Wednesday, November 28, 2007

معجزه‌های تازه

چهارشنبه ٧/آذر/١٣٨۶ - ٢٨/نوامبر/٢٠٠٧

خب بالاخره بعد از ٨٠٠ سال از تولد «جلال‌الدین محمد بلخی» معلوم شد که وی شاعری ترک بوده است که با تخفیف در افغانستان زاده شده است. و این یکی از معجزات حضرت مولانا است که ٨٠٠ سال پیش در کشورهایی به دنیا آمده و زندگی کرده که ٧٠٠ بعد از مرگش به وجود آمده‌اند. اما باید به یاد داشت که مولانا، که نام درستش مِولانا (Mevlana) است، از ترکان خراسان بوده است. اما چون در آن زمان بازار کار در افغانستان چندان پررونق و جالب نبوده و مولانا بعد از ١٨ سالگی (که گویا دیپلمش را گرفته و برای فرار از خدمت مقدس سربازی) همراه خانواده‌اش به ترکیه کوچ می‌کند. زیرا از همان موقع صحبت بر این بود که قرار است ترکیه با التماس فراوان به عضویت اتحادیه‌ی اروپا پذیرفته شود و وضعیت اقتصادی‌شان خیلی بهتر از اینها بشود. در سر راه به دیدار شاعر ترک دیگری به نام عطار نیشابوری نیز می‌رود و او راهنمایی‌هایی به مولانا و پدرش می‌کند.

یکی دیگر از معجزات مولانا آن است که با این ترک خراسان بود و زبان مادریش هم ترکی بود و در تمام عمرش هم در ترکیه زندگی کرد اما در حال گذر از ایران چنان به زبان پارسی مسلط شد که تا آخر عمر تمامی شعرها و نوشته‌هایش به زبان پارسی بود. حال یا این توطئه‌ی ”فارس“ها است که او را شستشوی مغزی دادند یا اصلا به قول یک نفر دیگر این شعرها به زبان ترکی خراسانی است. اما یک نفر دیگر می‌گفت در ترکیه‌ی آن زمان سلجوقیان ترک حکومت می‌کردند و زبان دربار پارسی بوده است. از این رو مولانا شعرهایش را برای مردم عادی و مریدان ترک خود به زبان درباری می‌سرود.

یکی دیگر از نشانه‌های این توطئه و شستشوی مغزی این است که مولانا در شعرهای خود چندان از ترک‌ها تعریف نکرده است. گویا از خودبیگانه شده یا خودفروخته بوده است.

دفتر دوم مثنوی: قصد کردن غزان بکشتن یک مردی تا آن دگر بترسد
آن غُزان ترک خون‌ریز آمدند ------- بهر یغما بر دهی ناگه زدند
دو کس از اعیان آن ده یافتند -------- در هلاک آن یکی بشتافتند

دفتر چهارم مثنوی: رد کردن معشوقه عذر عاشق را و تلبیس او را در روی او مالیدن
آن ابوجهل از پیمبر معجزی ------------ خواست هم‌چون کینه‌ور ترکی غُزی

غُز کوتاه شده‌ی اوغوز (Oghuz یا Oğuz) است که نام گروه بزرگی از ترکان فرارود بوده است. اوغوز به صورت اوز درآمده و همان است که در اوزبک (Uzbek یا O‘zbek به معنای اوز بزرگ) دیده می‌شود.

دیوان شمس
در این بیت که اصلا ترک بودن خود را انکار می‌کند:
تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم --- دانم من این قدر که به ترکی است آب ”سو“

آب حیات تو گر از این بنده تیره شد --- ترکی مکن به کشتنم ای ترک ترک خو

شیخ هندو به خانقاه آمد --------- نی تو ترکی؟ درافکن از بامش


البته این نظر نسبت به ترکان در دیگر شاعران ترک یعنی نظامی گنجوی و خاقانی شروانی نیز نمونه دارد:

نظامی گنجوی در مقدمه‌ی «لیلی و مجنون»:

در زیور پارسی و تازی -------- این تازه عروس را طرازی
دانی که من آن سخن شناسم ------- کابیات نو از کهن شناسم
ترکی صفت وفای ما نیست --------- ترکانه سخن سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید -------- او را سخن بلند باید

خاقانی شروانی: در مرثیه‌ی امام محمد یحیی و خفه شدن او به دست غزان
های خاقانی تو را جای شِکرریز است و شُکر --------- گر دهانت را به آب زهرناک آکنده‌اند
محیی‌الدین کو دهان دین به دُر آکنده بود ---------- کافران غز دهانش را به خاک آکنده‌اند


بعد از این که پس از ٨٠٠ سال تکلیف مولانای بلخی روشن شد، حالا تکلیف «ابونصر محمد فارابی» هم بعد از ١١٠٠ سال روشن شد. این جناب فیلسوفی که تا حالا خودش و همه گمان می‌کردند ایرانی بوده بدون این که خودش و دوستان نزدیک و شاگردانش بدانند ترک قزاقی بوده است که در سال ٢۵٧ ق/٢۵٠ خ. در فاراب خراسان به دنیا آمد و در سوریه زندگی می‌کرده است. گویا فارابی هم در معجزه دست داشته است. به همین خاطر دولت قزاقستان و سوریه برای او آرامگاه مشترکی می‌خواهند بسازند.
خدا را شکر که این بزرگان بعد از سده‌های بسیار از بلاتکلیفی و بحران هویت رها شدند و سروسامان گرفتند.

این هم خبر فارابی:
سوریه و قزاقستان برای فارابی آرامگاه می‌سازند

1 نظر:

Anonymous said...

فردوسی بزرگ فرمود:
کسی را زترکان نباشد خرد
کز اندیشه ی خویش رامش برد

حال ادعای این بیخردان چه ارزشی دارد؟