پنجشنبه ۶/تیر/۱۳۸۷ - ۲۶/جون/۲۰۰۸
«نورالدین عبدالرحمان پسر احمد پسر محمد دشتی» مشهور به جامی از استادان مسلم نظم و نثر فارسی در سدهی نهم خ/پانزدهم م است.
او در قصیدهای که مختصری از احوال خود را به نظم آورده گوید:
به سال هشتصد و هفده ز هجرت نبوی ------------ که زد ز مکه به یثرب سرادقات جلال
ز اوج قلهء پروازگاه عز و قِدَم ------------ بدین حضیض هوان سست کردهام پر و بال
هم چنین به نوشتهی «رضی الدین عبدالغفور» - از شاگردان نزدیک وی - ولادت وی در خرجرد جام بوده است شب چهارشنبه ۲۳ شعبان 817 ه.ق که برابر است با ۲۴ آبان ۷۹۳ ه.خ یا ۱۶ نوامبر ۱۴۱۴ م.
پدر جامی «احمد پسر محمد دشتی» از مردم «دشت» اصفهان بوده و از آنجا به خرجرد جام رفتهاند و جامی در آنجا به دنیا آمده و به اعتبار موطن اصلی خود ابتدا تخلص به «دشتی» میکرده و بعدها به جامی تخلص کرد:
مولدم جام و رشحهء قلمم ---------- جرعهء جام شیخ الاسلامی است
لاجرم در جریدهء اشعار ------------- به دو معنی تخلصم جامی است
تحصیلات جامی:
جامی در کودکی همراه پدر خود به هرات رفت و در مدرسهی نظامیهی آن شهر اقامت کرد و به درس «جنید اصولی»، «مولانا خواجه علی سمرقندی» - که از شاگردان بزرگ «میر سید شریف جرجانی» بوده - و سپس به درس «مولانا شهاب الدین محمد جاجرمی» - که در سلسلهء شاگردی به «سعدالدین تفتازانی» میرسید - درآمده و علوم ادب عربی را در محضر این استادان فراگرفت.
پس از آن که به سمرقند آمد به درس «قاضی زاده» - که از محققان عصر بود - درآمد و به هیات و نجوم اشتغال پیدا کرد و به مرتبهای از فضل رسید که شهرت وی همه جا را فراگرفت و در فنون ادبی و علوم عقلی و نقلی و معارف یقینی ماهر گردید.
و خود وی در قصیدهء پیشین گوید:
درآمدم پس از آن در مقام کسب علوم ------------ ممارسان فنون را فتاده در دنبال
و علومی را که به تحصیل آن پرداخته چنین بیان کرده: نحو و صرف و منطق و حکمت مشائی و حکمت اشراقی و حکمت طبیعی و حکمت ریاضی و علم فقه و اصول فقه و حدیث و قرائت قرآن و تفسیر آن.
آنگاه مراحل سیر و سلوک خود را یکایک شرح داده پس از آن به ذکر شاعری خویش وارد شده و گوید:
ز طور طور گذشتم ولی نشد هرگز -------------- ز فکر شعر نشد حاصلم فراغت بال
هزار بار از این شغل توبه کردم لیک ---------- از آن نبود گریزم چو سایر اشغال
وی در فنون طریقت پیرو سلسلهء نقشبندیه و از مریدان «سعدالدین محمد کاشغری» خلیفهء «شیخ بهاءالدین عمر نجاری» (متوفی 791 ه.ق) مؤسس یا مجدد سلسلهء نقشبندیه بوده و شرف دامادی کاشغری را یافت.
فرزندان و خویشان جامی:
جامی چهار پسر داشت که اولی یکروزه و دومی یکساله و چهارمی چهلروزه بود که از دنیا رفتند. و فرزند سوم ایشان «خواجه ضیاءالدین یوسف» بود که در شب چهارشنبه نهم شوال 882 ه.ق . به دنیا آمد.
جامی برادری داشته به نام محمد و ظاهراً مرد فاضلی بوده و در موسیقی مهارتی داشته و در زمان جامی از جهان درگذشته و او در وفات برادر مرثیهای به شکل ترکیب بند ساخته است.
جامی هم چنین خواهری داشته که نام وی را نمیدانیم اما خواهرزادهاش «ملا عبداﷲ هاتفی خبوشانی جامی» (درگذشته به سال ۹۲۷ ه.ق) نام داشت. هاتفی چهار کتاب «لیلی و مجنون»، «شیرین و خسرو»، «هفت منظر»، «تمرنامه [=تیمورنامه؟] یا ظفرنامه» را به تقلید «پنج گنج» نظامی و نیز دایی خود جامی به نظم کشیده است. وقتی شاه اسماعیل صفوی به شهر جام رسید با هاتفی دیدار کرد و هاتفی مامور نظم فتوحات شاهی شد و نزدیک 21 هزار بیت آن را به نظم آورد، اما توفیق اتمام آن را نیافت.
سفرهای جامی:
جامی سفرهای فراوانی کرده است از جمله سفر در کودکی از جام به هرات برای تحصیل، نیز سفر به مرو و سمرقند. طولانیترین سفر او عبارت بود از سفر به حجاز از خراسان و عبور از همدان، کردستان، بغداد، کربلا، نجف، مدینه، مکه، دمشق، حلب، تبریز.
طبع شعر:
جامی در فن شعر و شاعری شهرهی روزگار و استاد مسلم زبان پارسی بوده و به حق به «خاتم الشعراء» لقب یافته است، زیرا دستگاه شعر و شاعری به اسلوب استادان قدیم خراسان و فارس و عراق به مرگ او برچیده شد و تا سدهی سیزدهم خورشیدی ستارهی درخشانی که از قدر اول شمرده شود در افق ادب پارسی طلوع نکرد.
همان طور که در مطلبی پیشین نوشتم، جامی آدم شوخ طبعی بوده است. روزی نیز برای آزمایش خواهرزادهاش هاتفی، بدو میگوید که این قطعه شعر فردوسی را پاسخ گوید:
درختی که تلخ است وی را سرشت ---------- وگر برنشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب ------- به بیخ، انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به کار آورد ------------ همان میوهء تلخ بار آورد
هاتفی گفت:
اگر بیضهء زاغ ظلمت سرشت --------------- نهی زیر طاووس باغ بهشت
به هنگام آن بیضه پروردنش ------------- ز انجیر جنت دهی ارزنش
دهی آبش از چشمهء سلسبیل --------------- بدان بیضه گر دَم دمد جبرئیل
شود عاقبت بیضهء زاغ، زاغ ------------- برد رنج بیهوده طاووس باغ
جامی به مزاح گفت: نیک گفتهای ولی چند جا بیضه گذاشتهای (بیضه گذاشتن: تخم گذاشتن. به اصطلاح امروزی تهرانی: زاییدی!)
تاثیر استادان سخن در جامی:
جامی بدون شک تحت تاثیر استادان پیش از خود بوده و با مطالعهی سخنان وی به خوبی معلوم میشود که تا چه پایه قوت طبع و کمال شاعری او مرهون مطالعهی دیوان و آثار شاعران بزرگ بوده است. خود وی نام بعضی از استادان شعر را با ادب و حرمت نام برده چنانکه غزلسرائی خویش را به اسلوب «کمال خجندی» منسوب داشته و در پایان یکی از غزلهای خود بدان اشاره کرده:
یافت کمالی سخنش تا گرفت ----------- چاشنیای از سخنان «کمال»
و از خاقانی نیز در قصیدهای که به پیروی از وی گفته چنین یاد میکند:
سخن آن بود کز اول نهاد استاد خاقانی ----------------- به مهمانخانهء گیتی پی دانشوران خوانش
هم چنین از نظامی گنجهای و امیرخسرو دهلوی در مثنویات با حرمت نام برده و در شعری که تحول دوران شاعری خود را شرح داده روش مثنوی سرائی خویش را به این دو استاد منسوب دانسته و گوید:
نظامی که استاد این فن وی است -------------- در این بزمگه شمع روشن وی است
ز ویرانهء گنجه شد گنج سنج ----------------- رسانید گنج سخن را به پنج
چو خسرو به آن پنج هم پنجه شد ------------- وز آن بازوی فکرتش رنجه شد
و همچنین از «مولانا جلال الدین محمد بلخی» به احترام یاد کرده و به طور کلی در مثنوی از استادانی مانند: فردوسی توسی، خاقانی شروانی، انوری ابیوردی، عنصری بلخی، ظهیر فاریابی، کمالالدین اسماعیل اصفهانی، سعدی شیرازی، حافظ شیرازی، کمال خجندی، و بعضی دیگر از شاعران به احترام نام برده است.
تنگ شد قافیهی عمر شریف ----------------- دم به دم میشودش مرگ ردیف
سر به جیب و همه شب قافیهجوی ---------------- تنت از معنی باریک چو موی
بین! که چون سهم اجل را قوسی ------------- کرد گردون ز پی «فردوسی»
با دل شقشده چون خامهی خویش ------------- ماند سرریز ز شهنامهی خویش
ناظم گنجه، «نظامی» که به رنج -------------- عدد گنج رسانید به پنج،
روز آخر که ازین مجلس رفت ---------------- گنجها داده ز کف مفلس رفت
گرچه میرفت به سحرافشانی --------------- بر فلک دبدبهی «خاقانی»
گشت پامال حوادث دبهاش ------------------ بیصدا شد چو دبه دبدبهاش
«انوری» کو و دل انور او ---------------- حکمت شعر خردپرور او
کو «ظهیر» آن که چو خضر آب حیات -------------- کلک او داشت نهان در ظلمات
هر «کمالی» که سپاهانی داشت --------------- که به کف تیغ سخنرانی داشت،
شد ازین دایرهی دیر مسیر -------------------- آخرالامر همه نقصپذیر
کرد حرفی که رقم زد «سعدی» ------------------- بر رخ شاهد معنی جعدی
صرصر قهر چو شد حادثهزای ----------------------- آمد آن جعد معنبر در پای
«حافظ» از نظم بلند آوازه ----------------- ساخت آیین سخن را تازه
لیک روز و شباش از پیشه کمند ----------------- ز آن بلندی سوی پستی افگند
پخت از دور مه و گردش سال ------------------- میوهی باغ خجندی به «کمال»
لیک باد اجل آن میوهی پاک ---------------- ریخت در خطهی تبریز به خاک
کام بگشا! که شگرفان رفتند ----------------- یک به یک نادرهحرفان رفتند
از بعضی اشعاری که به وی نسبت داده شده میتوان گفت از تعصبات جاهلانه تا اندازهای برکنار بوده از جمله رباعی زیر:
ای مغبچهء دهر! بده جام میام --------------- کآمد ز نزاع سنی و شیعه قیام
گویند که جامیا چه مذهب داری؟ ------------ صد شکر که سگ سنی و خر شیعه نیام
و نیز گوید:
ز هفتاد و دو مذهب رو به سوی تو --------------- بلی عاشق نداند مذهبی جز ترک مذهبها
آثار جامی:
جامی نزدیک ۳۰ اثر در تفسیر قرآن، حدیث، عرفان، تاریخ، و البته ادبیات دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
- «هفت اورنگ» که به تقلید از «پنج گنج» نظامی سروده و شامل مثنویهای زیر است:
«سلسلة الذهب»، «سلامان و ابسال»، «تحفةالاحرار»، «سبحةالابرار»، «خردنامهء اسکندری»، «مجنون و لیلی»، «یوسف و زلیخا»
- بهارستان: که برای فرزندش ضیاءالدین یوسف در وقتی که ده ساله بوده به روش گلستان سعدی نوشته است
- دیوان اشعار شامل قصائد و غزلیات و قطعات و رباعیات: نزدیک ۸۷۵۰ بیت
- تاریخ هرات
- تفسیر القرآن
- اشعة اللُمَعات: شرح کتاب لمعات «شیخ فخرالدین ابراهیم همدانی مشهور به عراقی» است
- شرح «فصوص الحکم» کتاب معروف «محییالدین ابن عربی»
- نفحات الانس من حضرات القدس: شرح حال عارفان
مرگ:
جامی پنجشنبه ۱۷ محرم 898 ه.ق. برابر ۲۷ آبان ۸۷۱ خ یا ۱۷ نوامبر ۱۴۹۲ م در سن هشتاد و یک سالگی در هرات درگذشت. شعر زیر دربارهی تاریخ وفات او سروده شده است:
سلطان ملک دانش، جامی که یافت در خلد ---------- از بادهء وصالش ارواح قدس جامی
تاریخ فوت او را از عقل خواستم، گفت: ------------ «آه از فراق جامی»، «آه از فراق جامی»
اگر «آه از فراق جامی» را با حساب ابجد به عدد تبدیل کنیم همان سال ۸۹۸ ق میشود.
در مطلب داستان عینک نیز گفتم که جامی در داستان «سلامان و ابسال» - که در سن هفتاد سالگی آن را سروده - به پیری و عینکی شدن خود اشاره کرده است:
از دو چشم من نیاید هیچ کار --------------- از فرنگی شیشه ناگشته چهار
جالب توجه آن که مرگ جامی یک ماه پس از رسیدن کریستف کلمب به قارهی امریکا بوده است (یعنی یک ماه پس از مهرماه ۸۷۱ خ یا اکتبر ۱۴۹۲ م).
خاستگاه:
فرهنگ دهخدا و «هفت اورنگ» جامی.
0 نظر:
Post a Comment