Saturday, May 10, 2008

شیرین: ارمنی یا خوزستانی

آدینه ۲۰/اردیبهشت/۱۳۸۷ - ۹/می/۲۰۰۸

داشتم کتاب «ایران در زمان ساسانیان» نوشته‌ی پروفسور آرتور کریستینسن و ترجمه‌ی زنده‌یاد رشید یاسمی را می‌خواندم که در صفحه‌ی ۴۹۷ به این بند برخوردم:

محبوبه‌ی خسرو شیرین نام داشت که به قول ثَعالِبی «بوستان حُسن و رشک ماه تمام بود». چون شیرین عیسوی بود بعضی از مورخان غربی و شرقی او را از یونانیان دانسته‌اند اما اسم او ایرانی است. بنا بر قول سبئوس (Sebeos) شیرین از مردم خوزستان بود. در اوایل سلطنت خسرو به عقد او درآمد و با این که منزلتی فروتر از «مریم» دختر قیصر داشت - که پادشاه او را به علل سیاسی گرفته بود - از حیث منزلت در وجود خسرو نفوذی تمام داشت. ... ثعالبی و فردوسی شرح تدابیر شیرین را - که در جلب عاشق بی‌وفای خود به کار می‌برده - و تفصیل عروسی او را با خسرو نقل کرده‌اند و تدبیر ماهرانه‌ی پادشاه را - که در اسکات بزرگان به خرج داد تا توانست دختری از طبقه‌ی فروتر را به عقد خود درآورد - ذکر نموده‌اند.

در شاهنامه‌ی فردوسی - دست کم در نسخه‌ای که من دارم - حرفی از زادگاه شیرین زده نشده است. اما اعتراض بزرگان و موبدان به خسرو برای برگزیدن زنی از طبقه‌ی فروتر به تفصیل آمده است. آنان نمونه‌های چندی از تاریخ باستان ایران نقل می‌کنند که وقتی شاهان با زنی از طبقه‌ی فروتر ازدواج چه مصایبی رخ داده است.
فرستاد خسرو مهان را بخواند -------------- به گاه گران مایگان برنشاند
هر آن کس که او داشت آزار و خشم --------------- یکایک به موبد نمودند چشم
چو موبد چنان دید بر پای خاست ------------ به خسرو چنین گفت کـ«ای راد و راست!
به روز جوانی شدی شهریار ---------------- بسی نیک و بد دیدی از روزگار
شنیدی بسی نیک و بد در جهان ------------------ ز کار بزرگان و کار مهان
که چون تخمه‌ی مهتر آلوده گشت ------------------- بزرگی از آن تخمه پالوده گشت
چنان دان که هرگز گرامی پسر --------------- نبوده است یازان به خون پدر
مگر مادرش تخمه را تیره کرد ---------------- پسر را به آلودگی خیره کرد
چو ضحاک تازی که کشت او پدر ---------------- که جمشید را زو بد آمد به سر
چو افراسیابی که از بهر تخت --------------- بکشت او چو اغریرث نیک بخت
ز کژی نجوید کسی راستی ---------------------- گر از راستی برکنی آستی
به ایران اگر زن نبودی جز این --------------- که خسرو بدو خواندی آفرین؟
نیاکانت آن دانشی راستان ------------------ نکردند یاد از چنین داستان»

تخمه: نژاد
یازان: دست یازنده. اقدام کننده
آستی: آستین
اگر: آیا (به ایران اگر زن نبودی...: مگر/آیا در ایران به جز شیرین زنی نبود...)

فردوسی درباره‌ی تدبیر خسرو چنین می‌گوید: خسرو تشتی پر از خون برای موبدان و بزرگان ایران می‌آورد و همه از تشت روی برمی‌گردانند. سپس دستور می‌دهد تشت را برده و خوب بشویند و با مشک و گلاب پر کنند. این بار همه به تشت نگاه می‌کنند. خسرو می‌گوید: شیرین همین تشت است. شاید ابتدا برایتان خوشایند نبود اما از وقتی زن من شده و به کاخ درآمده همچون تشت پر مشک و گلاب شده است.

چنین گفت خسرو که شیرین به شهر ------------ چنان بُد که این بی‌منش تشت زهر
کنون تشت می شد به مشکوی ما -------------- بدین گونه بویا شد از بوی ما

در داستان «خسرو و شیرین» سروده‌ی نظامی گنجوی، شیرین شاهزاده‌ی ارمنستان معرفی می‌شود. می‌دانیم که خاندان شاهی ارمنستان بیشتر از نسل ایرانیان اشکانی بودند. در هر دو صورت، در زمان ساسانیان هم خوزستان و هم ارمنستان جزو شاهنشاهی ایران یا به اصطلاح ساسانی «ایران‌شهر» بوده و مردم هر دو سرزمین ایرانی شمرده می‌شدند.

اما این که شیرین از خانواده‌ی فرودست بوده یا شاهزاده باید درباره‌ی آن - به قول بیهقی - بازجست [=تحقیق/research] کرد.

0 نظر: