پنجشنبه ۸/مهرماه/۱۳۸۹ - ۳۰/سپتامبر/۲۰۱۰
گاهی دربارهی زبان پارسی میانه یا همان پهلوی گفته میشود که زبانی مرده است. به نظر من این سخن بیشتر به خاطر ناآشنایی با زبان پارسی میانه است. از این رو در این نوشتار میکوشم با آوردن برخی متنهای نمونه به این پرسش پاسخ دهم.
یکی از مانعهای آشنایی ما با زبان پهلوی خط آن است. برای نمونه به این چند جمله از آغاز کتاب «ارداویرافنامگ» نگاه کنید. داستان ارداویرافنامگ به آغاز دوران ساسانیان (نزدیک ۳۰۰ م.) بازمیگردد و به احتمال زیاد، متن ارداویرافنامگ در شکل کنونی خود به دوران خسرو یکم انوشیروان (۵۶۰ م.) بازمیگردد.
روشن است که اگر به این متن نگاه کنیم برایمان چیز غریب و «مُرده»ای خواهد بود. حال بگذارید چند بند آغاز این کتاب را با حرفهای آشنای خودمان ترانویسی کنم:
پد نام ی یزدان
ایدون گویند کو ایو-بار اَهلَو زَردُخشت دین پذیرفت اندر گیهان رواگ بکرد تا بَوَندَگیه سه سد سال دین اندر اَبیزَگیه اُد مردم اندر اَبیگومانیه بودهِند.
اُد پَس گیزیستگ گُنناگ مینوگ دُروَند گمان کردن مردمان پد این دین رای آن گیزیستگ اَلِکسَندَر هرومیگ موزراییگ-مانیشن ویابانَنید. اُد پَد گران سِزد اُد نبرد اُد ویشیگ اُ اِران-شهر فرستید. اوش اوی ایران-دِهیبَد اُزَد. اُد در اُد خوداییه ویشفت اُد اَویران کرد.
اُد این دین چیون اَبِستاگ اُد زَند اَبَر گاو پوستایهای ویراستگ پَد آب ی زرّ نبشتَگ اندر ستخر ی پابگان پَد دژ ی «نبشت» نِهاد ایستاد. اوی پتیارگ وَد-بَخت اَهلومَغ دُروَند اَناگ-کردار اَلِکسَندَر هرومیگ موزراییگ-مانیشن اَبَر آورد اُد بسوخت. اُد چند دستوَران اُد دادوَران اُد هیربَدان اُد موبَدان اُد دینبُرداران اُد اَبزارمَندان اُد داناگان ی اِران-شهر رای بکوشت.
میبینید که خیلی بهتر شد. حال چند واژه در این متن را توضیح میدهم:
- پَد: حرف اضافه که امروزه به صورت «به» کوتاه شده است. اگر پس از آن «ا» بیاید دوباره به همان صورت قدیمی بازمیگردد مانند بدو=به او، بدین=به این، بدان=به آن، بدیشان=به ایشان و ..
- ی: نشان اضافه که امروزه به صورت زیر (کسره) نوشته میشود.
- اَبیزگیه: اَ پیشوند منفیساز. بیزگ = بیخته. مخلوط شده. ایه: پسوند اسمساز که امروزه به شکل «ـی» کوتاه شده.
- ابیگومانیه: اَبی=بی. گومان=گمان.
- اُد: حرف پیوند که امروزه به شکل ـُ کوتاه شده اما به شکل «وُ» نوشته میشود. گاهی برخی کسان به اشتباه و برای لفظ قلم آن را «وَ» (va) میخوانند و گمان میکنند ـُ عامیانه است! حال آن که در شاهنامه و تمام آثار ادب زبان پارسی این حرف ربط ـُ خوانده میشود.
به روز نبرد آن یل ارجمند ------------ به تیغ و به خنجر، به گرز و کمند
بُرید و درید و شکست و ببست --------- یلان را سر و سینه و پا و دست
- موزرایه: مصر. موزراییگ-مانیشن: آن که مان یا خانهاش در مصر باشد=مصرنشین
- اران-شهر: کشور ایرها. ایرانشهر. ایران
- ایر: آزاده. آریایی. ایرانی
- شهر: سرزمین پهناور که امروزه کشور میگوییم.
- دیهیبد: دیهبد = بزرگ دیه یا سرزمین
- استخر ی پابگان: استخر شهر پابک.
- ایها: نشان جمع که امروزه به شکل «ها» ساده شده است. گاو پوستایها = پوستهای گاو
- دستوَر: وزیر، موبد بزرگ
- دادوَر: آن که داد بدهد = قاضی
- دینبُردار: آن که برنده یا حامل دین باشد
بازنویسی این متن به پارسی نو یا زبان امروزی ما چنین است:
چنین گویند که پس از آن که زرتشت نیکوکار دین پذیرفت آن را در جهان رواج داد. تا سرآمدن سیصد سال، دین در بیآمیختگی (=پاکی) بود و مردمان در بیگمانی بودند.
پس اهریمن (انگره مینوی) گناهکار گجستهی دروغگوی برای به گمان انداختن مردمان به این دین، آن اسکندر رومی مصر-نشین را از راه به در کرد. او را با وحشیگری و خشونت و هراس فراوان به سوی ایران-شهر فرستاد. او فرمانروای سرزمین آزادگان را زد (=کشت) و آن پادشاهی را آشفت و ویران کرد.
و اوستا و زند این دین را بر پوستهای گاو پرداخته به آب زر نوشته بودند و در استخر پابگان در دژی (به نام) «نبشت» نهاده بودند. اسکندر رومی مصر-نشین بدکارهی بدبخت زشتکار دروغگوی بدکردار آنها را برآورد و بسوخت. و چند دستور و دادور و هیربد و موبد و دینبردار و توانایان و دانایان ایران-شهر را بکشت.
نمونهی دیگری از متنهای پارسی میانه را از جلد نخست کتاب «سبکشناسی» نوشتهی استاد شادوران ملکالشعرا محمدتقی بهار را میآورم.
شعری به نام «در ستایش درخت نور» از یافتههای تورفان (Turfan) متعلق به پیروان مانی که گویا بخشی از کتاب «شاهپورگان» مانی باشد. یعنی زمان آن به آغاز دوران ساسانیان (۲۴۰ م.) میرسد:
خورشیت ی روشن اُد پورماه ی بَرازاگ
روژِندا برازند از تنوار ی اوی درخت
مُروان ی بامیوان اوی وازِند شادیها
وازِند کبوتر [اُد] فرَشَهمُرو ی وسپ [گونگ]
سراویند اُد آواژند ... کنیگان
بِستایند [هماگ] تنوار ی اوی [درخت]
- پورماه: ماه پُر. ماه کامل
- مُرو: مرغ. پرنده
- فرشه مرو: مرغ جنگلی، تاووس، قرقاول
- بامیوان: بامی. بامدادی. (صفت شهر بلخ نیز بامیان است به همین معنای روشن و بامدادی)
- وازند: واجند. از واجیدن یا واژیدن به معنای سخن گفتن. واژه از همین ریشه است. باباطاهر نیز در دوبیتیهای خود گوید: چه واجُم؟ از چه واجُم؟ با که واجُم؟
- وسپ: کوتاه شدهی هرویسپ. اما ما بخش نخست آن یعنی «هر» را به کار میبریم. ویسپ گونگ = هر گونه.
بازنویسی به زبان امروزی:
خورشید روشن و ماه پُر برازنده
روشنی دهند و برازندگی کنند از تنهی آن درخت
مرغان بامدادی سخن گویند به شادی
سخن گویند کبوتران و مرغان وحشی و همه گونه مرغان
سرود گویند و آواز برکشند ... دختران
بستایند همگی تنهی آن درخت را.
نمونهی دیگر ترانهی «درخت آسوریک» یا درخت آشوریگ است. آسوریک یا آشوریگ صفت نسبی آشور/آسور است که در زبان پهلوی به میانرودان و به ویژه شمال آن گفته میشده یعنی آنچه امروز کردستان عراق خوانده میشود. این منطقه بعدها در زبان پارسی «شهرآشور» و به صورت کوتاه شده «شهرَزور» درآمده که فلسفهدان و پزشک بزرگ ایرانی یعنی «شمسالدین محمد شهرَزوری» از بستگان شهابالدین یحیا سهروردی از همین منطقه برخاسته است.
این هم بخشی از درخت آسوریک:
درختی رُست است تَراَو شَترو آسوریک
بُنَش خوشک است، سرش هست تر
وَرگش کنیا (نَی) مانَد، بَرَش مانَد انگور.
شیرین بار آورد.
مرتومان وینای آن ام درخت ی بولند
بوژ اَواَم نپردت کو از هچ تو اوَرتَر اَم پت وَس گونَگ هیر.
توضیح برخی واژهها:
- تراو: ترا. آن سو. (شبیه پیشوند trans در لاتین) امروزه به صورت پیشوند به کار میرود مانند ترابری. ترادیسی
- شترو: کوتاه شدهی آن امروزه «شهر» است. سرزمین
- بوژ: بز
- پت: پد. به
- وس: بسی
بازنویسی به زبان امروزی:
درختی رسته است آن سوی سرزمین آشور
بن (ریشه)اش خشک است و سرش تر است.
برگش به نی میمانَد (شبیه است) و بر (میوه)اش به انگور.
بار شیرین میآورد
مردمان بینی/گویا من آن درخت بلندم
بُز با من نبرد (رقابت) کند که من از تو برترم به بسی گونه چیز.
هم چنین نگاه کنید به نوشتاری پیشین دربارهی کتاب «شهرستانهای ایرانشهر» که از دوران ساسانیان به یادگار مانده است.
البته یادآور میشوم که زبان پارسی میانه زبانی است که به مدت هشت صد سال (از ۲۰۰ پیش از میلاد و زمان اشکانیان تا ۶۰۰ م. در پایان دوران ساسانیان) در ایران رواج داشته و در طول زمان تغییرهایی کرده است. اما همان گونه که میبینید این زبان بسیار به زبان امروزی ما نزدیک است. حتا برخی از ساختارهای دستوری و گونههای پهلوی واژهها در برخی زبانهای دیگری ایرانی (لری، کردی، گیلکی، مازندرانی و ...) و گویشهای شهرهای ایرانزمین برجا مانده است.
نمیخواهم تفاوتهای دستوری و واژگانی زبان پارسی میانه و پارسی نو را نادیده بگیرم. این گونه تغییرهای واژگانی و دستوری و تغییر معنای واژگان در هر زبانی، به ویژه در درازنای تاریخی مانند این، طبیعی و پذیرفتنی است و به گفتهی استاد بهار «ناموس تطوّر» (قانون فرگشت یا evolution) همواره در کار است. اما به نظر من شباهت و پیوستگی بسیار بیشتر از تفاوت و گسستگی است. به همین خاطر نیز استاد دکتر پرویز ناتل خانلری در کتاب تاریخ زبان پارسی مینویسد که زبانهای پارسی کهن و پارسی میانه (پهلوی) نمردهاند بلکه در کالبد زبان پارسی نو به زندگی خود ادامه میدهند.
نکته در اینجا است که چون زبان پارسی میانه یا پهلوی با خطی متفاوت نوشته میشود بسیاری ما از آن بیخبریم و این گمان در ما پدید آمده که زبانی است بسیار متفاوت و «مُرده» که ما هیچ از آن نمیفهمیم. اگر متنهای پهلوی را با حرفهای پارسی امروزی ترانویسی کنیم، خواهیم دید که چه اندازه افسانهی «مُرده بودن» این زبان بیپایه است. زمانی پیش از آمدن رایانگر به ایران و رواج آن در میان مردم و بسیار پیش از پدید آمدن اینترنت و مجبور شدن مردم به نوشتن زبان پارسی به خط لاتین، عدهای برای سر به سر گذاشتن دوستان جملههای پارسی را با خط انگلیسی مینوشتند و یکی از آنها چنین بود: zur nazan farsi neveshtam! (زور نزن! فارسی نوشتم.) حال داستان زبان پهلوی و زبان امروزی ما تا اندازهای شبیه این زور زدنها است! منظورم این است که خط نباید با زبان اشتباه شود و متفاوت بودن خط نباید شبههی متفاوت بودن زبان را سبب شود.
به نظر من یکی از پیامدهای مهم پذیرفتن زنده بودن زبان پهلوی، روی آوردن بیشتر مردم امروز به میراث ادبی این زبان و آشنا شدن با آن است. پیامد دیگر، باز شدن گنجینهی این بخش از زبان برای کاربرد در واژهسازی برای زمینههای علمی و فنی تواند بود.
پی نوشت
دوست خوانندهای در بخش نظرها گفته که کاش فرهنگستان به توانایی زبان پهلوی در واژهسازی توجه کند. متاسفانه فرهنگستان کنونی بسیار از خود لَختی و کندی نشان میدهد و محافظهکارانه عمل میکند و برای زدودن برخی ساختارهای تحمیلی زبان عربی به زبان پارسی واکنشی نشان نمیدهد. موضوع توجه به زبانهای ایرانیِ دیگر، به ویژه زبان پهلوی، چیزی است که نزدیک هشتاد سال پیش استاد ابراهیم پورداوود بدان اشاره کرد. حتا چهل سال پیش نیز دکتر صادق کیا و دکتر محمد مقدم در فرهنسگتان دوم همین کار را دنبال کردند. اما به کارشان انگ «باستانگرایی» زده شد. امروزه نیز همان گونه که پیشتر نوشتهام دکتر میرشمسالدین ادیب سلطانی و دکتر محمد حیدری ملایری همین روش را پی گرفتهاند و دستاوردهای بزرگی داشتهاند. ولی کسانی چون داریوش آشوری کار آنان را «دلیرانه» اما غیرعملی و ناکاربردی میداند و ترجیح میدهد خود به ساختن ترکیبهای شترگاوپلنگی چون «مدرنیّت» و «سیستمانه» بپردازد. خوشبختانه نسل امروزی دانشجویان و دانشگاهیان به اهمیت دیدگاه پورداوود و کارهای دکتر ادیب سلطانی و دکتر حیدری ملایری پی برده و به پیشواز آنها رفته است.
هم چنین ن.ک. «دلشورههای واژهسازی»پاسخ من به برخی نظرهای داریوش آشوری دربارهی کارهای دکتر ادیب سلطانی و دکتر حیدری ملایری و نیز «با خشت و کاهگل نمیتوان آسمانخراش ساخت» نوشتهی دکتر حیدری ملایری در همین وبلاگ دربارهی واژهسازی.
17 نظر:
با درود به شهر براز
بسیار بهره بردم
به امید روزی که زبان پهلوی را به عنوان ماده درسی در همه دبیرستانها و دانشگاهها بگذارند تا همگان با ان آشنا بشوند و بدانند که پهلوی و یا پارسی میانه ریشه بسیاری از واژگانی است که بکار میبریم
پیروز باشید
درود
سپاس فراوان
شاد و پيروز باشيد
درود شهربراز گرامی
البته دلیل اصلی این که بیشینه پژوهشگران حجت به مرده بودن زبان پهلوی می دهند نبود اثر مکتوب از دوران ساسانیان است. به طوری که اکثر متون پهلوی برجای مانده از سده های اسلامی به این طرف برجای مانده اند. به همین خاطر برخی گمان می کنند زبان رسمی مرکز علمی گندی شاپور، زبانی غیر از پهلوی بوده است که البته من به شخصه با توجه به گزارشهای مورخان این نظر را پشتیبانی نمی کنم.
به جمشیدپور
درود.
تا آنجا که من میدانم به زبانی مرده گفته میشود که دیگر گویشوری نداشته باشد و یا کسی آن را درنیابد. حال نبودن اثر نوشتاری از آن زبان زیاد مهم نیست. هنوز هم زبانهای زیادی هستند که اثر نوشتاری از آنها وجود ندارد اما جزو زبانهای زنده شمرده میشوند.
بیشتر آثار پهلوی که امروزه به دست ما رسیده در دوران اسلامی تنها بازنویسی شدهاند. انگار ما امروز گلستان سعدی را بازنویسی کنیم و بگوییم اثری از گلستان سعدی نبوده است!
حتا یافتههای تورفان متعلق به همان دوران ساسانیان است. بنابراین ادعای کسانی که شما نقل کردید دربارهی نبود نوشتار از زمان ساسانیان نادرست میشود.
هم چنین بسیاری از نوشتارهای پهلوی زمان ساسانیان پس از ورود اسلام به دست ایرانیانی چون عبداله ابن مقفع (دادبه یا روزبه) به عربی برگردانده شد و دامنهی واژگانی زبان عربی را هم گسترش دادند. نام بسیاری از آثار زبان پهلوی در کتابهای دوران اسلامی آمده.
بنابراین نمیتوان گفت که اثری به زبان پهلوی نبوده پس این زبان مرده است.
با سپاس
شهربراز
درود بر شما
ما دبیر عربی داشتیم که او آذری تبار بود و شگفت اینکه علاقه خاصی به زبان پهلوی داشت و سر کلاس همیشه چون میدانست که ما از عربی خوشمان نمیاید هر بار از نکته های زبان پهلوی چیزی میگفت و من چیزهایی از هزوارش را از او آموختم از جمله او میگفت که در کتابی از ابن مقفع پندهایی از بزرگمهر را به در میان ترجمه عربی به همان صورت اصلی نگاشته اند بدین روش
" هرکه(کی) روذ چرذ او هر که(کی) خسبذ خواب بینذ "
و چون این کتاب در قرن دوم پس از اسلام بوده و ان جمله بسیار به پارسی امروزی همانند است پس یا گویش همگان مردمان ایران پیش از اسلام بایستی بسیار به پارسی دری همانند میبوده و یا اینکه نبشته های پهلوی بجا مانده گونه ای زبان ادبی و دینی بایستی بوده باشد دیگر اینکه زبان عربی سرشار از واژه های پهلوی معرب شده است چون دبیران دیوانی سده های نخست پس از اسلام همه ایرانی بودند و این حجاج ابن یوسف بود که نخستین ایران زدایی رااغاز کرد نکته دیگر ستایشی است که احسان طبری اندیشمند توده ای از زبان پهلوی کرده بود چون ان زبان رادربازگویی اصطلاحهای فلسفی بسیار نیرومند و گویا میدانست
با درود
زبان پهلوی و گرامر آن می تواند کمک بسیار زیادی به ساخت زبان فارسی علمی بکند.
ظاهرا این را فرهنگستان هم کم-کم متوجه شده و این گرایش دارد جان می گیرد.
نمونه: برگزیدن "تاگ" ("تا" ی فارسی دری) به جای clone. روشن است که با "تا" نمی توان فعل ساخت اما با "تاگ" می توان "تاگیدن"، "تاگیده" و ... را برساخت.
می توان از همین "رواگ" ("رواج" فارسی دری) فعل "رواگیدن"، "رواگاندن"، "رواگش" (به جای "ترویج") را ساخت.
تا جاییکه من می دانم از در زبان فارسی پهلوی از "اباگ"("با" در فارسی دری) فعل "اباگیدن" (همراهی کردن) برساخته می شده.
آقای حیدری ملایری هم در کارش خیلی توجه داشته به زبان پهلوی.
مانند هموگیدن و هموگش (to equate, equation) .
اگر فرهنگستان و روشنفکران به این باور برسند که زبان پهلوی نیای(نیاگ) زبان فارسی است و می تواند منبع خوبی برای واژه گزینی باشد راه بسیار هموارتر می شود.
درود...
داريوش آشوری بر اين عقيده درست است که بايد از پسوند ها و پيشوندهای زبان پارسی(بگيريد همان پهلوی) برای واژه سازی بيشتر استفاده کرد و يا دامنه ي استفاده از آنها را به مراتب وسيع تر كرد. مثلا پيشوند تقريبا مرده "اَ" يا "آ" که برای بيان مفهوم متضاد و منفی يک چيز به کار می رود, مانند ايران و اَنيران(غير ايران).
با زنده کردن اين پيشوند خيلي خيلي مهم زبان فارسی که شباهت زيادی به معادل های اروپايی خود دارد و در فن ترجمه ي كتاب هاي علوم مختلف كاربرد فراوان, بنظرم به غنای زبانی ما کمک موثرتري می نمايد
شاد زی و مهر افزون
========
شاهين
با درود به شهربراز
در پاسخ به ناشناس درباره داریوش آشوری
این آدم داریوش آشوری دلش به حال نه زبان پارسی سوخته نه ایران و نه ادب پارسی ... و بجای انکه زبان پارسی را براستی شکوفاتر بکند انرا دارد فراخور زبانهای بیگانه میکند [حذف شده...] که اگر بزرگان ادب پارسی زنده بودند بر انها خواهند گریست [حذف شده...]
من راه حل را در این میبینم که کسانی که براستی دوستدار زبان و فرهنگ ایرانی و نیز داننده زبان پهلوییند همچون شهربراز و محمد حیدری ملایری که در میان همه ایران دوستان پذیرفته اند با خواهش دوستان تارنمای را بگذارند که در ان گسترش درست واژگان و با نگرش به ادب پارسی در همه زمانها در پیش روی باشد و همه ایران دوستان بتوانند به ان بیایند و پیشنهاد بدهند و از واژگان ان صفحه سود بجویند وگرنه به این فرهنگستان پارسی عرب دوست دولتی و نیز [حذف...] این کار گرانبها را نمی توان واگذاشت
شهربراز عزیز چون کمی تند رفته ام امیدوارم مرا ببخشید و تنها اگر خود صلاح دانستید این نگرشم را بگذارید
با سپاس
ادب دوست
-- با اجازهی شما بخشهای دارای پرخاش را حذف کردم! شهربراز
به ادبدوست
درود.
راستش تاکنون دو تن دیگر از دوستان و استادان ارجمند چنین پیشنهادی کردهاند که وبلاگی یا پایگاهی برای واژهسازی و آشنایی با زبانهای ایرانی و توانمندترسازی زبان پارسی در زمینههای علمی و فنی به راه بیاندازیم.
مطلبی جداگانه در این باره خواهم نوشت.
با سپاس
شهربراز
برای آگاهی :
فرهنگستان پیشوند "ا" را زنده کرده است
واژگان اریخت (amorphous) و ابیراهی (aberration)
حالا باید نویسندگان و روشنفکران آنرا رواج دهند.
مقاله خوبی در اینجا
http://persianlanguage.ir/articles/920
منتشر شده.
بد نیست در یک پست دربارش بحث کنید.
در لهجه بوشهری برای برساختن فعل بعد از بن مضارع شناسه esi به كار می رود كه بازمانده ist زبان پهلوی ساسانی است .
خندید؛ خندس xandes
ترسید؛ ترسس tarses
كه در زبان پهلوی خندِست ( xandist) و ترسِست (tarsist) بوده است.
با درود
سپاس مرا برای فراهم آوردن این این مجموعه مقالات و گفتارهای علمی صمیمانه بپذیرد...
نا آشنا تر از آنم که بخواهم در این بحث ها وارد گردم، اما هماره خواننده ابن تارنما هستم و هر از گاهی پیوند بعضی از مطالب را در فیس بوک می گذارم... در این مقاله ارزشمندتان در آغاز پاره ای از ارداویرافنامگ را آوردید که برداشت من این بود که از نظر نویسنده آن حمله اسکندر 300 سال پس از پیامبری زرتشت به ایران رخ داده...نمی دانم درست فهمیدم...می خواستم نظر شما را بدانم.
با سپاس
به کاظم
درود.
سپاس از سخن مهرآمیزتان. دست شما هم درد نکند که نوشتارها و جستارهای مرا در دسترس دیگران میگذارید.
برداشت شما درست است. در دوران ساسانیان گمان میکردند که زرتشت ۳۰۰ سال پیش از اسکندر (۶۵۰ پیش از میلاد) بوده است که البته امروزه با توجه به زبانشناسی و جامعهشناسی گاثاهای زرتشت، زمان او ۱۴۰۰ سال پیش از میلاد میدانند.
با سپاس
شهربراز
طاهر احمدی
با درود فراوان
بسيار خشنودم كه كسي چون شما اين اندازه هم از دانش ايرانشناسي و نامچشت پارسي ميانه و پارتي بهره دارد و هم خردورزانه براي آگاهانيدن مردم ازاين زبانها كوشش مي كند. اگر ايرانيان درست بدانند كه زبان پارسي را ريشه و بنيياد چه بوده و به گوهر زبان خويش باز گردند بي گمان دگرگوني مايه واري پديدار خواهد شد
يك يادآوري كوچك بديده ام مي آيد و آن اين كه در نوشتاري از ماني كه آن را از شابوهرگان دانسته بوديد، مي انديشم در آوا نويسي اندكي نارسايي
ديده مي شود كه در زير بر مي شمرم
1- خورشيد را خورشيت آوانويسي نموده ايد كه بي گمان مي دانيد كه در همان زمان آغاز ساسانيان پ ت ك پس از واكه ب د گ خوانده مي شده و خودتان هم در ديگر نوشته ها اين گونه آوانويسي نموده ايد. 2- واژه ي روزند را روژندا نوشته ايد، كه شايد الف اُد بدان چسبيده باشد. باز هم بخوبي مي دانيد در همان زمان در پارسي ميانه واجهاي ج و ژ پس از واكه ز شده بوده اند. واجش واژگاني چون روژ يا آواژ واجش پارتي اند و نه پارسي ميانه.
افدوم اين كه رج سوم به نوشته ي تيتوس تكست اين گونه است
موروان ي باميوان اوي نازند شاديها
(نازند به جاي وازند)
titus text M554
هر آيينه كوشش پر ارز شما را ارج مي نهم.
يزدان بپاياد
سلام
اخیرا دفتر هشتم فرهنگستان هم بیرون آمده و بر روی سایت آن سازمان نیز در دسترس است.
در میان واژگان پیشنهادی واژگانی همچون پراساخت(paralogous)، پراشنوایی(paracusis)، هوفامینه(euchromatin)،
ارتاساخت(orthologous )،
ترارسانی(transduction)، تراجهش (transmuatation) دیده می شود.
به نظر میرسد فرهنگستان سنتی نیز کم کم دارد به کاربرد های پیشوندهای باستانی مانند هو (eu) , پرا (para)، ارتا (ortho) پی می برد.
Post a Comment