سهشنبه ۱۱/تیر/۱۳۸۷ - ۱/جولای/۲۰۰۸
بعد از دیدن نماهنگی در پایگاه «یوتوب» به زبان کردی کرمانشاهی که با کوه بیستون گفتگو و درد دل میکرد و فرستادن پیوند آن به دوستان و آشنایان، «ندای» گرامی گفت که این ترانه از آلبوم «آواز اساطیر» شهرام ناظری است و شعرهایش هم از کتابی است به نام «شاهنامهی کُردی». من از وجود چنین کتابی خبر نداشتم. برای همین کمی در اینترنت جستجو کردم و این اطلاعات را به دست آوردم:
مشخصات آلبوم «آواز اساطیر» شهرام ناظری:
- سال انتشار: ۱۳۸۲ خ/۲۰۰۳ م.
- شامل هفت ترانه به نامهای:
یک) خورآوا (غروب): آوای رفتن خورشید
دو) مقام مجنونی: مویه بر مرگ لیلی
سه) چای بیژن (چاه بیژن): تمثیلی بر خودبینی بیژن در چاه ارژنگ و رهایی بیژن در سحرگاه به دست رستم
چهار) روسم (رستم): بیان نیاز به رستم و طلب یاری
پنج) مقام جلوشاهی
شش) مقام مجنونی لنگ، فغان مجنون پژار(غمبار) در هجران یار
هفت) شور درد
متن ترانههای این آلبوم هم در این نشانی یافت میشود.
و این هم دربارهی شاهنامهی کردی:
- نام کتاب: شاهنامه کردی، جواهرپوش - بیژن و منیجه، شرح جنگهای ایران و توران و قصهء دلباختگی بیژن و منیجه در دوران شهریاری کیخسرو کیانی
- گردآوری: مصطفی بن محمود گورانی، ایرج بهرامی (مترجم)
- ناشر: هیرمند
- سال نشر: ۱۳۸۳ خ/۲۰۰۴ م.
- تعداد صفحه: ۴۱۴
جالب این که در نشریهی اینترنتی «بلوط» در سال ۱۳۸۵ خ/۲۰۰۶ م چنین آمده است:
مشخص نیست که حکیم فردوسی شاعر ارجمند و ملی ایران، داستانهای شاهنامه را که احتمالاً در مناطق کُردنشین کشور «ماد» بر زبان مردم کُرد جاری بوده گردآوری و با نبوغ شاعرانهی خود ثبت و تنظیم نموده یا این كه برعکس، شاهنامه کُردی با الهام از شاهنامهء فردوسی توسی بازآفرینی شده است؟ آبشخور و سرچشمهء داستانهای شاهنامه كدام منطقهء جغرافیایی کشور پهناور ایران زمین در روزگار باستان بوده؟ مشخص نيست! ...
این که فردوسی فرموده: «که رستم یلی بود در سیستان» نمیتواند دلیل قانعکنندهای برای اهل پژوهش باشد.
انگار نویسنده همین دیروز با شاهنامهی فردوسی آشنا شده است که میگوید: مشخص نیست فردوسی داستانهای شاهنامه را از کردستان گردآوری کرده یا شاهنامهی کردی با الهام از شاهنامهی فردوسی بازآفرینی شده است! اشارهی وی به بیت سست
تهمتن یلی بود در سیستان - که من کردمش رستم داستان
که به این شکل آمده: «که رستم یلی بود در سیستان» نشان میدهد نویسندهی مطلب چه قدر «اهل پژوهش» است و با شاهنامهپژوهی آشنا. این بیت از کتاب «یوسف و زلیخا»ی جعلی است که اصلا به فردوسی تعلق ندارد و بستن آن به فردوسی توسی سالهاست که رد شده است.
همین گونه سخنها در نوشتهی دیگری در پایگاه «بروسکه» در آبان ۱۳۸۶ /اکتبر ۲۰۰۷ م تکرار شده است:
فریدون سه پسر داشت: سلم، تور، و ایرج. دیار غرب (کردستانات) را به سلم میدهد، ترکستان را به تور و بقیه نقاط را به ایرج.
سمنگان: در شاهنامه آنرا سمنگان بلخ و بخارا میداند، در حالیکه در نزدیکی کوه بیستون کرمانشاه، سمنگان موجود است. داستانها و سرگذشتهای فلکلوریک منطقه در بارهی سهراب و شاه سمنگان به تمامی حکایت از سمنگان واقعی شاهنامه در غرب ایران دارد نه در بلخ و بخارا.
سهراب: بنا [بر] روایت شاهنامهء فردسی، رستم راهش به سمنگان میخورد که در آنجا با تهمینه دختر والی سمنگان (شاه سمنگان) ازدواج میکند، و حاصل آن سهراب میشود. حال با این فرض که سمنگان همین سمنگان کرمانشاه باشد، با توجه امکانات آن زمان چطوری ممکن بوده است که رستم از زابل شرق ایران به غرب ایران بیاید، جز اینکه رستم در همان منطقه یعنی غرب می زیسته. (سقز)
ملاحظه میشود آثار فراوانی از شاهنامهء فردوسی در کردستان موجود است، که هیچکدام از موارد آن در مشرق ایران دیده نمیشوند.
روشن نیست ایشان از کجا میگوید که فریدون کردستانات (؟!) را به سلم بخشید. دیگر این که ایشان ابتدا این فرض غلط را میکند که سمنگان شاهنامه همان است که امروز در کرمانشاه در غرب ایران است. بعد میگوید چه طور رستم از شرق به غرب آمده است؟ بنابراین رستم هم اهل غرب ایران بوده است!
همین طور که میبینید برخی گمان میکنند چون این افسانهها و استورهها در میان آنها هم رایج است پس در اصل از آن آنها بوده. اما اینها حماسهها و افسانههای ایرانی است و در میان تمام ایرانیان رواج داشته است نه تنها در میان کردان و کشور ماد. حتا برخی از این شخصیتها مانند جم یا جمشید از استورههای هندوایرانی است. البته در هندی «جم» به شکل «یمه» (Yima) است و خدای مردگان و دنیای زیرزمینی است. پس هندیان هم باید ادعا کنند که اصل شاهنامهی فردوسی از آنان است نه از ایران!
سکاها از گروههای ایرانی بودند که هم در خاور و هم در باختر ایران زندگی میکردند. بنابراین اگر نامها و نشانهایی از سکاها در غرب ایران نیز هست به همین خاطر است. برای نمونه سقز در باختر ایران از سَکه یا سکا آمده همان طور که سگستان یا سیستان در خاور از نام همین قوم است. سکاها هم در سیستان زندگی می کردند هم در لرستان و هم در کردستان و هم در جاهای دیگر ایران.
چند روز پیش هم از یکی از دوستان کرمانشاهی خود شنیدم که میگفت کُردها میگویند زرتشت کُرد بوده و اوستا به زبان کُردی است!!! میبینید چه هرج و مرجی است. وقتی ناآگاهی بیداد میکند. وقتی مردم نمیدانند که زبان اوستایی با زبان کردی فرق دارد و همهی این زبانها جزو خانوادهی زبانهای ایرانی هستند. به خاطر ناآگاهی همگانی، هر کسی در پی ساختن کیستی (هویت) دروغین و ساختگی برای خود است. در صورتی که کیستی ریشهدار و تنومند ایرانی برای همهی ما بسنده است و باید به فکر ایران و کیستی ایرانی خود باشیم نه تکه پاره کردن میراث کهن و شاخه شاخه شدن.
2 نظر:
nokteh injast ke zaban e kordi az xavar e Iran xasteh ast, ya dast e kam guyesh e huramani ke donbaleiy ast az Avestaiy...vali kurdha bari xod ra Maud midanand o gahi Avestaiy, ke in ra nashayad...
متن زبان شاهنامه "گورانی" است که شاعران "لک" و "هورامی" بدان زبان شعر می سروده اند
Post a Comment