Thursday, May 15, 2008

نماز

پنج‌شنبه ۲۶/اردیبهشت/۱۳۸۷ - ۱۵/می/۲۰۰۸

در بیشتر کشورهای اسلامی (و جمعیت‌های مسلمان در اروپا و امریکا) از اصطلاح عربی «صلوة» یا «صلات» استفاده می‌کنند اما در زبان پارسی و زیر تاثیر پارسی زبانان، مردم پاکستان و مسلمانان هندوستان واژه‌ی «نماز» را به کار می‌برند.

به نوشته‌ی دهخدا ریشه‌شناسی نماز چنین است:
پهلوی: نماچ. پازند: نماژ. بلوچی: نماش/نواش. پارسی باستان و اوستایی: نم (خم شدن). هندی باستان: نمس.

در هندی امروزه نیز وقتی کف دست‌ها را به هم می‌چسبانند و به کسی احترام می‌گذارند می‌گویند نمسته (Namasté) یعنی «به تو تعظیم می‌کنم».

در شاهنامه‌ی فردوسی و دیگر نوشته‌های پارسی «نماز بردن» به معنای تعظیم و کرنش و احترام است.

برو کرد زال آفرین دراز --------------- ستودش فراوان و بردش نماز

چو لشکر بدیدند گشتاسپ را ------------ سرافرازتر پور لهراسپ را
پیاده همه پیش اوی آمدند ------------ پر از درد و پر آب روی آمدند
همه پاک بردند پیشش نماز ------------- که کوتاه شد رنج‌های دراز

شاهپور دوم:
وز آنجایگه شد سوی پارس باز -------------- جهانی همه برد پیشش نماز

نظامی در «هفت پیکر»
بر زمین بوسه داد و برد نماز -------------- گفت کای شهریار بنده نواز

«تاریخ بخارا» کتابی است که در ابتدا «ابوبکر نرشخی» آن را در سال ۳۲۲ خورشیدی به زبان عربی نوشت و در سال ۵۰۷ خورشیدی ابونصر قباوی آن را به پارسی برگرداند. جالب است که بدانید به نوشته‌ی کتاب «تاریخ بخارا» ایرانیان در آغاز نماز را به پارسی می‌خواندند نه به عربی!

... قُتَیبَه ابن مسلم سه بار ایشان را مسلمان کرده بود، باز ردّت آورده کافر شده بودند. این بارِ چهارم قُتَیبَه جنگ کرده شهر بگرفت. و از بعدِ رنجِ بسیار اسلام آشکارا كرد و مسلمانی اندر دلِ ایشان بنشاند. به هر طریقی کار بر ایشان سخت كرد و ایشان اسلام پذیرفتند به ظاهر، و به باطنْ بت‌پرستی می‌کردند.

قُتَیبَه چنان صواب دید كه اهل بخارا را فرمود یک نیمه از خانه‌های خویش به عرب دادند، تا عرب با ایشان باشند و از احوالِ ایشان باخبر باشند، تا به ضرورت مسلمان باشند. به این طریق مسلمانی آشکارا كرد، و احکام شریعت بر ایشان لازم گردانید، و مسجدها بنا كرد، و آثار کفر و رسمِ گبری برداشت، و جِدِّ عظیم می‌کرد، و هرکه در احکامِ شریعت تقصیری کردی عقوبت می‌کرد، و مسجدِ جامع بنا کرد، و مردمان را فرمود تا نمازِ آدینه آوردند تا اهل بخارا را ایزد تعالی ثواب این خیرْ ذخیرهء آخرتِ او كند.

قُتَیبَه ابن مسلم مسجد جامع بنا کرد اندر حصارِ بخارا به سالِ 9۴. مر اهلِ بخارا را فرمود تا هر آدینه در آنجا جمع شدندی، چنانکه هر آدینه منادی فرمودی «هر که به نماز آدینه حاضر شود دو درم بدهم.»

و مردمانِ بخارا به اولِ اسلام در نمازْ قرآن به پارسی خواندندی و عربی نتوانستندی آموختن. و چون وقتِ رکوع شدی، مردی بودی که در پسِ ایشان بانگ زدی «بَکُنيتان کُنیت». و چون سجده خواستندی کردن بانگ کردی «نگونبان کنیت».

و به مسجد جامع بیشتر کس حاضر نشدندی، و درویشان رغبت نمودندی بدان دو درم تا بگیرند، اما توانگران رغبت نکردندی...» ( تاریخ بخارا)

ردت: ارتداد. برگشتن از دین
کُنیت: شکل قدیمی کنید.

یادم هست در فیلم مستندی که چند سال پیش در تلویزیون ایران درباره‌ی آسیای میانه پخش شد مردم در قنوت نماز خود به زبانی پارسی دعا می‌خوانند. حتا شنیده‌ام یکی از علمای دینی شیعی و معاصر ایران نیز - که اکنون نامش به یادم نیست - در قنوت خود این شعر حافظ را می‌خوانده است:
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ----------- ما را ز جام باده‌ی گلگون خراب کن

کتاب ارزشمند «تاریخ بخارا» را می‌توانید از پایگاه «تاریخ ایران» متعلق به دکتر امیرحسین خُنجی دریافت کنید (قالب پی.دی.اف اندازه: ۷۲۰ کیلوبایت)

این قتیبه همان سردار «حجاج این یوسف تقفی» است که ابوریحان بیرونی در کتاب «آثار الباقیه»ی خود درباره‌اش می‌نویسد:
«وقتی قتیبه بن مسلم باهلی، سردار حجاج، بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هر کس را که خط خوارزمی می‌نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی‌دریغ در امان نمی‌گذاشت و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتاب‌هایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آن که مردم رفته رفته امی ماندند و از خط و کتاب بی‌بهره گشتند و اخبار آنها فراموش شد و از میان رفت.»

این واقعه نشان می‌دهد که اعراب زبان و خط مردم ایران را به مثابه حربه‌ای تلقی می‌کرده‌اند که اگر در دست مغلوبی باشد ممکن است بدان با غالب در آویزد و به ستیزه و پیکار برخیزد. از این رو شگفت نیست که در همه شهرها برای از میان بردن زبان و خط و فرهنگ ایران به جد کوششی کرده باشند. شاید بهانه دیگری که عرب برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قران می‌شمرد. (نقل از کتاب «دو قرن سکوت» نوشته‌ی استاد عبدالحسین زرین‌کوب)

0 نظر: