بعدی وخش در فرهنگ دهخدا لیوکند آمده است. کند در زبان‌های پارسی و سغدی به معنای شهر یا دژ است مانند سمرکند/سمرقند، زادگاه رودکی به نام پنج‌ده که بعدها پنج‌شهر یا پنج‌کند خوانده شد و امروزه پنج‌کنت گفته می‌شود، و بالاخره تاشکند که در اصل چاچ‌کند به معنای شهر چاچ بوده است. در شهر چاچ بهترین کمان‌ها را می‌ساختند و در شاهنامه از چاچی کمان یاد شده است.

1 نظر:

Anonymous said...

شهر وخش نظر به معنی آن با شهرک فیض آباد تاجیکستان در کنار این رود مطابقت دارد. مطابق حدودالعالم لاوکند به غیر از وخش بوده است.