آدینه ۲۹/شهریور/۱۳۸۷ - ۱۹/سپتامبر/۲۰۰۸
گروهی به نام «ایرانیان بلژیک» کار جالبی کردهاند به نام «پارسی بگو» و کوشیدهاند گردآیهای فراهم کنند که در آن برای واژههای غیرپارسی (خواه عربی خواه غربی) که در زبان امروز ما به کار میرود برابرهای پارسی پیشنهاد کنند. این کار به خودی خود خیلی خوب و ستودنی است. برای نمونه درستتر است که به جای «نجوم» بگوییم «اخترشناسی» و به جای «منشا» بگوییم «سرآغاز» و به جای «انتصاب» بگوییم «گمارش» (از نمونههای خوب این کار). میتوانید این کار را در این نشانی ببینید که به صورت پروندهای با قالب پی.دی.اف در دسترس است. (اندازه: ۲۳۹ کیلوبایت / ۲۲ صفحه)
در برگهی نخست آن چنین میخوانیم:
به کوشش پایگاه اینترنتی ایرانیان بلژیک. حسین اقوامی (آزاد). سپاس ویژه به دکتر خسرو خزاعی (پردیس) دبیر کانون اروپایی برای آموزش جهانبینی زرتشت که راهنمای خردپژوهان است.
هم میهن! آنچه فرهنگ ما را زنده نگاه داشت، زبان مادریمان است پس تلاش کنیم زبان مادری خود را پاس داریم و تا میتوانیم از واژههای زبان خودمان بهره ببریم و با آنها گفتگو کنیم و بنویسیم.
چرا از بکار بردن واژههای زبان خود که سرمایههای فرهنگی ما هستند سربلند نباشیم؟ آیا زبان پارسی مایهی شرمساری ایرانیان است یا دستآویز سربلندی ما؟
ای ایرانی، پارسی بگو و پارسی را پاس بدار!
چند وقتی بود که میخواستم در این باره بنویسم اما وقت نمیشد. من با هدف و نظر و آرمانشان موافق و همدلم. بسیار درست است که اگر میتوانیم در جایی پارسی بنویسیم و پارسی بگوییم چنین کنیم. اما جایگزینی واژهها باید آگاهانه و بررسیده و پژوهیده باشد نه از روی میل و خواهش. کارهای این چنین پیشنیازها و خبرگی و کارشناسی و زباندانی میخواهد و نمیشود هر واژهای را به دلخواه و بدون دقت و ارزیابی با واژهی دیگری جایگزین کرد. هر واژهای در طول تاریخ و زمان برای خود بار معنایی و سایههای معنایی (sense یا nuance) خاصی پیدا میکند که با دیگر واژهها جایگزین شدنی نیست. در هیچ زبانی دو واژه به طور ۱۰۰٪ با هم مترادف و هممعنا نیستند. برای نمونه چند مورد از این گردآیه چنین است:
به جای منظومهی شمسی بگو کهکشان خورشیدی
به جای منسجم بگو هماهنگ
به جای منکر شد بگو زیرش زد
به جای موازنهی قدرت بگو برابری نیروها
به جای منتقد بگو خردهگیر
به جای منطقهی آزاد بگو آزادگاه
به جای موزه بگو دیرینکده
و مانند آن
این چند مورد را آوردم برای بررسی دستهی اشتباههای این کار:
صفر) در نمونهی پیشین که من دیده بودم هیچ ترتیب الفبایی یا موضوعی در کار نبود و واژهها بدون هیچ نظم خاصی پشت سر هم آمده بودند. انگار گروهی نشسته بودند و هر واژهای که در روزنامهها یا حرفهای روزمره بود پشت سر هم کرده و برای آن برابر تعیین کرده بودند. اما آنچه امروز بر تارنمای «ایرانیان بلژیک» هست و نگارش ۱.۳ خوانده شده ترتیب الفبایی را رعایت کرده است.
۱) برابرهای غلط و رعایت نکردن درستی علمی: مورد اول که آشکارا غلط است. در اخترشناسی «منظومه» با «کهکشان» بسیار بسیار بسیار متفاوت است. این را در کتاب علوم دبستان نیز باید آموخته باشند. غلطهایی این چنین باعث میشود که سطح علمی و دقت و درستی این کار زیر سوال برود و اگر برابرهای درست دیگری هم داده شده باشد با دید منفی نگریسته شوند.
۲) رعایت نکردن دقت و کاربرد: «منسجم» با «هماهنگ» فرق معنایی دارد. برای مثال میگوییم «این سخنرانی یا این کتاب ساختار منسجمی ندارد». در این جمله اصلا «هماهنگ» معنا ندارد. یا «موازنه»ی نیرو با «برابری» نیرو فرق دارد. موازنه میتواند این باشد که برای مثال یک طرف ۱۰۰ سرباز و ۴ نفربر دارد اما طرف دیگر ۱۰ سرباز و ۱۵ تانک داشته باشد. البته من کارشناس نظامی نیستم ولی منظورم این بود که موازنه با برابری فرق دارد. «منتقد» با «خردهگیر» فرق معنایی دارد. خردهگیر همان طور که از ظاهرش پیداست ایرادهای خرد و ریز میگیرد اما منتقد میتواند تمام هستی چیزی را زیر سوال ببرد. به جای «منتقد سینمایی» نمیتوان گفت «خردهگیر سینمایی»! خردهگیر بار معنایی اندکی منفی هم دارد که در منتقد چنین نیست.
۳) رعایت نکردن لحن و کاربرد: در خبر سیاسی شاید بخوانید که «فلان سخنگو بهمان چیز را انکار کرد». خب به جای آن نمیتوان گفت «فلان سخنگو زیر بهمان چیز زد». این برابر را در گفتگوی روزمره میتوان به کار برد اما در زبان رسمی و نگارشی نمیشود.
۴) برابرسازیهای نادرست و بیسلیقه یا بدون آگاهی: «منطقهی آزاد» (free zone) را نمیتوان «آزادگاه» گفت. به نظر من و از روی تجربه پسوند «گاه» برای جاهای پهناور به کار نمیرود. «منطقه» از «گاه» خیلی بزرگتر میتواند باشد. یا «موزه» را نمیتوان «دیرینکده» گفت. برای مثال «موزهی هنرهای معاصر» را چه بگوییم؟ «دیرینکدهی هنرهای همروزگار»؟ این که تضاد و تناقض معنایی دارد! موزه حتما جایی نیست که چیزهای دیرینه در آن باشد. موزهی هنرهای زیبا کار نقاشان امروز را نمایش میدهد.
بنابراین به نظر من این کار، با وجود اهمیت و تلاشی که در آن شده، نیاز به بررسی و ارزیابی اساسی دارد.
1 نظر:
دوست دانشمند و بزرگوارم با سپاس از شما که برای روشنگری مردم تلاش می کنيد
اين نوشته را نمی توان پاسخی به پرسشهای شما دانست، تلاش می کنم خيلی کوتاه آنچه در انديشه ام بوده را برای شما بازگو کنم.
آرمان من در پارسی گويی چيست؟
نخست آنکه همه می دانيم زبان مانند پای جانداری است که بزرگ می شود، نمی توان آنرا در چکمه ی کودکانه ی خود نگاه داشت پس هر زبان زنده ای به بزرگ شدن و وام گرفتن از زبانهای ديگر نيازمند است و از اين کار گريزی نمی باشد. بسادگی می گويم آنجا که زبان، خود واژه های رسا و زيبا دارد، بکاربردن واژه های بيگانه ستوده نيست. همين.
دوم: در انديشه ی من چنين می گذرد که بکار بردن واژه های خودی نبايد نوشتار را نابود کند به گونه ای که فهميدن نوشتار دشوار بلکه ناشدنی بشود. بکاربردن واژه های سنگين باستانی نه تنها گرهی از کار باز نمی کند بلکه همه را فراری خواهد داد. هر کجا واژه ی برابری برای زبان خود يافتيم که نوشتار يا گفتار را ناکارآمد نکند، چرا آنرا بکار نبريم؟
سوم: پارسی گويی و پارسی نويسی ديدگاهی برای من است و من نمی خواهم همگان اينچنين باشند، در پايگاه اينترنتی ما چندين نفر تلاش می کنند و خبر و نوشته در تارگاه می گذارند، در نوشتار من بسختی می توان واژه های بيگانه يافت ولی برخی از دوستان دوست ندارند چنين باشند، يا برايشان سخت است چند بار نوشته ی شان را بخوانند و آنرا پالايش کنند. اين کوتاهی از من نيست و نمی توانم گناه آنانرا به گردن بگيرم.
چهارم: در زمينه ی نادرستی هايی که در واژه نامه بود بايد بگويم که شما درست می گوييد، شمار بسيار اندکی از واژه ها و برابر آنها اندکی نادرست هستند. اين فرهنگ بايد بازنويسی شود که کار و زمان می خواهد.
پنجم: می دانم نوشته ی مرا در آرزوی يافتن واژه ای بيگانه خوانديد ولی می بينيد که می توان پارسی نوشت و واژه های بيگانه هم بکار نبرد. فردوسی بزرگ در سی و پنج سال، شصت هزار بيت سرود بدون آنکه واژه ای بيگانه بکار ببرد و امروز که نوشته هايش را بخوانيم بدرستی می توان پس از هزار سال آنها را فهميد. پس ما هم می توانيم چنين کاری کنيم.
با سپاس دوباره و به اميد شادی و تندرستی برای شما
Post a Comment