شنبه ١٩/آبان/۱۳۸۶ - ١٠/نوامبر/٢٠٠٧
برخلاف تصور بسیاری که مفهوم کشور و ملت را مفهومی جدید و اروپایی میدانند، ایرانیان حتا پس از اسلام نیز همواره در هر کجای این گسترهی پهناور میزیستند خود را ایرانی میدانستند و شکوه ایران را زنده میداشتند. نباید تصور کرد که ایران مفهومی متعلق به سدهی نوزدهم یا بیستم میلادی و پس از انقلاب مشروطه است. و نباید ایران را با ایران سیاسی/جغرافی امروز یکی دانست. برای نمونه، در وبلاگ یک افغان خواندم که «چرا ناصر خسرو و مولوی را ایرانی میدانید؟ بلخ شهری در افغانستان است!» اما افغانستان یک کشور و موجودیت سیاسی جدید است.
با یک جستجوی ساده در دیوان شاعران بزرگ پارسیگو، میبینیم که ایران همواره وجود داشته و متفکران و دانشوران فراوانی خود را ایرانی میدانستهاند. حتا شاهان و فرمانروایان کوچک محلی وقتی قدرتی به هم میزدند خود را «شاه ایران» یا «خسرو ایران» میخواندند.
گذشته از شاهنامه، شاهکار سترگ استاد سخن فردوسی توسی، که به تمامی دربارهی ایران و شکوه ایران از نظر رزمی و حماسی است، و نیز سه کتاب «خسرو و شیرین»، «هفت پیکر» و «اسکندرنامه»ی نظامی گنجوی که دربارهی جنبهی بزمی و هنری ایران پیش از اسلام است، شاعران دیگری نیز از ایران به معنای کشور واقعی و نه مفهومی شعری/تمثیلی یا حماسی یاد کردهاند.
پیشتر قصیدهی شیوای انوری ابیوردی را در همین وبلاگ آوردهام. و نیز از نظامی گنجوی که میگوید:
همه عالم تن است و ایران دل -------- نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد -------- دل ز تن به بود، یقین باشد
این هم چند نمونهی دیگر از شاعران سرشناس به ترتیب تاریخی از سدهی چهارم خ. تا سدهی یازدهم خ.
رودکی سمرقندی (سدهی ۴):
شادی بوجعفر احمد بن محمد ------------ آن مَه آزادگان و مَفخَر ایران
سنایی غزنوی (سدهی ۵):
تا در ایران خواجه باید، خواجه «ایران شاه» باد ----------- حکم او چون آسمان بر اهل ایران، شاه باد!
ناصح ملک شه ایران، «ایران شاه»، آن --------- کز نژاد از نجبا دهر چون او منتجبی
آن که تا چون دست موسا طبع را پر نور کرد ---------- ملک ایران را چو هنگام تجلی طور کرد
ناصر خسرو قبادیانی (سدهی ۵):
برون کرده است از ایران دیو، دین را --------- ز بیدینی چنین ویران شد ایران
فرخی سیستانی (سدهی ۵):
سر شهریاران ایران زمین ------------ که ایران بدو گشت تازه جوان
شاه ایران از آن کریمتر است ---------- که دل چو منی کند بخسان
هستند ز نیمروز تا شب ------------ در خدمت او مهتران ایران
میر آزاده سیر، یوسف بن ناصر دین --------- پشت اسلام، و هم از پشت پدر ایران شاه
منوچهری دامغانی (سدهی ۵):
زود شود چون بهشت، گیتی ِ ویران ------------ بگذرد این روزگار سختی از ایران
نظامی گنجوی (سدهی ۶):
خاصه مَلَکی چو شاه شِروان ---------- شروان چه، که شهریار ایران
خاقانی شروانی (سدهی ۶):
چون غلام تو است خاقانی، تو نیز ------------ جز غلام خسرو ایران مشو
من شکسته خاطر از شروانیان، وز لفظ من --------- خاک شروان مومیایی بخش ایران آمده
از هند رفته در عجم، ایران زمین کرده ارم -------- بر عاد ظلم از باد غم، گرد معادا ریخته
ای برید صبح سوی شام و ایران بر خبر ----------- زین شرف کامسال اهل شام و ایران دیدهاند
شاه ایران مظفرالدین آن ---------- کز سر کسرا افسر اندازد
دل که از درگاه تو محروم شد، محروموار --------- رفت و راه آستان صدر ایران برگرفت
عطار نیشابوری (سدهی ٧):
چو یکسان است آنجا ترک و تاجیک ----------- هم از ایران هم از توران دریغا
(تاجیک =ایرانی)
خواجوی کرمانی (سدهی ٨):
اگر تو داد دل مستمند من ندهی ---------- به پیش خسرو ایران برم ز دست تو داد
عبید زاکانی (سدهی ٨):
ز بامداد ازل تا به انقراض ازل ---------- زمام ملک به فرمان شاه ایران کرد
محتشم کاشانی (سدهی ١١):
که چون مرغان بی بال و پر از بار دل ویران -------- ز ایران نیستش جنبش میسر، گر برآرد پر
قصه کوته، ماه ایران، میر میران، کایزدش ---------- کرد از بس سربلندی، سرور جن و بشر
سپهر مرتبه، سلطان محمد صفوی ------------ خدایگان، ملوک ممالک ایران
فروغی بسطامی (سدهی ١٢):
آفتاب فلک فتح، ملک ناصر دین ---------- که به همدستی شمشیر گرفت ایران را
Saturday, November 10, 2007
ايران در شعر شاعران قديم
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:04 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ادبيات , تاریخ میانی , خاقانی , نظامی گنجه ای
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 نظر:
Post a Comment