شنبه ۲۶/آبان/۱۳۸۶ - ۱۷/نوامبر/۲۰۰۷
باب دوم: در اخلاق درويشان
محتسب را درون خانه چه كار؟ (ص ٥٣)
ظاهرا قدیم امر به معروف و نهی از منکر به زندگی خصوصی مردم کار نداشته.
کاری به نام آینهداری
در جامع بلعبک وقتی کلمهای همی گفتم به طریق وعظ. آینه داری در محله کوران. (ص ٥٩)
مجازات دزدی:
درویشی را ضرورتی پیش آمد. گلیمی از خانهی یاری بدزدید. حاکم فرمود که دستش به در کنند (ص ٦٠)
نظر برخی دربارهی حکومت:
پادشاهی پارسایی را دید. گفت هیچت از ما یاد آید؟ گفت بلی. وقتی که خدا را فراموش میکنم. (ص ٦١)
پادشاه به ارادت درویشان به بهشت اندر است. و این پارسا به تقرب پادشاهان در دوزخ (ص ٦١)
باب سوم: در فضیلت قناعت
دیانت و حکومت:
فقیه به امیر گفت: نعمت خدا بر من افزون تر است که من میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامان. (ص ٨٦)
یکی از ملوک عجم طبیبی حاذق به خدمت مصطفی صلی الله علیه و سلم فرستاد (ص ٨٦)
در زمان پیامبر این ملوک عجم چه کارها کردند!؟
در سیرت اردشیر بابکان آمده است که حکیم عرب را پرسید که روزی چه مایه طعام باید خوردن؟ گفت صد درم سنگ کفایت است. ( ص ٨٧)
روشهای قدیمی وزارت اطلاعات:
دو تن به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند. هر دو را در خانهای کردند و در به گل گرفتند. (ص ٨٨)
به حاجتی که روی تازه روی و خندان رو (ص ٩١)
در اسکندریه خشکسالی شد. مخنثی تنگدستان را سیم و زر دادی و مسافران را سفره نهادی. سعدی در وصف مخنت گوید:
گر تتر بکشد این مخنت را ---------- تتری را دگر نباید کشت
چند باشد چو جسر بغدادش ------- آب در زیر و آدمی در پشت (ص ٩٢)
وام گرفتن شاه از مردم:
گدایی مال وافر اندوخته بود. پادشاهی گفتش ما را مهمی هست به برخی از آن دستگیری کن که چون ارتفاع رسد وفا کرده شود.
بفرمود تا مضمون خطاب از او به زجر و توبیخ مخلص کنند. (ص ٩٧)
اقلیتهای دینی:
گر آب چاه نصرانی نه پاک است ---------- جهود مرده میشویی چه باک است؟
کالاها و بازارهای تجاری:
گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد. کاسهی چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینهی حلبی به یمن و برد یمانی به پارس (ص ٩٨)
کمان کیانی:
در آن دم که دشمن پیاپی رسید -------- کمانی کیانی نشاید کشید (ص ١٠١)
مجازات دزدی:
دست دراز از پی یک حبه سیم ----------- به که ببرند به دانگی و نیم (ص ١٠٢)
باب چهارم: در فواید خاموشی
مناظره:
عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده. گفت علم من قرآن است و حدیث و گفتار مشایخ. و او بدینها معتقد نیست. (ص ١١٦)
اقلیتهای دینی:
در خرید خانهای مردد بودم. جهودی گفت من از کدخدایان این محلت ام. بخر که هیچ عیبی ندارد. گفتم به جز آن که تو همسایهی منی (ص ١١٩)
Saturday, November 17, 2007
یادداشتهایی از گلستان سعدی - ۴
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:10 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 نظر:
Post a Comment