دوشنبه ۲۰/دی ماه/۱۳۸۹ - ۱۰/ژانویه/۲۰۱۱
واژهی «رأی» در زبان عربی به معنای «دیدن» است و با «رویت» و «مرئی» همریشه است. عبارت «برأی العین» یعنی دیدن با چشم.
اما «رای» واژهای است پارسی و به معنای اندیشه و خرد و دیدگاه است. در شاهنامه «رای» به فراوانی به کار رفته است:
مرا گفت: «خوب آمد این رای تو --------- به نیکی گراید همه پای تو»
یا نظامی گنجوی میگوید:
تا مگر از روشنی رای تو ----------- سر نهم آنجا که بود پای تو
ترکیبهای دیگر رای عبارتند از
- رایمند به معنای خردمند و آن که دارای رای باشد. اسدی توسی گوید:
خُنُک مرد دانندهی رایمند --------- به دل بیگناه و به تن بیگزند
- بارای: بخرد، خردمند.
ز گیلان هرآن کس که جنگی بُدند --------- هشیوار و بارای و سنگی بُدند (فردوسی)
- رای زدن: همفکری کردن. اندرز دادن. رایزن: کسی که کارش رای زدن یا به اصطلاح مشاوره باشد.
- رای کسی را زدن: نظر کسی را عوض کردن
- برگشتن رای: تغییر عقیده دادن.
- خودرای: آن که به اندیشه و روش خود کار کند و به اندیشهی دیگران توجهی نکند. حافظ شیرازی میگوید:
فکر خود و رای خود در مذهب رندی نیست ------ کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
ترکیبهای فراوانی دیگری نیز با رای داریم که در فرهنگ دهخدا دیده میشوند. اما چند ترکیب دیگر با «رای» پارسی داریم که کمتر بدانها توجه شده است:
- برای: به رای = به خاطر
- چرا: چه رای = به چه دلیل
- ایرا: برای این، به این دلیل. حافظ میگوید:
شیراز معدن ِلب ِلعل است و کان ِحسن --------- من جوهریّ مفلسم، ایرا مشوّشم
شکل امروزی و تازهتر «ایرا» همان «زیرا» است که در اصل «از ایرا» بوده است.
استاد بهار عبارت دیگری را هم در این خانواده نقل میکند و آن اصطلاح گفتاری و عامیانهی «محض ارا» است که در اصل چنین بوده است: در پاسخ سربالا به پرسش «چرا؟» میگویند: «از ایرا» (به خاطر همین!) که بعدها به «محض ارا» تبدیل شده است.
به نوشتهی دکتر حیدری ملایری در فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک، «رای» در پارسی میانه (پهلوی) «رای» و «راد» و در پارسی کهن «را» بوده است و با ratio در لاتین به معنای خرد - که در انگلیسی از آن reason و rational ساخته شده - همریشه است. از این رو، دکتر حیدری برای این دو واژهی انگلیسی به ترتیب «رایَن» (râyan) و «رایَنی» (râyani) را هم پیش نهاده است.
رای از زبان پارسی وارد عربی شده و به همان معنای اندیشه به کار رفته است و جمع عربی شکستهی آن به صورت «آراء» درآمده است. امروزه «رای» پارسی به شکل «رأی» عربی گفته میشود و برابر vote انگلیسی (همریشه با vow به معنای سوگند) به کار میرود. به نظر من بهتر است آن را همان «رای» بگوییم.
البته در زبان پارسی یک «رای» دیگر هم داریم و آن برابر «راجه» یا «راجای» هندی است. راجهی بزرگ را در هندی «مهاراجه» میگویند یعنی راجهی مهتر. این کاربرد هم در شاهنامه فراوان است به ویژه در «داستان اندر نهادن شترنج»:
بیاورد پیغام هندی ز رای ---------- که: «تا چرخ باشد، تو بادی به جای!»
مَها در هندی همان مِه در پارسی نو/دری به معنای بزرگ است که در مهتر (بزرگتر) و مهستان (انجمن بزرگان) به کار رفته است. مهستان برابر senate در لاتین است که آن هم با senior به معنای مهتر و بزرگتر همریشه است. در زبان پهلوی مه را مس نیز میگفتهاند. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه از «مس مغان» نام میبرد و آن را «بزرگ مغان» ترجمه میکند. در پارسی کهن نیز مه به صورت مس بوده است و یکی از تیرههای بزرگ سکاها را مس-سکه یا مس-سکا میگفتند که در یونانی به صورت Massagate درآمده و در انگلیسی ماساگت خوانده میشود.
5 نظر:
درود بر شهربراز گرامی
من بارها به این دو واژه فکر کرده بودم چه خوب که شما به آنها پرداختید و به نکتههایی اشاره کردید که تازه بود از جمله برای و ازیرا
سپاس
سلام
با تشکر از توضیح تفاوت رای عربی و رای فارسی و مطالب مفید دیگر، تذکر چند نکته شاید خالی از فایده نباشد
در پهلوی یک« رای» وجود دارد که حرف اضافه است و معمولا با تسامح «برای» ترجمه میشود که در ازیرا (در پهلوی از اد رای ) و چرا (در پهلوی چه رای ) و برای ( در پهلوی پد رای ) و ترکیباتی از این دست به کار رفته است . این «رای» در فارسی نو جز در ترکیب، با همین شکل نوشتار باقی نمانده و وقتی به صورت بسیط به کار میرود بدون یا آخر یعنی به صورت (را) به کار میرود که البته معنی آن با رای نشانه مفعول صریح متفاوت است .و این تفاوت از مفهوم جمله آشکار میشود. مانند:
« خدارا» که به معنی« برای خدا» است . خد ارا ای نصیحت گو حدیث مطرب و می گو. . .( برای خاطر خدا...)
«مرا» در مواردی که« برای من» معنی میدهد . مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم.( برای من عهدی است با . . . )
و غیره.
کاربرد این «را» به معنای باستانی آن تا دوران معاصر باقی مانده ازجمله محمد علی فروغی فراوان و به زیبایی از آن استفاده میکند. «...خواهان شدند که تکمیل فایده را متممی بر آن کتاب ترتیب دهم..» یعنی برای تکمیل فایده......( از دیباچه آیین سخنوری. در سیر حکمت در اروپا هم کاربرد به جا و زیبای این «را» بسیار است. )
اکنون ببینیم معنی دقیق آن چیست؟
در فرهنگ دهخدا به نقل قول از سبک شناسی بهار معانی متعددی برای این «را» ذکر شده مانند: برای، به ، قسم به ،متعلق به ، از بهر ، از پی . ....
آشفتگی ظاهری معنی «را» ی مورد نظر و قایل شدن معانی متعدد برای آن از این رو رخ داده که «رای» پهلوی معمولا برای رساندن مفهوم متمم یا مفعول غیر صریح به کار میرفته که معادل حالت داتیو زبان های تصریفی (ازجمله)است و در فارسی نو برای این مفهوم حروف اضافه متعددی به وجود آمده که ترجمه «رای» به یکی از آنها غیر ممکن است. به ، برای ، از . . . . همه وقتی بر سر کلمه ای دیده شوند علامت متمم بودن آن کلمه هستند. اما چون هر کدام به طور طبیعی با افعال خاصی به کار رفته اند و نه با همه افعال ، نمیتوان آنها را به جای هم به کار برد. با توجه به این مطالب فکر میکنم بهتر است معنی این «را» را همان علامت متمم بدانیم تا آن را به حروف اضافه موجود در زبان فعلی ترجمه کنیم .
ترجمه این کلمه به معانی اسمی از قبیل قسم و متعلق و . . . نیز، هم معنی دانستن این کلمات با حروف اضافه ای است که با آن به کار میروند . مثلا در فارسی نو به جای جمله« این خانه متعلق به عمرو است» میتوان گفت« این خانه ی عمرو است » . همانطور که میبینیم کسره اضافه جای کلمات اسمی دال بر تعلق را گرفته است . این متفاوت از این است که ما کسره را به متعلق معنی کنیم . در مورد ترجمه آن به قسم و نمونه های دیگر هم داستان از همین قرار است.
با توجه به بحث معنی «را» ، هم معنی دانستن آن با کلمه ای که معنای اسمی دارد یعنی «رای» هم ظاهرا محملی ندارد و باید این دو را مستقل از هم در شمار آورد . مگر اینکه ثابت کنیم یکی از دیگری گرفته شده که در آن صورت باید چند ملاحظه را در نظر داشت. یکی اینکه ممکن است در طول زمان ترکیبات صیقل خورده و خلاصه شوند و نقش حرف اضافه پیدا کنند، مانند «زیرا» که در واقع یک ترکیب سه کلمه ای بوده . اما برعکس آن یعنی بیرون آمدن معنای اسمی از یک حرف اضافه بعید و غریب است و من با اینکه امکان آن را رد نمیکنم نمونه ای از آن ندیده ام . اگر این مطلب درست باشدبه ملاحظه دوم میرسیم . در صورت همریشگی «را» و «رای» باید دومی را در فارسی باستان یافت و تحول معنایی آن را ، توجیهی به دست داد .
با درود به شهربراز و دوستان گرامی
انچه که در باره رای گفتید درست است تنها میخواستم به این نکته بپردازم که "را" مفعولی در پارسی به گمان بسیار برابر با
"re"
لاتینی بایستی با شد که نمایانگر" چیزی است
اگر در پارسی واژه پرسشی "چرا=چه+ را" را در دید بیاوریم در لاتین میگویند
Quare(qua+re)
"و نیز واژه "درباره
de qua re
که همان همتراز پارسیاش را میخواهند بازگو کنند و چون این "ره" لاتینی به معنی چیز و یا مورد است
و البته شاید با "رای"
=Ratio, Rede
بستگی داشته باشد
با سپاس
با درود
..و درباره "مه" آنرا باید از واژه های آریایی بسیار کهن دانست که "بزرگی " را نشان میدهد و شگفت اینکه در زبان لاتینی دقیقا مانند پارسی آنرا بکار میبردند و صفت برتری هم از آن میساختند
Magnus --> maior--maximus
که برابر با
مه--->مهتر---> مهترین
است
پیروز باشید
سلام
در متن بالا درون یکی از پرانتز ها نوشته ام ( ازجمله) که کامل آن بوده ( از جمله فارسی باستان ) که با این وسیله آن را اصلاح میکنم . با تشکر
Post a Comment