پنجشنبه ١٠/اسفند/١٣٨٥-١/مارچ/٢٠٠٧
ايرانستيزي حركتي است داراي جبههها و شركتكنندگان مختلف.
١) گروهي از شكوه و بزرگي ايرانيان، به ويژه ايرانيان پيش از اسلام ناآگاهاند. مانند اين نوشته كه گويا در يك نشريهي دانشجويي چاپ شده:
”تخت جمشید نه نشانه عظمت و شکوه پادشاهان خودکامه هخامنشیان بلکه نشانه زحمت هزاران زن و مرد گمنامی است که تمام طول زندگی شان صرف ساختن آن شده است و زیر ستون های این کاخ ها ....... شده اند. تخت جمشید مایه شرم تاریخ است نه عظمت و شکوه آن! ای کاش این نیروی عظیم مولد که صرف ساختن مکانی برای خوشگذرانی عده ی اندکی شد صرف موارد دیگری می شد که... برای اکثر مردم بود.“ (حذفها از متن اصلي است نه از من)
نويسندهي اين مطلب يا ناآگاه بوده يا خائن. زيرا برخلاف بسياري از بناهاي تاريخي، كارگران ساخت پارسهگرد يا تخت جمشيد نه تنها زير ستونهاي اين كاخ ... نشدهاند بلكه طبق يافتههاي باستانشناسي بيمه بوده و حتا زناني كه در ساخت آن كار كردهاند در زمان بارداري و زايمان نيز دستمزد ميگرفتند. نويسنده بيشتر در هواهاي خيالي و آرمانگرايانه پرسه ميزند تا دنياي واقعيت.
بند ديگري از همين نوشته:
”تنها یک قومیت، نژاد و ملیت وجود دارد. آن هم قومیت انسانی، نژاد انسانی و ملیت انسانی است. وطن یعنی سرتاسر جهان. جهان برای همه انسان هاست. همه انسان ها ورای محل تولدشان حق دارند از مواهب مادی جهان با نسبتی عادلانه و برابر و آزاد بهره برداری کنند. هیچ مرزی جز انسانیت نباید وجود داشته باشد.“اين آرمان زيبايي است اما در واقعيت هيچ گاه امكانپذير نيست. به محض اين كه همين شخص از فرودگاه مهرآباد خارج شود ميفهمد كه تمام اين حرفها به پشيزي نميارزد. بايد افسوس خورد كه دانشجويان چنين ميانديشند. البته اگر نويسنده جوان خام باشد ميتوان بر او بخشيد. اميدوارم با مطالعهي بيشتر آگاه شود. و يا
”در این شرایط شعار بازگشت به خویشتن و هویت ملی هزاران سال قبل و شکوه و عظمت ایران باستان جز حرف های خنده دار یک بیمار روانی همچون "فخا" [=هخا] و یا حرکتی ارتجاعی و عقب گردی فاجعه بار چیز دیگری نمی نمایاند.“
٢) گروهي مانند غربيان يونانزده هستند كه خود را بازماندگان يونانيان و روميان ميدانند و چون آنان با ايرانيان دشمن بودند و در نوشتههاي خود گاه از ايرانيان بد گفتهاند اينان نيز همان كار را ميكنند و سعي در تخريب ايرانيان دارند.
يونان در زمان امپراتوري (شاهنشاهي) پارسيان كشور ضعيف و كوچكي بودند كه تشكيل ميشد از چند شهر همواره در حال جنگ با يكديگر. اينان شهرهاي كوچك يونان را نمونههاي اوليهي دموكراسي مينامند! شهرهايي كه به صورت طبقاتي و اندكسالاري (اوليگاركي يا با تلفظ فرانسوي: اوليگارشي) اداره ميشد و تحمل همديگر را نداشته و نميتوانستند متحد شوند.
در صورتي كه ميتوان گفت شاهنشاهي هخامنشي نخستين نمونهي حكومت فدرال بوده است. زيرا خود واژهي شاهنشاه يعني شاهي بر ديگر شاهان. امپراتوري هخامنشي به ساتراپيهايي تقسيم ميشد و هر ساتراپي يك شاه يا شهربان داشت كه به شاه هخامنشي پاسخگو بود. (شهر در اصل به معناي استان بوده است كه بعد دچار تغيير كاركرد شده است)
نمونهي كارهاي اينان فيلمهاي مانند اسكندر ساختهي اوليور استون است. و به تازگي نيز فيلم اهانتآميز ٣٠٠ نفر را ساختهاند كه در آن ايرانيان به صورت هيولا و جانوران وحشي نشان داده شدهاند.
البته اسكندر كه افتخار يونانيان به شمار ميرود پس از ورود به ايران و سوزاندن پارسهگرد به گفتهي مونتسكيو، پس از زندگي در ايران ”پارسي شد“ و خشم سرداراناش را برانگيخت.
٣) گروه ديگر اسلامگراياني هستند كه با هرچه متعلق به ايران پيش از اسلام باشد دشمناند و سعي در پاك كردن تاريخ دارند. مانند بيشتر مسئولان حكومت اسلامي ايران و نظريهپرداز آن آيت الله مرتضا مطهري كه در سخنان گهرباري! در سخنراني خود در مورد چهارشنبه سوري، به تكرار صفت خر و احمق را در مورد ايرانيان دوستدار نوروز و فرهنگ ايراني و نيز نياكان ايرانيان به كار برده است. همچنين گوش كنيد به سخنراني وي در مورد سيزده به در.
يا شيخ (ديوانه) صادق خلخالي كه در سالهاي اول پس از انقلاب ميخواست با بولدوزر تخت جمشيد را ويران كند.
شيخ خرعلي نيز به تازگي پيشنهاد داده به جاي نوروز، عيد غدير خم هشت روز تعطيل شود!
از همه مهمتر تلاش جاري حكومت ايران براي ويراني پاسارگاد و آرامگاه كوروش بزرگ به بهانهي ايجاد سد سيوند.
طالبان در افغانستان نيز همين طور فكر ميكردند و مجسمههاي بينظير و تاريخي بودا را در باميان نابود كردند. مجسمههايي كه يادگار دوران بوداييگري ايرانيان شرقي (به ويژه در زمان اشكانيان) بود.
٤) گروه بعدي پان-تركيستها و پان-عربيستها هستند كه شايد به علت فقر فرهنگي و نداشتن اعتماد به نفس فرهنگي سعي در تاراج ميراث ايرانيان دارند. اينان سعي در انكار شكوه ايرانيان دارند و يا افتخارات ما را به نام خود ثبت ميكنند. مثلا پورسينا دانشمند عرب يا ازبك ميشود. ابوريحان نيز همچنين. جلال الدين محمد بلخي ترك ميشود. اينان حتا مزدوراني مانند ناصر پورپيرار را پيدا ميكنند تا در برابر دريافت پول، كتابهاي بيپايه نوشته و ايرانيان را به لجن بكشند.
براي بحث مفصلتر و پاسخهايي به اينان نگاه كنيد به پايگاه آذرگشنسب به ويژه صفحهي پاسخ به انيرانيان.
و نيز نگاه كنيد به نوشتههاي پربار و كامل دكتر كاوه فرخ.
پينوشت: اين صفحه را هم در ويكيپديا پيدا كردم.
0 نظر:
Post a Comment