Monday, June 30, 2008

برخورد ایرانیان امروز با تاریخ

دوشنبه ۱۰/تیر/۱۳۸۷ - ۳۰/جون/۲۰۰۸

این مطلبی است که پیشتر نوشته بودم اما اکنون با اندکی روزآمدسازی منتشر می‌کنم.

دوست ندارم کلی گویی کنم اما متاسفانه امروزه بسیاری از ما ایرانیان در برخورد با تاریخ کشور کهن‌سال خود بی‏تعادل هستیم:

الف) گروهی به مرز پرستش گذشته‌ی پیشااسلامی می‏رسند و هرچه پس از آن را انکار می‌کنند.

در میان این گروه سلطنت‌طلبان جای دارند و کسانی که دل خوشی از اسلام ندارند و گمان می‌کنند که تمام مشکل‌های امروزی ایران از اسلام است. برخی از اینان - به ویژه خارج‌نشینان - نشان فروهر را به گردن خود می‌اندازند بدون آن که چیزی از تاریخ پیشااسلامی بدانند. تنها می‌دانند که کوروش و داریوش و شاهنشاهی هخامنشی ۲۵۰۰ سال پیش «تمدن داشتند و باقی دنیا وحشی بودند». اما اگر بپرسی کوروش چه سالی بابل را گرفت؟ در منشور کوروش دقیقا چه چیزی نوشته شده؟ چرا داریوش به یونان حمله کرد؟ و یا کلا هر سؤال دیگر تاریخی از آنان بکنی جواب مناسبی ندارند. از اشکانیان و ساسانیان چیز زیادی نمی‌دانند. زیرا مشکل اصلی آنان مطالعه نکردن است و این که تنها دوست دارند چیزها را از دیگران بشنوند. اگر بخواهند مطالعه کنند کی وقت می‌شود به چلوکباب برسند؟ و یا به کنسرت‌های «ایرونی» با موسیقی ترکی استانبولی و رقص شکم عربی. اما برایشان موسیقی محلی ایرانی مانند لری و کردی و خراسانی افت دارد. با آن که به ایرانی بودن خود افتخار می کنند اما نام‌های ایرانی‌شان را تغییر می‌دهند. جمشید می‌شود جیمی. فرهاد می‌شود فِرِدی. پدرام می‌شود پاتریک. و .... برخی‌شان هیج درکی از جامعه‌ی امروزی ایران ندارند و نیز از نیازها و آرزوهای نسل‌هایی که در سی سال گذشته زاده شده‌اند. هنوز دنبال آنند که اعلیحضرت همایونی شرف حضور بدان بدهد.

ب) گروه دیگری نیز از سوی دیگر بام می افتند و هر چه پیش از اسلام را رد می‌کنند و تنها بخش پسااسلامی تاریخ را قبول دارند.

مسلمانان متعصب و دوآتشه و نیز کمونیست‌ها و نیروهای چپ در این دسته‌اند. به نظر اینان چون در زمان پهلوی‌ها به تاریخ پیشااسلامی پرداخته می‌شد بنابراین باید چیز بدی باشد و ضداسلام!

برخی به دنبال آرزوی «امت واحده‌ی اسلامی» هستند و به گمان‌شان باید ایران و ایرانی تا جای ممکن مانند باقی مسلمانان بشوند. برای همین حتا در روزنامه‌ها می‌نویسند که ایرانیان از نژاد سامی هستند! گویا تنها عربان مسلمان هستند و مردم هندوستان و بنگلادش و اندونزی و مالزی مسلمان نیستند. و یا تاریخ ایران پیشااسلامی افسانه‌ای است برای جدا کردن ایرانیان از دیگر کشورهای امت اسلامی.

رفقای چپ نیز به ساختار اجتماعی زمان ساسانی اعتراض دارند و مدام روضه‌ی ظلمی را می‌خوانند که انوشیروان خبیث به مرد کفشگر کرد و دسترنج توده‌ی زحمت‌کش را غارت می‌کرد. یا وضعیت زنان در دوران ساسانیان برایشان نابخشودنی است. اینها نیز همه چیز را با عدسی و عینک حضرت لنین و استالین و دیگر رفقا - علیهم السلام - نگاه می‌کنند و همه چیز برایشان نشانی از استعمار و امپریالیسم دارد. برایشان تاریخ ایران پیشااسلامی ابزار امپریالیسم و کلنیالیسم و نمی‌دانم-چی-چی‌ایسم‌های دیگر است تا توده‌های زجرکش و کوخ‌نشیان و حاشیه‌نشیان و پرولتاریا به کمونیسم انترناسیونالیسم آرمانی نرسند.

حال آن که ایرانیان زمان ساسانی - که از دین زرتشتی کرتیری و نه زرتشت راستین خسته شده بودند - پیش از اسلام گروهی به دین‌های مزدک و مانی و دین مسیح گراییده بودند و پس از مدتی نیز به تدریج دین اسلام را پذیرفتند اما سلطه‌ی عرب را نه. زیرا خود را دارای فرهنگ و تمدنی بالاتر و قدیمی‌تر می‌دانستند و به قول پروفسور «ریچارد نلسون فرای» این دین عربی را دینی جهانی کردند. همین تمدن و فرهنگ بعدها روکشی اسلامی یافت و پیشرفت‌های بسیاری کرد به طوری که میوه‌هایی چون فردوسی توسی، ابوریحان بیرونی، محمد خوارزمی، ابن سینای بخارایی، جمشید کاشانی، خاقانی شروانی و نظامی گنجوی و سعدی شیرازی و حافظ شیرازی و هزاران کس دیگر را به بار آورد که خود را مسلمان و ایرانی می‌دانستند. (البته کسانی هم چون امام محمد غزالی بودند که چندان با نوروز و ... میانه‌ی خوبی نداشتند).

بنابراین می‌توان مسلمان بود و به تاریخ و تمدن و فرهنگ پیشااسلامی خود افتخار کرد. همان طور که پس از اسلام هر شاهی و سلسله‌ای تلاش می‌کرد نسب خود را به گونه‌ای به ساسانیان برساند. حتا شاه اسماعیل صفوی - که مذهب شیعه‌ی دوازده امامی یا به اصطلاح اثنی عشری را مذهب رسمی ایران کرد - خود را از یک سو از نسل ساسانیان و از سویی از نسل امام موسای کاظم می‌دانست.

این رفقا فراموش می‌کنند که ساسانیان نزدیک ۱۴۰۰ سال پیش برافتادند و در طول ۴۰۰ سالی که شاهنشاهی آنان برقرار بود رومیان - که تنها قدرت برتر آن دوران بودند - نه تنها نتوانستند آنان را نابود کنند بلکه چندین بار به دست شاهان ساسانی مانند شاپور یکم و شاپور دوم و خسرو انوشیروان و اسپهبدانی چون رستم سورن-پهلو و شهربراز و دیگران شکست خوردند. و خاطره‌ی شکوه و ابهت آنان از همان زمان فروافتادن‌شان تا همین زمان در میان ایرانیان برقرار بوده و هست. وشمگیر زیاری می‌خواست «بیخ عرب از این خاک برکند و شکوه ساسانیان را زنده کند». پناه‌خسرو (فناخسرو) عضدالدوله‌ی دیلمی شاه شیعه‌ی ایرانی «آرزو داشت که مانند ساسانیان از رومیان هدیه دریافت کند». عضدالدوله پایتخت اردشیر پاپکان پایه‌گذار سلسله‌ی ساسانیان را - که در اصل «خوره اردشیر» نام داشت اما به تدریج به طور کوتاه شده‌ی «گور» درآمده بود - بازسازی کرد و نام «پیروزآباد» یا «فیروزآباد» بر آن نهاد که هنوز نیز در استان فارس به همین نام برپاست. (ن.ک. تاریخ دیلمیان نوشته‌ی عباس پرویز چاپ ١٣۴٢) ....

این خاطره‌ها و شکوه هیچ ربطی به حکومت پهلوی و امپریالیسم و دیگر ایسم‌های مورد علاقه‌ی شما ندارد. آخر لرهای بختیاری و کردان و دیگران ایرانیان سراسر «ایران بزرگ» در ده ها و روستاها و شهرها چه گونه در طول ۱۴۰۰ سال گذشته زیر نفوذ امپریالیسم و کلونیالیسم مورد نظر شما بوده‌اند؟

در ضمن، هنجارهای اجتماعی تابع زمان هستند. نمی‌توان با سنجیدار (معیار)های امروزین به داوری هزاران سال پیش نشست. با سنجیدارهای امروز حتا نمی‌توان ۵۰ سال پیش را داوری کرد چه برسد به ۱۸۰۰ سال پیش. اینان توقع دارند در ۱۸۰۰ سال پیش همه‌ی مردم ایران کتاب‌های لنین را خوانده بودند و پرولتاریا بر ضد سرمایه‌داران خونخوار کثیف قیام می‌کرد و خواهران در کنار برادران مشت محکمی به دهان استکبار ساسانی می‌زدند و تخت سلطنت را که بر گرده‌ی زحمت‌کشان بودند واژگون می‌کردند. اما تصور ساختاری جز آنچه بود برای ایران در آن زمان دور از خرد است. تا همین ۳۰ سال پیش حجت الاسلام فلسفی در بالای منبر می‌گفت: زنبورها شاه و ملکه دارند. ما هم باید شاه داشته باشیم. (البته ایشان پس از انقلاب نظرشان عوض شد).

به هیچ وجه نمی‌خواهم از نظام شاهی و سلطنت‌طلبی و جامعه‌ی ساسانی دفاع کنم اما باید عاقل بود و هر چه را با مقتضیات زمان خودش سنجید. در عین حال باور دارم که جامعه‌ی ساسانی مشکل‌هایی نیز داشت مانند هر جامعه‌ی بشری در هر دوره‌ای از تاریخ. جامعه‌ی آرمانی تنها در ذهن فیلسوفان وجود دارد.

اینان پس از هفده سال هنوز طنین پرصدای فروپاشی کعبه‌ی آمالشان - اتحاد مقدس جماهیر شوروی - را نشنیده‌اند و هنوز به دنبال کمونیسم هستند.

پ) و اما گروهی نیز از سوی سوم بام! افتاده‌اند و در هوای امروزی شدن و «مدرنیته» و «پست‌مدرنیته» و «پست‌استراکچرالیسم» و «پست‌کلنیالیسم» و ... بر هر چه گذشته خط بطلان می‏کشند و آن را بی‌اهمیت می‏دانند و در هوای جهانی شدن، «دل و دین باخته دیوانه‌ی رویی» هستند که ندیده‌اند اما وصف آن را شنیده‌اند.

برای اینان هویت چیز مسخره و سنتی است. اینها مدرن هستند، پست مدرن هستند. همه‌شان «جهان‌وطن» یا به اصطلاح «خارجی» کاسموپولیتن اند اما از شهر خودشان بیرون نرفته‌اند و به هیچ زبانی جز زبان خیابان خود تسلط ندارند و بلد نیستند یک خط چیز بنویسند. البته شاید برخی‌شان خیلی کتاب‌های سخت سخت خوانده باشند اما مهم این است که معتقدند تاریخ بی‌معناست. فرهنگ غالب امروز فرهنگ غربی است و باید بلد بود انگلیش اسپیک کرد. اینها اولترا انتلکتوئل هستند.

شاید برخی‌شان خارج هم رفته باشند. حتا در خارج هم زندگی کنند. در این صورت سعی می‌کنند اسیمیلیت بشوند در هوست کامیونیتی مبادا معلوم شود که «ایرونی» و «جهان سومی» و «میدل ایستی» هستند.

در واقع شمار کسانی که مطالعه کنند و بی‌طرفانه به تاریخ (چه پیشااسلامی و چه پسااسلامی) نگاه کنند نسبت به تمام جمعیت ایرانیان اندک است.

البته به تازگی گروه‌چه‌های دلقکی نیز سربرآورده اند که بیشتر به درد تفریح و سرگرمی می‌خورند و ارزش ندارد بیشتر درباره‌شان بگوییم آن وقت خیال می‌کنند خیلی مهم شده‌اند. همه می‌دانیم که منظورم کیست و جواب آنان در جاهای دیگر آمده است.

4 نظر:

Anonymous said...

چقدر درست نوشتید

انگار که خود من نوشته باشم

البرز

Anonymous said...

معلومه وقتي اين سطور رو مينوشتي خيلي عصباني بودي...حيفه صفحات و مطالب سنگين اون رو با پاسخ دادن به اين و اون يا دل مشغوليهاي عاطفي مخلوط كني ....البته نه اينكه حق نداشته باشي ولي شايد بهتر باشه جاي ديگري بهش بپردازي....درود بر تو دوست عزيز و دانشمندم

Anonymous said...

گویا ان کسی که از تاریخ باستان ایران مطالعه ندارد خود شما هستید. اولا که مبارزه برای آزادی و برابری انسانها منحصر به قرن بیستم و مارکسیستها نبوده که شما با نهایت ناشیگری تصور کرده اید که مبارزه با بی عدالتی و اختلاف طبقاتی، ارزشی از ارزشهای قرن بیستمی است. گویا ان کسی که تاریخ را نخوانده است خود شما هستید که از نهضت مانویان و بالاخص مزدکیان که برای برابری انجام شده بی خبرید و مبارزات برابری خواهانه را منحصر به دوران رشد و پیدایش استعمار و امپریالیسم تصور نموده اید. گر چه مزدکی گری با سوسیالیسم علمی قرن بیستم فاصله زیادی داشته و فلسفه ان نسبت به فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک به مثابه قانونمندی و دینامیسم تاریخ اصلا قابل قیاس نیست، معذلک اولین قدمها برای رسیدن به آزادی و برابری بوده است.
از ان گذشته، ظاهرا این شما هستید که تحلیل یک نهضت برابری طلبانه قرن ششم و هفتم میلادی با انگاره های قرن بیستم غیر ممکن است که برای توجیه عدم وجود مبارزات طبقاتی در زمان ساسانیان، کلمات ضد امپریالیستی و ضد استکباری و ضد استعماری را به عنوان کلماتی مترادف پشت سر هم ردیف کرده اید که اتفاقا همین ردیف کردن بی تمییز این کلمات بدنبال هم، که شائبه مترادف بودن آنها را به خواننده میدهد، نشانگر آنست که شما حتی فرق بزرگ بین ضدیت با استکبار را که مفهومی مذهبی و اعتقادی دارد، با مفهوم ضد امپریالیست که مربوط به فرمولبندی تاریخ در مقطعی از زمان است را تشخیص نمیدهید. پیشنهاد میکنم که شما هم بجای وقت گذاشتن برای چلوکباب یا سر زدن به کنسرتهای خارج کشوری و آمارگیری از ایرانیان حاضر و ناظر و عقاید و تعلقات تشکیلاتیشان، مطالعه تاریخ ایران در زمان ساسانیان و نهضت های آزادیخواهانه و برابری طلب را پیگیری نمایید. کمی مطالعه و آگاهی از فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک در اوقات بیکاری هم خیلی جای دوری نمیرود، بالاخص اگر قصد انتقاد از نظرات و تحلیلهای مارکسیستها را از تاریخ ساسانی دارید.

paymane said...

بسیار درست گفتید
در ضمن شخص بالایی من بسیار بی ربط گفته است.