دوشنبه ۲۲/بهمن/۱۳۸۶ - ۱۱/فوریه/۲۰۰۸
در میان قومهای هندواروپایی و به ویژه میان آریاییان هندوایرانی خدایان به دو دستهی اسورا (asura) و دیوا (daeva) تقسیم میشدند. در زبانهای ایرانی «س» به «هـ» تبدیل و اسورا به اهورا تبدیل شد. (همان طور که «سند» را «هند» خواندند. البته امروزه سند با هند فرق دارد).
جامعهی هندوایرانیان لایهای و طبقاتی بود و هر طبقه، گروه خدایان خود را داشت. شاهان، روحانیان، جنگاوران و تودهی مردم. دیواها خدای جنگاوران بودند و اهوراها خدایان شاهان و روحانیان. در ابتدا شاهان و روحانیان گاه یکی بودند و ایدهی این که «شاه سایهی خدا است» از همین جا میآید. جامعهی ایران تا پایان زمان ساسانیان بازماندهی همین ساختار بود. البته در زمان خسرو یکم انوشیروان [=دارای روان انوشه یا جاویدان] با افزودن طبقهی تازهای به نام «دبیران» (کارمندان اداری که در زمان پسااسلامی به نام «منشیان» شناخته میشدند) نخستین نمونهی «دیوانسالاری» (bureaucracy) دولتی به وجود آمد. دستگاه «کاست» (caste) که هنوز نیز در هندوستان برقرار است شاید بازتابی از این ساختار باشد.
پس از اصلاحات زرتشت، «اهورا مزدا» به مقام بزرگترین خدا برکشیده شد و در برابرش دیگران فروکاسته شدند. در برابر «اهورا مزدا»، روح بدی یا «انگره مینیو» (Angra Mainyu) بود. مینیو به معنای روح است و امروزه به صورت مینو ساده شده است. نام شاه پیشدادی «منوچهر» در اصل «مینیوچیثره» یعنی دارای چهرهی روحانی است. (نمونهی دیگری از تبدیل ث به هـ). هم چنین برخی معتقدند که واژهی عربی «معنوی» در اصل «مینوی» بوده است.
در زبان اوستا، «یزته» (yazata) یعنی «شایستهی ستایش» و به فرشتگانی گفته میشد که پایینتر از «امشا سپندان» بودند. این واژه در پارسی نو (پس از اسلام) به صورت «ایزد» درآمد و به معنای مطلق خدا به کار رفت.
«اهورا مزدا» در زبان پهلوی به صورت «اورمزد» یا «هرمز» درآمد و «انگره مینیو» به صورت «اهریمن». اهریمن در شاهنامه به صورت «آهَرمن» نیز آمده است:
به گیتی نبودش کسی دشمنا ---------------- مگر بدکنش ریمن آهرمنا
سیامک بیامد برهنه تنا --------------- برآویخت با پور آهرمنا
از همان زمان زرتشت دیگر در زبانهای ایرانی (از جمله پارسی) دیو معنای خدای بد و کلا روح منفی را نگه داشت. حافظ میگوید:
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد ------------ دیو چو بیرون رود فرشته درآید
بگذرد این روزگار تلختر از زهر ------------- بار دگر روزگار چون شکر آید
هم چنین خدای قومهای دیگر نیز دیو خوانده میشد و به طور اطلاق و گسترش، به پرستندگان این خدایان نیز دیو گفته میشد. در شاهنامه «تهمورث دیوبند» در واقع دشمنان ایران را به بند کشید. هم چنین رستم با «اکوان دیو» و «دیو سپید» جنگید.
«خدای» (خوذای، خوتای) نیز در پارسی میانه به معنای دارنده بود مانند «کدخدای» (دارندهی خانه. در برابر کدبانو) یا دهخدای (دارندهی ده. امروزه ما کدخدا را به معنای دهخدا به کار میبریم!). پادشاه نیز خدای گفته میشد. از این رو تاریخ شاهان ایران، «خداینامگ» یا «خداینامه» خوانده میشد که فردوسی آن را سرود و شاهنامه نامید.
به شاهان خدایگان نیز گفته میشد. مثلا انوری در قصیدهی معروفی میگوید:
دل و دست اگر که بحر و کان باشد ---------- دل و دست خدایگان باشد
مولانا جلالالدین محمد بلخی را شاگردانش «خداوندگار» میخواندند که به شکل «خُنگار» ساده شده و رقص مولانا را «رقص خنگاری» میگویند.
هم چنین «خدیو» به همین معنای خدا و پادشاه است:
سیامک به دست خود و رای دیو ----------- تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو
بعدها در دستگاه عثمانیان، به حاکم مصر - که زیردست سلطان عثمانی بود - خدیو گفته شد.
(دربارهی شکل درست این بیت ن.ک مطلب جدیدی به نام «بیتی از شاهنامه»)
اما دیو در دیگر زبانهای هندواروپایی معنای مثبت خود را حفظ کرد. جالب آن که در زبان هندی دیوا به معنای خدای خوب و اسورا به معنای خدای بد است. امروزه ریشهی دیوا در انگلیسی نیز فراوان به کار میرود مانند «آسمانی یا الاهی» (divine). خوانندهی اپرا یا زنان برجسته را دیوا (diva) مینامند. در زبان فرانسه، خدا را Deiu میگویند. در اسپانیایی «خدانگهدار» میشود Adios.
در زبان لاتین خدا «تئو» (theo) گفته میشود که از آن به عنوان ریشه در اصطلاحهایی مانند «خداشناسی» (theology)، «خداسالاری» (theocracy)، حکمت خدایی (theosophy)، و نام تئودور (Theodore به معنای خداداد) استفاده میشود. هم چنین نام خدای بزرگ یونانیان «زئوس» از همین ریشه است.
پینوشت:
دربارهی تئو پس از پیام آقای کورش جوشنلو به فرهنگ ریشهشناختی نگاه کردم و دیدم که حرف ایشان درست است. نخست این که تئو ریشهی یونانی دارد نه لاتین. دیگر این که گرچه تئو معنای خدا میدهد اما از نظر ریشهی هندواروپایی با دیو فرق دارد.
دیو: -div*
تئو: -dhes*
Monday, February 11, 2008
دیو و خدا
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
5:01 AM |
پيوند دایمی
1 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 نظر:
درود بر شما
جناب شهربراز
فرهنگهای دیشه شناختی
theo
و سایر مشتقاتش را از ریشه ای مشترک با
Deiu
نمی دانند.
ظاهرا این دو ریشه های متفاوتی هستند هرچند در ظاهر و در معنا به هم شبیه هستند.
Post a Comment