شنبه ٢٢/ارديبهشت/١٣٨٦-١٢/مي/٢٠٠٧
پديدهي زيادهروي به دو شكل افراط (دست بالا گرفتن) و تفريط (دست پايين گرفتن) در ميان ما ايرانيان شناخته شده است. مثلا در برابر كساني كه تمام خوبيها و افتخارهاي دنيا را ريشه گرفته در ايران ميدانند و همهي دنيا را تا ابد مديون ايران ميدانند كساني هم هستند كه يك بند از ايران و ايرانيان انتقاد ميكنند. اينها گاهي طوري حرف ميزنند كه انگار خودشان ايراني نيستند. ”مردم ما ظرفيت ندارند.“ ”ايرانيها لايق دموكراسي نيستند.“ ”مردم ما خرافاتي اند.“ و هزاران ادعاي ديگر.
يك نمونه كه الان به ذهن من ميرسد موضوع كتابخواني و مطالعه است كه با برپايي نمايشگاه كتاب در تهران نزديكي دارد. كساني هستند كه پيوسته ميگويند ”مردم ما اهل مطالعه نيستند. مردم ما اصلا مطالعه نميكنند. ميزان مطالعه در ميان ايرانيها روزي ٢ دقيقه است“ و مانند اين. اگر از همينان بپرسيم ”خود شما كه جزو اين مردم هستي چقدر مطالعه ميكني و روزانه يا هفتگي چقدر كتاب ميخواني؟ خودتان چقدر در بالا بردن ميزان متوسط مطالعه نقش داريد؟“ جواب خواهند داد ”من سرم شلوغ است. من كار ميكنم. من حوصله ندارم. كتاب مورد علاقهي من پيدا نميشود يا چاپ نميشود و ...“
يادم هست در زمان نوجواني مغازههايي در محلهي ما بودند كه كتاب اجاره ميدانند (مثلا هفتهاي ٢ تومان يا ٥ تومان) و معمولا صاحبان آنها پيرمردان سرزنده و مهرباني بودند كه خودشان همهي كتابها را خوانده بودند يا با آنها آشنا بودند. مثل كتابهاي الكساندر دوما، بالزاك، ژول ورن، رومن رولان، ر. اعتمادي، پرويز قاضي سعيد، ترجمههاي ذبيح الله منصوري و ...
آماري از ميزان مراجعهي مردم به كتابخانههاي عمومي نداريم (مانند خيلي آمارهاي ديگر!). حتا كتابهاي موجود نيز خوانده نميشوند. در كتابخانههاي بزرگي مانند كتابخانهي مجلس شورا در ميدان بهارستان كتابهاي ارزشمند و كميابي هست كه فكر نكنم چند سال يك باز نيز كسي براي خواندنشان برود.
حتا در ميان ايرانياني كه در خارج از ايران زندگي ميكنند نيز همين موضوع برقرار است. اينان كه در اينجا زندگي ميكنند و به قول خودشان خيلي از مشكلها و دستاندازهاي ايران را ندارند و هر گونه كتاب باب ميلشان بايد پيدا شود چندان مطالعه نميكنند. برخي از آنان هنوز ميگويند: ”ما ايرانيها اهل مطالعه نيستيم!“ انگار اهل مطالعه شدن و كتاب خواندن بايد ناگهاني باشد. شب بخوابند و صبح بيدار شوند و كتابخوان شده باشند.
انتظار ندارم كه همه كتابهاي فلسفي و فكري و سياسي بخوانند. خواندن رمان و داستان هم خودش كاري است. حتا كتابهاي خانمها دانيل استيل و فهيمه رحيمي كه برخي آنها را پس ميزنند. مطالعه و كتابخواني يك عادت است هر كسي هم يك سليقهاي دارد. خواندن بهتر از نخواندن است.
متاسفانه عادت رفتن به كلوپ و ديسكو در شبهاي شنبه با سرعت زيادي ياد گرفته ميشود (كه به خودي خود بد نيست) اما عادت كتاب خواندن خيلي سخت است. در اتوبوس و مترو مردم زيادي كتاب ميخوانند (معمولا كتابهاي داستان جيبي و يك بار مصرف). اما من در ميان آنان ايرانيان كمي را ديدهام.
Saturday, May 12, 2007
”مردم ما“
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
12:41 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی كتاب
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 نظر:
Post a Comment