پنجشنبه ۱/امرداد/۱۳۸۸ - ۲۳/جولای/۲۰۰۹
سرو در فرهنگ ایرانی از زمان باستان نماد آزادگی و پایداری بوده است. پیشتر دربارهی «بته جغه» نوشتم که شکل نمادین و هندسی سرو است و بر تاج پادشاهان مینشاندهاند.
شاید یکی از دلیلهای ورجاوندی (تقدس) سرو ارتباط آن با زرتشت باشد. به باور زرتشتیان و تاریخ ایران باستان که در شاهنامه نیز آمده است زرتشت شاخهی سروی از بهشت آورد و بر درِ کاخ گشتاسپ، پادشاه کیانی ایران، نشاند:
نخست «آذر مِهر بُرزین» نهاد ------------- به کشمر نگر تا چه آیین نهاد
یکی سرو آزاده بود از بهشت -------------- به پیش در آذر آن را بکشت
نبشتش بر آزاد سرو سهی ----------------- که پذرفت گشتاسپ دین بهی
گوا کرد مر سرو آزاد را ----------------- چنین گستراند خرد داد را
چو چندی برآمد برین سالیان --------------- مر آن سرو استبر گشتش میان
چنان گشت آزاد سرو بلند ------------------ که برگرد او برنگشتی کمند
چو بسیاربر گشت و بسیار شاخ ------------- بکرد از بر او یکی خوب کاخ
چهل رش به بالا و پهنا چهل --------------------- نکرد از بنه اندرو آب و گل
دو ایوان برآورد از زر پاک ------------------ زمینش ز سیم و ز عنبرش خاک
برو بر نگارید جمشید را -------------------- پرستنده مر ماه و خورشید را
فریدونش را نیز با گاوسار ------------------- بفرمود کردن بر آنجا نگار
همه مهتران را بر آنجا نگاشت ------------------ نگر تا چنان کامگاری که داشت
چو نیکو شد آن نامور کاخ زر --------------- به دیوارها بر نشانده گهر
به گردش یکی باره کرد آهنین ------------------ نشست اندرو کرد شاه زمین
پرستشکده گشت زان سان که پشت ----------------- ببست اندرو دیو را زردهشت
بهشتیش خوان ار ندانی همی -------------------- چرا سرو کشمرش خوانی همی
چرایش نخوانی نهال بهشت --------------------- که شاه کیانش به کشمر بکشت
در واقع این بخش از گشتاسپنامهی دقیقی توسی است که فردوسی در شاهنامهی خود گنجانده است.
«آذر مِهر بُرزین» از آتشکدههای مهم ایران در زمان پیش از اسلام است. (ن.ک. مطلب آتشکدههای ایران) رَش هم واحد طول و برابر است با فاصلهی سر انگشت دو دست وقتی دستها را از پهلو تا انتها دراز کنند.
ابوالحسن علی بن زید بیهقی در «تاریخ بیهق» دربارهی این سرو چنین مینویسد
قصهی سرو دیه کشمر و سرو دیه فریومد
زردشت، که صاحب المجوس بود، دو طالع اختیار کرد و فرمود تا بدان دو طالع دو درخت سرو بکِشتند: یکی در دیه کشمیر طرثیث [=ترشیز]، یکی در دیه فریومد. در کتاب «ثمارالقلوب» خواجه ابومنصور ثعالبی چنین آرد که: این دو درخت گشتاسب ملک فرمود تا بکشتند. المتوکل علی اﷲ جعفر ابن المعتصم خلیفه را این درخت وصف کردند، و او بنای [کاخ] جعفریه آغاز کرده بود. نامه نوشت به عامل نیشابور، خواجه ابوالطیب، و به امیر «طاهر ابن عبدالله ابن طاهر» [ذوالیمینین] که: باید آن درخت ببرند و بر گردون نهند و به بغداد فرستند و جمله شاخههای آن در نمد دوزند و بفرستند تا درودگران در بغداد آن درخت راست بازنهند و شاخهها به میخ به هم باز بندند چنانکه هیچ شاخ و فرع از آن درخت ضایع نشود تا وی آن بیند. آنگاه در بنا به کار برند.
پس گبرکان جمله جمع شدند. خواجه ابوالطیب را گفتند ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانهء خلیفه را خدمت کنیم، درخواه تا از این بریدن درخت درگذرد. چه، هزار سال زیادت است تا این درخت کِشتهاند، و این در سنهء اثنتین و ثلاثین و مأتین [۲۳۲ قمری] بود و از آن وقت که این درخت کِشته بودند تا بدین وقت هزار و چهارصد و پنج سال بود و گفتند که قلع و قطع این مبارک نیاید و بدین انتفاع دست ندهد.
پس عامل نیشابور گفت متوکل نه از آن خلفا و ملوک بُوَد که فرمان وی بر وی رد توان کرد. پس خواجه ابوالطیب امیر «عتاب بن ورقاء الشاعر الشیبانی» را - و او فرزند عَمرو ابن کلثوم الشاعر بود - بدین عمل نصب کرد. و استادی درودگر بود در نیشابور که مثل او نبود. او را «حسین نجار» گفتندی. مدتی روزگار صرف کردند تا ارهء آن بساختند و اسباب آن مهیا کردند و استدارهء ساق این درخت چنانکه در کتب آوردهاند مساحت بیست و هفت تازیانه بوده است، هر تازیانه رَشی و ربعی به ذراع شاه. و گفتهاند در سایهء آن درخت زیادت از ده هزار گوسفند قرار گرفتی و وقتی که آدمی نبودی و گوسپند و شبان نبودی، وحوش و سباع آنجا آرام گرفتندی و چندان مرغ گوناگون بر آن شاخهها مأوی داشتند که اعداد ایشان کس در ضبط حساب نتواند آورد.
چون بیوفتاد، در آن حدود زمین بلرزید و کاریزها و بناهای بسیار خلل کرد و نماز شام انواع و اصناف مرغان بیامدند چندانکه آسمان پوشیده گشت و به انواع اصوات خویش نوحه و زاری میکردند بر وجهی که مردمان از آن تعجب کردند. و گوسپندان که در ظلال آن آرام گرفتندی همچنان ناله و زاری آغاز کردند.
پانصد هزار درم صرف افتاد در وجوه آن تا اصل آن درخت از کشمر به جعفریه بردند و شاخهها و فروع آن بر هزار و سیصد اشتر نهادند. آن روز که به یک منزلی جعفریه رسید، آن شب غلامان متوکل را بکشتند و آن اصل سرو ندید و از آن برخورداری نیافت!
همان طور که دیده میشود دقیقی از کاخی به پهنا و بلندای ۴۰ رش سخن میگوید. در تاریخ بیهق هم پهنای سرو چهل رش دانسته شده. البته پهنای سرو در زمان متوکل ۴۰ رش بوده که به باور زرتشتیان ۱۴۰۵ سال از زمان کاشت درخت میگذشته. شاید عدد ۴۰ در اینجا نمادین باشد.
هم چنین، علی بیهقی (با ابوالفضل بیهقی تاریخنگار معروف فرق دارد) از دو سرو یاد میکند که یکی در کشمر یا کاشمر و دیگری در فریومد یا فرومد کاشته شد. اما بعدها تنها از سرو کاشمر یاد میشود.
خاستگاه:
- درآیهی کاشمر در فرهنگ دهخدا
0 نظر:
Post a Comment