چهارشنبه ۵/دی/۱۳۸۶ - ۲۶/دسامبر/۲۰۰۷
ایران همواره از دو سوی شرق و غرب خود دستخوش تاخت و تاز اقوام کوچنشین بوده است. گاه این کوچنشینان از اقوام دیگر ایرانی بودند. برای نمونه کوروش بزرگ در جنگ با ماساگتها، از گروههای قوم ایرانی سکاها، در شرق ایران کشته شد. و گاهی این اقوام غیرایرانی بودند مانند عربان و ترکان و مغولان.
در زمان ساسانیان، ایران با ترکان آلتایی و فراسوی رود جیحون جنگهای فراوانی کرد. «پیروز» شاه ساسانی به دست ترکان کشته شد و ایران مجبور شد غرامت و باژ فراوانی به ترکان بدهد. اما در زمان «خسرو یکم انوشیروان» و «خسرو دوم پرویز» این شکست جبران شد.
با تازشهای بیابانگردان، همواره دانشوران و کتابخانه و دیگر نشانههای تمدن ایرانی نخستین قربانیان بودند که دستخوش مرگ و نابودی و سوزاندن میشد. از این رو ادبیات پارسی بار انتقال تاریخ و فرهنگ و شرایط اجتماعی ما در طول زمان را به دوش میکشد. یعنی آثار ادبی ایران تنها کاربرد ادبی ندارند. بلکه آیینهای هستند از اوضاع و شرایط تاریخی و فرهنگی و اجتماعی. البته به خاطر ادبی بودنشان شاید گاهی جنبهی تاریخیشان اعتبار کافی نداشته باشد.
با فتح ایران در سدهی هفتم میلادی، عربان زیادی به داخل ایران سرازیر شده و در شهرهای ایران ساکن شدند. بخش غربی ایران که جلگه و فرودست بود و «اراک» خوانده میشد در زبان عربی به «عراق» تبدیل شد. بخشی از ماد (که «ماه» نیز گفته میشد) به دست بصره بود. از این رو «ماه البصره» خوانده میشد و بخش دیگری که زیر فرمان کوفه بود «ماه الکوفه». غرب ایران رشک عربان بود. به طوری که میگویند «عمرو پسر سعد ابی وقاص» به خاطر حکومت آذربایجان یا ری حاضر شد نوهی پیامبر اسلام را در کربلا با قساوت بکشد.
سبک خراسانی
عدهی زیادی از عربان نیز در خراسان ساکن شدند اما این عده نسبت به عربهای ساکن در غرب ایران کمتر بودند. از این رو در خراسان زبان پارسی سرهتر و زندهتر ماند. و زمانی که یعقوب پسر لیث رویگر سیستانی (در سدهی نهم م/دوم خ) توانست حکومت شرق ایران را مستقل کند شاعران و نویسندگان را به پارسیسرایی و پارسینویسی انگیخت و تشویق کرد. بدین ترتیب سبک خراسانی زاده شد.
از مشخصههای این سبک، روان بودن و شیوایی و ساده بودن نگارش است. واژههای عربی در نوشتهها بسیار کم است. مانند سرودههای رودکی سمرقندی، فردوسی توسی، دقیقی توسی، اسدی توسی، و ناصر خسرو بلخی و ... خراسان مرکز ثقل ادبی ایران شد. ایرانیان خراسان حتا قرآن را نیز ترجمه کردند. اینان کسانی بودند که در سرزمینهای اسلامی برای نخستین بار قرآن را پس از ۳۰۰ سال ترجمه کردند (ترجمهی انجیل از لاتین به زبانهای اروپایی پس از ۱۵۰۰ سال انجام شد!).
ایرانیان خراسان به خاطر دوری از مرزهای غربی و کمی نفوذ عربی، واژههای فراوانی داشتند که دیگر در غرب ایران ناآشنا بود. مثلا در سفرنامهی ناصر خسرو میخوانیم که شاعری در تبریز به نام «قَطران تبریزی» دیوان «مُنجیک ترمذی» (ترمذ در شمال افغانستان امروزی است) را پیش ناصر خسرو میآورد و واژههای ناشناخته را از او میپرسد. و یا وقتی اسدی توسی به آذربایجان میرود برای شاعران و ادیبان آن سرزمین فرهنگ «لغت فُرس» را مینگارد تا آنان شعرهای شاعران خراسان را بهتر دریابند.
شاعران این سبک بیشتر چکامه (قصیده)سرایی میکردند و یا مانند فردوسی و دقیقی و اسدی شاعران توسی برای حفظ فرهنگ ایران شاهنامهسرایی میکردند. چکامهها گاه به ۵۰-۶۰ بیت میرسید و گاه تجدید مطلع میشد (یعنی بر همان وزن و با همان ردیف و قافیه دوباره در ادامهی قصیدهی اول قصیدههای دیگر میسرودند که آنها نیز هر یک به ۳۰-۴۰ بیت میرسید.) اینها شاید نشانی از فراغت شاعران داشت.
برای گسترش زبان پارسی و برومندسازی آن در زمینههای علمی، دانشمندان خراسانی کارهایی کردند. مانند «حسین ابن سینا» کتابی علمی به زبان پارسی نوشت به نام «دانشنامهی علایی» و یا ابوریحان بیرونی کتابی به زبان پارسی نوشت به نام «التفهیم فی صناعة التنجیم» (درک فن ستارهشناسی).
Wednesday, December 26, 2007
سبکهای ادبی و تاریخ - ۱
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
9:48 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ادبيات , تاریخ میانی
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 نظر:
Post a Comment