Saturday, August 02, 2008

باکو شهری ایرانی

شنبه ۱۲/امرداد/۱۳۸۷ - ۲/آگوست/۲۰۰۸

شهر باکو از شهرهای کهن ایران زمین است که بنای آن را به خسرو یکم انوشیروان ساسانی نسبت داده‌اند. این شهر همواره بخشی از ایران‌زمین بوده است تا این که پس از جنگ‌های ایران و روس، نخست طی عهدنامه‌ی ننگین گلستان به سال ۱۲۲۸ ق/۱۱۹۲ خ/۱۸۱۳ م به روسیه‌ی تزاری واگذار شد. ایرانیان برای بازپس‌گیری آن جنگیدند و آن را گرفتند. اما دوباره طی عهدنامه‌ی ننگین ترکمان‌چای به سال ۱۲۴۴ ق/۱۲۰۷ خ/۱۸۲۸ م به روسیه‌ی تزاری واگذار شد. از آن پس دیگر به ایران بازنگشت.

تا پیش از زمان صفویان نام آن را در همه‌ی منبع‌ها و کتاب‌های اسلامی و ایرانی به شکل «باکویه» می‌نوشتند. اما در زمان صفویان آن را به شکل «بادکوبه» نوشتند و این ریشه را برای آن ساختند که بادکوبه یعنی جایی که خیلی باد می‌وزد! در حالی که مردم هم چنان آن را باکویه یا باکو می‌خواندند.

شهر باکو از زمان‌های باستان به خاطر نفت آن شناخته شده بود. به طوری که بهرام چوبین (از خاندان اشکانی مهران-پَهلَو) که در زمان ساسانیان سپهبد و مرزبان شمال غرب ایران بود از نفت این منطقه برای ساخت سلاحی آتشین استفاده کرد که پس از وی نیز هم چنین کاربرد داشت و به کسی که از این سلاح استفاده می‌کرد «نفت‌انداز» می‌گفتند. نفت واژه‌ای اوستایی است و از زمان‌های قدیم در ایران شناخته شده بود و بسیاری از آتشکده‌های ایران بر روی چاه‌های نفت یا گاز طبیعی بنا شده بوده‌اند که بدون تلاش چندانی بر روی زمین می‌آمده است. اینک چند نمونه از نوشته‌های درباره‌ی باکو:

یاقوت حموی در کتاب «مُعجَم البُلدان» (نوشته به سال ۶۲۱ ق/ ۶۰۳ خ/۱۲۲۴ م) در ذیل باکویه گوید:

شهری از نواحی دربند شیروان است که منبعی نفت عظیم دارد که درآمد روزانهء آن به هزار درهم می‌رسد. در کنار این منبع چشمه ای دیگر از نفت سفید است که مانند روغن زیبق [=جیوه] است و شب و روز قطع نمی‌شود و اجارهء آن مانند منبع اولی است.

و من از یکی دوستان مورد اطمینان بازرگان شنیدم که او در آنجا زمینی را دیده است که درآن همیشه آتش روشن بوده است.

حمدالله مستوفی در «نزهة القلوب» (نوشته شده به سال ۷۴۱ ق/۷۱۸ خ/۱۳۳۹ م) ذیل باکویه آمده است:
نفط معادن بسیاری دارد و در ایران‌زمین، بزرگترش معدن باکویه است و آنجا زمینی است که در آنجا چاه‌ها حفر می‌کنند تا به زهاب می‌رسد. آبی که از آن چاه‌ها برمی‌آورند نفط بر سر آب می‌باشد. (از نزهة القلوب ج ۳ ص ۳۰۷).

در ولایت باکویه زمینی است که از او آتش فروزان است چنانکه بدان آتش نان و آش می‌توان پخت و ... من آن زمین را دیده‌ام و عجب این که در آن حوالی مرغزاری است چون بر آن مرغزار اندکی حفر کنند از آن حفره نیز آتش مشتعل می‌شود. (از نزهة القلوب ج ۳ ص ۲۸۶).

اعتمادالسلطنه در «مرآت البلدان» به سال ۱۲۹۰ ه.ق. (۱۲۵۲ خ/۱۸۷۳ م) که «موکب همایون ناصرالدین شاه از سفر فرنگستان معاودت می‌فرمود در عبور از بادکوبه مختصری شرح حال شهر» را چنین نوشته‌است:
بالجمله شهر بادکوبه از مداین قدیمهء دنیا محسوب و در یکی از بروج دیوار شهر لوحی نصب و تاریخ تعمیر این شهر مرتسم شده است و تقریباً این تعمیر ششصد سال قبل شده... از ابنیهء قدیمه که در آنجا ملاحظه می‌شود برجی است بسیار مرتفع که موسوم به «برج دختر» است که بنای آن از سنگ و آجر شده و مشرف به بندرگاه است و حالا چراغ بحری برای هدایت کشتی‌هایی که از دریا شب می‌خواهند وارد بندرگاه شوند بر سرآن برج شبها روشن می‌نمایند... محصولات طبیعی و اصلی باکو که به خارج برده می‌شود اول نفت است که به ایران و تمام روسیه می‌رود...

هندوها بادکوبه را شهر متبرکی دانسته به زیارت آن می‌روند.

معبد آتش پرستان هندی و پارسی در این «صوری‌خانه» است. عمارتی است مربع و در وسط آن عمارت اطاقی بنا شده است که چهار طرف آن باز است، وسط گودالی است که آتش از میان آن بیرون می‌آید.

همان طور که می‌بینید اعتمادالسلطنه به دو بنای مهم در باکو اشاره می‌کند: یکی برج دختر و دیگری آتشکده‌ای که هندیان و پارسیان بدان احترام گذاشته و به زیارت آن می‌روند. «برج دختر» امروزه به صورت ترکی «قز قلعه‌سی» درآمده و در انگلیسی «Maiden Tower» خوانده می‌شود.

ابراهیم باستانی پاریزی در مقاله‌ای به نام «ابنیهء دختر و قلعهء دختر کرمان» (مجله‌ی باستان‌شناسی، ۱۳۳۸ خ/۱۹۵۹ م) می‌نویسد:
لفظ باکو ماخوذ از کلمهء بغ (خدا) است و «برج دختر» که در باکو است برجی مربوط به معبد اناهیت بوده که در آن شهر وجود داشته است. همچنین همهء امکنه و ابنیه‌ای که به نام «دختر» شهرت یافته‌اند معابدی برای ناهید بوده‌اند.


این هم عکسی از «برج دختر» در باکو:



احمد کسروی تبریزی درباره‌ی ریشه‌ی نام باکو چنین می‌نویسد:
در زمان ساسانیان و پیش از زمان ایشان، در ارمنستان و آران و آذربایگان و دیگر گوشه‌های ایران آبادی‌هایی با نام‌های «باکاوان» و «باکاران» یا نامهای دیگر نزدیک به اینها برپا بوده که در هر یکی از آنها آتشی افروخته می‌شده یا بخودی خود افروخته بوده، این است که این آبادیها را ایرانیان زردشتی گرامی می‌داشته‌اند. یکی از این آبادیهای دینی و گرامی ایرانیان همین جا بوده که اکنون باکو خوانده می‌شود و اصل نام آن «باگاوان» یا «باگوان» بوده است. باگوان بعدها به شکل باکویه درآمده است مانند شهرویه، سیبویه، مسکویه ...

کلمهء وان که اینان بر آخر این شهرها می‌گذراند کلمه‌ای است که در آخر نام‌های آبادیهای بسیار معروف می‌باشد چنانکه در این نامها: شیروان، نخجوان، هفتوان، ایروان، کردوان ... از آنچه گفتیم پیداست که باگاوان یا باگوان از دو کلمهء «باگ» و «وان» ترکیب یافته. وان، یا گان، یا ران، یا لان یا رام که در آخر نامهای آبادیها فراوان می‌آید همه از یک ریشه می‌آید و بمعنی شهر یا جای یا بوم می‌باشد.

اما بگ یا باگ یا بغ: این کلمه در هخامنشی و اوستائی و پهلوی بمعنی خدا بکار میرفته و بگمان بسیاری از دانشمندان اروپایی این کلمه در زبان‌های دیگر هم معروف بوده، از جمله بوغ روسی را با این کلمه یکی می‌دانند.

باری، ما این کلمهء بگ یا باگ را بر روی یک رشته از نامهای آبادیهای ایران و ارمنستان می‌یابیم بدینسان:
باگاوان: در چندجا در آران و ارمنستان.
بگوا: در آذربایگان و افغانستان
بغستان: (بهستون، بیستون) در کرمانشاه.
بجستان: در خراسان.
فغستان: در گلپایگان.
بجند: در آذربایجان.
بغلان: در خراسان.
باگارج: در ارمنستان.
باکه: (بعقوبه) در عراق.

پس باگوان یا باگاوان بمعنی شهر خدا یا جایگاه خداست. و اینکه این آبادیها را به این نامها خوانده‌اند برای اینست که در هر کدام آتشکده یا بتکده‌ای برپا بود، از جمله باگاوان که امروز باکو گفته میشود هنوز هم نشانهء آتش و آتشکده در آن پیداست.

موسی خورنی، تاریخ‌نگار ارمنی، آشکار مینویسد که باگوان آتشکده داشت. ... موسی خورنی و دیگر مولفان ارمنی ... آشکار مینویسند که پادشاهان پیشین ارمنستان که مسیحی نبوده‌اند بنیاد گذارده بوده‌اند و جایگاه خدایان کهن از مهر و ناهید بوده است.

جالب است که همه‌ترک‌انگاران در راستای ایرانی‌زدایی از این منطقه، ابتدا نام «باکو» را به «باکی» برگردانده‌اند و حال برایش ریشه‌ی ترکی نیز پیدا کرده‌اند به معنای تپه!

آتشکده‌ی مزبور نیز از معبدهای زرتشتیان بوده که پس از گرایش مردم منطقه به اسلام متروک شده و سپس گروهی از مولتان هند بدانجا آمده و آن را بازسازی کردند. هم اکنون نیز مورد احترام زرتشتیان و هندیان است. این آتشکده امروز در منطقه‌ی «سوراخانی» (گویا ترکیب: سوراخ + خانی=چشمه) است. این هم عکسی از آتشکده‌ی سوراخانی:



این عکس را ایران‌دوستی زاده‌ی باکو - که هم چنان خود را ایرانی می‌داند - برایم فرستاده است و یادآور شده که بنای مرکزی مانند برج پیزا در ایتالیا کمی کج است و اندک اندک نیز کج‌تر می‌شود!



خاستگاه:
۱- فرهنگ دهخدا، درآیه‌ی باکو و نفت
۲- ویکی‌پدیا، درآیه‌ی سوراخانی (Surakhany/Suraxani)

8 نظر:

Anonymous said...

خیلی جالب بود. مخصوصا قمت چارطاقی باکو که توصیفاتی از آن را در کتاب بناهای تقویمی دکتر غیاث آبادی خوانده بودم
شباهت ظاهری با چارطاقی نیاسر دارد. به هر حال خسته نباشید

Anonymous said...

درود بر شما
سپاسگزارم از این نوشته مانند همیشه
آگاهی بخش

کورش جوشن لو

Anonymous said...

دوست گرامی- کارتان خوب است ولی چند نکته را فراموش نکنید.
نخست اینکه جناب آقای غیاث آبادای دکتر نیستند! دو اینکه ایشان توانایی ترجمه کردن اینگونه متون با این خط را ندارند. تنها کسی که در ایران چنین توانایی را دارد جناب دکتر ارفعی هستند و دیگر ترجمه ها کپی برداری های ناشیانه از کارهای ایشان و البته دیگر ترجمه های انگلیسی است. پیروز باشید

Anonymous said...

به بی‌نام:

سپاس از نظر و پیام‌تان.
به گمانم پیام و نظر شما درباره‌ی نوشته‌ی «دنباله‌ی پاسخ به اشپیگل» باشد.

۱) دکتر جلیل دوستخواه جناب مرادی غیاث آبادی را دکتر می‌خوانند. من هم از آن پیروی کردم.

۲) من به روشنی نگفتم آقای مرادی مستقیم از خط و زبانی باستانی ترجمه کرده، خود ایشان هم در پای مطلب نوشته که از متنی انگلیسی ترجمه کرده است. شاید ناروشنی از جمله‌ی من باشد. آن را ویرایش کردم.

پیروز باشید.

Anonymous said...

besyar mofid bud.payandeh bashid

Anonymous said...

اولا این الفبایی که شما می فرمایید عربی هست نه فارسی! دوما زبان پارسی که از آن دم میزنید طبق اعلام سازمان فرهنگی و بی طرف یونسکو سی و ششمین لهجه زبان عربی هست . در ضمن وقتی ویندوز نصب میکنید زبان پارسی شما زیر مجموعه زبان عربی می باشد.و در آخر هم خواهش میکنم که از این همه ترک ستیزی دست بردارید چون تاریخ کاملا علمی شده و همه چیز فرق کرده و شما پارسیان جایگاه خوبی در تاریخ جدید ندارید.این کانت رو هم نمی گذارید که مردم بخوانند چون مفهوم دمکراسی را نمی دانید و شونیست هستید!

shahrbaraz said...

به بی نام:

به شما تبریک می گویم که هم خط عربی بلدید و هم فارسی می فهمید.
بی زحمت نشانی آن اعلامیه ی سازمان یونسکو را برای من بنویسید. و تعریف رتبه بندی لهجه های یک زبان را هم ارائه دهید.

من ترک ستیزی ندارم. شما ایرانی ستیزی دارید که به زبان و ادبیات پارسی حمله می کنید.

و اگر منظورتان از تاریخ علمی، بازنویسی تاریخ در باکو است، بهتر است بیشتر کتاب بخوانید.

پیروز باشید
شهربراز

م.داریان said...

بسیار مطلب خوبی بود, به عنوان یک آذربایجانی از شما تشکر می کنم و به دوستان عزیز ترک زبان نیز می گویم که این تاریخ واقعی و سرفراز آذربایجان را با آنچه سیاستمداران غرضورز برای اهداف شوم خود تبلیغ میکنند معاوضه نکنید. هدف بیان تاریخ است نه جدال ترک و فارس و اثبات برتری به یکدیگر...