یکشنبه ۸/خرداد/۱۳۹۰ - ۲۹/می/۲۰۱۱
خواجه رشیدالدین فضلاﷲ همدانی، پسر عمادالدوله ابیالخیر و نوهی موفقالدولهی همدانی، یکی از ایرانیان بزرگ و تاثیرگذار در تاریخ ایران در دوران مغولان بوده است. پدربزرگش موفقالدوله با خواجه نصیرالدین توسی در قلعهی اسماعیلیان الموت بود و پس از تسلیم شدن آن قلعه، او نیز مانند خواجه نصیر به خدمت مغولان درآمد.
رشیدالدین در سال ۶۴۵ ق. در همدان زاده شد. ایام جوانی را در همدان به تحصیل علوم گوناگون به ویژه پزشکی گذراند و توانست به عنوان پزشک (طبیب) وارد دستگاه اباقاخان شد و تا رسیدن به وزارت غازان خان و اولجایتو و ابوسعید پیشرفت کرد. خواجه افزون بر زبان پارسی و عربی، زبانهای ترکی و مغولی را هم میدانست. غازان خان (که پس از مسلمان شدن نام خود را محمود گذاشت) فردی تاریخ دوست و آشنا به تاریخ نیاکان مغول خود بود. از این رو خواجه رشیدالدین را مامور کرد که تاریخ مغولان را بنویسد. خواجه این ماموریت را پذیرفت و پس از مطالعهی اسناد مغولی و مذاکره با آگاهان تاتار، اساس کتاب خود - مشهور به «تاریخ غازانی» - را ریخت. اما پیش از پایان کتاب، غازان درگذشت و برادرش اولجایتو (با نام مسلمانی: محمد) خواجه را به ادامهی کار واداشت و درخواست کرد که افزون بر تاریخ اقوام مغول، تاریخ جامعی بنویسد که شامل همهی اقوام دیگر باشد و جلدی هم دربارهی جغرافی و راهها و شهرها (به اصطلاح قدیم: مسالک و ممالک) به تاریخ غازانی بیافزاید. رشیدالدین با همهی سنگینی وظیفهی وزارت و گرفتاریهای گوناگون به انجام آن همت گماشت و در سال ۷۱۰ ق. نگارش «جامع التواریخ » را به پایان رسانید.
خواجه بر اثر دسیسههای دشمنان در سال ۷۱۷ ق. از وزارت برکنار شد و از شهر سلطانیه (پایتخت اولجایتو) به تبریز رفت و سرانجام بر اثر تحریک مخالفان به دستور ابوسعید در سال ۷۱۸ ق. در سن ۷۳ سالگی او را در نزدیکی تبریز دو نیم کردند و به زندگی یکی از بزرگترین فرزانگان و پزشکان و نویسندگان و تاریخنگاران و وزیران ایرانی پایان بخشیدند.
آثار خواجه رشیدالدین
خواجه رشیدالدین مردی فاضل و دانشمند بود و اوقات فراغت را به مطالعه یا نگارش میگذراند. آثار خواجه رشیدالدین عبارتند از:
۱- کتاب الاخبار و الاَّثار: در بیان سرما و گرما و فصلها و کشاورزی و آبیاری و بیماریهای گیاهان و شناخت کانیها. اصل این کتاب در دست نیست اما برگزیدههایی از آن موجود است
۲- مفتاح التفاسیر: در بیان شیوایی قرآن و ترجمهی مفسران و بیان خیر و شر و قَدَر و ابطال تناسخ
۳- رسالهی سلطانیه: کتاب در تفسیر و کلام برپایهی بحثهایی که در شهر سلطانیه (پایتخت اولجایتو) و در حضور سطان الجایتو میان عالمان دینی روی داده است.
۴- لطایف الحقایق:
۵- بیان الحقایق:
۶- توضیحات: شامل ۱۹ نامه در مسائل کلامی و دینی و عرفانی
۷- مجموعهی مکاتبات رشیدی که حاوی بسیاری نکات ادبی و تاریخی است. امروزه برخی در درستی نسبت دادن این مجموعه به خواجه تردید کردهاند. ن.ک. پایینتر.
خواجه افزون بر این که خود به کار نگارش میپرداخت دیگر دانشمندان را نیز بدین کار تشویق میکرد و حتا کارهای دانشمندان دیگر از جمله ابوریحان بیرونی را بازنویسی و ترجمه کرده است.
خواجه علاوه بر منصب وزارت و مقام علمی و پزشکی و تاریخنویسی، طبع شعر نیز داشته و گاهی برای تفنن شعر هم میگفته است. از اشعار خواجه دو بیت زیر در برخی از تذکرهها آمده است:
پیریم ولی چو بخت دمسازآید ----------- هنگام نشاط و طرب و ناز آید
از زلف دراز تو کمندی فکنیم -------- بر گردن عمر رفته تا باز آید
اما یکی از مهمترین کارهای خواجه در گسترش دانش و فرهنگ پی افکندن و پدید آوردن مجموعهی دانشگاهی و علمی است به نام «رَبع رشیدی».
رَبع رشیدی
رَبع در زبان عربی به معنای محله است و نباید با رُبع به معنای چارک اشتباه شود. امیر معزی (شاعر معروف سدههای پنجم و ششم هجری) غزلی دارد با این مطلع:
ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من --------------- تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمنکه حافظ بیت دوم را در غزل خویش تضمین کرده است:
ربع از دلم پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم ----------- اطلال را جیحون کنم از آب چشم خویشتن
ای نسیم منزل لیلی خدا را تا به کی ------------------ رَبع را بر هم زنم اَطلال را جیحون کنم؟
ربع رشیدی نام منطقهای بود که با طرح و فرمان خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی در شهر تبریز بر پا شد. به نوشتهی مورخان و جهانگردان، ربع رشیدی شهرکی (یا به قول حمدالله مستوفی، «شهرچه»ای) بود دارای وسعت و عظمت زمین با بناهای بیشمار مانند مسجد، مدرسه، بیمارستان، کتابخانه، حمام، مهمانسرا، کارگاههای کتابسازی. از جمله گنبدی هم داشت که آرامگاه خواجه رشیدالدین در آنجا است. این بنا مانند بیشتر شهرهای قدیم دارای حصار و بارویی بزرگی بود است و کتابخانهی آن از بزرگترین کتابخانههای دوران خود به شمار میرفته و مدرسهی آن مرکز بزرگ تحصیلات دانشپژوهان بوده است.
اوحدی مراغهای در مثنوی «جام جم» خود - که آن را به تشویق خواجه غیاثالدین محمد فرزند خواجه رشیدالدین فضلاﷲ سروده - و عمارت رَبع رشیدی را به چشم خود دیده شعرهایی چند در توصیف آن سروده است از جمله:
در صفت سرای معمور
ای همایون سرای فرخنده ------------ که شد از رونقت طرب زنده
طاق کسری ز دفترت کسری ست ---------- هشت جنت ز گلشنت قصری ست
خاکت از مشک و سنگت از مرمر ------------- بادت از خلد و آبت از کوثر
کوه پیموده سنگ و برسخته ---------------- بهر فرش تو تخته بر تخته
با زر شمسهی تو در یاری ------------------ لاجورد سپهر زنگاری
کاشی و آجرت به هر خرده --------------- مال قارون به دم فرو برده
گچ بام تو نُه سپهر به دور ----------------- از ره کهکشان کشیده به ثور
کرده با شاخ گلبنت ز فلک ------------ شاخ طوبی خطاب «طوبی لک»
نقشبندان کن به کندهگری ---------- بر درت کرده عمر خود سپری
در تک این رواق بالنده -------------- پشت ماهی به گاو نالنده
ماه از این طارم زمین مرکز -------------- در دم آفتابت آجرپز
صحن معمورت آستان سپهر -------------- سقف مرفوعت آشیانهی مهر
چون ز سرخاب روی شاهد شنگ -------------- داده سرخاب را جمال تو رنگ
کار سنگ از تو چون نگار شده ---------------- جام با سنگ سازگار شده
در صفت مسجد
ای گرامی بهشت مسجد نام -------------- خلد خاصی ز روح جنت عام
شاه دیوارت، ای عمارت خیر --------------- بن و بیخ کنشت کنده و دیر
از تو دین را نظام خواهد بود ---------------- در تو مهدی امام خواهد بود
نیم شب دیدهی موذن بام --------------- دیده زین سوت صبح و زان سو شام
از ستونهات بیستون سنگی -------------- وز طبقهات آسمان رنگی
به مسافر در این سرای سرور -------------- منبرت سدره را نموده ز دور
به تو گردون ارادت آورده --------------------- در تو گبران شهادت آورده
کرده هر شب ز گنبد نیلی ---------------- در هوای تو ماه قندیلی
زیر این قبههای خرگاهی ------------------ در عرق رفته گاو با ماهی
ز اوج مقصورهی تو پیش ملک ---------------- اعتراف قصور کرده فلک
از شعاع تو در شب تیره ---------------------- مسجد بصره را بصر خیره
طور در طورهای بام تو درج -------------- قاف در گاف گنبدت شده خرج
ماه نو مرغ وقت ساعت تو ---------------- جمع کروبیان جماعت تو
دین به پشتی روی دیوارت ------------- کرده اسباب شرک را غارت
در صفت خانقاه و مدرسه
ای در علم و خانهی دستور ------------------- چشم بد باد از آستان تو دور
رفته بر خط استوار عرشت -------------- همدم خطهی بقا فرشت
کوه پیش درت کمر بسته ----------------- زیر بارت زمین جگر خسته
برده ابداعیان کن فیکون ----------------- چارحدت ز شش جهت بیرون
در حصار تو گنبد گردان ------------------ کوتوال تو همت مردان
شد سعادت طلایه بر تبریز -------------- تا فگندی تو سایه بر تبریز
از پی ضبط سفره و خوانت ---------------- تا مهیا شود سبک نانت
آسمان گشت و کوکبی انبوه ----------------- آسیابان بر آب بلیان کوه
مال تبریز خرج خوان تو نیست -------------- بال سرخاب را توان تو نیست
هر که رخ در رخ سپاس نهد ------------- در جهان این چنین اساس نهد
همان گونه که از شعر اوحدی دیده میشود ربع رشیدی در کنار بلیان کوه (ولیان کوه، بعدها ویلان کوه یا لیلان کوه) و در دامنهی کوه سرخاب تبریز بوده است.
پس از قتل خواجه، مغولان ربع رشیدی را نیز غارت و ویران کردند. اما دوباره این منطقه بازسازی شد. ژان شاردن، جهانگرد معروف فرانسوی که در زمان صفویان و در سال ۱۰۸۴ ق. به ایران آمده، در ضمن شرح و تعریف این قلعه میگوید: «صد سال پیش شاه عباس بزرگ دستور به تعمیر آن داد ولی شاهان دیگر صفوی توجهی بدان نکردند و دوباره ویران شد». امروزه از رَبع رشیدی تنها ویرانهای برجا مانده است. در یکی دو سال گذشته پایگاهی اینترنتی هم برای ربع رشیدی ساخته شده که نشانی آن http://rab-e-rashidi.ir است.
وقفنامهی رشیدی
برای تکمیل کتابخانه و مدرسه و نشر کتاب و تامین هزینهی زندگی و تحصیل دانشجویان علوم مختلف سرمایه و هزینهی جداگانهای تعیین شده بود. هم چنین برای دانشمندان و استادان ربع رشیدی درآمد آبرومندی تعیین شده بود. خواجه رشیدالدین برای تامین این هزینهها بسیاری از دارایی و ملکهای خویش را که در زمان وزارت به دست آورده بود وقف کرده بود. شرح این ملکهای وقفی در سندی آمده است که «وقفیّهی رشیدیّه» خوانده شد و امروزه به نام «وقفنامهی رشیدی» شناخته میشود.
خوشبختانه یک نسخه از این سند تاریخی مهم برجا مانده است که تا سال ۱۳۴۸ خ/۱۹۶۹ م. در دست بازماندگان حاجی ذکاءالدوله سراجمیر، ساکن تبریز بود. انجمن آثار ملی در همان سال آن را از خانوادهی ذکاءالدوله خرید و این سند اینک در کتابخانهی مرکزی تبریز قرار دارد. وقفنامهی رشیدی در خرداد ماه ۱۳۸۶ خ./ ژوئن ۲۰۰۷ م. از سوی سازمان کتابخانهی ملی ایران به یونسکو معرفی شد و در نشستی که از ۲۱ تا ۲۵ خرداد همان سال در یونسکو برگزار شد، به همراه شاهنامهی بایسُنقُری در فهرست میراث مستند این سازمان ثبت شد. در نشست کمیسیون ملی یونسکو، سی و هشت اثر از کشورهای جهان در فهرست آثار مستند یونسکو ثبت شد.
در کتاب «مکاتبات» نامهی ۵۲ دربارهی ربع رشیدی است و در آن چنین آمده است:
در او [ربع رشیدی] بیست و چهار کاروانسرای رفیع که چون «قصر خورنق» منیع است و هزار و پانصد دکان ... و سی هزار خانهی دلکش در او بنا کردیم و حمامات خوش هوا و حوانيت، طواحین [=آسیاب] و کارخانههای شَعربافی و کاغذسازی و رنگرزخانه و دارالضرب و غیره احداث و انشاء رفته و از هر شهری و ثغری جماعتی آوردیم و در رَبع مذکور ساکن گردانیدیم.
اما در سال ۲۰۰۱ م. / ۱۳۸۰ خورشیدی کتابی منتشر شد به نام «امپراتوری مغول و میراث آن»:
نام کتاب: امپراتوری مغول و میراث آن (The Mongol Empire and Its Legacy)
ویراستاران: روون آمیتای-پریس (Reuven Amitai-Preiss) و دیوید مورگن (David O. Morgan)
ناشر: انتشارات بریل (Brill)
سال: فوریه ۲۰۰۱ م/ بهمن ۱۳۸۰ خ
صفحه: ۳۶۱
«آ. مورتون» (A. Morton) در کتاب فصلی دارد با عنوان «نامههای رشیدالدین». وی با مقایسهی این نامه با وقفنامه و نیز لحن پرطمطراق نویسنده با سبک خواجه در کتاب جامعالتواریخ و نیز مقایسهی عددهای ربع رشیدی با مدرسهی سلطانیه که به فرمان اولجایتو ساخته شده بود میگوید که این نامهها از خواجه نیست و سالها پس از مرگش نگاشته شده و عددهای آن بسیار گزافه است. برای نمونه:
مدرس و مُعید [کمک استاد]: وقفنامه ۳ تن / نامه: ۴۰۰ تن / سلطانیه: ۳۰ تن
طلاب دینی: وقفنامه: ۱۲ تن / نامه: ۷۰۰۰ تن / سلطانیه: ۱۰۰ تن
قاریان قرآن: وقفنامه: ۲۴ تن / نامه: ۲۰۰ تن / سلطانیه: ۱۲ تن
پزشک: وقفنامه: ۱ تن / نامه: ۵۰ تن
دانشجویان پزشکی: وقفنامه: ۲ تن / نامه: ۵۰۰ تن
هم چنین در نامهی ۵۲ از جزیهی قسطنطنیه و هند برای پرداخت حقوق و هزینههای مدرسهی ربع رشیدی یاد شده است حال آن که هندوستان به ایلخانان و به ویژه اولجایتو «جزیه» پرداخت نمیکرد!
پینوشت:
آقای ابوالعلا سودآور در همان سال ۲۰۰۲ م/ ۱۳۸۱ خ. نقدی بر این فصل مورتون نوشته است که میتوانید آن را در این نشانی بخوانید (قالب پی.دی.اف، ۳۹ صفحه). سودآور جریان اشارهی خواجه به جزیه و خراج هند و آناتولی و قسطنطنیه به اولجایتو را بخشی از دستگاه تبلیغاتی ایلخانان میداند.
1 نظر:
ابوالعلا سودآور این نظریه مورتن را رد کرده است. بنگرید به
http://www.soudavar.com/Letters-Modified3.PDF
Post a Comment