شنبه ۷/شهریور/۱۳۸۸ - ۲۹/آگوست/۲۰۰۹
مشغول خواندن کتاب جالبی هستم به نام «زندگی در کنار جادهی ابریشم» که دکتر حیدری ملایری گرامی به من معرفی کرد.
نام کتاب: زندگی در کنار جادهی ابریشم (Life along the Silk Road)
نویسنده: سوزان ویتفیلد (Susan Whitfield)
ناشر: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا
سال انتشار: ۲۰۰۱ م. / ۱۳۸۰ خ
صفحه: ۲۵۳
این کتاب داستان زندگی ۱۰ نفر با دینها و زبانها و قومیتهای متفاوت است که در طول ۲۵۰ سال از ۷۵۰ تا ۱۰۰۰ میلادی در کنار این جاده زندگی کردهاند. این ده داستان عبارتند از:
۱- داستان یک تاجر: مردی سغدی به نام «نانایوندک» (بندهی نانا، خدای باستانی) که پیرو مانی است. پدر و مادرش و خودش ابتدا زرتشتی بودند اما او و عمویش به دین مانی میگرایند.
۲- داستان یک سرباز: تبتی بودایی، شرح جنگهای چین و تبت بر سر برخی سرزمینهای کنار جادهی ابریشم است.
۳- داستان یک سوارکار: ترک اویغور. در این داستان با نقش سغدیان در دینگردانی اویغورها به دین مانی آشنا میشنویم. البته شخصیت داستان و خانواده مانند بسیاری دیگر از اویغورها به همان دین پرستش ارواح و شمنی (shaman) باقی میمانند. در این داستان میبینیم که اویغورها به خاطر کمک نظامی به چین، به نوعی از چین باج میگرفتند و اسبان و تاتو (pony)های خود را به قیمت گزاف به چین میفروختند و دولت چین نیز مجبور بود بپذیرد. اما در کتابهای تاریخ چین از این اسبها و تاتوها به عنوان «هدیه» و خراج اویغورها به امپراتور یاد شده است!
۴- داستان یک شاهدخت: خواهر امپراتور چین. یکی دیگر از باجهایی که دولت چین به اویغورها میداد فرستادن شاهدختها به زنی خاقان اویغور بود. در این داستان با شاهدختی همراه میشویم و مسیر سفر و نحوهی برخورد اویغورها با او را میخوانیم.
۵- داستان یک راهب: کشمیری بودایی. این راهب کشمیری به ختا (Khitan) میرود. ختا همان است که در متنهای قدیم گاهی به صورت «خطا» نیز نوشته میشده و زیبارویان آن مشهور بودند. برای نمونه حافظ میگوید:
آن یار پریچهره که دوش از برِ ما رفت ------- آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت؟
۶- داستان یک معشوقهی درباری (courtesan) چینی
۷- داستان یک راهبه: چینی بودایی
۸- داستان یک بیوه: زنی چینی
۹- داستان یک پایور (official) چینی
۱۰- داستان یک هنرمند
(اطلاعات بیشتر دربارهی داستانها را پس از خواندن هر یک خواهم افزود.)
سوزان ویتفیلد چینشناس است و همان طور که خود در پیشگفتار اعتراف میکند دربارهی تمدنهای همسایه آگاهی کافی برای نگارش ندارد. به همین خاطر در این داستانها نشانی از شخصیت مسلمان و یهودی نیست. دینها محدود به مانوی، بودایی، مسیحی نسطوری است. وی در توصیف منطقهها و فضاها خیلی خوب قلم زده است و خواننده را به فضای مورد نظر میبرد و اطلاعات تاریخی دربارهی رابطهی بین کشورها و دولتهای هر دوره را در ضمن هر داستان توضیح میدهد. برخی کلکهای تاجران و شگردهای نظامی و ... را هم در لا به لای داستانها گنجانده است. در مجموع کتاب بسیار خوب و آگاهیبخشی است.
اما چند کاستی:
- خانم ویتفیلد به خاطر تخصص نداشتن در تاریخ ایران، در همان پیشگفتار چند اشتباه دربارهی ایران کرده است. از جمله این که میگوید دین زرتشتی به نجاتدهنده اعتقاد دارد و نام این نجاتدهنده «اهورا مزدا» است. در حالی که در دین زرتشت نجاتدهنده را سوشیانس یا سوشیانت میگویند. یا مانی را - که از پدر و مادری اشکانی در بابِل زاده شده - بابلی مینامند. برخی از این اشتباهها با مشاورهی کوچکی حل میشد.
- دیگر این که درست است که در سالهای ۷۵۰ تا ۱۰۰۰ میلادی دیگر دولت مرکزی ایرانی بر جادهی ابریشم نفوذ نداشت اما دولت ایرانی سامانیان در آن دوران (۲۶۱ تا ۳۹۵ ق / ۸۷۴ تا ۱۰۰۴ م) بر سمرقند و بخارا فرمان میراند. ضمن آن که در پیشگفتار تاریخچهی مختصری از دوران پیش از میلاد تا سال ۷۵۰ م. داده است. اما در این تاریخچه هم کمتر به نفوذ و حضور عنصرهای فرهنگی ایران در آسیای میانه اشاره میکند. از جمله میدانیم که ایران به مدت دست کم ۶۰۰ سال - یعنی بیشتر دوران ۴۵۰ سالهی اشکانیان (۲۲۰ پ.م. تا ۲۲۴ م.) و مدت ۴۳۰ سالهی فرمانروایی ساسانیان (۲۲۴ تا ۶۵۰ م.) - بر جادهی زمینی ابریشم کنترل داشت و واسطهی بازرگانی میان چین و روم بود. اصلا یکی از دلیلهای به وجود آمدن جادهی دریایی ابریشم برای همین بود که روم و چین میخواستند ایران را دور بزنند. یعنی رومیان از شام و عربستان به اقیانوس هند میآمدند و از آنجا به چین میرفتند تا از جادهی زمینی - که بیشتر آن زیر کنترل و فرمان دولتهای ایرانی بود - گذر نکنند. اما در این پیشگفتار اشارهای به این موضوع نمیشود.
نکتهی جالبی که در پیشگفتار آمده این که بودا - که نام اصلیاش سیذارتا گاتامه بوده - از قوم ایرانی سکاهای شرقی بود. لقب او شکایامونی به معنای فرزانهی سکایی است.
نکتهی جالب دیگر این که در آغاز سدهی بیستم میلادی (سال ۱۹۰۰ م) میزان فراوانی سند باستانی از صحرای تکلهمکان به دست میآید و اروپاییان بیشتر آنها را با خود میبرند تا روی آنها مطالعه کنند. پس از نزدیک ده سال یکی از باستانشناسان به نام «سر مارک اورل استاین» (Sir Marc Aurel Stein) به آسیای میانه میآید. پس از پرس و جوی فراوان از کسی که این سندها را فروخته، یعنی ترک اویغوری به نام «اسلام آخوند»، آخر فروشنده اعتراف میکند که بیشتر این سندها تقلبی است و او و همکارانش آنها را از خود درآوردهاند! روی پوست درخت نوشتهاند و با کمک آتش و ... آنها را کهنه کردهاند. یعنی باستانشناسان و کارشناسان زبانهای مُرده در اروپا به مدت ده سال مشغول تلاش بیهوده برای کشف خط و زبانی بودند که وجود خارجی نداشت و چند شیاد آنها را ساخته بودند!
Saturday, August 29, 2009
زندگی در کنار جادهی ابریشم
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
11:49 AM |
پيوند دایمی
3 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی اشکانیان , تاريخ باستان , ساسانیان , كتاب
Wednesday, August 26, 2009
چهرههای قدرت
چهارشنبه ۴/شهریور/۱۳۸۸ - ۲۶/آگوست/۲۰۰۹
کتابی یافتم به نام «چهرههای قدرت» دربارهی نمایش و تصویر اسکندر در طول تاریخ.
نام کتاب: چهرههای قدرت: تصویر اسکندر و سیاست یونانی (Faces of Power: Alexander's Image and Hellenistic Politics)
نویسنده: اندرو استوارت (Andrew F. Stewart)
سال انتشار: ۱۹۹۳ م. / ۱۳۷۴ خ.
ناشر: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا
صفحه: ۵۴۵
پیوست ۱ (ص ۳۴۱) این کتاب دربارهی ظاهر اسکندر بر پایهی نوشتههای باستانی است. چند نکتهی جالب از این بخش را نقل میکنم:
تراشیدن ریش در میان یونانیان از زمان اسکندر رایج شد هرچند که مردان پیشگام (و محترم) یونانی این کار را نمیکردند.
دیودوروس میگوید: وقتی اسکندر به شهر شوش، یکی از پایتختهای هخامنشیان، رسید و بر تخت شاهنشاهی ایران نشست، اندازههای تخت شاهی خیلی برایش بزرگ بود (یعنی قد و قامت اسکندر دست کم کوچکتر و کوتاهتر از قد و قامت شاه ایران بود). در حالت نشسته بر تخت، پاهای اسکندر به پلهی اول تخت نمیرسید. از این رو یکی از یونانیان وقتی این را دید، یکی از میزهای داریوش سوم را از همان کنار برداشت و زیر پای اسکندر گذاشت تا پایش در هوا آویزان نباشد!
پلوتارخ میگوید: اسکندر پس از ورود به ایران شروع کرد به پوشیدن لباسهای ایرانی. او لباس پارسیان را بر لباس مادها ترجیح میداد زیرا لباس پارسی آسانتر بود.
دیودوروس میگوید: اسکندر تمام لباسهای شاهنشاه ایران را میپوشید به جز شلوار مادی و شنل آستیندار را.
آریان میگوید: اسکندر لباس مقدونی خود را با لباس ایرانیان عوض کرد و من اصلا این کار او را نمیستایم. وی هم چنین میگوید مقدونیان از این لحاظ بسیار ناراحت بودند که اسکندر به روش ایرانیان لباس میپوشد.
بخشهایی از این کتاب را میتوانید در سرویس «کتابهای گوگل» بخوانید.
این هم تصویر اسکندر در «موزاییک اسکندر» که در شهر پومپی ایتالیا یافت شده است. این موزاییک صحنهی جنگ اسکندر و داریوش سوم هخامنشی را نشان میدهد و در سدههای نخست میلادی بر پایهی نقاشیای از زمان نزدیک به اسکندر ساخته شده است. تصویر واقعی اسکندر بسیار متفاوت از آن چیزی است که امروزه اروپاییان و به ویژه هالیوود سعی دارند نشان دهند یعنی مردی بلندقامت و بلوند و ...
این هم کالین فرل (Colin Farrell) ایرلندی که برای بازی در فیلم اسکندر موهای مشکی خود را بلوند کرده است!
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
1:09 AM |
پيوند دایمی
1 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , كتاب , هخامنشیان
Tuesday, August 25, 2009
خاطرهی ادگار جیمز بنکس
سهشنبه ۳/شهریور/۱۳۸۸ - ۲۵/آگوست/۲۰۰۹
ادگار جیمز بنکس یک امریکایی بود که در سال ۱۹۰۳ م. / ۱۲۸۲ خ. از طرف دانشگاه شیکاگو برای کاوشهای باستانی به عثمانی رفت.
ادگار جیمز بنکس با لباس عربی
وی سپس در سال ۱۹۱۲ م / ۱۲۹۱ خ. گزارش کاملی از سفر خود منتشر کرد با نام «بسمیه یا شهر گمشدهی ادب».
نام کتاب: بسمیه یا شهر گمشدهی ادب (Bismya or the Lost City of Adab)
نویسنده: ادگار جیمز بنکس (Edgar James Banks)
سال انتشار: ۱۹۱۲ م.
صفحه: ۴۵۵
بسمیه شهری است در عراق امروزی که در استان «واسط» بین بغداد و بصره قرار دارد. شهر ادب هم شهری است از دوران سومریان که پیش از این کاوش تنها نام آن دانسته بود.
بنکس ابتدا در کنسولگری امریکا در شهر بغداد کار میکرد و توانست میزان زیادی لوحههای نوشته به خط میخی بخرد و به موزهها بفروشد. وی در این کتاب گله میکند که دولت عثمانی به تازگی قانونی تصویب کرده که مقامهای دولتی کشورهای خارجی دیگر نمیتوانند در کار عتیقه فعالیت کنند.
بنکس در فصل دوم کتاب دربارهی مقررات دولت عثمانی برای کسب اجازهی کاوش صحبت میکند. من گوشهای از آن را ترجمه میکنم:
طبق قانون امور باستانشناسی عثمانی، هر درخواست کاوش باستانشناسی باید نخست به وزارت تعلیمات عمومی تسلیم شود. پس از طی زمانی، مشاوری درخواست را بررسی میکند. اگر تصویب شد آن را به موزهی امپراتوری عثمانی میفرستد. مقامات موزه آن را بررسی میکنند و اگر مایل بودند آن را به وزارت تعلیمات عمومی برمیگردانند تا نزدیکترین مقامات محلی به ویرانهی تاریخی وضعیت مالکیت زمین و نزدیکی آن به پادگانهای نظامی یا مسجد و گورستان را بررسی کنند. درخواستها نه به صورت تلگراف بلکه به صورت نامه فرستاده میشوند حتا اگر ویرانه در بیابان باشد و از هر گونه آبادی دور باشد.
پس از آن نامهای به فرماندار یا والی استان فرستاده میشود و شاید یک ماه طول بکشد. والی آن را به فرماندار جز یا «متصرف» میفرستد. متصرف آن را به قائم مقام میفرستد. قائم مقام آن را به مدیر میفرستد. مدیر هر وقت که دلش خواست بازرسی لازم را انجام میدهد و نامه را از همین مسیر به وزارت تعلیمات عمومی پس میفرستد.
اگر همه چیز به خوبی پیش برود، درخواست اصلی با گزارش مقامهای محلی دوباره برای بازبینی به موزه فرستاده میشود. سپس موزه درخواست را به وزراتخانه پس میفرستد. اگر هیچ مخالفتی با درخواست نشد، آن را به وزیر اعظم و شورای دولت میدهند تا تصویب کند. بیشتر درخواستها در همین جا کارشان تمام میشود و خبری از آنها نمیشود. اگر بخت یار باشد و درخواستی از زیر دست این شورای گرانقدر بیرون آمد دوباره به دست وزیر اعظم داده میشود تا آن را به شورای وزیران ببرد. پس از تصویب شورای وزیران، درخواست به سوی کاخ فرستاده میشود تا بالاخره روی میز سلطان برسد. گفته میشود که تنها پنج درصد درخواستها به میز سلطان میرسند و اگر بیرون بیایند به شکل دودی از دودکش خواهد بود!
اگر به منشیان دربار فشار کافی آورده شود شاید درخواست به نظر سلطان برسد. سپس سلطان نظر موافق یا مخالف خود را بیان میکند. به این ابراز نظر «اراده» (iradé) گفته میشود. وقتی «اراده» به صورت کتبی درآید «فرمان» (firman) خوانده میشود. درخواست و «اراده» به وزارت تعلیمات داده میشود و پس از پرداخت ۲۰ لیرهی عثمانی (برابر ۸۸ دلار امریکا) و پیش پرداخت ۵۰ لیرهی عثمانی (برابر ۲۲۰ دلار امریکا)، «فرمان» به دست متقاضی داده میشود. ممکن است گرفتن فرمان یک سال طول بکشد.
پس از طی تمام این مرحلهها، موزه یک نفر مامور را به همراه گروه کاوش میفرستد که تمام هزینههای این شخص بر عهدهی گروه باستانشناس کاوشگر است. وی هرچه را گروه کاوشگر پیدا کند تحویل میگیرد و مراقب است که بندهای قرارداد همکاری نقض نشوند.
در این زمان هنوز دولت عثمانی برپا بود و در ایران هم حکومت قاجار بر قرار بود. جالب است که عثمانیان با این که از نظر تاریخی و فرهنگی هیچ ربطی به دوران باستان این منطقه نداشتند این گونه برای حفظ آثار باستانی قلمروهای زیر فرمان خود سختگیری میکردند. بسیاری از آثار باستانی مربوط به ایران از زمان هخامنشی تا ساسانی در این زمان زیر فرمان دولت عثمانی بود. از خود آسیای کهتر یا آناتولی گرفته که در زمان هخامنشیان بخشی از ایران بود تا سوریه و بابل و عراق که در زمان اشکانیان و ساسانیان هم همچنان بخشی از قلمروی ایرانیان بودند. به همین خاطر بسیاری از آثار باستانی ایران متعلق به این دوران هم اینک در موزههای ترکیه است و طوری با آن رفتار میکنند که مربوط به نیاکان ترکشان است! همان طور که مولانای ایرانی را دزدیدهاند و او را شاعر ملی و بزرگ ترک (!) خود معرفی میکنند.
در همین دوران در زمان قاجار، اروپاییان میآمدند و حق انحصاری کاوش باستانی در سراسر ایران را میگرفتند و هر چه به دست میآوردند با خود میبردند و این گونه شد که موزههای بریتانیا و فرانسه پر شد از آثار باستانی ایران زمین! (برای نمونه ن.ک. غارت شوش در همین وبلاگ).
متاسفانه انگار وضع در کشور ما آن قدر خراب است که هنوز هم برخی میگویند: خوب شد خارجیها آثار باستانی ما را بردند وگرنه اگر آن آثار هنوز در ایران مانده بود امروز چیزی از آنها برجا نمانده بود! نمیدانم کی قرار است این وضع تغییر کند.
پینوشت:
این کتاب را میتوانید در این نشانی در کتابخانهی دانشگاه شیکاگو بخوانید.
به نوشتهی خانم اوا واسیلوسکا (Ewa Wasilewska) در مقالهای به نام «ایندینیا جونز فراموش شده» (The Forgotten Indiana Jones) و نیز این صفحه، ادگار بنکس الهامبخش شخصیت ایندینیا جونز در مجموعه فیلمهای هالیوودی (با شرکت هریسون فورد) است.
پینوشت ۲:
بانو سودآور یادآور شدند که عثمانیان هم در حفظ آثار و میراث باستانی سرزمینهای زیر فرمان خود توجه نداشتند و نمونهی آن کل دروازهی شهر بابل و کل شهر پرگامون است که به تمامی در موزههای اروپا است، یا معبد پارتنون یونان که لرد الگین (Elgin) انگلیسی آن را خرید و به انگلستان برد. آلمانیها نیز در برابر ساخت راه آهن بغداد، آزاد بودند هر چه دلشان میخواهد از سرزمینهای عثمانی ببرند.
تمام اینها درست و بجا است و از یادآوریشان سپاسگزارم. من تنها خواستم مقایسهای کرده باشم بین گشادهدستی شاهان قاجار که امتیاز انحصاری کاوش باستانشناسی میدادند با عثمانیان که این چنین سختگیری میکردند. دست کم این روال قانونی طولانی و نفسگیر را داشتند. اما من نمیدانم آیا چنین قانون و روالی در ایران آن زمان وجود داشته یا نه.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
1:13 AM |
پيوند دایمی
2 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , تاريخ معاصر , كتاب
Monday, August 24, 2009
گشتاسپ و کتایون
دوشنبه ۲/شهریور/۱۳۸۸ - ۲۴/آگوست/۲۰۰۹
بر پایهی یشتهای اوستا، نام همسر گشتاسپ کیانی «هوتَهاوسا» (Hutaosa شاید همان آتوسا) و مانند گشتاسپ از خاندان نَئوتَره (Naotara همان نوذر) بود. در نوشتههای پهلوی اوایل ساسانی نام همسر گشتاسپ به شکل هوتوس درآمده است. اما در شاهنامه و روایتهای دوران اسلامی نام زن گشتاسپ هیچ شباهتی به این نام ندارد. بلکه در این نوشتهها زن گشتاسپ دختر قیصر روم است و کتایون خوانده میشود. داستان عشق گشتاسپ و کتایون، دختر قیصر، در شاهنامه در بخش پادشاهی لهراسپ آمده است.
آرتور کریستنسن در کتاب کیانیان مینویسد که معلوم نیست از چه زمانی این تغییر در نام و شخصیت همسر گشتاسپ صورت گرفته و داستان حماسی/عشقی گشتاسپ و کتایون به تاریخ کیانیان راه یافته است. اما بعید نیست که این امر مربوط به اواخر دوران ساسانیان به ویژه پس از دورهی شاهنشاهی خسرو دوم، اپَرویژ [شکستناپذیر = پرویز]، باشد. زیرا خسرو دختر امپراتور بیزانس به نام مریم را به زنی گرفت.
از سوی دیگر نیز داستان عشق گشتاسپ و کتایون شبیه داستان زریادرس و اوداتیس (Zariadres and Odatis) است که به زمان هخامنشیان و اسکندر مقدونی میرسد. خارس میتیلنی (Chares of Mitylene) - که در سدهی چهارم پ.م. رییس دربار اسکندر بود - از این داستان عاشقانهای یاد کرده که در میان ایرانیان رایج بوده است. زریادرس شبیه زریر (برادر گشتاسپ) و اوداتیس شبیه نام هوتهاوسا است.
خاستگاه: کتاب کیانیان ترجمهی ذبیحالله صفا
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
1:43 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان
Sunday, August 23, 2009
یادگار زریران
یکشنبه ۱/شهریور/۱۳۸۸ - ۲۳/آگوست/۲۰۰۹
یکی از آثار به جا مانده از زمان ساسانیان کتابی است به نام «یادگار زریر» یا در زبان پهلوی (پارسی میانه): «ایاتگار زریران». این کتاب دربارهی جنگ میان گشتاسپ و ارجاسپ تورانی و بیان دلاوریها و جنگاوریهای زریر و پسرش بَستور در این نبردها است.
زریر نام برادر گشتاسپ بود و هر دو پسر لُهراسپ بودند. لهراسپ در اصل به صورت «اَئووَرتَهاسپه» بوده به معنای دارندهی اسپ تندرو. ائوورته همان است که به صورت اروند (رود تندرو) و الوند درآمده است. ائوورتهاسپه به صورت لورتهاسپ و لرهاسپ و سپس لهراسپ درآمده است. لهراسپ چون به سن پیری رسید خود را بازنشسته کرد و کشورداری را به پسران خود سپرد. گشتاسپ شاه شد و زریر فرمانده ارتش. در شاهنامه چنین آمده است:
چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت --------- فروآمد از تخت و بربست رخت
در زمان شاهی گشتاسپ، زرتشت پیامبر بر او درمیآید و او را به دین خود میخواند. که در واقع دین زرتشت اصلاحاتی در دین آریایی مزداپرستی بود. گشتاسپ دین او را میپذیرد و دیگران را نیز به دین زرتشت دعوت میکند از جمله ارجاسپ تورانی را. اما ارجاسپ از پذیرش دین زرتشت سرباز میزند و چنین پاسخ میدهد:
که ای نامور شهریار جهان -------------- فروزندهی تاج شاهنشهان
سرت سبز باد و تن و جان درست ------------- مبادت کیانی کمرگاه سست
شنیدم که راهی گرفتی تباه --------------- مرا روز روشن بکردی سیاه
بیامد یکی پیر مهتر فریب ---------------- ترا دل پر از بیم کرد و نهیب
سخن گفتنش از دوزخ و از بهشت --------------- به دلت اندرون هیچ شادی نهشت
تو او را پذیرفتی و دینش را -------------- بیاراستی راه و آیینش را
برافگندی آیین شاهان خویش ----------------- بزرگان گیتی که بودند پیش
رها کردی آن پهلوی کیش را -------------------- چرا ننگریدی پس و پیش را
سپس جنگی درمیگیرد و زریر در این جنگ به دست یک تورانی به نام «بیدرفش جادو» کشته میشود. بخش گشتاسپنامه در شاهنامه که سرودهی دقیقی توسی است در واقع بر پایهی نسخهای از «یادگار زریران» است و فردوسی آن را بر اثر خوابی که دید و در آن خواب دقیقی از وی درخواست کرد، در شاهنامهی خود گنجاند. البته دکتر ذبیحالله صفا معتقد است که دقیقی از شاهنامهی منثور ابومنصوری استفاده کرده نه یادگار زریران اما آن شاهنامهی منثور خود بر پایهی یادگار زریران بوده است.
صورت فعلی یادگار زریران به زمان ساسانیان برمیگردد و کتابی است به نثر. در سال ۱۹۳۲ م. / ۱۳۱۱ خ. امیل بنونیست (Emile Benveniste)، استاد فرانسوی زبانهای ایرانی کهن، ثابت کرد که این کتاب در اصل به صورت نظم حماسی و متعلق به دوران اشکانیان بوده و در زمان ساسانیان پس از افزوده شدن توضیح و تفسیرهایی به صورت نثر درآمده است. سپس خود به بازیابی و بازسازی صورت اصلی آن پرداخت و موفق شد پس از چند سال کوشش شکل اصل آن به صورت شعرهای شش هجایی را بازسازی کند. گویا خود این شکل اشکانی نیز از روی منظومهی دیگری در زمان هخامنشیان سروده شده است.
به نوشتهی دکتر ذبیحالله صفا، اهمیت یادگار زریران در این است که واسطهی میان منظومههای حماسی پشتها و حماسههای پارسی است و نشان میدهد که اندیشهی ایجاد منظومههای پهلوانی از دورهی یشتها همواره در ایران وجود داشته است. دکتر صفا متن حماسی یادگار زریران را در شمارههای ۶ تا ۱۰ سال اول مجلهی سخن منتشر کرد. این هم نمونهای از این برگردان:
بَستور، پسر خردسال زریر، به کینخواهی پدر به رزم میرود و چنین میگوید:
رزم ایران بینم / و این که آن سپهبد دلیر / پدر من زریر / زنده است یا مرده / پیش خدایگان بازگویم / پس ویشتاسپ شاه / گفت تو مشو! / چه تو اَپورناکی [=نابالغ] / و پرهیز رزم [=روش دفاع] ندانی / و تیر ندانی افکند / و خیونان [=تورانیان] ترا کُشند / آنگاه خیونان دو از من برند [=زریر و بستور] / ...
اما بستور به پنهانی / به آخور سردار گفت / ویشتاسپ فرمان داد / آن اسپ که زریر را بود / به بستور دهید / آخورسردار اسپ زین فرمود کردن / و بستور برنشست / و اسب فراز هِلید / و دشمن بکشت / تا بدان جایگه رسید / که پدر مرده را بدید / و گفت ای پدر نامور! / خون تو که ریخت؟ /... / کام تو همه آن بود / که کارزار کنی / اما اینک کشته افتادهای / چون مردم بیتخت / و این موی و ریش تو / از باد بیاشفته است / تن پاکت خسته و خاک بر گردنت نشسته است / من اکنون چه میتوانم کرد؟ / اگر فرود آیم / و سر تو بر کنار گیرم / و خاک از سرت بسترم / از آن پس، بر اسپ / نشستن نتوانم /...
(نقل از کتاب کیانیان ترجمهی ذبیحالله صفا)
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
12:53 AM |
پيوند دایمی
2 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی اشکانیان , تاريخ باستان , كتاب
Friday, August 21, 2009
راهنمای جامع پاسارگاد
آدینه ۳۰/امرداد/۱۳۸۸ - ۲۱/آگوست/۲۰۰۹
چندی پیش کتابی خریدم نوشتهی شادروان استاد دکتر علیرضا شاپور شهبازی به نام «راهنمای جامع پاسارگاد».
نام کتاب: راهنمای جامع پاسارگاد
نویسنده: علیرضا شاپور شهبازی
سال انتشار: ۱۳۷۹ خ. / ۲۰۰۰ م.
ناشر: بنیاد فارسشناسی، شیراز
صفحه: ۱۴۵
این کتاب از پنج فصل تشکیل شده که عنوان آنها چنین است:
۱- نام و جایگاه پاسارگاد
۲- طرحی کلی آثار و سازندگان آنها
۳- آثار هخامنشی پاسارگاد
۴- آثار دیگر دشت مرغاب
۵- تاریخچهای از مطالعات پیرامون پاسارگاد
در پایان کتاب نیز تصویرهای رنگی با کاغذ مرغوب (گلاسه) از تک تک بناها و آثار دشت پاسارگاد دیده میشود.
آثاری که در این کتاب معرفی و بررسی شدهاند عبارتند از:
- آرامگاه کوروش بزرگ
- کاخ بار
- کاخ دروازه
- نقش انسان بالدار
- بوستان پاسارگاد
- کاخ نشیمن
- زندان سلیمان (قبر کمبوجیه)
- تل تخت یا تخت سلیمان
- سکوهای نیایش
- تپههای پیش از تاریخ
- تنگ بلاغی
- کاروانسرای مظفری
- مسجد اتابکی
شادروان دکتر علیرضا شاپور شهبازی (زاده: ۱۳۲۱ شیراز، مرگ: ۱۳۸۵) از استادان برجسته در زمینهی تاریخ ایران باستان و به ویژه دوران هخامنشی بود. مزار وی در حافظیهی شیراز است.
علیرضا شاپور شهبازی
وی در پیشگفتار دلیلهای چندی برای اهمیت پاسارگاد برمیشمارد از جمله این که پاسارگاد نخستین نماد شکوفایی هنرهای رازیگری (معماری)، پیکرتراشی، رنگآمیزی و شبیهسازی در دوران هخامنشی را در خود نگه داشته و الگوی پارسه (تخت جمشید) شده است. بدون شناخت پاسارگاد دریافتن رازهای پارسه میسر نمیشود.
در زمان ما دربارهی پاسارگاد پیشتر سه اثر مستقل نوشته شده است:
- رسالهی پایاننامهی دکتری ارنست هرتسفلد آلمانی به سال ۱۹۰۸ م. / ۱۲۸۷ خ. در ۶۸ صفحه که نوشتههای جهانگردان اروپایی از سدهی پانزده میلادی (دوران صفوی) به بعد را بررسی کرده است.
- دومین تحقیق مستقل دربارهی پاسارگاد را شادروان علی سامی که در سال ۱۳۳۰ خ. / ۱۹۵۱ م. منتشر شد. کتاب سامی «پاسارگاد یا قدیمیترین پایتخت کشور شاهنشاهی ایران» نام داشت. سامی از سال ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۴ سرپرست آثار پارسه و پاسارگاد بود. کتاب سامی شامل مطالب دست اول و کاوشهای شخصی او در پاسارگاد است. این کتاب را رالف نورمن شارپ در سال ۱۹۵۶ م. به انگلیسی ترجمه کرد و در دسترس فرنگیان نهاد.
- سومین اثر نوشتهی دیوید استروناخ است که در سال ۱۹۷۸ م. / ۱۳۵۷ خ. منتشر شد و حاصل بررسیهای باستانشناختی و شرح یافتههای کاوش بین سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۳ م. است. استروناخ علاوه بر آثار دوران هخامنشی، آثار دوران سلوکیان و ساسانیان در پاسارگاد را نیز بررسی میکند.
استاد شهبازی از این سه اثر پژوهشی استفاده کرده تا راهنمای جامع و عمومی و مناسب برای خوانندگان علاقهمند غیرکارشناس و بازدیدکنندگان از پاسارگاد فراهم کند و در این کار موفق بوده است.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:44 AM |
پيوند دایمی
2 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , كتاب , هخامنشیان
Thursday, August 20, 2009
کیانیان
پنجشنبه ۲۹/امرداد/۱۳۸۸ - ۲۰/آگوست/۲۰۰۹
امروز میخواهم اندکی دربارهی کتاب کیانیان کریستنسن بنویسم.
نام کتاب: کیانیان (Les Kayanides)
نویسنده: آرتور امانوئل کریستنسن (Arthur Emmanuel Christensen)
سال نگارش: ۱۹۳۱ م. / ۱۳۱۰ خ.
ترجمه: دکتر ذبیحالله صفا
سال ترجمه: ۱۳۳۶ خ / ۱۹۵۷ م.
انتشارات: علمی و فرهنگی
صفحه: ۲۴۲
این کتاب ۶ فصل دارد و عنوان فصلها چنین است:
۱- کیانیان و هخامنشیان: طرح مسئله
۲- کیانیان در گاثاها و یشتها
۳- روایات مربوط به تاریخ قدیم در دورهی ساسانی
۴- کیانیان بنا بر روایت دینی
۵- کیانیان بنا بر روایت ملی
۶- جانشینان بهمن بنا بر روایت ملی
آرتور کریستنسن در تاریخ ۹ ژانویهی ۱۸۷۵ م. / ۱۹ دی ۱۲۵۳ خ. در دانمارک زاده شد و در ۳۰ مارچ ۱۹۴۵ م. / ۱۰ فروردین ۱۳۲۴ درگذشت. وی ابتدا در دانشگاه کپنهاک در محضر وسترگارد کسب دانش کرد و سپس به آلمان رفت و در نزد آندریاس شاگردی کرد. وی علاوه بر زبان مادری خود به زبانهای آلمانی و فرانسوی و انگلیسی تسلط داشت و اثر چاپ کرده است. وی زبانهای اوستایی و پهلوی و پارسی نو و عربی هم میدانست. وی نخستین تحقیق خود را در سال ۱۹۰۱ دربارهی مزدک منتشر کرد و پس از آن تا پایان عمر در زمینهی ایران پیش از اسلام به ویژه ساسانیان پژوهش کرد. از وی نزدیک شصت اثر بر جا مانده که مهمترین آنها عبارتند از:
- شاهنشاهی ساسانیان
- ایران در زمان ساسانیان
- کیانیان
- تحقیقاتی در آیین زردشتی در ایران باستان
- ملاحظاتی دربارهی قدیمیترین دورانهای آیین زرتشتی
- آیا آیین زروانی وجود داشته است؟
- حماسهی شاهان در روایات ایران باستان
- نمونههای نخستین بشر و نخستین شاه در تاریخ داستانی ایرانیان
موضوع کتاب کیانیان در واقع پاسخ به این پرسش است که کیانیان که بودند و آیا با هخامنشیان یکی بودند؟
نام شاهان کیانی در روایتهای دینی از جمله بُندَهِشن چنین آمده است:
۱- کی کَواذ (کیقباد)
۲- کی اَیپوَه
۳- کی اوس (کاووس)
۴- کی سیاوش
۵- کی خسرو
۶- کی لهراسپ
۷- کی گشتاسپ
۸- بهمن
۹- دارا
۱۰- دارای دارایان (دارا پسر دارا یا داراب)
اپیوه به جز کی اوس، سه پسر دیگر نیز داشت به نامهای کی آرش (کیارش)، کی بیَرّش (کی بیارش).
در واقع فصل اول به طرح همین پرسش میپردازد و فصلهای بعد با بررسی سندهای تاریخی نشان میدهد که چنین نیست و کیانیان از شاهان شرق ایران و بسیار پیش از هخامنشیان بودند. دو خاورشناس آلمانی به نامهای هرتل (Hertel) و هرتسفلد (Herzfeld) ادعا کرده بودند که چون پادشاه حامی زرتشت گشتاسپ نام داشت و پدر داریوش بزرگ هخامنشی هم ویشتاسپ بوده بنابراین این دو باید یکی باشند و داریوش شاگرد زرتشت بوده است و کیانیان شکل حماسی و دینی هخامنشیان هستند. هرتل و هرتسفلد معتقد بودند اگر عنصرهای اسطورهای را از این داستانها حذف کنیم به برخی شاهان ماد و هخامنشی میرسیم. در این تفسیر، کورش نیز با کیخسرو یکی دانسته میشود. کریستنسن با بررسی سندهای ایرانی مانند گاثاها و یشتها و مانند آن نشان میدهد این چنین نیست.
کی در اصل کَوی و به معنای شاه بوده است و جمع آن کیان است. در واقع کیانیان خود جمع جمع است. درفش کاویانی نیز در اصل یعنی درفش شاهی اما در زمان ساسانیان درفش کاویانی با داستان کاوهی آهنگر درهم آمیخته شد.
پیشتر از مقالهای دربارهی ارتباط ساسانیان و هخامنشیان نوشتم (ن.ک. ساسانیان و هخامنشیان) و این که چرا در شاهنامه (که بر پایهی خدای نامگ فراهم شده در زمان ساسانیان است) نشانی از هخامنشیان نیست. کریستنسن در این کتاب هم چنین یادآور میشود که توجه ساسانیان به کیانیان و گردآوری خداینامگ از زمان کواذ (قباد) ساسانی شروع میشود که نام خودش از نام نخستین شاه کیانی یعنی کیقباد گرفته شده و نام پسرانش هم از روایتهای کیانی است مانند خسرو (انوشیروان)، جم، کاووس. هم چنین در این دوران با سرداری به نام سیاوش برمیخوریم که نام او هم از کیانیان گرفته شده است.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
2:35 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , كتاب , هخامنشیان