شنبه ١٠/آذر/١٣٨۶ - ١/دسامبر/٢٠٠٧
کتاب «شهرستانهای ایرانشهر» («شهرهای ایرانزمین») کتابی است که در زمان ساسانیان نگاشته شده است. بر اساس اشارههایی که در متن آن آمده، اصل آن پیش از زمان خسرو یکم انوشیروان بوده است اما بعدها بر آن افزوده شده است.
در زبان پارسی میانه یا پهلوی ساسانی و حتا پس از اسلام نیز در زبان پارسی نو، شهر از شهرستان بزرگتر بوده است. شهر برابر استان امروزی بوده و مرکز آن شهرستان یا شارستان گفته میشده است. مثلا در فصل حسنک وزیر در تاریخ بیهقی داریم که «حسنک را آوردند تا فرود شارستان» یعنی حسنک را برای دار زدن تا پایین یا مرکز شهر آوردند. (برابر همان downtown در زبان انگلیسی)
آنچه در زیر میآید گزیدهای است از چند بند آن. چیزی که برای من جالب بود نزدیکی زیاد زبان امروزی ما و زبان پارسی میانه است.
نکتهی دیگر آن که ضمیر مفعولی پس از فاعل میآمده است. مثلا اوش آتخش ورزاوند وهرام آنجا نشاست. یعنی او آتش ورجاوند [مقدس] بهرام را در آنجا نشاند.
حرف ربط در پارسی میانه اود (ud) بوده است که شبیه und در آلمانی و and در انگلیسی است. این حرف امروزه به صورت اُ (o) درآمده است اما به صورت «و» نوشته میشود. در گذشته این تلفظ رعایت میشده است. مثلا در تمامی شعرهای پارسی این هست:
برید و درید و شکست و ببست ---------- یلان را سر و سینه و پا و دست
در زبان گفتار نیز این حرف ربط هنوز اُ گفته میشود مثلا شهین و مهین. اما متاسفانه در زبان نوشتار و رسمی به گمان عامیانه بود اُ، آن را به صورت و (va) میخوانند که اشتباه است. زیرا و (va) حرف ربط عربی است نه پارسی.
بلخ در زمان هخامنشیان بختریا (Baxtria) خوانده میشد. در زمان ساسانیان به صورت بخل (Baxl) درآمد که ر به ل تبدیل شده بود. بخل نیز به بلخ تبدیل شد. مانند پرثوه Parthava که همان پارت است. پرثوه به صورت پلهو Palhav و بعد پهلو Pahlav درآمد که صفت نسبی آن پهلوی است. زبان پارسی میانه که زبان اشکانیان و ساسانیان است پهلوی گفته میشود. در اصطلاح ادبی دوبیتیهای غرب ایران - مثلا دوبیتیهای باباطاهر - فهلویات (سرودههای پهلوی) خوانده میشود.
تبدیل ث به ه در تغییر میثرا به مهر نیز دیده میشود.
نکتهی دیگر روش بیان رابطه است. سیاوخش کاووسان. یعنی سیاوش پسر کاووس. یا اردشیر بابکان یعنی اردشیر پسر بابک. این روش نیز پس از اسلام برقرار ماند اما ”ان“ پایانی حذف شد. مانند گیو گودرز یا رستم دستان. یعنی گیو پسر گودرز یا رستم پسر دستان (دستان لقب زال بود). یا یعقوب لیث صفار یعنی یعقوب پسر لیث رویگر. یا حسین منصور حلاج یعنی حسین پسر منصور پنبهزن.
دیگر آن که حرف اضافهی ”به“ به شکل ”پد“ بوده و جداگانه نوشته میشود. این حرف نیز با حرف اضافهی ”بـ“ در عربی اشتباه شده و گاهی به کلمهی بعدی میجسبد. در حالی که وقتی در زبان پارسی ”بـ“ بر سر واژهای درآید آن را صفت میکند. مثلا ”به نام“ در ”به نام خدا“ یعنی با نام خدا شروع میکنم. اما ”بنام“ یعنی نامدار مثل شاعر بنام.
نکتهی دیگر کاربرد فعل ساده یا بسیط است که در زمان پیش از اسلام بسیار رایج بوده است. مانند فرجامانیدن که امروزه ما میگوییم به فرجام رسانیدن که طولانیتر است. تاجیکان هنوز از این الگو استفاده میکنند. مثلا میگویند میفخرم اما ما میگوییم افتخار میکنم.
متن کامل کتاب «شهرستانهای ایرانشهر» را «دکتر تورج دریایی» به صورت پهلوی (بازنویسی با حروف لاتین) و ترجمهی انگلیسی در پایگاه شخصی خودش گذاشته است.
پد نام دادار به ابزونیگ
[به نام آفرینندهی نیکی افزاینده]
شهرستانهای ایرانشهر
پد نام اود نیرو اود اهلای ی دادار اوهرمزد اود جد نیک.
[به نام و نیروی اهورامزدای دادار و ؟؟؟]
۱) شهرستانها اندر زمیگ ایرانشهر کرده استید جُد جُد روز. که او کدام سرخُدای کرد به گوکان ابر این ایادگار نبشت استید.
[در زمین ایرانشهر شهرستانهایی ساخته شده است در روزگاران جداجدا. این که کدام پادشاه ساخته است در این یادداشت نوشته شده است.]
۲) به کوست خوراسان، «سمرکند» شهرستان کاووس کوادان بن فرآگند. سیاوخش کاووسان بفرزامانید.
[در سمت شرق، شهرستان سمرقند را کاووس پسر کواد=قباد بن افکند. سیاوش پسر کاووس بفرجامانید. یا به فرجام رساند.]
۳) کی-هسرو سیاوخشان آنجا زاد. اوش ورزاوند آتخش وهرام آنجا نشاست.
[کی-خسرو پسر سیاوش در آنجا زاده شد. او آتش ورجاوند بهرام را در آنجا نشاند=برپاکرد]
۴) پس زردخشت دین آورد. به فرمان ویشتاسپ شاه هزار و دویست فرگرد به دین دبیره بر تختگیهای زرین کند و نبشت و در گنز آن آتخش نهاد.
[پس زردشت دین آورد. به فرمان ویشتاسپ شاه هزار و دویست فصل به خط دینی بر تختههای زرین کند و نوشت و در گنج آن آتشکده نهاد]
۵) و پس «گُجَستگ سکندر» سوخت و اندر آب دریا افگند.
[و پس اسکندر ملعون آنها را سوخت و در آب دریا افکند]
۶) «سُگد هفت آشیان» اوش هفت آشیان اندر بود. زیرا که او هفت خدایان اندر بود. یک آن جم. و یک آن اژی دهاگ. و یک آن فریدون. و یک آن منوچهر. و یک آن کاووس. و یک آن کی-هسرو. و یک آن لهراسپ. و یک آن ویشتاسپ شاه.
[سُغد هفت آشیان دارای هفت آشیان یا کاخ بود. زیرا در آن هفت پادشاه بودند. یکی جمشید. یکی ضحاک. یکی فریدون. یکی منوچهر. یکی کاووس. یکی کی-خسرو. یکی لهراسپ و یکی گشتاسپ.]
۷) پس «گجستگ فراسیاک تور» هر یک نشیمن دیوان و اوزدیست-زار و بشن پدیش کرد.
[پس افراسیاب ملعون تورانی آن را جایگاه دیوان و بتخانه و کرد]
۸) اندر «بخل بامیگ» شهرستان «نوازگ»٬ اسپندیاد ویشتاسپان پور کرد.
[در بلخ روشن شهرستان نوازگ را اسفندیار پسر ویشتاسپ ساخت.]
۹) اوش «ورزاوند آتخش وهرام» آنجا نشاست. اوش نیزگ خویش آنجا بزد و اوش «یببو خاگان» و «سینج بیگ خاگان» و «چول خاگان» و «وزرگ خاگان» و «گوهرام» و «توزاب» و «ارجاسپ خیونانشاه» پیگام فرستید که او نیزگ من بنگرد هر کی به وزشن نیزگ نگرد چه اندر به ایرانشهر دارد.
[او آتش ورجاوند بهرام را در آنجا نشاند. او نیزهی خود را در آنجا زد و به یبیو خاقان و سینج بیگ خاقان و چول خاقان و بزرگ خاقان و گوهرام و توزاب و ارجاسپ شاه خیونیان پیغام فرستاد که نیزهی مرا بنگرید. هر که وزش نیزه را بنگرد به خاک ایرانشهر درآمده است.]
۱۰) شهرستان «خوارزم» نرسهی جهودگان کرد.
[شهرستان خوارزم را نرسه پسر زن یهودی ساخت]
۱۱) شهرستان «مرو-رود» وهرام یزدگردان کرد.
[شهرستان مرورود را بهرام پسر یزدگرد ساخت]
۱۲) شهرستان «مرو» و شهرستان «هری» گجستگ سکندر رومیان کرد.
[شهرستان مرو و شهرستان هرات را اسکندر ملعون رومی ساخت]
۱۳) شهرستان «پوشنگ» شاپوهر اردخشیران کرد. اوش در پوشنگ پهل وزرگ کرد.
[شهرستان پوشنگ را شاپور پسر اردشیر ساخت. او در پوشنگ پل بزرگی ساخت]
۱۴) شهرستان «توس»٬ توس نوذران کرد. و نه سد سال اسپهبد بود. پس از توس اسپهبدی به زریر و از زریر به بستور و از بستور به کرزم آمد.
[شهرستان توس را توس پسر نوذر ساخت. نه سد سال اسپهبد بود. پس از توس اسپهبدی به زریر و از زریر به بستور و از بستور به کرزم رسید]
۱۵) شهرستان «نیوشاپور» شاپوهر اردخشیران کرد. در آن گاه کی اش «پهلیزگ تور» زد. در همان جای شهرستان فرمود کردن.
[شهرستان نیشاپور را شاپور پسر اردشیر ساخت. در آنجا پهلیزگ تور را زخمی کرد. فرمود در همانجا شهری ساختند.]
۱۶) شهرستان «کاین» کی لهراسپ ویشتاسپان پی کرد.
[شهر قاین را کی لهراسپ پسر ویشتاسپ بنا کرد]
۱۷) اندر گرگان شهرستان «دهستان» خوانند نرسهی اشکانان کرد.
[در گرگان شهری را که دهستان میخوانند نرسهی اشکانی ساخت]
Saturday, December 01, 2007
شهرستانهای ایرانشهر
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
12:28 PM |
پيوند دایمی
1 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , زبان , ساسانیان , كتاب
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 نظر:
این متن بیشتر به فارسی تاجیکستان می ماند. مثلا: یگان کیخسرو، یگان لهراسپ، یگان فریدون و ...
همچنین اصطلاح پر کردن به معنی انجام دادن در تاجیکستان زیاد به کار می رود.
Post a Comment