یکشنبه ۴/آذر/١٣٨۶ - ۲۵/نوامبر/٢٠٠٧
اسپریس: میدان اسب تاختن و مسابقه.
ز تختی که خوانی ورا طاقدیس -------- که بنهاد پرویز در اسپریس
نشانی نهادند بر اسپریس ---------- سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس
ایرمان: مهمان ناخوانده
اگر کشته آید به دست تو گرگ ---------------- تو باشی به روم ایرمانی بزرگ
خاقانی گوید:
در ایرمان سرای جهان نیست جای دل ---------- دیر از کجا و خلعت بیت الله از کجا
بادسر: متکبر
مرا پیش کاووس بردی دوان ------------- یکی بادسر نامور پهلوان
باورد: ابیورد. ساختهی باورد پور گودرز. سردار کیکاووس
میان سرخس است نزدیک طوس -------------- ز باورد برخاست آوای کوس
تیزمغز: زود فهم
ور ایدون که حاکم بود تیزمغز ----------- نیاید ز گفتار او کار نغز
بدرگ: بد ذات
ز پور سیاوش برآشفت سخت ----------- بدو گفت کای بدرگ شوربخت
چنین گفت پس با زواره به راز --------- که مردی است این بدرگ دیوساز
بدساز: بدخلق
جهانجوی را نام شاهوی بود --------------- یکی مرد بدساز و بدگوی بود
باژگاه: جای گرفتن باژ. گمرک
چو آمد به نزدیکی باژگاه ------------ هم آنگه ز توران بیامد سپاه
دٌژهوخت گَنگ (dozh-hookht gang): بیت المقدس
کنون سلم را رای جنگ آمده است ---- که یارش ز دژهوخت گنگ آمده است
اسدی توسی گوید:
به دژهوخت گنگ آمد از راه شام --- که خوانیش بیتالمقدس به نام
بیکند: پایتخت افراسیاب (پکینگ، پکن، بیجینگ؟)
سپهدار ترکان به بیکند بود -------------- بسی گرد او خویش و پیوند بود
سپه را ز بیکند بیرون کشید --------------- دمان تالب رود جیحون کشید
بُطریق: تازی شدهی پتریارک (patriarch). سرمطران.
جاثلیق: تازی شدهی کاتولیک
ز بطریق و ز جاثلیقان شهر ---------------- هر آن کس کش از مردمی بود بهر
خستو: معترف
بزرگان دانا به یک سو شدند ------------ به نادانی خویش خستو شدند
Sunday, November 25, 2007
واژههایی از شاهنامه
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
11:59 AM |
پيوند دایمی
1 نظر داده شده |
نظردهی
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 نظر:
بیکند. [ ب َ ک َ ] (اِخ ) نام شهری است که در روایات قدیم بنای آن را به جمشید نسبت دهند و گویند که سالها پایتخت افراسیاب بود و به کنگ دژ یا کندژ مشهور است . و آن در پنج فرسخی بخارا و سر راهی که نزدیک «فربر» به جیحون میرسد قرار دارد واکنون هم موجود است . این شهر در قرن چهارم دارای قلعه ای بود که فقط یک دروازه داشت و در وسط شهر مسجدی بود مزین به سنگهای مرمر و محرابی زراندود و حومه ٔ آن بازار داشت که گویند به هزار میرسید. (از ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی ص 492). و نیز رجوع به تاریخ بخارای نرشخی ص 5 ، 21 ، 22 و حدود العالم ، معجم البلدان ، نزهةالقلوب ص 261، مراصدالاطلاع ، الفهرست ابن الندیم ، الجماهر ص 205، 157، فهرست حبیب السیر، مجمل التواریخ ص 309 و برهان و فرهنگهای فارسی شود :
منه دل در جهان کز بیخ برکند
جهان جم را که او آکند بیکند.
ناصرخسرو.
Post a Comment