سهشنبه ٢۵/ارديبهشت/١٣٨۶-١۵/می/٢٠٠٧
امروز را روز بزرگداشت فردوسی توسی، بزرگترين شاعر زبان پارسی، نامگذاری كردهاند. دكتر شاهین سپنتا در وبلاگ خود گزارشی داده است كه بايد خواند و تاسف خورد بر وضعيت آگاهی فرهنگی.
ایشان پرسشهای زير را از چند نفر پرسیدهاند و پاسخهای آنان را نیز آوردهاند. من در اینجا فقط متن ايشان را بازنويسی میكنم:
پرسشها:
=======
١) آيا در خانه شاهنامه داريد؟
٢) شاهنامه را چه كسی سروده است؟
٣) موضوع سرودههای شاهنامه چيست؟
٤) زادگاه فردوسی كجاست؟
پاسخها:
=======
محمد (٢٣ ساله، مهندس الکترونیک):
در خانه شاهنامه نداریم چون ندیدم در جایی بفروشند.
شاهنامه را فردوسی سروده و
در مورد داستان جنگ رستم و سهراب است.
فردوسی در طبس به دنیا آمده.
سجاد (٢١ ساله، کارگر فنی):
در خانه شاهنامه نداریم چون خواندنش سخته.
آن را فردوسی گفته.
موضوعش داستان خسرو و شیرین و شیرین و فرهاده.
نمیدانم فردوسی در کجا به دنیا آمده اما او را در مشهد پابوس امام رضا خاک کردهاند.
الهام (٢٠ ساله، دیپلم متوسطه):
در خانه شاهنامه نداریم جون کسی نمیخونه. در خانه ما کسی اهل کتاب نیست.
شک دارم اما شاید فردوسی گفته باشه.
شاهنامه در مورد زندگی است.
فردوسی در شیراز به دنیا آمده.
رسول (٣٤ ساله، لیسانس دامپروری):
در خانه شاهنامه نداریم چون فرصت خواندنش را نداریم.
شاهنامه را فردوسی سروده
و موضوعش حماسی است.
فردوسی در شمال ایران به دنیا آمده.
لیلا (١٧ ساله، تحصیلات تا سوم راهنمایی):
در خانه شاهنامه نداریم چون لازم نداریم.
نمیدانم چه کسی سروده و
در کجا به دنیا آمده و
موضوعش را هم نمیدانم.
ماندانا (٤٢ ساله، کارشناس حسابداری):
در خانه شاهنامه نداریم چون اگر احتیاج داشته باشیم شاهنامه پدرم را امانت می گیریم.
شاهنامه را همه میدانند که فردوسی سروده
و در مورد ادبیات است و همه چیز در آن هست.
فردوسی در توس به دنیا آمده.
حسن (٣١ ساله، کاردان بهداشت):
در خانه شاهنامه نداریم چون وقت نشده بریم بخریم.
شاهنامه از فردوسی است
و در مورد داستانهای رستم و سهراب و زال است.
فکر کنم فردوسی در گنجه به دنیا آمده باشد، شاید هم در خراسان به دنیا آمده باشد.
حسین (٢٦ ساله، قصاب):
در خانه شاهنامه نداریم چون احتیاج نداشتیم.
شاهنامه را فردوسی گفته
و موضوعش داستان رستم و زال است.
فردوسی در توس به دنیا آمده.
يادم هست وقتی بچه بودم پردهخوانهایی به محلهمان میآمدند و نقالی میكردند. یا در زورخانهای كه در محلهمان بود مرشدها شعرهایی از شاهنامه میخواند. حتا صبحها در رادیو عباس شیرخدا ضرب زورخانهای میزد و شعرهای شاهنامه میخواند. برخی از پیران خانواده بسياری از بیتهای شاهنامه را از بر بودند. من از همان زمان عاشق شاهنامه شدم. در مدرسه نیز در زنگهای تفریح روی میز ضرب زورخانهای میزدیم و شعرهای شاهنامه میخواندیم.
به نظر من در به وجود آمدن اين وضعیت بد فرهنگی، هم خود مردم مقصر اند و هم آموزش و پرورش و ديگر بخشهای جامعه. با تنبلی و بیتوجهی و ارزش قائل نشدن به مسائل فرهنگی و ملی. وضعيت بد اقتصادی نیز بیتقصیر نیست كه باعث میشود مردم حوصله و انرژی و بودجهی پرداختن به مسائل فرهنگی را نداشته باشند. از قدیم گفتهاند شكم گرسنه دین و ایمان ندارد چه رسد به حوصلهی شاهنامه خوانی و آگاهی فرهنگی!
0 نظر:
Post a Comment