سهشنبه ۱/امرداد/۱۳۸۷ - ۲۲/جولای/۲۰۰۸
منطق الطیر یا گفتگوی مرغان یکی از اثرهای مهم و نامدار شیخ فریدالدین عطار نیشابوری است که در سدهی هفتم خ/چهاردهم م سروده شده است. یکی از حکایتهای جالب کتاب «منطق الطیر» داستان مرگ ققنس است
حکایت مرگ ققنس
هست ققنس طُرفه مرغی دلستان --------------- موضع این مرغ در هندوستان
سخت منقاری عجب دارد دراز --------------- همچو نی در وی بسی سوراخ باز
قرب صد سوراخ در منقار اوست -------------- نیست جفتش، طاق بودن کار اوست
هست در هر ثُقبه آوازی دگر --------------- زیر هر آواز او رازی دگر
فیلسوفی بود دمسازش گرفت -------------------- علم موسیقی ز آوازش گرفت
چون بهر ثقبه بنالد زار زار -------------- مرغ و ماهی گردد از وی بیقرار
جملهی پرّندگان خامُش شوند ------------------ در خوشی بانگ او بیهُش شوند
سال عمر او بود قرب هزار ------------------ وقت مرگ خود بداند آشکار
چون ببُرد وقت مردن دل ز خویش -------------- هیزم آرد گرد خود دَه خر، مَه بیش
در میان هیزم آید بیقرار ------------------ در دهد صد نوحه خود را زار زار
پس بدان هر ثقبهای از جان پاک ----------------- نوحهای دیگر برآرد دردناک
چون که از هر ثقبه هم چون نوحهگر -------------- نوحهی دیگر کند نوعی دگر
در میان نوحه از اندوه مرگ --------------- هر زمان برخود بلرزد هم چو برگ
از نفیر او همه پرّندگان ------------------ وز خروش او همه درّندگان
سوی او آیند چون نظارگی ----------------- دل ببرند از جهان یکبارگی
از غمش آن روز در خون جگر ------------------ پیش او بسیار میرد جانور
جمله از زاری او حیران شوند ------------- بعضی از بی قوتی بیجان شوند
بس عجب روزی بود آن روز او -------------- خون چکد از نالهی جان سوز او
باز چون عمرش رسد با یک نفس --------------- بال و پر برهم زند از پیش و پس
آتشی بیرون جهد از بال او ------------------- بعد آن آتش بگردد حال او
زود در هیزم فتد آتش همی ------------------- پس بسوزد هیزمش خوش خوش همی
مرغ و هیزم هر دو چون اخگر شوند --------------- بعد از اخگر نیز خاکستر شوند
چون نماند ذرهای اخگر پدید -------------------- ققنسی آید ز خاکستر پدید
آتش آن هیزم چو خاکستر کند ----------------- از میان ققنس بچه سر برکند
چند توضیح:
دربارهی ریشهی نام ققنس شرحی در دهخدا به نقل از حاشیهی «برهان قاطع» چاپ زندهیاد دکتر محمد معین آمده است به این شکل:
لاتینی: Cycnus، یونانی: Kūknos قو، که در اساطیر یونانی به سبب سرود مرگی که برای «اپولو» میخواند، شهرت یافته. بعضی این کلمه را مصحف «فقنس» معرب Phoīniks یونانی (مرغی افسانهای) دانستهاند، نخستین صحیح است.صورت فلکی قو نیز Cygnus نامیده میشود.
طُرفه: زیبا، خوش
ثُقبه: سوراخ ریز
مرغ و ماهی: همهی جانداران، چه در آب چه در هوا. منظور از مرغ، پرنده است به طور کلی. مرغ خانگی در اصل «ماکیان» گفته میشود که در لغت به همان معنای «مادیان» یا «ماده» (مخالف نر) است. «ماچه» نیز شکل دیگری از «ماده» است که برای جانوران به کار میرود مانند ماچه خر، ماچه سگ. «ماده» پارسی است و باید آن را بر وزن «ساده» و بدون تشدید خواند نه مانند «مادّه» در عربی.
دَه خر، مَه بیش: ده خروار [=خربار، بار خر] نه بیشتر. مَه (مانند و هم معنای نَه) از حرفهای ربط پارسی است که دیگر به کار نمیرود. (شبیه neither/nor در زبان انگلیسی) نمونه به نقل از فرهنگ دهخدا:
شاه گفت: مَه تو رستی و مَه پدر. و بفرمود تا او را گردن زدند. (اسکندرنامه، نسخهء سعید نفیسی).
در نفرین و دعا هر دو استعمال شود
که با اهرمن جفت گردد پری --------- که مَه تاج بادت مَه انگشتری! (فردوسی)
نظّارگی: تماشاگر
مجلس یاران بی نالهء سعدی خوش نیست --------- شمع می گرید و نظارگیان میخندند
0 نظر:
Post a Comment