سهشنبه ۲۲/آبان/١٣٨۶ - ۱۳/نوامبر/٢٠٠٧
نورالدین عبدالرحمان جامی از آخرین و بزرگترین سخنوران و شاعران و نویسندگان پارسی سدهی نهم/دهم هجری = پانزدهم/شانزدهم م. است. وی به تقلید از «پنج گنج» یا خمسهی نظامی گنجوی٬ کتاب «هفت اورنگ» را سرود و به تقلید از «گلستان» سعدی شیرازی کتاب «بهارستان» را نوشت.
جامی فرد شوخی بود و در بهارستان مطایبه یا به اصطلاح امروزی جوکهای زیادی نوشته است مانند این شعر:
این شنیدستی که ترکی وصف جنت چون شنید -------- گفت با واعظ که: «آنجا غارت و تاراج هست؟»
گفت: «نی!»، گفتا: «بتر باشد ز دوزخ آن بهشت -------- کاندرو کوته بود از غارت و تاراج دست»
البته در اینجا منظور از ترک، ترکان آسیای میانه است که برای ایرانیان تنها خونریزی و غارت و کشتار آوردند.
این هم یک مطایبه از کتاب بهارستان:
مطایبه
زنی از شوهر خود شکایت پیش قاضی برد كه مرا یک لحظه فارغ نمیگذارد، نه در خلاء و نه در ملاء، نه در وقت خمیر کردن، نه در وقت نان پختن، نه در وقتی که روزه میدارم، نه در وقتی که نماز میگزارم.
شوهرش گفت: من تو را از برای اين خواستهام.
زن گفت: ایها القاضی، حسبة لله! که تعیین کن كه در شبانهروز چند بار با من نزدیکی کند تا من بدانم و خود را بر آن راست گیرم.
قاضی گفت: ده بار. زن گفت طاقت این ندارم. گفت نُه بار. گفت طاقت ندارم. و همچنین میگفت تا به پنج بار رسانید. زن گفت: طاقت اين نیز ندارم. قاضی گفت: وای بر تو! نمیخواهی که این مسکین را هيچ بهره باشد؟ زن گفت: راضی شدم.
مرد گفت: ای قاضی بفرمای تا کسی را کفیل خود کند.
زن گفت: اینک قاضی مسلمانان کفیل من است.
قاضی گفت: ای زانیه میخواهی از وی بگریزی و مرا در دست وی اندازی تا آنچه با تو میکند با من نيز کند؟
0 نظر:
Post a Comment