دوشنبه ۱۵/تیر/۱۳۸۸ - ۶/جولای/۲۰۰۹
نخستین مثنوی از کتاب «پنج گنج» نظامی گنجوی مجموعهای اخلاقی است به نام «مخزن الاسرار» که نظامی در حدود ۳۰ سالگی خود سرودن آن را به پایان رساند. در زیر یکی از حکایتهای مشهور و همیشگی و جاودانی این کتاب را میآورم که زمانی شکل کوتاهشدهی آن در کتاب فارسی مدرسهها بود.
پیرزنی را ستمی درگرفت --------- دست زد و دامن سنجر گرفت
کـ:«ای ملک! آزرم تو کم دیدهام ------------- وز تو همه ساله ستم دیدهام
شحنهی مست آمده در کوی من -------------- زد لگدی چند فرا روی من
بیگنه از خانه به رویم کشید --------------- موی کشان بر سر کویم کشید
در ستمآباد زبانم نهاد --------------- مهر ستم بر در خانَم نهاد
گفت: «فلان نیمشب ای کوژپشت ---------------- بر سر کوی تو فلان را که کشت؟»
خانهی من جُست که «خونی کجاست؟» -------------- ای شه ازین بیش زبونی کجاست؟
شحنه بود مست که آن خون کند ---------------- عربده با پیرزنی چون کند؟
رطلزنان دخل ِ ولایت برند ---------------- پیرهزنان را به جنایت برند؟
آن که در این ظلم نظر داشته است ------------ ستر من و عدل تو برداشته است
کوفته شد سینهی مجروح من -------------- هیچ نماند از من و از روح من
گر ندهی داد من ای شهریار ------------ با تو رود روز شمار این شمار
داوری و داد نمیبینمت ---------------- وز ستم آزاد نمیبینمت
از ملکان قوت و یاری رسد --------------- از تو به ما بین که چه خواری رسد
مال یتیمان ستدن ساز نیست --------------- بگذر از این، غارت ابخاز نیست
بر پَلهی پیرهزنان ره مزن -------------- شرم بدار از پَلهی پیرهزن
بندهای و دعوی شاهی کنی --------------- شاه نهای چون که تباهی کنی
شاه که ترتیب ولایت کند ------------------- حکم رعیت به رعایت کند
تا همه سر بر خط فرمان نهند --------------- دوستیاش در دل و در جان نهند
عالم را زیر و زبر کردهای --------------- تا تویی آخر چه هنر کردهای؟
مسکن شهری ز تو ویرانه شد ------------------ خرمن دهقان ز تو بیدانه شد
ز آمدن مرگ شماری بکن --------------- میرسدت دست، حصاری بکن
عدل تو قندیل شب افروز توست ------------- مونس فردای تو امروز توست
پیرزنان را به سخن شاد دار ----------- و این سخن از پیرزنی یاد دار
دست بدار از سر بیچارگان --------------- تا نخوری پاسخ غمخوارگان
چند زنی تیر به هر گوشهای؟ ----------- غافلی از توشهی بیتوشهای
فتح جهان را تو کلید آمدی ------------------ نز پی بیداد پدید آمدی
شاه بدانی که جفا کم کنی -------------------- گر دگران ریش، تو مرهم کنی
رسم ضعیفان به تو نازش بوَد ----------------- رسم تو باید که نوازش بوَد
گوش به دریوزهی انفاس دار --------------- گوشه نشینی دو سه را پاس دار
داد در این دور برانداخته است ------------ در بر ِ سیمرغ وطن ساخته است
شرم در این طارم ازرق نماند ----------------- آب در این خاک معلق نماند
خیز نظامی ز حد افزون گِری --------------- بر دل خوناب شده خون گِری
سنجر: معزالدین سنجر (درگذشته ۵۵۲ هجری قمری/ ۵۳۵ خ. / ۱۱۵۷ م.) آخرین سلطان سلجوقیان شرق ایران بود. این سلسله به دست خوارزمشاهیان برافتاد. پدر سنجر سلطان جلالالدین ملکشاه سلجوقی بود که در زمان او خیام نیشابوری تقویم را اصلاح کرد و این تقویم به نام تقویم جلالی شناخته میشود.
رطلزنان: مستان. آنان که رطل (پیمانهی بزرگ شراب) زدهاند. رطل عربیدهی «لیترا»ی لاتین است به معنای پیمانه. واژهی لیتر هم از همین واژهی لاتین گرفته شده است.
دخل ولایت: درآمد مملکت
روز شمار: روز داوری و حساب
ابخاز: ناحیهای در گرجستان
پَله: کالای نقد. مقابل پول
ترتیب ولایت کردن: به کارهای کشور رسیدن
قندیل: چراغ آویزان
طارم ازرق: مهتابی نیلگون (کنایه از آسمان)
آب: آبرو
گری: بگری، گریه کن
1 نظر:
تارنماي بسيار آموزنده اي داري
سپاس و بدرود
Post a Comment