دوشنبه ۲۲/تیر/۱۳۸۸ - ۱۳/جولای/۲۰۰۹
من نمیفهمم این مردم ایران که این قدر دم از «فرهنگ» و «مردمی» و «راستی» و ... میزنند چرا و چگونه هر حرفی را بدون پژوهش و تامل و تفکر تکرار کنند و هر چیزی به دستشان برسد پخش میکنند. چگونه به خود اجازه میدهند هر حرفی را به هر کسی ببندند؟ پس از آن شعر «بند تنبانی» که به بانو سیمین بهبهانی بسته بودند و دربارهاش نوشتم، اینک نوبت فردوسی بزرگ شده شده که آلت دست و بازیچهی هوس برخی بیسوادان شود و دیگران هم که چندان با شاهنامه آشنا نیستند گول آنان را بخورند. لابد برخی هم ذوق زده میشوند که فردوسی اوضاع امروز ایران را «پیش بینی» کرده است!
این متنی است که در روزهای اخیر چندبار از راه رایانامه (ای-میل) از دوستان و آشنایان به دستم رسیده است:
سرودهای از فردوسی بزرگ که درود و داد و دَهِش یزدان بر او باد
در این خاک زرخیز ایران زمین ------- نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود --------- وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان -------- گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک ----------- همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد ---------- ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود --------- گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما --------- که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان --------- کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟ ------------- خرد را فکندیم این سان ز کار
نبود این چنین کشور و دین ما ---------- کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود ------------ همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت ------------ کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر -------------- گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت ----------- نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت ---------------- که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد ------------- که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند ------------- کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم ------------ کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن ------------ به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است -------------- دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم -------------- برون سر از این بار ننگ آوریم
--------------------
لطفا بین دوستان پخش کنید
اگر شجاعت و مردمی دارید، شعر را به نام خودتان پخش کنید. چرا باعث بدنامی فردوسی میشوید و به او تهمت میزنید؟ البته این شعر از آن شعری که به سیمین بهبهانی بسته بودند بامعناتر است و وزن و قافیه هم در آن رعایت شده است. اما کم هم ایراد ندارد. در زیر به برخی ایرادهای آشکار این قطعه میپردازم:
۱- عبارتهای نامناسب: خاک زرخیز، آریایی نژاد، نانآور: این ترکیبها از ساختههای جدید زبان پارسی است و در گذشته، دست کم در زمان و زبان فردوسی، دیده نمیشده است.
۲- عبارتهای بیمعنا: بندهی ناب یزدان یعنی چه؟! لابد در برابر بندهای است که «شیشه خرده» دارد؟
۳- اشکال تاریخی: در شاهنامه «هوش» به معنای امروزی آن در عبارت «باهوش» به کار نرفته است بلکه به معنای زیرکی و تیزبینی و نیز مخالف مستی است. مانند:
هر آن کس که دارد هُش و رای و دین -------- پس از مرگ بر من کند آفرین
ز می خفته و دل ز هش رفته بود
(البته بد نیست اشاره کنم هوش یکی دو بار هم در شاهنامه به معنای کاملا متفاوت یعنی به معنای مرگ به کار رفته است. مانند این بیت در داستان رستم و اسفندیار:
ورا هوش در زاولستان بُوَد --------- به دست تهم پور دستان بود.)
۴- جملههای بیمعنا:
در این کشور آزادگی ارز داشت ------------ کشاورز خود خانه و مرز داشت
کشاورز خانه و مرز داشت یعنی چه؟ کشاورز چگونه میتواند مرز داشته باشد؟ «ارز داشت» نیز عبارت بیمعنایی است که به سبک فردوسی نمیخورد.
۵- شاهکار بعدی «این فردوسی» بیت زیر است:
بسوزد در آتش گرت جان و تن ------------ به از زندگی کردن و زیستن
لنگهی دوم «به از زندگی کردن و زیستن؟» یعنی چه؟ فرق زندگی کردن و زیستن چیست؟ اینجاست که باید گفت «المعنی فی بطن الشاعر» (میگویند روزی شاعر عربی شعری معمایی گفت و برای شاعر دیگری فرستاد که اگر راست میگویی جواب این معما را پیدا کن. شاعر دوم هم در پاسخ گفت: المعنی فی بطن الشاعر یعنی معنا یا جواب معما در شکم خود شاعر باد! و البته پاسخ معما «خنجر» بود!)
۶- بیت آخر هم کم ایراد نیست: سر از بار ننگ بیرون آوردن یعنی چه؟ معمولا از زیر بار ننگ بیرون میآیند نه این که فقط سرشان را بیرون بیاورند.
۷- غلطهای املایی: از همه بامزهتر آن که این فردوسی آن قدر بیسواد است که فرق «خار» و «خوار» را نمیدانسته و گفته «گشتیم خار»!
حالا که شاهنامهی فردوسی هم به صورت سی.دی در دسترس است و هم در سایتهای گوناگون اینترنتی مانند ریرا و گنجور و پرسوپدیا و .... وجود دارد (نشانی اینها در کنار صفحه دیده میشود) و امکان جستجو در آن هست، چرا کسی به خودش زحمت نمیدهد و بررسی کند که آیا هر چه به دستش رسیده راست است یا نه.
امیدوارم دوستان و دیگران از این پس وقتی نامهای به دستشان میرسد کمی به محتوای آن دقت کنند و به صِرف این که در آن گفته شد «بین همه پخش کنید» آن را چشم بسته بین همه پخش نکنند.
پینوشت (اسفند ۱۳۸۹)
بیش از یک سال و نیم از نوشتن این جستار میگذرد و هنوز کسی نشانی دقیق این شعر فردوسی را به دست نداده است یعنی کسی نشان نداده که این بیتها در صفحهی چند کدام دستنوشتهی قدیمی و معتبر با سال نگارش یا ویراست چاپی معتبر شاهنامهی فردوسی با نام ویراستار و ناشر و سال چاپ آمده است. و این مهمترین موضوع در نسبت دادن شعر یا نوشته به کسی است. برخی این استدلال سست را میکنند که در نسخههای قدیمی بوده اما امروزه چاپ نمیشود. کدام نسخه؟ کدام قدیم؟ چه تاریخی؟ چه سالی؟
برخی هم دنبال تک واژههای این شعر میگردند و میگویند فلان واژه در فلان بخش شاهنامه هم آمده است. با این حساب تمام واژههای این شعر در فرهنگ دهخدا هم آمده است. پس شعر از علامه دهخدا است! شاید هم از دکتر محمد معین است!
توجه
بر پایهی پیغامهایی که خوانندگان دادند، و نیز این صفحه در ویکیپدیای پارسی، گویا این شعر از شادروان «مصطفا سرخوش» است که مدتی دبیر ادبیات دبیرستان البرز تهران بوده و چند سال پیش در امریکا درگذشته است. خطاهای املایی یاد شده در بالا هم تقصیر کسانی است که شعر را در اینترنت پخش کردهاند.
47 نظر:
دروود بر شما بزرگوار
این نوشتارتان نیز چون سایر نوشتارهایتان بسیار نکته سنج و بجا بود
پاینده باشید و پیروز
سلام علیکم
با توجه به خوش ظاهر نبودن املای
شستشو
و
رفتروب
نظر و عمل بنده این است گرایش کلی به املای
جست و جو
و
گفت و گو
و مانند آنها باشد
***
سیدعباس سیدمحمدی
با سلام، سپاسگزارم از اين مقاله جالب! نميدانم اطلاع داريد كه شكيلا و شهريار اين شعر را اجرا كرده و نام شاعر را در اول كليپ فردوسى ثبت كرده اند!!!!!!! باورم نمى شود كه كارگردان به خود زحمت نداده كمى تحقيق كند!!!!
گلنار
گلنار گرامی.
درود.
این نشان از دو ایراد ما ایرانیان امروز است:
- نه خردمان را به کار میبریم و نه جستوجو میکنیم.
- آن قدر با شاهنامه (و دیگر آثار فرهنگمان) بیگانهایم که هر یاوهای را میپذیریم.
به امید خردورزی بیشتر در میان ما.
شهربراز
درود به شما ...
و البته به خردورزی شما
دوست من البته در اینکه ابیاتی مثل
همه دینشان مردی و داد بود --------- وز آن کشور آزاد و آباد بود
یا
بزرگی به مردی و فرهنگ بود --------- گدایی در این بوم و بر ننگ بود
یا
به یزدان که گر ما خرد داشتیم ------------ کجا این سر انجام بد داشتیم
در شاهنامه اومده شکی نیست ...
من فکر می کنم ابیاتی به صورت ترکیبی به اشعار فردوسی بزرگ اضافه شده باشه !
سپاس و بدرود
به «رویای شکننده»:
درود.
من دو سه بیت مورد اشارهی شما را نیز جستجو کردم. عبارتهای شبیه به این در شاهنامه هست اما خود این بیتها نیست. شاید لنگههایی مانند «بزرگی به مردی و فرهنگ بود» یافت شود اما «گدایی در این بوم و بر ننگ بود» پیدا نمیشود.
پیروز باشید.
شهربراز
دوست عزیز
این شعر فردوسی هست منتهاش برخی ابیات اون خیر .ترکیبی ست و بعد ها به شعر فردوسی اضافه شده.در نسخ قدیمی برخی از ابیات رو میتونید ببینید
استادی نصیحت میکرد اول برسید بعد جلو بزنید. کاش شما اول میرسیدید بعد اینگونه تکذیب میکردید. بدانید که تازه به دوران رسیدگی در ادبیات هم خوب نیست. شما دیوان قدیمی فردوسی را بیابید و با ترفندهای ادبی آشنایی یابید خودتان در خواهید یافت کجا اشتباه کرده اید.فقط نباید زود قضاوت میکردید آنهم اینقدر مطمئن.انشالله برایتان درس عبرتی شود تا در موارد دیگر سنجیده تر سخن بگویید
درود به بینام
من زود قضاوت نکردم. همان طور که میبینید کوشیدهام با استدلال نشان دهم که این شعر با این شکل و ظاهر نمیتواند از فردوسی باشد. ولی اگر شما مطمئن اید که این شعر به تمامی از فردوسی است و بتوانید بیزحمت آن صفحهای از نسخهی قدیمی فردوسی را برایم بفرستید که این بیتها در آن دیده میشود با کمال میل نظرم را برمیگردانم و میگویم تمام این شعر از فردوسی است. و آن صفحه را نیز در همین جا منتشر میکنم.
سپاس
شهربراز
سلام
اتفاقا منم این شعرو خوندم، ولی قدرت شعر فردوسی رو توش ندیدم، گفتم بگردم ببینم این شعر واقعا از فردوسیه یا نه؟ ممنون از راهنمایی شما
البته چیزی هم که هست اینه که بعد از انقلاب اکثر شعرهای سیاسی شعرا از دیوان اشعارشون حذف شده.مثل این شعر از حافظ که من فقط در یک دیوان خیلی قدیمی از حافظ دیدمش
این چه شوریست که در دور قمر می بینم
همه افاق پر از فتنه وشر می بینم
هر کسی روزه بهی می طلبد از ایام
علت آنست که هروز بدتر می بینم
ابلهان را همه شربت زگلاب و قند است
قوت دانا همه از خون جگر می بینم
اسب تازی شده زخمی به زیر پالان
طوق زرین همه بر گردن خر می بینم
دختران همه در جنگ و جدل با مادر
پسران را همه بد خواه پدر می بینم
هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد
هیچ شفقت نه پدر را به پسرمی بینم
پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن
که من این پند به از گنج و گوهر می بینم
به پریسا خانم
درود.
من چند دلیل شعری و زبانی و سبک شناسی برای رد کردن انتساب این شعر به فردوسی آورده ام. کسی درباره ی آنها چیزی نمی گوید. همه می گویند در برخی نسخه ها هست.
همان طور که به خواننده ی محترم دیگری هم گفتم از کسانی که می گویند این شعر از فردوسی است می خواهم لطفا نشانی کامل نسخه ی خطی یا حتا چاپی شاهنامه ای را بدهند که این بیت ها در آن آمده است.
نکته ی دیگر این که «شعر سیاسی» در ادبیات گذشته معنایی نداشته. می شود گفت شعرهایی که امروزه می توان از انها برداشتهایی سیاسی کرد. آن غزل حافظ هم در بسیاری از نسخه های چاپی آمده است اما اغلب این غزل را «منسوب» به حافظ دانسته اند.
در نسخه ی قزوینی-غنی هم که سالها پیش از انقلاب چاپ شده این غزل نیست.
پیروز باشید
شهربراز
درود بر دوستان
متن کامل این شعر رو در جایی دیدم که خیلی از ایرادهای گفته شده در آن وجود نداشت .آنرا برایتان میگذارم و احتمال می دهم این شعر چون دست به دست چرخیده چند لغت اشتباهی جابه جا شده.
در این خاک زرخیز ایرانزمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
نگفتند حرفی که ناید به کار
نکشتند تخمی که ناید به بار
چو مهر و وفا بود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بندة پاک یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریائی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدائی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار
خرد را فکندیم زین سان ز کار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آئین دیرین ما
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردانِ آزاد بود
در این کشور آزادگی ارج داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جائی در این خانه داشت
اگر مایة زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم
به یزدان که هرگز جهان آفرین
نه با بنده ای مهر ورزد نه کین
ز نیک و بدت هر چه آید به سر
ز خود بین و وز کردة خود شمر
از آن روز دشمن به ما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آن روز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو نا کس به ده کد خدائی کند
کشاورز باید گدائی کند
چو دانش پژوهنده بیند زیان
که بندد به دانش پژوهی میان
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از بندگی کردن و زیستن
اگر مایة زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم
بیاریم آن آب رفته به جوی
مگر زان بیابیم باز آب روی
شود مردمی کیش و آئین ما
نگیرد خرد خرده بر دین ما
ز فردوسی ام آمد این گفته یاد
که داد سخن را چو او کس نداد
چو ایران نباشد تن من نباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
سرشت من از مهر میهن بود
من از میهن و میهن از من بود
درود.
دوست گرامی همان طور که چندین بار گفته ام نشانی نسخه ای از شاهنامه ای را بدهید که این شعرها در آن آمده است.
در همین شعری که شما نوشتید در پایان گفته که: ز فردوسی ام آمد این گفته یاد.
که نشان می دهد شاعر فردوسی نیست و از دیگر بیت ها روشن است که شاعر معاصر است.
شهربراز
دست شما درد نکند. من خودم از وقتی این شعر به دستم رسید خیلی ذوق کردم که عجب شعر جالبی فردوسی گفته. چند دفعه هم شنیدم که این شعر مال فردوسی نیست اما باورم نشد... اما الان کامل باورم شد و واسه ی همه لینک این پست رو فرستادم تا همه بفهمند که چه اتفاقی افتاده
بازم دستتون درد نکنه
بله دوست عزیز حق با شماست این از فردوسی نیست، بهترین منبع برای رسیدن به چنین مطلبی
http://shahnameh.recent.ir/default.aspx?browse
این لینک می باشد.
موفق باشید
تشکر فراوان برای اطلاع رسانی دقیق شما
البته من داشتم جستجو میکردم که نام شاعر این شعر کیست که به وبلاگ شما برخوردم.
شعری که من شنیدم بعضی از بیت ها رو نداشت و درضمن به نام فردوسی نشنیده بودم
پر واضحه که این شعر توسط شخصی به تازگی گفته شده.
در هر صورت متشکرم
وبلاگ جالبی دارید
آسمانه
از همه عزيزان متشكرم
اما آخرش اين شعر از كيه؟؟؟
كسي پيداش نكرده؟
درود بر شما
سپاس از تلاشی که در راستای افزایش آگاهی انجام می دهید
احساس میکنم که اندکی با تعصب به این موضوع نگاه کردید...درست است که این شعر از فردوسی نیست اما آنقدر زیبا و بجاست که حاضرم دست خالقش را ببوسم...لطفا یک طرفه قضاوت نفرمائید...شاید نویسنده از نسبت شعرش به فردوسی آگاه نبوده است...لطفا اگر نام نویسنده را یافتید بنده را در جریان قرار دهید
همیشه پیروز و ژاک و پسندیده و پرتوان و پوینده باقی بمانید
درود به فرشید
مشکل من با این شعر نیست بلکه همان گونه که عنوان مطلب و تمام نوشتار نشان میدهد مشکل دروغ بستن به فردوسی است و این که مردم یا سادهلوح اند یا به خودشان زحمت فکر کردن نمیدهند و هرچه بشنوند تکرار میکنند و برای دیگران هم میفرستند.
برخی هم آن قدر تعصب دارند که ادعا میکنند این شعر در نسخههای قدیمی شاهنامه بوده اما پس از انقلاب حذف شده است. اما حاضر نیستند یک نشانی از آن نسخهی خطی یا چاپی بدهند. این هم نمونهی دیگری از دروغگویی یا سادهلوحی آنان است.
صاحب این شعر هم هنوز خودش را معرفی نکرده و گویا شادمان است که به نام فردوسی تمام شده است.
پیروز باشید
شهربراز
درود بر سرور شهربراز گرامی
خدای نکرده جسارت نباشد اما جنابعالی در پاسخ یکی از دوستان این شعر را یاوه نامیدید!...و از این جهت از شما اندکی گله مند شدم
شاعر این اثر هم که گویا در چند بیت آخر اشاره کردند که این سروده از فردوسی نیست پس جسارت به ایشان که
حضور ندارند، کم لطفی است
اهورا مزدا قلمتان را توانمند
اندیشه تان را پایدار
وجود تان را از شر اهریمنان ، محفوظ دارد
به فرشید
درود.
سپاس از سخنان مهرآمیزتان.
منظور من از یاوه - در پاسخ به یکی از خوانندگان - نه متن این شعر بلکه بستن آن به فردوسی بود. یعنی همان چیزی که عنوان و موضوع اصلی این نوشتار است.
امیدوارم با این توضیح گله مندی شما برطرف شده باشد.
با سپاس
شهربراز
ممنونم از شما هموطن آگاه و فرخیخته
آیا در زمان فردوسی ایران رو با نام ایران میشناختن که تو این شعر با ایران بیت اول رو شروع کرده.
به نام خدا
دستت درد نکنه آقا .
اگه خبر داشته باشی همین بیسوادها جدیدا یه شعر دیگه هم از خودشون در کردند و به فردوسی نسبت دادند . برا اون هم من یه چیزی نوشتم ببین:
http://vadedidar.persianblog.ir/post/11/
این سروده از فردوسی ست:
چو بخت عرب بر عجم چیره شد
همی بخت ساسانیان تیره شد
بر آمد ز شاهان جهان رو قفیز
نهان شد زر و گشت پیدا پشیز
دگرگونه شد چرخ گردون بچهر
ز آزادگان پاک ببرید مهر
به ایرانیان زار و گریان شدم
ز ساسانیان نیز بریان شدم
دریغ آن سر و تاج و آن مهر وداد
که خواهد شدن تخت شاهی بباد
کز این پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان
چو با تخت منبر برابر شود
همه نام بوبکر و عمر شود
تبه گردد این رنج های دراز
نشیبی دراز است پیشش فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
ز اختر همه تازیان راست بهر
ز پیمان بگردند و ز راستی
گرامی شود گژی و کاستی
رباید همی این از آن آن از این
ز نفرین ندانند باز آفرین
نهانی بتر ز آشکارا شود
دل مردمان سنگ خارا شود
شود بنده ی بی هنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید بکار
به گیتی نماند کسی را وفا
روان و زبان ها شود پر جفا
از ایران و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اند میان
نه دهقان همه ترک و تازی بود
سخن ها بکردار بازی بود
نه جشن و نه رامش نه کوهر نه نام
بکوشش زهر گونه سازند دام
بریزند خون از پی خواسته
شود روز گار بد آراسته
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
ز پیشی و بیشی ندارند هوش
خورش نان کشکین و پشمینه پوش
چو بسیار از این داستان بگذرد
کسی سوی آزادگان ننگرد
در جای دیگر فردوسی در نامه ای از زبان پور هرمزد شاه به سعد وقاص :
یکی نامه ای بر حریر سفید
نوشتند و پر بیم و چندی امید
بعنوان بر از پور هرمزد شاه
جهان پهلوان رستم کینه خواه
سوی سعد وقاص جویند جنگ
پر از رای و پر دانش و پر درنگ
بمن باز گوی آنکه شاه تو کیست
چه مردی و آیین و راه تو چیست
بگرد که جوئی همی دستگاه
برهنه سپهبد برهنه سپاه
به نانی تو سیری و هم گرسنه
نه پیل و نه تخت و نه بار و بنه
زشیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده ست کار
که فر کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
شما را به دیده درون شرم نیست
ز راه خرد مهر و آزرم نیست
بدین چهر و این مهر و این راه و خوی
همی تخت و تاج آیدت آرزوی
جهان گر باندازه جوئی همی
سخن بر گزافه نگوئی همی
سخنگوی مردی بر ما فرست
جهاندیده و گرد دانا فرست
بدان تا بگوید که رای تو چیست
به تخت کیان رهنمای تو کیست
این سروده از فردوسی ست:
http://sabalan101.blogfa.com/post-73.aspx
چو بخت عرب بر عجم چیره شد
همی بخت ساسانیان تیره شد
بر آمد ز شاهان جهان رو قفیز
نهان شد زر و گشت پیدا پشیز
دگرگونه شد چرخ گردون بچهر
ز آزادگان پاک ببرید مهر
به ایرانیان زار و گریان شدم
ز ساسانیان نیز بریان شدم
دریغ آن سر و تاج و آن مهر وداد
که خواهد شدن تخت شاهی بباد
کز این پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان
چو با تخت منبر برابر شود
همه نام بوبکر و عمر شود
البته در اشعار تمام شاعران ما تحریف ایجاد شده. ممکنه حتی یک کلمه که در نسخه های خطی اولیه ناخوانا شده بوده بعدا در تصحیح تبدیل به کلمه ای دیگه شده باشه. پس به این کلمات خیلی تکیه نکنید ضمن اینکه سبک شعر و محتوای کلام با شعر فردوسی بیگانه نیست.
اما نکاتی که گفتید:
هش اگر به معنای تیزبینی و زیرکی هم به کار رفته باشد بی محتوا نیست.
ارز در بیت بعدی به معنی ارزش است و بنا بر وزن شعر کوتاه شده است.
خانه و مرز داشتن هم بی معنا نیست یعنی کشاورز مالک خاک خود بود.
زندگی کردن و زیستن هم معنی هستند ولی گاهی در شعر برای اجرای درست وزن شعر از دو کلمه هم معنی استفاده میکنیم.
به ناشناس آخر.
هنوز از میان بسیار کسانی که ادعا میکنند این شعر سرودهی فردوسی است حتا یک نفر هم پیدا نشده که نشانی نسخهی خطی یا چاپیای را بدهد یا تصویر صفحهی کتاب معتبری را بفرستد که این شعر در آن به نام فردوسی چاپ شده است.
تنها برخی خوانندگان تلاش میکنند برخی بیتهای بیمعنا و سست را توجیه کنند.
پیروز باشید
شهربراز
سلام و ممنون از توضیحاتتوناین شعر مربوط به شاعریست که دو سال پیش در آمریکا فوت کرده و احتمالاً بعد از مرگش شعرش به فردوسی نسبت داده شده...
به هر حال ایرادهای ادبی داره اما مفهوم زیبایی داره...
در مورد شاعر و مرگش از استاد محمد قهرمان شنیدم و کسانی که ایشون رو میشناسن و با اشعارشون اشنا هستن میدونن که بدون منبع اطلاع رسانی نمیکنن
به سولماز
درود.
سپاس از پیامتان. آیا نام و نشان آن شاعر درگذشته را دارید؟ آیا نام کتاب یا اثری را که این شعر در آن منتشر شده میدانید؟
با سپاس
شهربراز
دیروز همین شعر رو در فیس بوک دیدم که به فردوسی نسبت داده شده بود و از آنجایی که به نظرم خیلی مشکوک بود چند بیتش رو در گوگل سرچ زدم و از قضا سایت شما رو دیدم!!
واقعا ممنونم که اطلاع رسانی میکنید.دلم برای مردم خودمون میسوزه!!
بسیار بجا گفتید،امروزه بستن چامه های "آریایی" به فردوسی مده شده.
مصطفی سرخوش، شاعر و دبیر ادبیات دبیرستان البرز بود. شهرت وی به سبب سرودن شعر مهر میهن است.[۱] یکی از ابیات مشهور این شعر، بیت زیر است:
به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیم
مصطفی سرخوش در آلمان کشاورزی خوانده بود و آنقدر به فارسی عشق میورزید و آن را خوب میدانست که برای تدریس فارسی در دبیرستان البرز استخدام شد. از وی به عنوان یک ناسیونالیست و پانایرانیست نام برده میشود که درباره ایران کهن دیدگاهی کاملاً ایدهآلیستی داشت.
همه شعرهای او از نوع مثنوی شاهنامه فردوسی بود و بیشتر آنها آکنده از تحسین احساساتی نسبت به ایران پیش از اسلام و مابقی اشعار به نقد شدید از ایران معاصر میپرداخت.
سرخوش نیز همانند عارف و عشقی، شاعران ملیگرای پرشورِ اوایل سده بیستم، دوران کهن را میستود و ایران معاصر را به دیده تحقیر مینگریست و همانند آن دو و دیگر همفکرانشان از عربها بیزار بود و فکر میکرد اگر به خاطر سلطه اعراب در قرن هفتم میلادی نبود ایران کشوری بسیار پیشرفته میشد.[۲]
از کتابهای وی میتوان به پیک مهر (چاپ ۱۳۳۱) و آتش دل (چاپ ۱۳۳۵) اشاره کرد
دربارهی ِ هوش فرمودهبودید:
سراینده باشید و بسیارهوش
به گفتار او برنهاده دوگوش
یتایی(=بیت)24از بخش هفتم به نام فریدون
.
بندهی ِ ناب فرمودید ولی به گمانم خود را از بندگان ِ خدا نمیشمارید
همهی ِ شما بندگان خداییم
ولی میان ِ میزان خواستن ِ ما بونِش(=تفاوت)هست به زبان عربی بگویم که بهتر بدانید
نیت پاکتر و خلوص ایمان در ما یکی نیست.
دربارهی ِ پاکدین فرمودهبودید:
یتایی23از پادشاهی یزدگرد
نمونهی ِ دیگری است
همان ایرج ِ پاکدین را بِکُشت
برو گردشِ آسمان شد دُرُشت
.
اینها چیزهایی بود که تا اندازهای به یاد داشتم بیگمان سایر ِ نوشتههای ِ تان نیز خالی از همین اَک(=ایراد)ها نخواهد بود.
شعر بسیار زیباییست ... مشخصا از فردوسی نیست و هرکسی با کمی تامل و جستجو میتونه متوجه به این قضیه بشه اما گمانم خیلی ها که این شعر رو میخونن از خط اولش شرع میکنن و چون حرف دل خیلی هاست لاجرم بر دل نشیند با تمام ایرادهایی که بهش وارد کردید و به درستی هم گفتید... خیلی دوست داشتم میدونستم شاعرش کیست ... اگر هم فوت امیدوارم روحش شاد باشه که شعرش حرف دل خیلی هاست ... از مطالب اینجا هم استفاده کردم، ممنون ... هرچند که در بعضی قسمتها کمی تند رفتند بعضی دوستان و از جمله شما ... خسته نباشید
ممنون از روشنگری شما
برای من و خیلیهای دیگه که فکر نمیکنم تعدادشون کم باشه، این شعر حتی با وجود غلطهای املایی بسیار زیبا و دلنشینه (چون از دل برآمده)...
اصلا اشتباه که یه شعر رو به نام یه شاعر نامی جا بزنن که ارزشش زیاد شه... این شعر اتفاقا با ارزش هست نه بخاطر شاعرش بلکه به خاطر شعرش... چون دارای شعوره...
من که به خیلی از شعرهای فردوسی ترجیح میدم...
حتما لازم نیست یه دیوان بنویسی که ماندگار بشه (حتی با زور)، این دست شعرها بدون اینکه حتی شاعرشون بخوان ماندگار میشه...
برای من اصلا مهم نیست که یه شعر، جمله زیبا، یا هر چیز قشنگی رو کی گفته مهم اینه که خود جمله چی داره...
به قول معروف: مهم نیست کی میگه، مهم اینه چی میگه...
سپاس...
شهربراز گرامی،
اگر اجازه دهید این مطلب را در فیسبوک به اشتراک میگذارم.
سپاس.
ارادتمند
فرهاد
بنام مزدااهورا
درود بر شما.
اول می خواستم در مورد نظر پریسا خانم سخنی رانم و نرم نرمک در مورد شه نامه حکیم توس سخن رانم
.
دوست گرامی یکی از شیوه های بررسی شعر، اینکه این شعر آیا از آن به فرض، حافظ هست یا نیست؟ این است که بدانیم افکار و شیوه شاعر چه بوده و اشعاری که می دانیم به احتمال زیاد از آن شاعر است را گرد نموده و مطابق با آن ،اشعار دیگر را با آن بسنجسم و در نسحه های مختلف به قیاس و کنکاش گذاریم که البته باز یک سری نکات را باید لحاظ کرد که اینجا جای آن نیست و اهل آن هم خود سخن بسیار گفته اند که می توان به مطالع آنها پرداخت.
مثل ترانه های خیام= صادق هدایت، محمد علی فروغی،و علی دشتی یا حافظ به تصحیح هوشنگ ابتهاج. مطابق با گفته های ارائه شده اگر نیک نگریم، حافظی که شهره به کنایه گویی پنهان بوده و حرف خود را با جرئت تمام بیان می کند اما به صورت کنایه و با استفاده از واژه های جند معنایی. حال اگر مطابق با آنچه که گفتم بروید و مطالعه ای در این زمینه صورت دهید خواهید دریافت که این شعر سبک و ساده امکان اینکه از آن رند شیراز باشد احتمالش بسیار پایین است
.
ساقیا جام می ام ده که نگارنده غیب/نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
.
این روزها باب شده که هر گروهی از مذهبی گرفته تا سیاسی حکیمانی چون خیام، حافظ، فردوسی و ... رو پیرو مسلک خود می خوانند، مسلمان، حافظ را از آن خود می داند به این دلیل که او حافظ قرآن است و از آیات قرآنی زیادی در اشعار خود به کار برده، زرتشتی حافظ را از آن خود می خواند چونکه افکار میترایی و زرتشتی در اشعار حافظ زیاد می بیند، نمی دانم چه گویم فقط اینرا می دانم که خیام بعد از این همه عمر در آخر گفت که دانستم که نمی دانم. حافظ و حافظ ها را باید جدای از هر دینی نامید دینی با معنای باید و نباید، فقط این را می دانم که حافط همان رند شیراز است. شایدادیان گمان می کنند که فقط در دین آنهاست که راستی ودرستی وجود دارد؟ فقط در ادیان آنهاست که انسان به خداوند می رسد؟ به قول خود حافط :
با مدعی مگوید اسرار عشق و مستی/تا بی خبر بمیرد در درد خود پرسیتی
گروهی به سراغ شه نامه رفته اند باز همان کشمکش بین ادیان و گروه ها. گروهی نژاد آریایی را به سینه می زنند گروهی در پی اثبات اینکه نژاد آریایی وجود ندارد. تازه ها یکی هم که خود را پژوهشگر می داند به کمک علم ژنتیک اثبات کرده که ایرانیان کنونی و هندی های کنونی نیز نژاد آریایی نیستند، یکی نیست هم بگه شما برای تطابق اینکه به فرض من نژاد آریایی هستم یا نیستم باید یک نمونه ژنتیک از همان نژاد آریایی که می گویید داشته باشید تا ژن من را با آن قیاس کنید، آیا آن را دارید؟ یا شاید هم به کمک هری پاترتان به گذشته رفته و یک پیاله خون از داریوش و کورش گرفته اید و به این زمان آورده اید؟ حقا که خسته نباشید. گروهی هم در پاسخ این پژوهشگر مستنداتی را ارائه نموده اند که این فرضیه را رد می کند، از زرتشتیان کنونی ایران و هند نیز آزمایشاتی گرفته اند و آنها را از نژادهای اصیل آریایی می نامیند. و خاندانی منی که از زمان گذشته تا همین جنگ هشت سال از سرباز گرفته تا فرمانده برای میهنمان خون داده ایم و خواهیم داد دارای ژنی نا معلوم.
پژوهشگرِ نامی! ،مرادی غیاث آبادی هم برای اینکه فردی واژه آرایایی را در شه نامه یابد جایزه ای تعیین نمونده:
"یک پیاله یخدربهشت خنک با طعم زعفران و ... جایزه داده میشود."
حال این شعر هم احتمالا فردی برای
پاسخگویی ایشون بیان نموده ، شاید هم خود ایشون یا دوستانشون از جمله پورپیرار از خود گسیل نموده اند که همه از اطلاعات کهکشانی و هوش سرشارتر از انیشتین این دانشمند یگانه تاریخ و ادبیات و تمامی علومی که بوده و هست و بوجود خواهد آمد!!! آگاه اند.
نژاد آریایی بله وحود ندارد، آریایی قوم است نه نژاد، قومی با نژادهای متفاوت اما نمی دانم چرا همه دوست دارند این قوم را نژاد خطاب کنند. در شه نامه تا دلتان بخواهد از آریایی سخن رانده ازقومی با نجابت= آریای، از پیرو راستی و درستی بودنشان از تعصب آگاه هانه آنها و... سخن رانده حال باید دانست که ما به دنبال چه هستیم.
سخن به دراز رفت و درد دلهایم باقی است، از جوانانی که زود فریفته گشته زود نا امید گشته،همه به این دلیل است که از فرهنگ خود ناآگاه اند و در پی آگاهی از این فرهنگ راه خود را گم کرده، شه نامه را می خوانند اما در آن نبک نمی نگرند، همان حکیم توسی که بعد از ستایش خداوند جان وخرد ، خرد را مورد ستایش قرار داده و جوانان ما نمی دانم به کجا می نگرند...
شاد و خوش باشید
بدرود
بخش کوتاهی از این شعر رو جایی دیدم و در فیسبوک به اشتراک گذاشتم.
دوستان درباره ی شاعرش پرسیدند و بعد از جستجو وبلاگ شما رو پیدا کردم.
بسیار از زحماتتون سپساسگذارم. بعضی نظرها و لینک ووبلاگتون در قسمت نظرهای فیسبوک خودم نوشتم.
یزدان نگهدارتون
با تشكر از شما، در اين آدرس يك مقاله ي قديمي هست كه در انتهاي آن مقاله، شعرِ مثنوي آقاي مصطفي سرخوش آورده شده و در بيت آخر تخلص ايشان موجود است. ديگر هيچ شكي باقي نماند كه اين ابيات قسمتِ كوچكي از مثنوي بلندِ ايشان است.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/23631/32/text
پيروز و بهروز باشيد
http://iranglobal.info/node/13192
این لینک ادها میکنه از مصطفی سرخوش
بدبختانه هر کسی چرت و پرتی میگوید و یا مینویسد چون امروزه خریدار هم دارد فورا همگیر میشود و مردم فرهیخته (از عقب) هم فوری کپی میکنند و واسۀ دختر عمه و پسر خاله و ننه سکینه شون میفرستند! ـ خب یک سری آدم خل و چل هم که همیشه توی اینترنت ولو هستند و همش به به میکنند و لایک میزنند بی انکه ذره ای مخ تو کلشون باشه. ؛
ممنون از شما
دو سه مثقال خریت ز خران چیزی نیست ..... آدمی است که الحق دو سه خروار خر است .
گرامی اشکال با نادان ها نیست که امید ان می رود که بدانند . مصیبت با متوهمینی است که فکر می کنند می دانند و این نه در مورد فرهنگ و تاریخ و ادبیات ماست بلکه در تمام ابعاد سیاسی و اقتصادی هم حکم می کند . چاره ام حذف خزعبلات این متوهمین است . مسیر خودتان را بروید چه بوستان همانگونه که هزار دارد و قناری ... زاغ و زعن هم . پاینده باشید و سپاس
من شهین حسینی هستم .
من امروز این شعر دستم رسید و علاقه خاصی به فردوسی دارم اما نه شاهنامه ایی که من خوندم این شعر رو داشت نه تو سایتهایی که قابلیت جستجو دارن اما هر کی این شعر رو نوشته خیلی روش کار کرده و چون معمولا مخاطب اینگونه اشخاص عوام هستند به نظر تو کارش موفق بوده و به هر کی بگی این شعر از فردوسی نیست کله ادم رو میکنن همچین حرف میزنن که انگار با فردوسی زندگی کردن
شعر إز سرخوش است
نه إز فردوسى
و اينطور شروع ميشود
ز ياران ديرين يكي راد مرد
بديدار خويشم شبى
شاد كرد
درود به همه، من این سروده را نخستین بار ده یا دوازده سال پیش با نام دکتر ناصر انقطاع خواندم و خوشبختانه ایشان در آمریکا زندگی میکنند و از ایران دوستان و نویسندۀ چندین نوشتار درباره ایران باستان هستند و شما میتوانید راست و درستی این شعر را از ایشان جویا شوید. با سپاس فراوان کاطم
Post a Comment