Sunday, January 16, 2011

نام رسته‌های کلیسایی

یک‌شنبه ۲۶/دی ماه/۱۳۸۹ - ۱۶/ژانویه/۲۰۱۱

واژه‌ی کلیسا در زبان پارسی به گونه‌های دیگری نیز آمده است از آن میان: کلیسه و کلیسیا. در زبان پارسی میانه (پهلوی) بدان کیلیسیاک (kilisyiak) گفته می‌شده است. این واژه شکل وام گرفته‌ی واژه‌ی یونانی اککلیسیا (ekklesia) یا اککلیسیاستیکوس (ekklesiastikos) به معنای «جای گردهمایی» است. امروزه در زبان فرانسه بدان église (اگلیز) و در ایتالیایی chiesa (کی‌اِزا) می‌گویند. در زبان انگلیسی بدان church (چِرچ) می‌گویند که از ریشه‌ی ژرمنیک و به معنای «خانه‌ی خدا» است. در آلمانی بدان kirche گفته می‌شود و در گویش اسکاتلندی بدان کرک (kirk) گفته می‌شود که به ریشه‌ی نُرس کهن (Old Norse) یعنی kirkja نزدیک است. اما صفت «کلیسایی» در زبان انگلیسی هنوز از همان ریشه‌ی یونانی است یعنی ecclesiastic و ecclesial. گویا در عربی به کلیسا «کنیسه» می‌گویند. در زبان پارسی کنیسه و شکل دیگر آن کِنِشت (یا کُنِشت) به پرستشگاه یهودان گفته می‌شود. امروزه هم نام مجلس اسراییل کنست (Knesset) است. در زبان انگلیسی به پرستشگاه یهودان synagogue می‌گویند. این واژه ترجمه‌ی یونانی همان کنست (beth keneseth) عبری است به معنای «خانه‌ی گردهمایی».

عیسا (یا در اصل: یِشوعا به معنای «یهوه رستگاری است») به زبان آرامی/آرامیک (Aramaic) سخن می‌گفت. در عربی یشوعا به شکل عیسیٰ درآمده است. پس از آن که آموزه‌های عیسا به یونانی ترجمه شدند نامش هم به شکل Iesous نوشته شد. این نام در لاتین یسوس و در انگلیسی امروزی جیزِس (Jesus) و در اسپانیایی خِسوس/هِسوس (Jesus) خوانده می‌شود. خود نام یشوعا نیز به شکل جاشوآ (Joshua) و کوتاه شده‌ی آن جاش (Josh) در انگلیسی به کار می‌رود. به دلیل این سیر تاریخی است که اصطلاح‌های مربوط به کلیسا (به ویژه در زبان‌های غربی) نیز بیشتر ریشه‌های یونانی دارند.

یکی از ویژگی‌های کلیسای مسیحیان پایگان یا سلسله مراتب رسته‌های آن است. به نوشته‌ی فرهنگ برهان قاطع این رسته‌ها چنین اند:

مهتر ترسایان ... اول بُطریق است و پس از آن جاثُلیق و پس از آن مَطران و پس از آن اُسقُف و پس از آن قِسّیس و پس از آن شـمّاس.

از این رو به بررسی معنای و ریشه‌ی این واژگان از پایین‌ترین رسته می‌پردازم:

- شـمّاس: از شمس عربی (در عبری و آرامی: شَمَش) به معنای خورشیدپرست، پرستنده، خدمتگزار.
پرستیدن در پارسی در اصل به معنای در پیرامون کسی یا چیزی گشتن است. آتش‌پرست یعنی آن که گرد آتش بگردد و از آن نگهبانی کند. پریستار یا پرستار کسی است که گرد بیمار می‌گردد و او را تیمار می‌کند. پرستنده به این معنا در شاهنامه فراوان به کار رفته است. برای نمونه در داستان فریدون و ضحاک:
پرستنده‌ی بیشه و گاو ِ نغز --------- چنین داد پاسخ بدان پاک مغز

- قِسّیس: این واژه به معنای پیر و راهنما است. در زبان سریانی به صورت «گشّیشا» (geshshisha) و در زبان آرامی به گونه‌ی «قشیشا» (qeshisha) آمده است و در زبان پارسی به صورت «کشیش» به کار می‌رود.

- اسقف: از اِپی‌سکُپُس (episkopos) در یونانی به معنای سرپرست است.
ز اسقف بپرسید کـ:«ز نوشزاد --------- وز اندرزهایش چه داری به یاد؟» (فردوسی)
در کلیسا اسقف رضوان‌فروش ------------- بهر این صید زبون دامی به دوش (اقبال لاهوری)

شکل دیگر آن (به ویژه در زبان پهلوی) سکوبا یا سکوپا است. اما در فرهنگ‌های قدیمی و به ویژه در شرح بیت زیر از «قصیده‌ی ترساییه»ی خاقانی:
چه فرمایی که از ظلم یهودی ---------------- گریزم بر در دیر سکوبا

سکوبا را چنین توضیح داده‌اند:
نام عابدی است نصارا که دیری ساخته بود و به نام او مشهور است. گویند عیسی علیه السلام به دیر او رفت و از آنجا به آسمان صعود کرد.

به نظر می‌رسد خود خاقانی نیز سکوبا را به همان معنای گفته شده (عابدی از نصارا) به کار برده است. اما فردوسی در شاهنامه سکوبا را به معنای کلی به کار برده است:
نوشتند نامه به هر مهتری ---------------- سکوبا و بُطریق هر کشوری

زنده‌یاد استاد سعید نفیسی و دکتر محمد معین به این معنا و ریشه‌ی درست اشاره کرده‌اند.

- مَطران: در فرهنگ‌ها نوشته‌اند که اصل آن عربی نیست اما از ریشه‌ی آن چیزی نگفته‌اند. نظر دکتر حیدری آن است که به احتمال فراوان، کوتاه شده‌ی metropolitanus است که از نظر واژه‌ای به معنای «مادرشهری» است و به مقامی در کلیسا گفته می‌شده که رهبری دینی استان یا ناحیه را به دوش داشت.
نشستنگه سوگواران بُدی -------------- بدو در سکوبا و مَطران بُدی (فردوسی)

- جاثُلیق: تازی شده‌ی کاثولیکوس (katholikos) یونانی به معنای «همه گیر و جامع». مذهب کاتولیک در دین مسیحیت به معنای «مذهب پذیرفته‌ی همگان» است.
سپاهی بُد از جاثلیقان روم --------------- که پیدا نبُد از پی اسب بوم (فردوسی)

- بُطریق (بُطرَک): شکل تازی شده‌ی پَتری‌آرخِس (patriarches) یونانی به معنای «پدرسالار» است. در سده‌های آغازین مسیحیت چهار «پدرسالار» اصلی مسیحیت ارتاکیش (Orthodox) در شهرهای اورشلیم، کنستانتین‌آباد (عربی: قسطنطنیه)، اسکندریه و انطاکیه (Antioch شهر آنتیوخوس. در پهلوی: اندیوخ) ساکن بودند.

نام برخی از این رسته‌ها در زبان انگلیسی چنین است:

- شـمّاس: deacon

- کشیش: priest برخی می‌پندارند این واژه‌ی انگلیسی با پرستیدن پارسی همریشه است. اما در فرهنگ ریشه‌شناختی انگلیسی نخست آن را از prestar در بالاژرمنیک کهن و سپس آن را با presbyter (در یونانی: presbyteros پیشوا، راهنمای گله) مربوط دانسته است.

- اسقف: bishop این واژه‌ی انگلیسی نیز از همان اپی‌سکُپُس یونانی گرفته شده است.

- مطران: cardinal از ریشه‌ی لاتین به معنای قطب (pole) یا لولا (door hinge) است.

- جاثلیق: در کلیسای روم غربی به کار نمی‌رود. اما در کلیسای شرقی یا ارتاکیش هنوز کاربرد دارد و در انگلیسی Catholicos گفته می‌شود.

- بطریق: این اصطلاح امروزه در انگلیسی patriarch گفته می‌شود. اما مقام برابر آن در کلیسای روم «پاپا» (papa) خوانده می‌شود که همان بابای پارسی است و امروزه در انگلیسی بدان Pope می‌گویند. جالب آن که امروزه در عربی پاپا را «بابا» می‌گویند و در پارسی ما بدان می‌گوییم «پاپ»!

باید توجه داشت که در درازای تاریخ و در پهنای کیش‌ها و فرقه‌های گوناگون مسیحیت به ویژه در کلیسای روم غربی و کلیسای ارتاکیش شرقی معنا و پایه‌ی این رسته‌ها (به ویژه واژه‌های انگلیسی) دگرگونی‌ها یافته و رسته‌های دیگری بدانها افزوده شده است. معناها و کاربردهای بالا مربوط به زمانی است که این واژه‌ها وارد زبان پارسی شده‌اند.

در پایان و در کنار این عنوان‌ها بد نیست درباره‌ی کاهن هم بگویم که این واژه در زبان عربی نام فاعل از ریشه‌ی «کَهَنَ» و معنای آن «پیشگو» یا «پریستار» است. شکل آن در عبری kohen است و امروزه به صورت نام خانوادگی یهودان به کار می‌رود. مشهورترین کسان دارنده‌ی این نام، شاعر و نویسنده و آهنگساز و خواننده‌ی کانادایی «لئونارد کوهن» (Leonard Cohen) و برداران فیلمساز امریکایی «جوئل و اثان کوئن» (Joel & Ethan Coen) هستند.

پی‌نوشت
گرچه این جستار درباره‌ی رسته‌های کلیسایی بود اما پس از خواندن پیام دوستان، بد نیست درباره‌ی چند واژه‌ی دیگر نیز بنویسم:

- مسیح: این واژه شکل عربی «ماشیاخ» عبری است. معنای آن را نجات‌دهنده نوشته‌اند اما گویا معنای دیگر آن «روغن‌مالیده» است و از آنجا که شاهان را در آیین تاجگذاری روغن می‌مالیدند به معنای شاه است. ترجمه‌ی ماشیاخ به یونانی «خریستوس» (Xristos) و به انگلیسی anointed است. این واژه‌ی یونانی همان است که امروزه در انگلیسی به صورت Christ نوشته می‌شود و از آن کریسمس (زادروز مسیح) ساخته شده و دلیل آن که در انگلیسی کوته‌نوشت کریسمس را Xmas می‌نویسند همین واژه‌ی یونانی است. ماشیاخ نیز در انگلیسی به صورت Messiah درآمده است. این صفت در تورات برای کورش بزرگ هخامنشی نیز به کار رفته است.

- پیروان مسیح را در پارسی نو/دری «ترسا» (در پهلوی: ترساگ) می‌گویند. به نوشته‌ی دهخدا این واژه به معنای «ترسنده (از خدا)» است و به باور هنینگ ترجمه‌ی واژه‌ای در زبان سریانی است. برابر «راهب» در عربی به معنای «ترسنده (از خدا)». این مفهوم را در پارسی «ترسکار» و «ترسگار» نیز نوشته‌اند. مولانای بلخی رباعی زیبایی دارد که با واژه‌ی «ترسا» بازی کرده است:
ای آن که صلیب‌دار و هم ترسایی ----------- پیوسته به زلف عنبر ِ تر سایی
لب بر لب من به بوسه کمتر سایی ----------- آیی بر ِ من، ولیک با ترس آیی!

- درباره‌ی نام عیسا در تفسیرهای قدیمی نوشته‌اند که به معنای «یعیش» است یعنی «زندگی می‌کند» که نادرست است. درست همان است که در بالا نوشته شده است.

- صلیب: به نوشته‌ی فرهنگ دهخدا اصل این واژه در آرامی «صلیبا» بوده و در پارسی «چلیپا» است. «خاج» واژه‌ای است ارمنی به همین معنا (در انگلیسی cross، در آلمانی Kreuz، در فرانسه croix و در اسپانیایی cruz گفته می‌شود). اصطلاح «خاج‌پرست» به طعنه به معنای «مسیحی» است.

- زُنّار: درباره‌ی این واژه پرسیده بودند. ریشه‌ی این واژه نیز یونانی است. اصل آن زُناری (zonari) است که از زُناریون (zonarion) آمده یعنی دیسه‌ی کوچک زُنه (zone) به معنای کمربند یا شال کمر (girdle, belt). در انگلیسی آن را به صورت zonnar و zonar می‌نویسند. زنّار کمربند یا رشته‌ای بوده است که مسیحیان برای بازشناخته شدن از مسلمانان در کشورهای مسلمان به کمر می‌بستند. ریشه‌ی آن در اوستایی -yâh و -yasta به معنای بافتن است و در پارسی از آن پیراهن (-pari-iâhana* به معنای: بافته بر گرد) ساخته شده است و شکل دیگر آن پرهون (چمبر یا دایره) است.

- نام دیگری که شبیه عیسا است نام برادر یعقوب است یعنی عیسو (Esau یا Esav) به معنای پشمالو یا ناهموار. (بر پایه‌ی «سِفر پیدایش» در تورات، یعقوب یعنی «آن که پاشنه را می‌گیرد» که گویا در اصطلاح عبری یعنی حیله‌گر. با «عقب» در عربی همریشه است. معنای یعقوب را در عربی کبک نر و جوی آب و اسب نوشته‌اند که با واژه‌ی عبری متفاوت است. لقب یعقوب «اسراییل» بود به معنای «آن که با خدا کُشتی گرفت» و «بنی‌اسراییل» = فرزندان اسراییل.)

پی‌نوشت ۲
درباره‌ی ورود دین مسیح/ترسایی در دنیای ایرانی از زمان ساسانیان جداگانه خواهم نوشت.

4 نظر:

رفیق فردوسی said...

با درود

بسیار بهره بردم. ای کاش آلمانی کلیسا
Kirche
را هم می افزودید
در ادبیات انگلیسی کتاب بلندآوازه ای هست به نام تاریخ کلیسای مردم انگلیس که بید ارجمند
Venerable Bede (Latin: Beda Venerabilis)
نویسنده ی انگلیسی آن را به زبان لاتینی نوشته است

Historia ecclesiastica gentis Anglorum, ( An Ecclesiastical History of the English People)

Shaghaghi said...

با درود
نوشته پرمغزی بود ، گفتنی است که "مسیح" از مسح شده میاید چون خریستوس در یونانی برابر با "روغن اندود شده"است زیرا که یونانیان آیینی داشتند تا کسی را که دارای جایگاه بلندی بود تن او را با روغنی خوشبو چرب میکردند و نیز "صلیب" در پارسی اگر درست بیاد داشته باشم از "چلیپا" ی سریانی آمده است
"زنار"
را هنوز درنیافته ام که ریشه اش از کجاست
پیروز باشید.

Anonymous said...

مسیح که همریشه با ماشیح عبریست و آن داستان روغن مالی کردن هم رسم یهودی بوده و نه یونانی

صلیب فارسی هم از صلیب عربی می آید و چلیپای فارسی هم ریشه ای آرامی-سریانی دارد
آرش

پیشاهنگ said...

بادرود
مانند همیشه چشم براه نوشتارهای تازه
دیگری از شما هستم.
پاینده باشید و مانا