دوشنبه ۲۷/خرداد/۱۳۸۷ - ۱۶/جون/۲۰۰۸
چند وقت است که میخواهم دربارهی غزلی از سعدی بنویسم که همیشه برایم جالب بوده است. در این غزل، سعدی هم خشم و ناراحتیاش را از اتفاق ناگواری نشان میدهد که در رابطهی عاشقانهاش برای دلدارش افتاده، هم شرم و حُجب و حیای خود را با کنایهها و در پرده سخن گفتنها و در واقع نوعی دشنام دادن، و هم استادیاش در سخنسرایی را.
ای لعبت خندان! لب لعلت که مَزیده است؟ ------------- وی باغ لطافت! بِهِ رویت که گَزیده است؟
زیباتر از این صید همه عمر نکرده است -------------- شیرینتر از این خربزه هرگز نبریده است
ای خضر! حلالت نکنم چشمهء حیوان ------------------ دانی که سکندر به چه محنت طلبیده است؟!
آن خون کسی ریختهای؟ یا می سرخ است؟ ------------ یا توت سیاه است که بر جامه چکیده است؟
با جمله برآمیزی و از ما بگریزی ----------- جرم از تو نباشد، گنه از بخت رمیده است
نیک است که دیوار به یک بار بیفتاد --------------- تا هیچ کس این باغ نگویی که ندیده است
بسیار توقف نکند میوهء بر بار ------------------- چون عام بدانست که شیرین و رسیده است
گل نیز در آن هفته دهن باز نمیکرد ------------------- و امروز نسیم سحرش پرده دریده است
در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی ---------------- کشتی رَود اکنون که تَتَر جَسر بریده است
رفت آن که فُقاع از تو گشایند دگر بار --------- ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیده است
سعدی در بُستان هوای دگری زن ----------------- و این کشته رها کن که در او گله چریده است
مزیدن: مزه کردن. مکیدن
گزیدن: گاز زدن
چشمهی حیوان: چشمهی آب زندگی/حیات
تتر: تاتار، مغول
جَسر: پُل
جسر بریدن: اشاره به گشودن بغداد به دست مغولان و ویران کردن برخی پلهای رودخانهی دجله
فُقاع: (عربیدهی فوگان پارسی) آب جو. بوزه.
فقاع گشادن: نازیدن و لافیدن و بالیدن. (شاید «برای کسی نوشابه باز کردن» در زبان گفتار شکل امروزی آن باشد!)
0 نظر:
Post a Comment