آدینه ۱۱/امرداد/۱۳۸۷ - ۱/آگوست/۲۰۰۸
یکی از شاعران ایران که کمتر برای همگان شناخته شده است «جمالالدین ابواسحاق شیرازی» نام دارد. پیشهی وی پنبهزنی (حلاجی) بوده و به همین خاطر لقب «حلاج» نیز داشته است. اما چون شعرهایش بیشتر دربارهی خوراک و آشپزی و غذاهاست به نام «ابواسحاق اطعمه» (طعامها) یا «بُسحاق اطعمه» مشهور است. دربارهی سال درگذشت وی تاریخهای گوناگونی نقل شده است از جمله: ۸۱۴ یا ۸۱۹ یا ۸۳۰ ق / ۷۹۰ یا ۷۹۵ یا ۸۰۵ خ/ ۱۴۱۱ یا ۱۴۱۶ یا ۱۴۲۶ م. او بسیاری از بیتهای غزلهای سعدی و حافظ را در شعر خود تضمین کرده است. گورش در تکیهی «چهل تنان» شیراز است.
به گواهى بیشتر منبعها، ابواسحاق بيشتر مدت زندگى خود را در شیراز گذراند. از پایان ديوان وی برمىآيد كه او در شيراز، در حجرهی مدرسهای زندگى مىكرده است و دوستدارانش در آنجا به ديدار او مىرفتهاند. وی همچنين در بعضى از سرودههای خود به سفرهايش به اصفهان و خراسان اشاره كرده است.
از آثار منظوم او میتوان به دیوان اشعار شامل قصیدهی «سُفرهی كنز الاشتها» (گنج اشتها)، مثنوی «اسرار چنگال»، مثنوی «جَنگنامهی مُزَعفُر و بُغرا» (برنج زعفرانی و آش)، غزلیات، ترجيعبند، رباعيات، فهلويات نام برد. آثار منثور او عبارتند از: ديباچهی دیوان به نثر مسجع، رسالهی «ماجرای برنج و بغرا»، رسالهی «خوابنامه» در هجو ادعاهای عارفان معاصر خودش، «فرهنگ ديوان» شامل نام و طرز تهیهی غذاهای یاد شده در دیوان.
دیوان وی نخستین بار به سال ۱۲۹۹ ق/۱۲۶۰ خ/۱۸۸۱ م در ایران و سپس به سال ۱۳۰۳ ق/ ۱۲۶۴ خ/۱۸۸۵ م در استانبول، به كوشش «میرزا حبیب اصفهانی» به چاپ رسید که دارای ضمیمهای است به نام «فرهنگنامهء اصطلاحات كتاب» نوشتهی خود میرزا حبیب كه غیر از فرهنگنامهی نگاشتهی ابواسحاق است. برای دومین بار کتابفروشی معرفت شیراز در بهار 13۶0 خ/ ۱۹۸۱ م اقدام به تجديد چاپ آن کرد و سپس در سال ۱۳۸۲ خ/ ۲۰۰۳ م نیز چاپ جدیدی از آن به بازار آمد.
شیوهی شاعری وی بیش از هر كس متأثر از عبید زاكانی بوده است اما وی در سرودههای خود، به بهانهی توصیف خوراکیها، ریاکاری مردم ثروتمند را با نوع غذاهایشان سنجیده و آرزوهای پنهانی طبقات محروم آن روزگار را نمایانده است. سرودههای وی از نوع نقیضه است. و برای نقیضهسازی از شعرهای بسیاری کسان چون سعدی و حافظ بهره برده است.
نمونه: شاه نعمت الله ولی غزلی دارد به این مطلع:
ماییم که خاک را به نظر کیمیا کنیم ------- هر درد را به گوشهء چشمی دوا کنیم
که حافظ در طعنهی به وی غزل معروف خود را سروده است:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ------- آیا بود که گوشهء چشمی به ما کنند؟
معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد ----------- هر کس حکایتی به تصور چرا کنند؟
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار ------------- صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند
ابواسحاق چنین میگوید:
کَیپاپزان که سحر سر و کله وا کنند -------- آیا بود که گوشهء چشمی به ما کنند؟
چون از درون خربزه واقف نشد کسی ---------- هر کس حکایتی به تصور چرا کنند؟
گر اشتها به شعر مَنَت شد عجب مدار -------- بين گشنگان حديث غذا خوش ادا کنند
کیپاپز: کلهپاچهای. آن دوران هم کلهپزیها سحر باز میکردند!
یا حافظ در غزلی میگوید:
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس ---- که چنان ز او شدهام بی سروسامان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد ------- که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست ------- زحمتی میکشم از مردم نادان که مپرس
زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل ----- دل و دین میبرد از دست بدان سان که مپرس
گفتوگوهاست در این راه که جان بگدازد ------ هر کسی عربدهای این که مبین آن که مپرس
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی -------------- شیوهای میکند آن نرگس فتان که مپرس
گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم ------------ گفت آن میکشم اندر خم چوگان که مپرس
گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا -------- حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
ابواسحاق چنین میگوید:
دارم از کله و کَيپا گله چندان که مپرس ------ که چنان زو شدهام بی سروسامان که مپرس
کس به بالای مزعفر مکناد آش ترش ---------- که چنانم من از اين کرده پشيمان که مپرس
روزهداری و رياضت هوسم بود ولی ------------- چشمکی می زند آن کله بريان که مپرس
گرچه پالوده ندارد سر دندان رهی ------------ من چنان عاشقمش از بن دندان که مپرس
گفتم ای دل ز قطايف چه قدر بتوان خورد --------- گفت گر هست ترا هاضمه، چندان که مپرس
همچو بسحاق ز شيراز برای بُغرا ------------ تا به حدی است مرا ميل خراسان که مپرس
مُزعفَر: برنج زعفرانی
رهی: چاکر
از بُن دندان: از ته دل
قطایف: رشته ای که از گندم سازند، نوعی حلوا
بُغرا: نوعی آش
خاستگاه:
۱- فرهنگ دهخدا
۲- دایرة المعارف بزرگ اسلامی (دبا)
هم چنین نگاه کنید به مقالهی جالبی با نام «فرهنگ مردم شیراز و دیوان شیخ اطعمه» نوشتهی جمال رادفر.
0 نظر:
Post a Comment