Sunday, February 10, 2008

پهلوی و فیلی

یک‌شنبه ۲۱/بهمن/۱۳۸۶ - ۱۰/فوریه/۲۰۰۸

در سنگ‌نبشته‌ی داریوش بزرگ درباره‌ی سرزمین‌های زیر فرمانش، نام «پرثوه» (Parthava) آمده که امروزه به صورت «پارت» (Parthia) گفته می‌شود. پرثوه به پرثو (Parthav) ساده شد و بعد پرثو با تبدیل «ر» به «ل» و «ث» به «هـ» به شکل «پلهو» (Palhav) درآمد. پلهو نیز برای سادگی بیان، به پهلو (Pahlav) تبدیل شد. صفت نسبی آن پهلوی است. زبان پارسی میانه که پارتیان و ساسانیان به آن صحبت می‌کردند پهلوی خوانده می‌شود.

نمونه‌ی دیگر از تبدیل «ث» به «هـ» در تبدیل «میثرا» (Mithra) به «مهر» و «گاثا» (Gatha سروده‌های زرتشت) به «گاه» دیده می‌شود. و نمونه‌ی تبدیل «ر» به «ل» در تبدیل باختریا (Baxtria=Bactria) به «بخل» (Baxl)‌ و سپس «بلخ» دیده می‌شود. هم چنین «زال زر» در شاهنامه که در واقع «زال» شکل دیگری از «زر» است. (در زبان گفتاری نیز برخی می‌گویند سلفه = سرفه. دیفال = دیوار).

پارتیان در پارسی نو (پس از اسلام) به خاطر سلسله‌ی شاهان «اشکانی» بیشتر به عنوان اشکانیان (در تاریخ طبری: «آل اشکان» یا «آل اشغان») شناخته می‌شوند. خاطره‌ی مهارت جنگی و نظامی و جنگاوری پارتیان در زبان ما امروز به صورت واژه‌ی «پهلوان» (صفت نسبی پهلو، مانند «بیابان» [جای بی آب] و بامدادان [زمان بامداد]) باقی مانده است. در شاهنامه واژه‌ی «پهلو» به همان معنای پهلوان نیز به کار رفته است.
بر آن کوه بر خویش کیخسرو است -------------- که یک موی او به ز صد پهلو است
ز آن پس پراکنده شد انجمن --------------- سوی خانه شد پهلو پیلتن

البته در شاهنامه واژه‌ی «پهلوی» گاه به معنای کلی ایرانی است. در پادشاهی «تهمورث» دیوبند، شاه پیشدادی، وقتی دیوها را به بند می‌کشد [دیو در شاهنامه=کسانی که خدای ایرانیان را نمی‌پرستیدند] آنها به او نوشتن می‌آموزند:
نبشتن یکی نه، که نزدیک سی ----------- چه رومی، چه تازی، و چه پارسی
چه سغدی، چه چینی، و چه پهلوی ------------- ز هر گونه‌ای کان همی‌بشنوی

در زمان کاووس شاه کیانی نیز
همه بارشان دیبه خسروی -------------- ز چینی و رومی و از پهلوی
همه جامه‌ی پهلوی کرد چاک ------------ خروشان به سر بر همی‌ریخت خاک

چون پهلوی در کنار رومی و چینی گذاشته شده می‌توان گفت که به معنای کلی ایرانی است.

و وقتی گشتاسپ شاه کیانی به دین زرتشت می‌گراید سرزنش می‌شود که:
بیامد یکی پیر مردم فریب ------------- ترا دل پر از بیم کرد و نهیب
سخن گفت از دوزخ و از بهشت -------------- به دلت اندرون تخم زفتی بکشت
رها کردی آن پهلوی کیش را ------------ چرا ننگریدی پس و پیش را

نشسته بر آن باره‌ی خسروی -------------- بپوشیده آن جوشن پهلوی

(پس از آن که رضا خان از سرداری سپه به شاهی رسید، به توصیه‌ی اطرافیانش و با توجه به سیاست بازگشت به ایران پیش از اسلام، نام خانوادگی خود را «پهلوی» نهاد. البته بعد از انقلاب، به خاطر بی‌سوادی مردم شایع شد که نام خانوادگی اصلی‌اش «پالانی»! بوده و بعد به «پهلوی» برگردانده است.)

طبق فرهنگ دهخدا به نقل از فرهنگ‌های «برهان قاطع» و «انجمن‌آرا» و «آنندراج»:

چنان که «ماد» - نام قوم بزرگ شمال و شمال غربی ایران - بعدها به صورت «ماه» (پهلوی «ماد») به عده‌ای از شهرها و نواحی مانند «ماه نهاوند» و «ماه بصره» و «ماه کوفه» و «ماهی دشت» (تبریز) و [ماه آباد و ] غیره اطلاق شده است. همان گونه نیز نام پرثوه، پارت، پهلو، به عده‌ای از شهرها و نواحی که با این قوم رابطه داشته اطلاق شده است. || نواحی اصفهان. (برهان قاطع). || اصفهان و ری و همدان و نهاوند. و زبان منسوب بدین شهرها پهلوی است. (انجمن آرا) (آنندراج).

پس از اسلام، پهلو یا پهله به صورت عربی «فیله» درآمد و صفت نسبی آن «فیلی» (Faili یا Feyli) شد. ایرانیان منطقه‌ی غرب ایران (همدان و نهاوند) همچنان به زبان پهلوی سخن می‌گفتند و موسیقی ایرانی در میانشان رایج بود. معروف‌ترین این نوع ترانه، شعرهای بابا طاهر همدانی است. این ترانه‌ها در اصطلاح ادبی «فَهلویات» (عربیده‌ی پهلوی) خوانده می‌شوند.

شاید منطقه‌ی «گاپَلَه» در لرستان که امروزه به صورت عربیده‌ی «جابلق» یا «جاپلق» خوانده می‌شود با «پهله» ارتباط داشته باشد.

لرستان فیلی به دو قسمت تقسیم می‌شده است:
- پیش‌کوه: شامل استان لرستان فعلی و بخش‌هایی از استان‌های همدان و کرمانشاه
- پشت‌کوه شامل استان ایلام فعلی و بخشی از استان‌های کرمانشاه و خوزستان
لرستان فیلی مسکن قوم لر کوچک بوده‌است. لر بزرگ نیز در لرستان چهار محال بختیاری و لرستان جنوبی (کهگیلویه و بویر احمد) و بخش‌هایی از استان فارس ساکن است.

0 نظر: