چهارشنبه ۱۴/اردیبهشت/۱۳۹۰ - ۴/می/۲۰۱۱
همان گونه که در کتابهای تاریخ اسلام هم آمده است پیش از اسلام و در زمان اسلام تعداد کسانی که در حجاز سواد خواندن و نوشتن داشتند به تعداد انگشتان دست بوده است. بنابراین طبیعی است که هیچ گونه اثر نوشتاری از آنان وجود نداشته باشد. گفته میشود که پیش از اسلام هفت قصیده (چکامه)ی بلند و بزرگ عربان را در خانهی کعبه آویخته بودند و بدان «هفتگانهی آویخته» (در عربی: سَبعهی معلّقه) میگفتند. خط عربی نیز بر پایهی خط ایرانیان بوده است و به گفتهی ابن عباس پسر عبدالمطلب خط عربی از شهر ایرانی انبار به میان عربان حجاز راه یافت. خط کوفی نیز در میان ایرانیان و به دست آنان پدید آمد و بالید. (ن.ک. سبکشناسی، ملکالشعرا بهار، جلد ۱ ص ۹۲)
زبان عربی نیز به خاطر شرایط زندگی قبیلهای و چادرنشینی زبانی بود که تنها با مفهومهای زندگی قبیلهای سروکار داشت و واژههای برای گل و گیاه و زندگی شهری در آن کم بود. به طوری که برای نمونه حتا واژهی گُل در عربی یعنی «وَرد» واژهای ایرانی و پارسی است و در نام شهر «سهرورد» به معنای گل سرخ (سُهر = سرخ) دیده میشود. نام بسیاری از گلها در زبان عربی بنفسج (بنفشه)، یاسمن و مانند آن پارسی است. از سوی دیگر زبان عربی برای شُتر در رنگها و شکلها و دوران مختلف زندگیاش واژهها و نامهای فراوانی دارد. مانند:
اِبن مَخاض: شتربچهای که به سال دوم درآمده
اِبن اللَبون: شتربچهای که به سال سوم درآمده
اءَذَب: شتر مادهی کلانسال
اءَربَک: شتر سیاه تیره رنگ
اَشکَل: شتری که سیاهی او به سرخی آمیخته باشد.
اءَصهَب: شتری که سرخی و سپیدی آمیخته دارد
اءَطرَق: شتر سست زانو
اءَعسام: شتر نیکواندام
اءَعقل: شتر پای برتافته
اَمعَر: شتر موی و پشم ریخته
تِلطِع: شتر دندان ریخته از پیری
اَعجَب: شتر به شگفت آرنده
اءَقصی: شتر کرانهی گوش بریده
اءَخلَف: شتری که به کرانه میل کند
جُراجِر: شتر بسیار بلندآواز و بسیار آب خوار
جَشَر: شترانی که در چراگاه باشند و شب به خانهی صاحب نیایند
هم چنین است واژههایی که برای خرما دارند:
رطب: خرمای تر
جرام: خرمای خشک
جرامة: خرمای بریده
جعرور: خرمای خشک ریزه
سُخَّل: خرمای دانه سخت ناشده
سَعَل: خرمای دانه سخت ناشدهی خشک
غَسیس: خرمای تر تباه شده
مَخْرَف: خرمای چیدهی تر و تازه
خدرة: خرمای نارسیده که از درخت افتد
نُساح: ریزه و شکستهی پوست خرما و غلاف خرما
نقیر: پوست نازک هستهی خرما
اما این که چه گونه شد که زبان قومی بیایانگرد و صحرانشین آن گونه گسترده شد که نویسندگان و دانشمندان فراوان دوران اسلامی از جمله ایرانیانی چون ابنسینا و رازی و بیرونی و ... کتابها و نوشتارهای خود را بدین زبان پدید آوردند یکی از دلیلهای اصلی آن همان ایرانیانی بودند مانند سیبویه و ابن مقفع و دیگران که بر پایهی زبان پارسی زبان عربی را نیرومند و توانمند و گسترده کردند. برای نمونه کتاب ابن مقفع به نام «ادب الکبیر» یکی از بهترین نمونههای «نثر عربی» به شمار میرود زیرا پیش از آن نثر عربی زیادی وجود نداشت و ادب الکبیر بر پایهی سنت نوشتاری ایرانی است تا عربی. یا صنعت ادبی مقامهنویسی را بدیعالزمان همدانی با تاثیر از گاثاها (گاهان) زرتشت پدید آورد و همان گونه که استاد بهار نوشته است حتا خود واژهی «مقامه» ترجمهی عربی گاه (= زمان و جایگاه) و مقامات به معنای گاهان است. (ن.ک. موسیقی مقامی و اوستا در همین وبلاگ)
همان گونه که پیشتر هم گفتهام تاثیر زبان پارسی بر عربی به ویژه در چند سدهی آغازین دوران اسلامی جای پژوهش بسیار دارد. برای نمونه، تا دوران حجاج ابن یوسف ثقفی و نقل دیوان از پارسی به عربی، زبان دیوان و مالیات به پارسی بود زیرا زبان عربی هنوز توانایی بیان امور مالی را نداشت. خود واژهی جزیه تازی شدهی گزیت پارسی است. وقتی هرمزان ایرانی از صالح - که پدرش ایرانی و مادرش عرب بود - پرسید اگر دیوان را به تازی بنویسید به جای دهویه (دهک = یک دهم) چه میگویید؟ صالح گفت عُشر. یعنی هنوز به فکرشان نرسیده بود که این اصطلاحهای مالیاتی را به تازی ترجمه کنند.
همین گونه است در دیگر زمینههای زبانی و فرهنگی و علمی و اجتماعی. حتا در زمان مامون یعنی نزدیک دویست سال پس از اسلام هنوز از پهلوی و هندی و سریانی و یونانی کتاب به زبان عربی ترجمه میشده و بیشتر هم به دست ایرانیان و ایرانی تباران بوده است. در این میان بسیاری از واژههای پارسی و ایرانی و یونانی وارد زبان عربی شد و زبان عربی نیرومند شد و توانست به کار بیاید.
حتا همان گونه که ابوریحان بیرونی اشاره کرده است عروض عرب از عروض آریایی/ایرانی پیش از اسلام گرفته شده است. بیشتر بحرهای عروضی پس از اسلام هم اصلی ایرانی دارند. وزنهایی چون رباعی، قریب و مُشاکل، محققاً پیش از اسلام ریشه گرفتهاند. اصطلاحهای عروضی «سبب» و «وتد»، از اصطلاحات عروضی قدیم آریایی Sabola و Varta گرفته شده و نیز «أرْل» یا «أرْی» به معنی جزء آخر نیمهی اول بیت اصطلاحی آریایی است. (ن.ک. دانشنامهی اسلامیکا)
یکی از پژوهشگران بزرگ ایرانی معاصر که در زمینهی تاثیر فرهنگ و زبان ایران بر زبان عربی و تمدن دوران اسلامی پژوهش کرده است زندهیاد استاد دکتر محمد محمدی ملایری (۱۲۹۰ تا ۱۳۸۱ خ.) است.
دکتر محمد محمدی ملایری
نخستین کتاب وی به زبان پارسی در این باره چنین است:
فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و تاثیر آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی
نویسنده: محمد محمدی ملایری
ناشر: دانشگاه تهران
سال: ۲۵۳۶ (۱۳۵۶ خ)
صفحه: ۴۸۰
ویراست نخست این کتاب در سال ۱۳۲۳ خ. چاپ شد. در دوران جنگ جهانی دوم دکتر محمدی سپس دو رساله به زبان عربی در دانشگاه امریکایی بیروت در همین باره نوشت با عنوانهای:
- مقدمة لدرس الثقافة الایرانیة و اثرها فی الادب العربی (دیباچهای دربارهی فرهنگ ایرانی و اثر آن بر ادبیات عربی)
- النظم الاداریة الساسانیة و اثرها فی دولة الخلفا (دستگاه اداری ساسانیان و اثر آن در کشورداری خلیفگان اسلامی)
دکتر محمدی به جز این کتاب، چندین کتاب و مقالههای فراوانی به زبانهای پارسی و عربی و انگلیسی در این باره نگاشته است از جمله چند جلد کتاب به زبان عربی به نام «الروافد الفارسیه فی الادب العربی» (سرچشمههای ایرانی ادبیات عربی). این کتابها و رسالهها در آن دوران با استقبال خوب دانشمندان کشورهای عربی روبرو شد.
کتاب «فرهنگ ایرانی ...» از یازده فصل یا گفتار تشکیل شده است:
- گفتار یکم: آثار فرهنگی ایران و سرگذشت آن در حملهی اعراب
- گفتار دوم: تاثیر تشکیلات اداری ساسانیان در دولت خلفا
- گفتار سوم: دبیران ایرانی پیش از اسلام و پس از آن
- گفتار چهارم: نهضت علمی عصر عباسی و ترجمهی آثار ایرانی
- گفتار پنجم: چند کتاب تاریخی که از پهلوی به عربی ترجمه گردید
- گفتار ششم: قصهها و افسانههای ایرانی در ادبیات عربی
- گفتار هفتم: اندیشههای فلسفی و علمی در ایران از دوران انوشروان تا قرنهای نخستین اسلامی
- گفتار هشتم: جندیشاپور مرکز پزشکی ایران پیش از اسلام و در قرنهای نخستین اسلامی
- گفتار نهم: حکمت عملی و اخلاق در ایران و اسلام
- گفتار دهم: کتابهایی که در موضوع ادب به زبان عربی تالیف شده
- گفتار یازدهم: آیین نگارش فارسی و نثر فنی عربی
در اصطلاح تاریخ دو سه سدهی نخست پس از اسلام را دوران «فترت و انقطاع» (سستی/ایست و بریدگی) مینامند و میگویند که ایران اما استاد محمدی نام این دوران «انتقال» گذاشته است. در پیشگفتار کتاب چنین آمده است:
دربارهی انقطاع سیر علمی و فرهنگی ایران در قرنهای نخستین اسلامی و در علت بیاطلاعی ما از ادب و فرهنگ پیش از اسلام ایران هم عقیدهی رایج و مورد قبول این بود که ادب و فرهنگی که در دوران پیش از اسلام در ایران وجود داشته با حملهی اعراب از میان رفته و آنچه بعدها به وجود آمده یعنی فرهنگ عربی اسلامی چیزی است نوخاسته و جدا از گذشته که ارتباطی با فرهنگ پیش از اسلام ایران ندارد. و حتا ادبیات فارسی هم که پس از دو سه قرن انقطاع، قدم به جهان علم و ادب نهاد آن هم ادب و فرهنگی است نو با زبانی نو که در دامان فرهنگ اسلامی و ادبیات عربی پرورش یافته و آن را با فرهنگ گذشتهی ایران آن اندازه سنخیت و پیوستگی نیست که بتوان آن دو را در یک ردیف قرار داد و از یک قماش به حساب آورد.
سیر حوادث و واقعیات تاریخ در قرنهای نخستین اسلامی هم نه تنها این امر را بدین صورت تایید نمیکرد بلکه با دقت و بررسی در آنها دلایلی به دست میآمد حاکی از این که ایرانیان را در همین دوران - که آن را دوران فترت و انقطاع خواندهاند - فرهنگی غنی و بارور و پرثمر بوده، فرهنگی که در همان دوران سلسله جنبان نهضت علمی و ادبی اسلامی گردیده و خود همچون یکی از پایههای اصلی و اساسی آن نهضت به کار رفته و همین باعث شده که چهرهی آن دگرگون شود و در زیّ عربی درآدی و در نتیجه بر متاخران مجهول و برای ما هم ناشناس مانَد.
دکتر محمدی ملایری کتابی دیگری دربارهی تاثیر زبان پارسی بر زبان عربی دارد به نام «ادب و اخلاق در ادبیات ایران پیش از اسلام و چند نمونه از آثار آن در ادبیات عربی و اسلامی».
اما مهمترین کتاب دکتر محمد محمدی ملایری که حاصل چندین دهه پژوهش وی در همین زمینه چنین است:
تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی
ج. ۱: ؟ (چاپ نخست: ۱۳۷۵)
ج. ۲: دل ایرانشهر (چاپ نخست: ۱۳۷۵)
ج. ۳: دل ایرانشهر (چاپ نخست: ۱۳۷۹)
ج. ۴: زبان فارسی همچون مایه و مددکاری برای زبان عربی در نخستین قرنهای اسلامی (چاپ نخست: زمستان ۱۳۸۰)
ج. ۵: نظام دیوانی یا سازمان مالی و اداری ساسانی در دولت خلفا (چاپ نخست: ۱۳۸۲)
ج. ۶: پیوستها
هر جلد این دوره کتاب نزدیک ۵۰۰ صفحه دارد و ناشر آن توس است. این کتاب در سال ۱۳۸۳ برندهی جایزهی کتاب سال ایران شد. جلد نخست درآمدی بر بحث است و در آن كليات اثر ارائه شده است. جلد دوم دربارهی نظام دیوانی و اداری ايران در دولت ساسانی به ویژه در دورهی خسرو یکم انوشیروان است. جلد سوم مربوط به نخستین سالهای فتوحات اسلامی و رویارویی ایرانیان با عربان است.
پژوهشگر دیگر ایرانی معاصر آذرتاش آذرنوش است که از وی سه کتاب زیر را در این زمینه یافتهام:
راههاى نفوذ فارسى در فرهنگ و زبان تازى پيش از اسلام
نویسنده: آذرتاش آذرنوش
ناشر: دانشگاه تهران
سال: ۱۳۵۴
صفحه: ۳۳۶
راههاى نفوذ فارسى در فرهنگ و زبان عربی جاهلى همراه با واژههاى فارسى در شعر جاهلى
نویسنده: آذرتاش آذرنوش
چاپ نخست: ۱۳۷۴
صفحه: 280
ناشر: توس، 1388
چالش میان فارسى و عربی: سدههاى نخست
نویسنده: آذرتاش آذرنوش
ناشر: نی
سال: ۱۳۸۵
صفحه: ۳۲۴
همان گونه که گفتم پژوهشهای دکتر محمدی ملایری در دوران پیش از جنگ جهانی دوم در کشورهای عربی ستوده شد. در همان دوران پیش از پاگیری پانعربیسم و ایرانستیزی جمال عبدالناصر، یکی از نویسندگان عرب مصری هم که در دههی ۱۹۶۰ در این زمینه کتاب نوشته است «احمد محمد الحوفی» نام دارد و نشانی دو کتاب زیر از وی را یافتهام:
- التَیّارات المذهبیة بین العرب و الفُرس (جریانهای مذهبی میان عربان و ایرانیان)
الدار القومیة للطباعة و النشر، ۱۹۶۲
- التَیّارات ثقافیه بین العرب و الفُرس (جریانهای فرهنگی میان عربان و ایرانیان)
دار نهضة مصر، ۱۹۶۸
حوفی در کتاب دوم که سه در (عربی: باب) و چهارده فصل و ۳۲۶ صفحه دارد به اثر و نفوذ ایرانیان بر عربان در دوران جاهلیت و پس از اسلام میپردازد و نشانههای ایرانیان در زمینههای گوناگون زندگی مانند جنگ و سلاح، زبان و ادبیات و نگارش، داستان و بازی و سرگرمی، جشنها، بادهنوشی و بادهسازی، کشورداری و سیاست و مالیات، علوم و دین و اندیشه و ... را نشان داده است.
در یکم: دوران جاهلی
فصل یکم: عاملهای ارتباط عربان و ایرانیان
فصل دوم: آثار ایرانیان در میان عربان
فصل سوم: اثر عربان در ایرانیان
در دوم: دوران اسلامی
فصل یکم: عاملهای ارتباط
فصل دوم: آثار ایرانیان در کشورداری و سیاست
فصل سوم: آثار ایرانیان در رسمها و جشنها
فصل چهارم: آثار ایرانیان در زندیکی (زندقه)
فصل پنجم: آثار ایرانیان در جنبش شعوبیان
فصل ششم: آثار ایرانیان در واژگان عربی
فصل هفتم: آثار ایرانیان در دانش و نگارش
فصل هشتم: آثار ایرانیان در نثر فنی عربی
فصل نهم: آثار ایرانیان در شعر عربی
فصل دهم: دنباله
در سوم: آثار عربان در ایران دوران اسلامی
2 نظر:
سلام مزدک هستم.اول از زحمات بی منت شما برای راه اندازی این وبلاگ چند نکته هست که احساس کردم خوبه بگم اول اینکه میبینم شما هم با یک حس متعصبانه با موضوع اعراب برخورد میکنید مثل اعراب که تا امروز نتونستن با قادسیه که پیروز هم شدن کنار بیانو سردار قادسیه قرن21 شونم(صدام) نتونست حس خود کم بینی اعرابو نسبت به ما کم کنه همه فکر میکنن اعراب به راحتی ایرانو فتح کردن که بر عکسه تو برخورد اول پیک اعراب که با رستم حرف میزنه نقل میکنه از شکوه فرخزادو میگه فقط کلاه خودش ارزش مالیات همه ممالک اسلامیرو داشت و تو اون جنگ ایرانیها با یه بد شانسی باختنو اعراب یک به سه به کاخ کسرا رسیدن ولی حرف اینه که برتری ما به اعراب اونقدر واضحه که خودشون از قول علی که به عمر گزارش میداده نفل میکنن که ایرانیها وسیله ای دارن که با نیروی باد روی اب راه میره پس بهتره تعصبو که نشونه جهله رو بذاریم کنار و بعد در مورد استفاده نکردن از کلمات عربیه که از استاد بزرگوار زبان پارسی دکتر طاهری عرض میکنم زیاده روی باعث نا مانوس شدن جملات میشه اصلا منطقی نیست و درست اینه که از کلماتی استفاده کنیم که منظور به بهترین شکل منتقل بشه ما خودمون از اینکه اینگلیسیها کلمات فارسی که وارد زبونشون شده وحتی این زبانها ریششون فارسیه و اونا میگن لاتینه شاکی هستیم.کافیه درست حرف بزنیم و بازم سپاسگزارم.
شهربراز عزیز،
نوشتار زیبایی بود که میتواند باب مباحثه را بگشاید. کلا با نظر شما کاملا همرای هستم که واژگانی نه چندان کم از زبان پارسی بزبان عربی راه یافته و واژگانی بس بیشتر سرچپه آن راه پیموده یعنی از عربی به پارسی که ما امروزه بدان سخن میگوییم ره گشوده. نگرش و تعمق در مورد واژگانی که از پارسی به عربی رفته بس نکو میباشد. اما با اجازه شما اشاره به دو مطلب را ضروری میبینم.
نخست اینکه زبان عربی تنها از زبان پارسی واژه بعاریت نگرفت بلکه بجز ایران کشورهای پیشرفته دیگر زمان نیز مغلوب اعراب گشتند و اعراب از ایشان نیز بهمین اندازه و با جدیت تمام چیزها فرا گرفتند. کشورهایی مانند مصر و یا شامات و سوریه با شهر حلب که از کهن ترین شهرهای جهان است و مدتها در دست رومیها بود چنانکه مردم آنجا به این زبان تکلم مینمودند و مینوشتند. پس چنانچه میبینیم ایران تنها کشور متمدن زمان نبود که اعراب و زبان و ادبیات ایشان را تحت تاثیر قرار دادند. واژگانی مانند فلسفه، جغرافیا، درهم، دینار، اقیانوس و غیره را میتوان نمونه آورد که از یونانی به عربی وارد گشته اند. تنها هنر اعراب این بود که علیرغم بعاریت گرفتن واژگان از دیگر زبانها، پیوسته کوشش داشتند تا زبان خود را بدیگران تحمیل کنند هر چند که از نظر کمی در برابر ایشان در اقلیت محض قرار داشتند. به این مطلب در آخر دوباره خواهم پرداخت. ترکهای سلجوقی نیز در آسیای صغیر همین روش را پیش گرفتند. تکلم بزبان دیگری جز ترکی که زبان تنها کمتر از یک پنجم از باشندگان این کشور بود، برای عموم پذیرفته نمیشد. این عمل تا چندی پیش هنوز هم در ترکیه ادامه داشت. تنها عاملی که باعث گردید که ترکیه زبانهایی مانند کردی و غیره را تحمل نماید همانا تلاش ایشان برای اروپایی جلوه دادنشان جهت اخذ جواز ورود به اتحادیه کشورهای اروپایی بود که از این نظر بر ایشان خرده میگرفتند. بهررو این بنظر میرسد که جبر مناسبات میان غالب و مغلوب باشد. انگلیسیها هم در هند با همین ترفند زبان پارسی را از دیوانها بیرون کردند تا خود بتوانند مطرح گردند.
دوم اینکه زبان عربی زبان مشتی بیابانگرد و صحرا نشین نبود. برای نمونه زبان مردمان یمن که دارای تمدنی باستانی هستند نیز بود. پیش از اسلام نیز به این زبان میسرودند و تجارت توسط کاروانها بسوی رومیان انجام میگرفت. پس فکر نکنم که بتوان گفت که تنها مشتی صحرا نشین به این زبان تکلم میکردند. این موضوع که شما به آن اشاره کردید که قواعد زبان عربی را نخستین بار ایرانیان ( سیبویه از بیضا که همان انشان مقر هخامنشیان باشد) برای اعراب تنظیم و مرتب کردند کاملا درست و بجا میباشد.
تنها مظهری که میتوان به ملی بودن و ایرانی بودن آن افتخار کرد اینستکه ایرانیان برخلاف دیگر اقوام مغلوب زبان و فرهنگ خود را بکنار نگذاشتند. زبانشان تاثیر پذیرفت اما بکلی فراموش نگشت. این موضوع است که ماجرا کاملا جالب میسازد و شگفتی میآفریند. نگاهبانان زبان و فرهنگ ایرانی هم بیشتر و غالبا روستائیان و دهگانان بودند. همین سیبویه یا رودکی یا فردوسی یا فرخی سیستانی و و و از باشندگان شهرهای بزرگ نبودند بلکه پسان (بعدها) به شهرهای بزرگ مهاجرت کردند. اینستکه به ماجرا رنگ و نقش خوش و عطری دیگر میدهد.
موفق و پیروز باشید.
Post a Comment