Tuesday, October 07, 2008

مغزشویی

سه‌شنبه ۱۶/مهر/۱۳۸۷ - ۷/اکتبر/۲۰۰۸

داشتم در تارنوشت‌های ایرانی می‌گشتم که به تارنمای قشقایی برخوردم و در آنجا نوشته‌ای دیدم که گویا خاطره‌ی جوانی کنکوری (بنابراین شاید ۱۸-۱۹ ساله) بود.

وی می‌نویسد که «ما به خاطر کار پدرم دایم جابه جا می‌شویم. چند سالی در فیروزآباد استان فارس بودیم. فیروزآباد به عنوان مرکز قشقاییان شناخته می‌شود. چند سالی در شیراز و اکنون چند ماهی است در اصفهان هستیم.» اما بعد که کسی در اتوبوس اصفهان-شیراز از وی می‌پرسد اهل کجایی؟ در پاسخ می‌گوید: من ترکم. و استدلال می‌کند که «فیروزآباد گویا پایتخت سلسله‌ی فارس‌زبان ساسانی بوده است و آثار و بناهای آن هیچ ارتباطی با فرهنگ من ندارد! اگر یک ایرانی ۵۰ سال هم در امریکا زندگی کند هنوز ایرانی است. من هم هنوز ترکم!» بعد از جمله‌ای از ویتگنشتاین نقل می‌کند که «زبان من دنیای من است و دنیای من زبان من». و بعد می‌گوید: «این جمله‌ی فیلسوف نامی قرن بیستم در مورد ما قشقایی‌ها به گونه‌ای دیگر تعبیر شده است: وطن من زبان من است و زبان من وطن من.»

به نظر من این جای تاسف و اندیشه دارد که چرا برخی از جوانان امروز ایران به ویژه برخی از ترک‌زبانان این گونه فکر می‌کنند. از یک سو می‌گوید فیروزآباد مرکز قشقاییان است از سوی دیگر خود را با آن بیگانه می‌بیند. اگر قشقاییان تحت فشار بودند و فرهنگ و زبان و رسوم‌شان سرکوب می‌شد و حق نداشتند به زبان خودشان صحبت کنند این حرف درست بود. اما در ایران به ویژه در زمانی که این هم‌میهن جوان قشقاییان ما زندگی می‌کند هرگز و ابدا چنین نبوده است.

این یعنی مغزشویی جوانان و تلقین چیزهای غیرواقعی بدانان. مانند ادعای پوچ و بسیار دروغ همه‌ترک‌انگاران (pan-Turkist) که در ایران اگر کسی به ترکی آذری صحبت کند بازداشت می‌شود!!! دروغ از این بزگ‌تر و زشت‌تر؟ در بازار تهران و کوچه و خیابان‌های آن می‌توان کسانی را یافت که به ترکی آذری صحبت می‌کنند. شبکه‌های رادیو و تلویزیون استان‌های آذربایجان و اردبیل و ... برنامه‌هایی به زبان آذری دارند.

معلوم نیست چه کسی این سخن ویتگنشتاین را برای تفسیر کرده است که بدین نتیجه رسیده که برای قشقایی زبان وطن است! جالب این که در همین تارنوشت از میرزا جهانگیرخان قشقایی نیز نام برده شده که از عاشقان ایران بود. و نیز از دیگر بزرگان قشقایی که در سیاست ایران نقش داشته‌اند. اما همه‌ی این قشقاییان خود را ایرانی می‌خواندند و وطن خود را ایران می‌دانستند و عاشقانه برای آن مبارزه کردند. حتا در این تارنوشت زیر عکس دکتر محمد مصدق نیز نوشته مصدق ترک قاجار بود! من فکر نکنم در ایران‌دوستی و عشق دکتر محمد مصدق به ایران کسی شک داشته باشد. حتا اگر دکتر مصدق را هم ترک بدانیم، باز این نشان می‌دهد که ترکان و ترک‌زبانان در ایران آن قدر آزاد بودند و هستند که به بالاترین مقام‌ها برسند همان طور که همین امروز نیز بسیاری از سران مملکت ترک‌زبان و از تیره‌ها و طایفه‌ها و قوم‌های گوناگون هستند و داستان «ستم فارس» افسانه‌ای بیش نیست. پس چه طور است که آن سران و بزرگان قشقایی که در این تارنوشت عکس‌شان آمده با آن که در دوران پهلوی - که به قول همه‌ترک‌انگاران دوران «شوونیسم فارس» است - این گونه به ایران دلبسته بودند اما امروز این جوان قشقایی این گونه از خودبیگانه شده و فریب بیگانگان را خورده و خود را ایرانی نمی‌داند بلکه خود را غیرایرانی و بیگانه می‌داند.

1 نظر:

Anonymous said...

مصدق کجا ترک بود؟! ای بابا هرچه ما بختیاری ها داریم این ترک ها صاحب شده اند! انقلاب مشروطه را که به اسم خود زده اند حالا مصدق هم لابد جدیدا ترک شده است! مصدق از خاندان بختیاری آشتیانی بود که نسل در نسل از زمان کریم خان زند در دربار و حکومت مقام هایی داشته اند.

پدرش "میرزا هدایت الله آشتیانی" پدر بزرگش "میرزا کاظم آشتیانی" و پدر پدربزرگش "میرزا محسن آشتیانی" همه از بزرگان بختیاری بوده اند. دیگر دزدی از این تابلوتر که مصدق را "ترک" بدانیم؟! آن هم ترک قجر! قاجارها پس از این حکومت آخوندی نهایت ننگ و بدبختی این سرزمین بوده اند! حالا یک عده چقدر باید بدبخت باشند که به قاجارها افتخار کنند