Wednesday, September 01, 2010

شارقه (شارجه) پایتخت فرهنگ اسلامی؟!

چهارشنبه ۱۰/شهریور/۱۳۸۹ - ۱/سپتامبر/۲۰۱۰

امروز خبری به دستم رسید از مجله‌ی «ملی» (نشنال) چاپ امارات متحد عربی که در آن شهر شارقه (شارجه) را دارای ۵۰۰۰ سال پیشینه‌ی باشندگی (سکونت) دانسته! و اعلام کرده‌اند که این شهر پایتخت فرهنگی اسلام در سال ۲۰۱۴ خواهد شد!

من نمی‌دانم این کشورهای نوبنیاد و نوکیسه و تازه «استقلال» یافته چه اصراری به ساختن پیشینه‌ی چندهزار ساله برای خودشان دارند. حالا اگر چند صد سال هم باشد ایرادی ندارد اما گویا طبعشان بلند است و به کمتر از ۳۰۰۰ سال راضی نمی‌شوند. چند سال پیش شهر دوبی در امارات با گذاشتن استخوان‌های یک انسان که معلوم نبوده از کجا آمده و چه گونه می‌توان مطمئن شد عرب بوده است و با ادعای این که این انسان سه هزار ساله است می‌خواست بگوید که دوبی سه هزار سال پیشینه دارد.


اسکلتی سه هزار ساله (!) در موزه‌ی شهر دوبی در «کشور» امارات عربی

اما اینان فراموش می‌کنند که منظور از پیشینه‌ی شهر و کشور پیوستگی تاریخی است. وگرنه در بیشتر جاهای کره‌ی زمین زمانی انسان‌های نخستین و نئاندرتال و میمون‌ها و باکتری‌ها و آمیب‌ها و دایناسورها و ماموت‌ها زندگی می‌کرده‌اند و هر کشوری می‌تواند ادعای چند ده هزار سال که هیچ، ادعای چند میلیون سال پیشینه کند! جالب است که وقتی به سالشمار تاریخی این «نوکشور»ها نگاه کنید شکاف‌های بزرگ زمانی می‌بینید مانند کتاب «تاریخ کویت» نوشته‌ی مایکل کیسی (Michael Casey) منتشر شده در سال ۲۰۰۷ م/۱۳۸۶ خ:

- حدود ۳۰۰۰ پیش از میلاد: لشکرهای پادشاهی‌های گوناگون میان‌رودان از کویت گذشتند (؟!)
- حدود ۲۳۰۰ پ.م.: کویت بخشی از تمدنی شد که مرکز آن بحرین امروزی بود (؟!)
- [شکاف ۱۷۰۰ ساله!]
- حدود ۶۰۰ تا ۳۰۰ پ.م. [بدون یاد از شاهنشاهی هخامنشیان!] بندرهای تجاری یونانیان (!) در کویت برپا شد.
- [شکاف ۱۰۰۰ ساله!]
- حدود ۶۱۰ م. پیامبر محمد اسلام را پی افکند.
- [شکاف ۱۰۰۰ ساله!]
- حدود ۱۶۱۳ م. نخستین روستاهای ماهیگیری در کویت

یعنی به جای این که خیلی آبرومندانه و روراست بگویند که نخستین روستاهایی که در این منطقه برپا شدند در سال ۱۶۱۳ بوده است از ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد آغاز می‌کنند و با پرش سه‌گام ۴۰۰۰ ساله به امروز می‌رسند.

اما برگردیم به همین شارقه. به نوشته‌ی کتاب «استوره‌ی دزدی دریایی عربان در خلیج فارس» نوشته‌ی «سلطان بن محمد القاسمی» (شیخ شارقه که مدرک دکتری خود در تاریخ را در سال ۱۹۸۵ م/ ۱۳۶۴ خ. از دانشگاه اگزِتِر انگلستان دریافت کرده است) شهر شارقه یا شارجه نیز از سال‌های ۱۷۷۰ میلادی دارای باشندگانی شد که از قبیله‌ی «قاسمیان» یا به اصطلاح «القواسیم» بودند. این منطقه در آن زمان با نام «جُلفار» شناخته می‌شد. این گروه در کار تجارت و ترابری دریایی بودند. چون در آن زمان بریتانیا «شرکت هند شرقی» را برای استعمار و استثمار هندوستان به راه انداخته بود و این عرب‌ها برایشان دردسرساز بودند بریتانیا نام این منطقه از خلیج فارس را «ساحل دزدان دریایی» (Pirate Coast) گذاشته بود. بالاخره بریتانیا موفق شد که همه‌ی این شیخ‌های ساحل جنوبی خلیج فارس را زیردست خود کند و نام آنجا را از «ساحل دزدان دریایی» به «ساحل آشتی‌نامه‌ای» (Trucial Coast) برگرداند. این شیخ‌نشین‌ها در دوره‌های بعدی زیر پوشش حمایتی بریتانیا درآمدند تا این که در سال ۱۹۷۱ م. بریتانیا تصمیم گرفت که عمان و چند شیخ‌نشین دیگر را با نام «فدراسیون امارت‌های عربی» به عنوان یک کشور «مستقل» اعلام کند اما عمان از این گروه جدا شد و شارقه و دوبی و ابوظبی و چند شیخ‌نشین دیگر پس از اتحاد «امارات متحد عربی» را تشکیل دادند.

جمعیت شارقه تا سال ۲۰۰۶ نزدیک ۴۰ هزار نفر بود اما پس از شلوغ شدن شهر دوبی و گران شدن قیمت خانه و کرایه‌ها، بسیاری از ساکنان دوبی برای زندگی به شارقه رفتند اما محل کارشان هم چنان شهر دوبی است.

خُب، پرسش این است که چه گونه شهری که به نوشته‌ی خود شیخ شارقه از سال ۱۷۷۰ م در تاریخ مطرح شده و آن هم (به درست یا نادرست) به عنوان «مرکز دزدان دریایی»، و تا همین چهار سال پیش تنها ۴۰ هزار جمعیت داشته ناگهان قرار است بشود «پایتخت فرهنگ اسلامی»؟ آیا تنها داشتن یک موزه‌ی نوساز که در آن با پول مفت نفت آثار باستانی دیگر کشورها (به احتمال بسیار زیاد آثار فرهنگ ایرانی) را خریده و نگه می‌دارند یک شهر کوچک را می‌کند «پایتخت فرهنگ اسلامی»؟ آیا نیازی نیست که در آن شهر مرکزهای دیرپای فرهنگی و شخصیت‌های فرهنگی مهم و تاثیرگذار پدید آمده باشند؟ (بگذریم از این که آیا تمدن اسلامی و مسیحی و زرتشتی و یهودی داریم یا نه). یعنی این همه شهر در کشورهای مسلمان با پیشینه‌های بسیار بیشتر پایتخت فرهنگ نیستند؟ شهرهای تمدن ایرانی مانند شیراز و کرمان و یزد و تبریز و ری و نیشاپور و هرات و سمرقند و بخارا و .... هیچ! شهرهای عرب‌نشینی چون دمشق و قاهره و حلب چه؟ اینجاست که می‌بینیم به قول سعدی «ماخولیای مهتری سگ می‌کند بلعام را». این مالیخولیای خودبزرگ‌بینی و عقده‌ی خودکوچک‌بینی چه کارها که نمی‌کند و چه سخنان خنده‌آوری و پوچی که از مردمان به در نمی‌آورد!

آدم یاد آن شهری می‌افتد که در آن کارگران در کار ساخت و ساز بودند. یکی از آنان می‌پرسد که چه می‌کنید؟ می‌گویند: داریم آثار باستانی چندهزارساله می‌سازیم!

11 نظر:

پیشاهنگ said...

بادرود
کسانی‌که هیچ ندارند (مانند کشور آذربایجان و شیخ‌نشین‌ها) برای خود تاریخ و فرهنگ می‌سازند!
اما صدها افسوس! که ما همه چیز داریم و به دست خود (منظورم حکومتیان است) تیشه بر ریشه خود می‌زنیم!

a.r-kh-a said...

با تشکر از مطلب مفیدت..
دوست عزیز
اگر میشه در مورد قسمت کتاب سوزی کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام آقای مطهری مطلبی بنویس..
اگر قبلا در این مورد یعنی کتاب سوزی یا کتاب از بین بردن یا موارد در این قبیل نوشتی لینکش رو اینجا بزار..
امیدوارم مطلب مفیدی مثل در مورد "دانش" در قبل اسلام تا زمان حمله ی مسلمان بنویسی..
با تشکر
یا حق
ارخا

adab doost said...

در پاسخ این دو نگرش پیشن
اگرمنضور شما از حکومتان رژیم پهلوی باشد که "بحرین" را در زمان انها از دستمان گرفتند خوب درست است اما در این حکومت حتی یکوجب از خاک ایران را هم بدست بیگانگان نداند و اگر بروید و شاهنامه را بخوانید خواهید دریافت که در ان روزگار طلایی پیش از اسلام دانش و کتاب در دسترس همگان نبوده است و با من کسانی از شمار شما بحث کرده ام تند روانی که هرچه که نام اسلامی بر ان باشد محکوم می کنید در این برهه از زمان من شما را دقیقا در صف همان ایران ستیزان عرب و یهودی افراطی و غیره میدانم که دلهایتان پر از کینه است بجای ان بایستی میهنتان را دوست بدارید دودمانها و دولتها و حتی دینها می ایند و میروند چیزی که میماند اگر بماند همان میهن عزیزمان است و شماری با دوستی خاله خرسگی دارند بر ضد ایران گام بر میدارند کمی از ترکها یاد بگیرید که انها هر دولتی هم که داشته باشند با دشمنانشان همپیمان نمیشوند واز میان دو چیز انرا برمیگذینند که وطنی تر باشد در انجیل خوانده بودم کهروزی دو زن با یک بچه پیش سلیمان پیغمبر میایند و هر کدام ادعای مادری بچه را دارد پس سلیمان حکم میدهد تا بچه را دو نیمکنند و هر کدام نیمی را داشته باشند ..یکدفعه یکی از زنها فریاد میزند نه بچه از ان ان زن باشد و در اینجا سلیمان بچه را به همان زن که بچه را نفی کرده بود میدهد و میگوید مادر راستین راضی به رنجاندن فرزندش نمیشود.

a.r-kh-a said...

هر چند نیازی نمیبنم به این دوست ادب دوست ما که هنوز من حرفی نزدم و از دوست عزیز شهر براز مطلب در مورد دانش پیش از اسلام میخواستم مرا مورد خطاب خویش قرار داد عرض کنم..
نوشتید:
"خواهید دریافت که در ان روزگار طلایی پیش از اسلام دانش و کتاب در دسترس همگان نبوده است"
اینکه بگوییم دانش در دست همگان نبوده کمی تا قسمت زیادی بی انصافی است!
قرار نیست تاریخ گذشتگان در 1400 سال پیش با دید امروزی بنگریم باید به کمیت و کیفیت دانش در زمان ساسانیان توجه داشت!
همین بس که ایرانیان بر خلاف مسلمانان که همه چیز روبه اسم برادری و برابری غارت میکردند و مغلوبانشان را یا میکشتند و مردان رو غلام خود و زنان رو کنیز خود میکردند تا ملت مغلوب تحقیر نمایند ایرانیان بر مغلوبشان چنین کارهایی روا نداشته و سهم آزادی اسیرانشان کارهای عمرانی و تبادل دانش رومی و ایرانی مقرر میکردند که پل باستانی دزفول نمونه ی بارزی از آن است! اگر چشم بصیرت داشته باشید..
2-"و با من کسانی از شمار شما بحث کرده ام تند روانی که هرچه که نام اسلامی بر ان باشد محکوم می کنی"
دوست ما هنوز ما رو نشناخته و با بحثی نداشت حکم مصادره میکند که ما تند رو هستیم! و خود را که ناگهان در مورد درخواست من از آقای براز معترض نشان میدهد و مرا محکم میکند!
تندرو نمی داند!(تندرویی چیست؟؟)
واقعا از دوست ادب دوست ما عجیب است که چنین بحث میکند! حال در بحث چه طور مباحثه میکند بسیار جالبتر خواهد بود..
شرط انصاف در مباحثه این است که لاقل با کسی مباحثه کنید و بعد حکم به مرتد بودن دهید! انصاف دهید..
3- "ید در این برهه از زمان من شما را دقیقا در صف همان ایران ستیزان عرب و یهودی افراطی و غیره میدان"
شما کسی را که ندیده و نشناخته هر چه بخوانید رواست! چون در منطق شما همه یا سفیدند یا سیاه! در این وسط کسی وجود ندارد!
جالب است که ما ندیده و نشناخته محکوم به ایران ستیزی هستیم! ولی کسانی که حاضر نیستند واقعیات تاریخی تلخ مسلمانان که چه مصیبتها بر ایران راندند رو کات میکنند تا به قولی دلشان خوش شود ولی متاسفانه تاریخ تاریخ است! چه خوشتان بیاید چه نیاید...
4- "که دلهایتان پر از کینه است بجای ان بایستی میهنتان را دوست بدارید دودمانها و دولتها و حتی دینها می ایند و میروند چیزی که میماند اگر بماند همان میهن عزیزمان است و شماری با دوستی خاله خرسگی دارند بر ضد
ایران گام بر میدارند"
جالب است این دوست ادب دوست ما چقدر علاقه دارد که خود رو خالی از کینه نشان دهد و ما رو پر از کینه ای که قساوت قلب از سر و رویمان میبارد جلوه است!با این منطبق ما بد هستیم! و ایشان هم باید لابد خوب و یک وطن پرست واقعی باشد!
در اینکه این اسلام دوستی در این 1400 سال چه بلایی بر سر ما اورد حرفها زیاد است! ولی این حکومتهای اسلامی مسلمانان در طول تاریخ از بین رفتند در حالی که ایران ما هنوز زنده است!
بلی از این منظر حرفتان درست که ایران می ماند! کسی هم خواهان رفتنش نیست! مگر اینکه در پرتو افاضات شما اسلام را بر ایران سوار کنید!
به قول زنده یاد بزرگان شما ایران رو برای اسلام میخواهید ولی ما اسلام را برای ایران میخواهیم...
..........ادمه

a.r-kh-a said...

4- "که دلهایتان پر از کینه است بجای ان بایستی میهنتان را دوست بدارید دودمانها و دولتها و حتی دینها می ایند و میروند چیزی که میماند اگر بماند همان میهن عزیزمان است و شماری با دوستی خاله خرسگی دارند بر ضد
ایران گام بر میدارند"
جالب است این دوست ادب دوست ما چقدر علاقه دارد که خود رو خالی از کینه نشان دهد و ما رو پر از کینه ای که قساوت قلب از سر و رویمان میبارد جلوه است!با این منطبق ما بد هستیم! و ایشان هم باید لابد خوب و یک وطن پرست واقعی باشد!
در اینکه این اسلام دوستی در این 1400 سال چه بلایی بر سر ما اورد حرفها زیاد است! ولی این حکومتهای اسلامی مسلمانان در طول تاریخ از بین رفتند در حالی که ایران ما هنوز زنده است!
بلی از این منظر حرفتان درست که ایران می ماند! کسی هم خواهان رفتنش نیست! مگر اینکه در پرتو افاضات شما اسلام را بر ایران سوار کنید!
به قول زنده یاد بزرگان شما ایران رو برای اسلام میخواهید ولی ما اسلام را برای ایران میخواهیم...
5-"ند کمی از ترکها یاد بگیرید که انها هر دولتی هم که داشته باشند با دشمنانشان همپیمان نمیشوند واز میان دو چیز انرا برمیگذینند که وطنی تر باشد "
عجیب این توصیه این دوست ادب ماست! که ما باید از ترکها یاد بگیرم!
دوستانی که آشنایی اندکی با اسلام و تاریخ ایران دارند خوب میداند که اول از همه شما باید از ترکها یاد بگیر که این اسلام رو وارد سیاست نکنید و برای خود نگه دارید! اگر ترکها برای شما المان شده اند همین عملشان بوده که الان حکومت لیبرال مسلمانی را در دست دارند! و هم به کشور خود که در طول تاریخ چندان اشخاص مهمی نداشته می بالند و هم اسلام رو برای خود میخواهند...
جالب است که دوست ادب دوست ما کتمان میکند که ایرانیان به محض فهمیدن عقب ماندن از غرب در 100 سال پیش تر همگان دست به دست به هم دادند و مشروطه ی را در سال 1285 رقم زدند! که در در خاور میانه و دنیای اسلام همتایی نداشت و امثال بزرگان اسلامی چون "شیخ فضل الله نوری" این مشروطه رو به انحراف کشیدند و در نهایت بعد از مدتها مشروطه را به مطلقه تبدیل کردند!
جالب است که ترکها باید المان این اشخاص باشند در حالی که دکتر مصدق بزرگ ایرانی بود که ندای ملی خواهی واقعی رو در جهان خاورمیانه براه انداخت! و دیگران از او پیروی کردند !!و...
کمی انصاف بدهید آقای ادب دوست
این شما اسلامگراها هستید که باید از اسلامگراهای ترکیه یاد بگیرد که وطن را در مقابل دینشان نمیفروشند و دگراندیشان رو به زندان و تبعید و اعدام و..محکوم کنند..
برای حکایتان عرض نمایم که این توصیف دست کشیدن بیش از حد مربوط شماست نه ما..
----
در پایان خدمت این دوست ادب دوستمان که این چنین ما رو مورد الطاف خود قرار داد..
توصیه میکنم کتاب "جامعه شناسی خودکامگی" آقای رضاقلی نشر نی رو مطالعه نماید و بعد به اظهار ایرادات سطحی و مغلطه آمیز بپردازند...
با تشکر
یا حق
ارخا

adab doost said...

از هموطنانی که سخنان مرا خطا برداشت کردند پوزش میخواهم البته شهربراز عزیز برای من احترامی دارند که به هیچروی نمیخواهم که مایه اختلاف و مجادله بیهوده در سایت پربار ایشان باشم
من تنها میخواستم تاریخ ما از اغاز تا اکنون از ان ماست و یکنیمه انرا ستودن و دیگری را یکسره نکوهیدن درست نیست چون من وشما که امروزه هستیم فرجام همه تاریخ ایرانیم و گمان کنم کهدر اینباره همه با هم همدل باشیم که اگر میان ایران و هر دین و مرام یکی را بایستی بربگذینیم گزینش ما باید تنها ایران باشد وبس و من با بازگو کردن داستان سلیمان پیامبر همین را میخواست مبگویم من با کسانی که به تاریخ پیش و یا پس از اسلام(به پندار خودشان)آلرژی شدید داشته اند همیشه گویای ان بوده ام که شما با برداشت دین مردم ایران حق ندارید تاریخ ما را به دو نیم بکنید من شاعران و حکیمان اسلامی ادبیات پارسی را بسیار ارج مینهم و گلستان سعدی را نه با قران و نه با اوستا جایگزین کردنی میدانم امابه ترکان امروزی رشک میخورم چون انها حتی اسلام را هم در خدمت ملیگراییشان کرده اند و ما با اینکه انبوهی از دانشمندان و ادیبانمان در دوره اسلامی بوده اند بعضیها این دوره را میخواهند زشتنمایی کنند
بله این را میپذیرم که بنام دین در ایران چه جفاها که نکردهاند اما اگر تاریخ را بخوانید حتی در زمان پیش از اسلام هم به نام دین رسمی دولتی انروز که زرتشتی بوده کشتارهایی انجام شده است

adab doost said...

..همچنین ما باید هشیار باشیم چون انهایی که فیلمهایی چون 300 و یا شاهزاده پارسی و غیره را میسازند و دقیقا تاریخ پیش از اسلام را زیر سیاهنماییها و تحریف و زشتنمایی میگیرند و این ها از دولت ایران نیستند بلکه همانهاییند که میخواهند ایران نباشد حتی همین دشمنان بیگانه اند که عربها را وامیدارند تا خلیج فارس را عربی کنند و یا بزرگان خرد و اذب ایران پس از اسلام را بجای خودشان تغییر ملییت بدهند مگر در ان مقاله مجله ضد ایرانی اشپیگل به کورش نتاخته بودند و هزاران مورد دیگر ..ببینید بقول مردم کوچه و بازار "دعوا سر لحاف ملا نصرالدین است" اسلام بهانه است اگر مصدق هم امروز زنده بود و از منافع ملی و ناوابستگی ایران دفاع میکرد ان بیگانگان دست از ایران ستیزی برنمیداشتند و پدران ما همیشه پشیمانی میکردند که چرا با چند دستگی و مخالفت مصدق شکست خورد و ایران زانو زد نه اینبار ما که فرزندانشان هستیم ملت و فرهنگ ایران (با همه گوشه های و لایه های ان) را نباید فدای هدفهای بیگانگان بکنیم
اینبار ما میخواهیم استوار بمانیم

آریوبرزن said...

درود و سپاس از نوشته‌های همواره خوبتان
یک پرسش دربارهٔ نوشتار پیشنتان؛ زبان اویغوری زیرمجموعهٔ زبان‌های آلتایی است که شناخته‌شده‌ترین عضوهایش برای ما زبان‌های ترکی‌اند. فنلاندی هم زیرمجموعهٔ زبان‌های فین‌واوگری است که شناخته شده‌ترین همگروه‌هایش برای ما مجاری و فنلاندی‌اند و گفتن ندارد که این‌ها پیوندی هم با هم ندارند(منظورم زبان‌های آلتایی و فین‌اوگری‌است)؛ اکنون دوست گرامی این زبان‌های فنلاندی و اویغوری داستانش چیست؟

shahrbaraz said...

دوستان
من هم همواره در نوشته هایم بر یکپارچگی تاریخ ایران تاکید و پافشاری کرده ام. تقسیم تاریخ ایران به پیش از اسلام و پس از اسلام اشتباه و باعث جدایی و دشمنی می شود. هر دو بخشی از تاریخ ایران هستند و ایران در هر دو دوره تاریخ شکوفا و درخشانی داشته است. نه می توان هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان و آثار تاریخی و نظامی و فرهنگی و ادبی و علمی آنان را نادیده گرفت و نه می توان فردوسی و ابوریحان و رازی و سهروردی و .... را نادیده گرفت.

درباره ی آموزش در ایران باستان نیز مطلبی در دست دارم که امیدوارم به زودی منتشر کنم.

پیروز باشید
شهربراز

shahrbaraz said...

به آریوبرزن
درود.

اشتباه تایپی از من بود. منظورم همان زبان فنلاندی-اوگری بود که به اشتباه ایغوری نوشته شده بود. اصلاح کردم.

سپاس از یادآوری تان

شهربراز

a.r-kh-a said...

با سلام خدمت دوستان گرامي ناديده (ادب دوست عزيز)..
بنده اگر جايي تند رفتم معذرت ميخوام..
اما در مورد ايران و اسلام بگويم يکي کشور و ديگري دين است..
اين دين مردم است که بر کشورنگاهداري مردم رابطه مستقيم ميگذارد..
يعني دين کاربردي مستقميم در رابطه با انديشه ي مردمان يک خطه نسبت به سرزمين خود بازي ميکند..
متاسفانه بايد پذيرفت که بعد از حمله ي مسلمانان بنيادهاي فکري ايرانيان منوط به برادر کشي در لواي دين شده است که يکي از عوامل بسيار مهم در راستاي نرسيدن استقلال طلبي ايرانيان بوده است...
در طول اين مدت 1400 ساله که ما ايرانيان اگر بخواهيم سطحي حساب کنيم حداقل 15 الي 16 حکومت تغيير پيدا کرده است فک نکنم نشان دهنده ي پارامتر خوبي براي شناخت و ارج نهادن علم به چيزي که اسمش علم باشد در نظر گرفت...
به هر راي
به دوستان توصيه ميکنم کتاب جامعه شناسي خودکامگي رو مطالعه کنند..
در ضمن از شهر براز عزيز هم واسه تهيه ي مطلب پيشاپيش تشکر ميکنم.
با تشکر
يا حق
ارخا